تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 24 شهريور ماه 1399 ـ  14 ماه سپتامبر 2020

ترافیک رهبران در اپوزیسیون ایران!

حمید آصفی

          در این مطلب به این موضوع خواهیم پرداخت که شکل گیری یک اپوزیسیون ملی که قادر باشد مردم را سازماندهی کند، دارای چه ویژگی ها و شرایطی است؟ آیا برخی از مدعیان ملی که در برابر حاکمیت، بی پروایی سیاسی از خود نشان می‌دهند و از پرداخت هزینه هم نمی هراسند، شرایط واقعی برای رهبری جنبش های مردمی اعم از ناراضیان اقتصادی و سیاسی را دارند؟ آیا صرف حضور در برنامه های تلویزیونی ماهواره ها و تبدیل شدن به یک چهره ی سیاسی نزد مردم کافی است؟ آیا با این عمل شرایط رهبری را کسب نموده و معروفیت و محبوبیت در نزد مردمی که در مواجه ی اتفاقی در خیابان، محله و مراکز عمومی، با ابراز محبت مردم مواجه می گردد دال بر داشتن یک پایگاه مستحکم در بین اقشار مختلف اجتماعی است و می توان گفت که حضور در رسانه ها سبب معروفیت افراد مدعی قدرت می شود؟ امر ظهور و بروز رهبری با حضور رسانه ای و حتی مردمی که افراد و چهره های سیاسی را در رسانه ها در مراکز عمومی می بینند و ابراز محبت و تشویق می کنند، متولد نمی شود و در میان مدت به ضد خودِ شخص تبدیل می کند!

 

ایران بدون آلترناتیو ملی از هم می گسلد!

          برای حاکمیت ایران هرگز شرایطی چنین دشوار در طول چهل و یکسال گذشته پیش نیامده بود. این وضعیت شکننده که رو به وخامت هم می رود و نارضایتی عمومی در حال عمیق تر شدن است و می رود که فرصتی را بهانه کند تا خود را به قامت و شکلی رادیکال نشان دهد. تراکم اعتراضات و فشارهای جنبش های اعتراضی در یک نقطه ای ستون فقرات نظام را خم و توازن قدرت به سود جنبش به هم خواهد خورد و این بر هم خوردن توازن دراز مدت نیست به این معنا که زیاد دور نیست!

          مدعیان رهبری دو کار اساسی باید انجام دهند. در غیر این صورت با باخت بزرگ سیاسی روبرو می شوند:

          (۱) سازماندهی الیت و مبارزان در درون جامعه

          (۲) تدارک یک برنامه قابل عملیاتی (نه آرزو و آرمان های خود) جایگزین برای گذار ملی به دموکراسی و اتصال و ارتباط این برنامه با سازماندهی مردمی است. بدون نیروهای سازمان یافته هیچ آلترناتیویی توان اجرایی و مشروعیت مردمی را نخواهد داشت و نمی تواند کار گذار به دموکراسی را به سرانجام برساند.

          پس تشکیل سامانه‌های پی در پی سیاسی و اعلام های جایگزین های خود خوانده که بعضی از مبارزان در کمال شگفتی از درون زندان به نوعی شفاف یا غیر شفاف مدعی رهبری هستند، شانسی برای موفقیت در رهبری مبارزات مردم نخواهند داشت. جریاناتی که بدون تلاش برای ایجاد سازماندهی مبارزاتی در ایران می خواهند به صرف سوشیال مدیا و حضورهای هر از گاهی در تلویزیون های ماهواره ای به قدرت برسند، هرگز کامیاب نخواهند شد. مطرح شدن به عنوان جایگزین ملی _دموکراتیک بدون اتکاء به ساختار سازماندهی مردمی عملی نیست و حتی شناسایی بین المللی توسط قدرت های سرمایه داری بزرگ نیز راهگشا نخواهد بود. زیرا قدرت های سرمایه داری غرب به ایران به عنوان پایگاه اصلی مقابله ی اقتصادی و بعدها نظامی با مثلث روسیه، چین و هند نگاه می کنند و منافع برای آنان فارغ از دمکراسی برای مردم ایران است! و با هر دولت مستبد دینی، نظامی و ترکیب کنونی در حاکمیت ایران، به شرط توافق و مجوز، اعاده ی نظم و سرکوب را داده و چشم بر همه چیز خواهند بست و اپوزیسیون و رهبران آن را انگشت به دهان خواهد نمود!

          آلترناتیو ملی اول درک خود را از حاکمیت پیچیده ای چون جمهوری اسلامی غنی و واقعی می کند و در پرتو این آگاهی کوشش خواهد کرد که با آموزش، سازماندهی، حاکمیت را به عقب نشینی وادار کند و مرحله گذار به دموکراسی ملی را جلو پیش ببرد.

 

پایان یک رهبر، یک ملت، یک شعار جانم فدای رهبر!

          هر رهبر و جریان رهبری کننده (آلترناتیو ساختاری) جامعه متکثر ایران را نبیند به شدت دچار خطای کشنده و باخت سیاسی خواهد شد زیرا اگر بر فرض محال موفق هم شود! نمی تواند دموکراسی و عدالت اجتماعی ممکن را برای ایران به ارمغان آورد. پس آگاهی و دانش مبارزه ملی، سازماندهی متناسب با این شعور ملی، ماهیت آلترناتیو را تعیین می کند.

          نگارنده خود نزدیک به دو سالی است که در تلویزیون های مختلف مصاحبه و حضور یافته ام و در حد نازلی، چهره ی کوچک رسانه ای شده ام. نگارنده از چند مسئله به شدت پرهیز کرده و خواهم کرد: در جایگاه یک تحلیل گر سیاسی و منتقد خود را نگه داشته ام و شانی فراتر از این برای خودم لحاظ نکرده و نخواهم کرد. در حوزه اقتصاد و سیاست به فرا خور درک خود، تلاش در انتقال و ترویج آن به جامعه داشته ام، اهل فراخوان دادن به متینگ ها نبوده و نیستم، فعالیت زیر زمینی نداشته و نخواهم داشت. در عین حال تلاش داشته ام با خلوص نیت آن چه را که می دانم و می فهمم به عنوان یک مشاور کوچک به رهبران جنبش منتقل نمایم.

 

رهبری متعلق به کسی است که سازماندهی کند.

          بارها گفته شده جامعه ایران یک جامعه ی جنبشی است: اولین جنبش بزرگ در ابتدای دهه ی هفتاد خورشیدی با موج شورش فقرا در اسلام شهر، قزوین، مشهد و شیراز رخ داد و حکومت با سرکوب خشن موج را از سر گذارند. اتفاق دوم خرداد سبب شد که طبقه متوسط از اتحاد طبقاتی با محرومان جامعه سر باز زند و جنبش سبز آخرین تلاش طبقه ی متوسط بود که با سرکوب خشن به محاق رفت. امروزه طبقه ی متوسط به سوی طبقه ی محرومان در حال پرتاب شدن است و حاکمیت به سوی فاز سوم خود که همان تک پایه ای شدن می باشد، در حال تکمیل پایه ی این فاز است، فاز زور عریان! لذا جامعه با سه جنبش سبز، دیماه 1396 و آبانماه 1398، مستعد رهبری پذیری توسط اپوزیسیون شده است.

 

یک خطای تحلیلی مهلک در برخی از بخش های اپوزیسیون!

          حاکمیت با نگاه پادگانی و دست بالا داشتن این نگاه در ساختار قدرت موجب شده که خطاها و اشتباهات مهلک فراوانی از خود نشان دهد و در نگاه اولیه که در یک شرایط بحرانی می تواند کاملا درست باشد، بسیاری بر این نظر هستند که: شانس فروپاشاندن نظام از درون بیشتر از شانس سرنگون شدن نظام توسط مردم است! و همین موجب یک توهم تحلیلی و راهبردی شده است و معتقدند باید سریع قانون اساسی نوشت، دولت موقت دوره ی گذار تشکیل داد که در این مسیر احتمال بازی خوردن از اتاق فکرهای حاکمیت بسیار زیاد است. سرعت اعلام رهبری و تشکیل دولت، از علائم بازی خوردن این جریانات است!

          بحران اقتصادی ریشه داری را که با رشد منفی جمع شده پانزده درصد و حتی بالاتر در سه سال گذشته و بحران ویروس کرونا که باز رشد را منفی تر خواهد کرد، زندگی اکثریت مردم وارد فاجعه ی بی مانند می شود. تورم افسار گسیخته، افزایش بی مانند نقدینگی، توقف تولید داخلی، بیکاری فراگیر و کسری بودجه ی 190 هزار میلیاردی، نشان از این دارد که هیچ چشم اندازی برای بهبود وضعیت حتی در میان مدت متصور نیست. این وضعیت جامعه را مستعد اعتراضات فراگیرتر از جنبش آبانماه 1398 قرار داده است. کما اینکه اعتراضات کارگران به شکل گسترده ای در حال انجام است و احتمالا حباب بورس بترکد و جنبشی بیست میلیون نفری را به وجود آورد! و همین وضعیت بسیاری از اپوزیسیون را به این فکر انداخته که فقط دولت انتقالی تشکیل داده و قانون اساسی جدید را بنویسند. ساختار، تشکیلات، داشتن صدها کادر ورزیده ی سیاسی، منابع مالی مبارزاتی و داشتن رسانه های مستقل برای این افراد (گروه ها) اساسا جایگاهی در برنامه های آنان ندارند.

 

        در بالا گفته شد که جامعه ی ایران یک جامعه ی جنبشی است و بدین دلیل است که وقتی به مجموعه ی شرایط کشور دقت کنیم می بینیم که اغلب لوازم و عناصر یک جنبش اعتراضی گسترده در ایران، در حال جمع شدن است: درد نان، کار، مسکن و آزادی و اینان همان عناصر شرایط جنبشی است. اما از اینجا به بعد باید به بحران که نه! بلکه به فقدان نیروی اپوزیسیون سازمانده اعتراف و برای رفع آن به راهبرد و راهکاری اندیشید. اگر سازماندهی و ساختار آن وجود داشته باشد، بینوایان، فرودستان، حاشیه نشینان، کارگران یک طرف ماجرا و نیز جستجوگران رهایی و آنانی که درد رهایی و آزادی دارند، به عنوان نیروی اپوزیسیون سازمانده می تواند در مسیر گذار به دموکراسی و حقوق دموکراتیک ملی که در پیشران آن مطالبات اقتصادی و معیشتی قرار دارد و عدالت ممکنی که باید در این شرایط برای اکثریت محرومان جامعه در نظر گرفت، اپوزیسیون سازمانده می تواند این نیروها را در مسیر حقوق دموکراتیک ملی سازماندهی کند.

          نتیجه اینکه، اگر این سه نیروی اکثریت تهیدستان، طالبان نان و مدافعان آزادی و تشکل اپوزیسیون سازمانده به حدی از رشد کمی و کیفی برسند و در یک رابطه ی دیالکتیکی متقابل قرار گیرند، مکمل هم می شوند و می توانند یک جنبش برای گذار به دموکراسی ملی را رغم بزنند. در غیر این صورت نظام خود به خود عقب نشبنی نمی کند و تسلیم نمی شود و دچار یک فروپاشی آنی می شود.(هر چند در مسیر فروریزش هست) اما بدون نیروی سازمانده نه سراغ اپوزیسیون می‌آید که بخواهد قدرت را تقدیم کند و نه اینکه دچار فروپاشی سیاسی_اداری آنی می شود، هر چند که در بسیاری از شاخص ها و حوزه ها فروپاشی رخ داده است. اما تا تسلیم شدن به در خواست های ملی و تمکین به مردم، فقط عنصر سازماندهی شانس این پیروزی ملی را می تواند رغم بزند و لا غیر!

چیستی اولویت های سازمان دهی

          اولین نیروهای خط مقدم که استعداد سازمان پذیری دارند، فعالان جنبش در کف جامعه هستند و رهبرانی که منتظرند حاکمیت به سراغ آنان بیاید و خواهان تشکیل کابینه ی انتقالی شود و یا به در خواست این رهبران، نظامیان کودتا کنند!، فقط وقت برخی از پیش قراولان واقعی جنبش را می گیرند و یا برخی اذهان ساده را به خود جلب می کنند!، منظور رهبران کنش گرا و در اتصال با فعالان واقعی جنبش در کف خیابان است و نیز شبکه های اجتماعی که البته جای شبکه های عینی را نمی گیرد.

 

فقدان دانش مبارزه!

          این فقدان و یا کمبود را می شود با انتقال تجارب و دانش تاریخ مبارزات اجتماعی در ایران به نسل جوان به سرعت و با سهولت کپسولی و ساندویچی، در شبکه های اجتماعی، منتقل و آگاهی بخشی نمود و فریب برخی روشنفکران بی عمل را نباید خورد چون تا مردم! از صفر تا صد آگاه نشوند هر پراتیک سیاسی اشتباه است. مردم و به خصوص فعالان جوان جنبش در پراکسیس به آگاهی می رسند نه صرفا با مطالعه! پس می‌توان گفت ما بیشتر دچار کمبود دانش مبارزه هستیم و نه فقدان آن.

فقدان سازماندهی نه کمبود آن!

          پیوند محرومان و طبقه ی متوسطی که به سمت بینوایان در حال نقل مکان طبقاتی هستند در حال شکل گیری است و اینجا ما بیشتر با فقدان و نه کمبود، نیروهای سیاسی که دارای قدرت سازماندهی و تحرک بالا باشد که بتواند به نیازها و ضرورت ها پاسخ عملی بدهند، مواجه هستیم. در آینده ای نه چندان دور فقرا و محرومان و کارگران در کنار جوانان معترض طبقه ی متوسط در خیابان ها خواهند بود. در عمل باید رهبرانی که در جرگه اپوزیسیون هستند نشان دهند که دارای دانش و ساختارهای کنشگری لازم جهت سازماندهی حرکت های اعتراضی هستند و بحث های بی پایان و بی نتیجه در مسیر تخریب سایر رقبا و اینکه کسی در صحنه نیست و من و یا ما بر اساسی تکلیف تاریخی، ملی،… به صحنه آمده ایم را کنار گذاشت. جنبش ملی ايران به رهبرانی غیرحرف گرا، بلکه عمل گرا نیاز دارد و آن چیزی نیست به غیر از کار جدی و گسترده بر روی سازماندهی مستقل و مرتبط نیروهای مردمی، و خلق تاکتیک های راهگشا، در غیر این صورت نه مصاحبه درمانی، نه تندگویی، نه تحلیل گرایی!، و در باب تحلیل گرایی اگر قرار بود مردم با تحلیل و سخنرانی و تند گویی و رپرتاژگرایی تکان بخورند، دهها سال پیش باید تکان می خوردند.

16 شهریور 1399

برگرفته از سايت شورای مديريت گذار

 

 

بازگشت به خانه