تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 3 شهريور ماه 1399 ـ  24 ماه اگوست 2020

پیرامون پروژهء سیاسی دو هموند نظام

فریدون احمدی

          به ابتکار نشریهء «انصاف نیوز» گفتگوئی انجام یافته، بین آقایان مصطفی تاجزاده و فرخ نگهدار. می‌شد از کنار این گفتگو به مثابه مناظرهء دو کنشگر سیاسی، که دلنگرانی مشترک و اصلی هردوشان حفظ نظام اسلامی است، بی‌توجه گذشت؛ اما به نظر می‌رسد بتوان به آن فراتر از یک گفتگو و به عنوان یک پروژه و رویکرد سیاسی هم نگریست.

          در شرایط شکست و بن‌بست رقت‌بار گفتمان اصلاح‌طلبی و چشم‌انداز در پیش بودن دگرگونی ‌های جدی سیاسی در ایران، به نظر می‌رسد که، به باور من، این گفتگو تلاشی است بسیار سست بنیاد برای احیاء گفتمان اصلاح‌طلبی در سیمائی جدید، و ترسیم مرزها و پایه‌های فکری و رویکردی آن در راستای توهم نجات کلیت نظام.

          مبتکرین اصلی این تلاش مشخص نیستند اما خود نگهدار در پایان این گفتگو و در استقبال از آن می‌گوید: “پیشنهاد من همین راهی است که من و شما انتخاب کردیم، در این مورد کاملا همراهی داریم. با آن کسانی هم که این جلسه را ترتیب دادند کاملا همراهی دارم. این نوع کارها، چه از بالا و بفرموده باشد، چه با ابتکار شخص و فشار از پایین به بالا بوده باشد، هر دو خیر بوده است. تردید نکنیم و این صدا را هم بلند در جامعه بگوییم که فرقی نمی‌کند از بالا باشد یا پایین، دریچه‌ای باز شده که باید قدر آن را شناخت.”

          وقتی موارد طرح شده در این مناظره را، که نگهدار می‌خواهد بر احتمال “بفرموده بالا” بودن آن تاکید کند، در کنار برخی اقدامات معین قرار ‌دهیم بیشتر می‌توان بر احتمال وجود یک «پروژهء سیاسی» انگشت گذاشت. مراد من از «برخی اقدامات معین» از جمله تلاش‌های اخیر و جدی نگهدار است در حفظ نام و تابلو سازمان فدائیان (اکثریت).

          پس از تشکیل حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، که اکثریت مسئولین و اعضای سازمان اکثریت در شکل دهی آن نقش داشته و اکنون عضو آن هستند، عملاً اعلام انحلال این سازمان در دستور کار قرار گرفت اما شواهد حاکی از تلاش جدی نگهدار و همفکران اش برای حفظ “اکثریت” است. به نظر می‌رسد ایشان سازمان اکثریت را به خاطر سیاست و برنامه‌اش تحت عنوان “شکوفائی جمهوری اسلامی” در سال‌های 59 تا 61 سرمایه‌ای برای خود می‌داند و در تعامل‌های سیاسی‌اش به نام و تابلو آن نیاز دارد.

          تاجزاده و نگهدار هر کدام زندگی سیاسی متفاوتی را گذرانده و تجربه کرده‌اند. یکی در درون نظام و دیگری در سازمانی که چند هزار تن از اعضایش در نظام اسلامی به بند و شکنجه گاه کشانده شده و صدها تن از آنان توسط همین نظام تیرباران شده و یا به دار آویخته شده‌اند. بنابراین لحن و گفتاورد هایشان متفاوت است. اما، در عين حال، گِله‌های نگهدار از دوران سه سالهء اول انقلاب از جنس «ما ز یاران چشم یاری داشتیم» است.

          هر دو آن‌ها - و تاجزاده بسیار گستاخانه - رو در روی حقیقت می‌ایستند و آشکارا در موارد متعددی دروغ می‌گویند و آدرس‌های اشتباه می‌دهند. به جنبه‌هائی از این گفتگو بپردازیم:

 

تا سال 60، جریان غالب پاسدار آزادی‌ها بود

          تاجزاده می‌گوید: «امروز در ایران مطرح می‌کنند که "انقلاب به دلیل اینکه اسلامی بود و نظامی هم که تاسیس کرد اسلامی بود و بعد قانون اساسی را هم بر اساس اسلام تدوین کردند، همین مسائل باعث شد ما به سرعت به سمت تقسیم نیروها، به محرم و نامحرم، و خودی و غیرخودی برویم. شهروند درجهء یک و دو بسازیم، و عده‌ای را از حقوق شهروندی خودشان محروم کنیم، و تمام اینها ذاتی خود انقلاب و نظام و قانون اساسی بوده است". من می‌خواهم این ادعا را به چالش بکشم و بگویم که به هیچ‌وجه چنین نبوده و آنچه امروز شاهد آن هستیم در یک مقطعی عارض بر انقلاب شده است؛ به همین دلیل هم باید کنار برود و ما به همان شعارهای اولیه‌ی انقلاب بازگردیم... سال 60 بدلیل تروریزم گسترده‌ای که آغاز می‌شود ... اما واقعیت این است که بعد از آن مناسبات قدرت بطور جدی زیر سوال رفت و عوض شد. همان سال یا سال بعدش ما وارد فضایی شدیم که بعد از آن دیگر احزاب مخالف تحمل نشدند؛ ... و همه‌ء اینها دنباله‌ء سال 60 است. ... چرا من چنین تاکیدی دارم؟ به این علت که می‌خواهم بگویم اصل انقلاب بنایش بر سرکوب آزادی‌ها نبود و بر آن تحمیل شد و همچنین می‌خواهم بگویم اگر علت این داستان تروریزم گسترده است، با مهار تروریزم ما باید بسمت بازگشت به آن آزادی‌ها برویم نه اینکه تروریزم بهانه‌ای برای سرکوب آزادی‌ها شود».

          تاجزاده، در ادامه، در یک پاسکاری دوجانبه با نگهدار، می‌گوید: «شما می‌فرمایید دو اراده در جمهوری اسلامی داشتیم که یکی می‌خواست از آزادی‌ها پاسداری کند و دیگری سرکوب. کاملاً با شما موافقم. سخن من این است که تا سال 60 کسانی که می‌خواستند از آزادی‌ها دفاع کنند دست بالا را داشتند و سال 60 دست بالا را کسانی گرفتند که به سمت برخورد رفتند... بنابراین، عرض من این است جریان قالب [منظور جریان غالب است] جریانی بود که این آزادی‌ها را می‌خواست و به رسمیت می‌شناخت».

          نگهدار هم بدین شکل این بخش از اظهارات تاجزاده را تائید می‌کند که: «ما در برخی نکاتی که شما در این دور مطرح کردید هم‌نظریم، از جمله در مورد تداوم جنگ، تداوم گروگانگیری، از جمله در اینکه دست بالا تا خرداد 60 در جمهوری اسلامی با عناصری بود که بعداً با چرخشی در نظام قدرت - با حذف چهره‌های اصلی مدافع آقای خمینی- توازن قدرت به‌نفع تندروها بهم خورد، این را هم قبول دارم.”

          وقتی که از پیش تصمیم به اتخاذ رویکرد و سمت و سوی سیاسی معینی گرفته شده باشد، عجیب و حیرت آور نیست که این آقایان چنین فجیع و آشکار واقعیت‌ها را بکلی واژگونه جلوه دهند.

          آیت‌الله خمینی، رهبر و بنیانگذار نظام و ولی فقیه نظام مبتنی بر ولایت فقیه، با آن جایگاه خدا گونه‌اش در نظام اسلامی، با تودهء عظیم پیروانی که در سال‌های اولیهء انقلاب سخن و دستورش برایشان امری الهی تلقی می‌شد، کسی که خود دولت تعیین می‌کرد و در دهان این و آن می‌زد، کسی که نخست وزیر و رئیس جمهور برمی‌گزید و برکنار می‌کرد، کسی که اعلام جنگ و صلح و همهء امور تحت کنترل و نظر او و اطرافیان مورد اعتمادش بود، به زعم این آقایان تا قبل از سال 60 در جناح طرفدار آزادی‌ها در ایران بود و دو سال و نیم بعد از انقلاب یعنی از سال ۶۰ می‌شود جناح مغلوب در جمهوری اسلامی.      ببینید خود خمینی چگونه طرفداری‌اش را از آزادی‌های سیاسی به نمایش می‌گذارد؛ نمایشی که خود بهترین پاسخ است به یاوه‌ها و آدرس ‌دهی‌های غلط این آقایان. او در سخنرانی معروف اش به تاریخ 26 مرداد ماه سال 1358، یعنی فقط چهار ماه پس از تاسیس رژيم اسلامی، و شش ماه پس از انقلاب، چنین می‌گوید:

          «اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبه‌های دار را در میدان های بزرگ بر پا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی‌آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می‌خواهم، خطای خودمان را عذر می‌خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم.... اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی‌دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می‌کردیم. تمام جبهه‌ها را ممنوع اعلام می‌کردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»؛ حزب مستضعفین... و من توبه می‌کنم از این اشتباهی که کردم... مولای ما، امیرالمؤمنین... هفتصد نفر را در یک روز - چنانچه نقل می‌کنند - از یهود بنی قُرَیْضَه که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند - از دم شمشیر گذراند!... ما نمی‌ترسیم از اینکه در روزنامه‌های سابق، در روزنامه‌های خارج از ایران، برای ما چیزی بنویسند. ما نمی‌خواهیم وجاهت در ایران، در خارج کشور پیدا بکنیم.” (منبع ” کتاب صحیفهء امام” جلد نهم، صفحات 281 تا 284) و چماقداران و انبوه هواداران اش در خیابان‌ها نعره می‌کشیدند: “حزب فقط حزب‌الله” ، “دموکراتیک و ملی / هر دو فریب خلقند” و “خمینی عزیزم / بگو تا خون بریزم”.

          ملاحظه می‌کنید که از هر واژه و دم و بازدم این مرد، این رهبر بلامنازع نظام که تاجزاده و نگهدار می‌کوشند “پاسدار آزادی‌ها” جلوه‌اش دهند، خون و مرگ و نیستی و سرکوب و خفقان و تباهی می‌بارید. همگان دیدیم که او در این زمینه به انجام آن وعده‌هایش تماما وفادار ماند.

 

آزادی یا فراهم نبودن ملزومات سرکوب

          تاجزاده و نگهدار می‌کوشند دوران تثبیت قدرت سیاسی حاکم، دوران پایه‌گذاری و سازماندهی ارگان های سرکوب، دوران زمینه‌سازی سیاسی برای حذف یک به یک رقبا و ناهمخوانان را دوران “تحمل مخالفین” و “خواستن و به‌رسمیت شناختن آزادی‌ها” جا بزنند.

          به باور من، به خطا این دوران “بهار آزادی” نام گرفته است. و ناتوانی در سرکوب، یا عدم امکان سرکوب گسترده، آن هم در فردای وقوع انقلابی به گستردگی انقلاب بهمن 57، به معنی وجود آزادی‌های سیاسی در آن دوره نیست.

          واقعیت این است که در آن انقلاب طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی شرکت داشتند که هر یک، به ظن و با باور‌های خود، یار و هیزم بیار آتش انقلاب اسلامی شده بودند. یک روزه و در فردای انقلاب که نمی‌توانستند تمام وعده‌ها و “خدعه”‌ها را پس بگیرند و سر همه را زیر آب کنند. باید سازماندهی می‌شد، باید افکار عمومی را می‌ساختند، و باید زمینه ‌سازی سیاسی می‌شد. باید رادیو و تلویزیون تصرف و نشریات مستقل و دانشگاه‌ها و کانون‌های اعتراض خاموش می‌شدند. و همهء این مقدمات گام به گام فراهم شد. و این چنین بود که در عرصهء سیاسی اعلام و تبلیغ گسترده شد که کردها تجزیه ‌طلب‌اند و سر می‌بُرند و بازرگان و نهضت آزادی لیبرال آمریکائی اند، فدائیان خرمن‌ها را آتش می‌زنند و مجاهدین منافق‌اند و جاسوس، بنی‌صدر این چنین و جبههء دموکراتیک ملی و حزب خلق مسلمان آن چنان. این کمونیست است و بی‌خدا و آن دیگری به دنبال اسلام آمریکائی است و ... و عبرت ‌انگیز اینکه بخشی از قربانیان بعدی سرکوب، امثال کیانوری‌ها و نگهدارها، خود در عمل از جمله یاری‌ کنندگان فکری برخی از این زمینه ‌سازی‌ های سیاسی سرکوب بودند.

 

مناظره‌های تلویزیونی

          تاجزاده، نگهدار و همچنین عبدالکریم سروش، بارها بر آن مناظره‌های تلویزیونی انگشت گذاشته و آن را به عنوان نمونه‌ای از وجود فرهنگ و فضای گفتگو و رواداری در آن زمان طرح کرده‌اند، با این اظهار تاسف که ادامه پیدا نکرد. به باور من، یک حقیقت سترگ در این میان پوشیده و بر آن سرپوش گذاشته می‌شود و آن هدف و برنامه‌ای ست که از این مناظره‌ها نازک‌اندیشان رژيم اسلامی در آن زمان در پی تامین و پیشبرد آن بودند.

          توضیح اینکه این مناظره‌ها قبل از سال 60 و در شرایطی برگزار می‌شد که فدائیان، مجاهدین، و به درجاتی کمتر توده‌ای‌ها، دارای پایگاه اجتماعی قابل‌توجهی در جامعه بودند و قابل پیش‌بینی بود مناسبات نظام با مجاهدین به سوی وقوع برخوردهای حاد پیش می‌رود. مناظرهء سیاسی - که فقط یکبار برگزار شد - عمدتاً هدفی نمایشی داشت؛ در این راستا که “مخالفینی” هم هستند که با آنها گفتگو می‌کنیم.

          علاوه بر آن، شرط انجام آن مناظرهء سیاسی پذیرش این امر بود که پیش از آن مناظره‌های ایدئولوژیک بر سر ماتریالیسم دیالکتیک ضبط و پخش شوند. اساس تفکر رژيم اسلامی بر پایهء دوگانهء کفر و دین، و تقسیم انسان ایرانی براساس این دوگانه، بود. در جامعهء انقلاب کرده و اسلام‌زدهء آن زمان قصد آن بود که به تودهء مردم نشان دهند این‌ها کافرند و “غیر موحد” و با اسلام در ستیزند.

          یک سوی مناظره طبری بود و نگهدار و، در سوی دیگر ،مصباح یزدی و سروش. طبری و حزب اش هشیارتر بودند و حاضر به گفتگو در بارهء ماتریالیسم نشدند و بحت به جدل در مورد منطق و دیالکتیک کشانده شد. برای برنامه ‌ریزان هم روشن بود که یک سوی بحث نمایندهء حزب توده خواهد بود که لابد می‌خواست ثابت کند که «وحدت دیالکتیکی» همان «توحید اسلامی» است و دیگری نمایندهء یک جریان سابقاً چریکی است با معلوماتی در عرصهء فلسفه در حد کتاب “اصول مقدماتی فلسفه” ژرژ پولیتسر.

 

قانون اساسی، خشن ترین یورش به حقوق دموکراتیک

          تاجزاده و نگهدار، یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم، این چنین وانمود می‌کنند که دموکراسی و وجود آزادی‌ها یعنی اینکه “مخالف سیاسی” تحمل شود و دفتر و نشریه داشته باشد و تحت عنوان مناظره - آن هم به شکل نمایشی ـ بتواند در تلویزیون حضور یابد. اما بزرگ ترین یورش به حقوق و آزادی ‌های دموکراتیک در ایران، و خشن‌ترین شکل پایمالی حقوق اساسی آمردمان، تاسیس رژيم اسلامی و تدوین قانون اساسی آن بود که رسماً حاکمیت ملی را از مردم ایران سلب کرد و آن را تماما در اختیار یک فرد، یک آخوند قرار داد.

          تمام دستاوردها در زمینهء حقوق قضائی و مدنی، از مشروطه تا انقلاب، به دور افکنده شد و بر اساس اصل چهارم قانون اساسی جديد، مبنی بر اسلامی شدن همهء قوانین، روند تدوین قانون بر مبنای شریعت و قصاص و مجازات‌های اسلامی مربوط به قبایل بدوی هزار و چند صد سال پیش آغاز شد. حقوق و آزادی ‌های فردی و برابری حقوقی زن و مرد به طور رسمی و قانونی نفی شد. قانون اساسی نظام به انواع تبعیضات، از جمله تبعیض ‌های جنسیتی، دینی و عقیدتی، رسمیت داد و روحانیت متکی بر «اسلام شیعی - داعشی» رسماً بر کشور حاکمیت داده شد. اعدام‌های سیاسی و تصفیهء ادارات و ارتش و نظام آموزشی کشور از همان فردای انقلاب پیش برده شد. حجاب اجباری تحمیل شد و زنانِ متعلق به بخش‌های مدرن جامعه از صحنهء فعالیت اجتماعی حذف شدند. به فرمان خمینی، در “انقلاب فرهنگی” دانشگاه‌ها را بستند و هزاران استاد و ده‌ها هزار دانشجو را اخراج کردند. و همهء این اقدامات در یکی دو سالهء اول انقلاب و قبل از سال 60 کذائیِ آقای تاجزاده و خطایِ مجاهدین خلق در آغاز مبارزهء مسلحانه انجام یافت و یا برنامه ‌ریزی شد.

          اضافه کنم که در تحلیل‌های این آقایان - به شمول دیگر اصلاح ‌طلبان - همواره یک نهاد، قدرتمندترین فرد و نهاد در سیاست‌گذاری و حکومت ‌گری غایب است و آن خمینی و بیت اش در آن زمان و خامنه‌ای و دم و دستگاه اش در زمانهء کنونی است. خط سرخ وزارت اطلاعات در ایجاد‌ هاله تقدس برای ولی فقیه، به مثابه تیرک خیمه  و تابو بودن برخورد با او، با راستای راهبردی این آقایان همسوئی دارد.

4 شهریور 1399 - 25 اوت 2020

بازگشت به خانه