تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 4 مهر ماه 1399 ـ  25 ماه سپتامبر 2020

ریشه های فرهنگی خشونت در زندان عادل آباد شیراز

یوسف جوان جاویدان

به زندان مخوف عادل آباد

چه جان های عزیزی رفت بر باد

صدای پهلوانان را شکستند

شریر اندیشگانِ تختِ بیداد

          شیراز خوبی هایی چند دارد و ایرانی ها خیلی به این شهر محبت دارند اما مردم «این جهانیِ» شهر حافظ از دیرباز دشواری های ویژه خود را در برابر بنیادگرایی داشته اند. برخی از تندروترین مسلمانان را در اینجا می توان یافت. خشونت اسلامگرایان این شهر زاییدهء جو فرهنگی پر تنش آن است. این جو که اینک بگونه ای در بیشتر شهرهای ایران گسترده شده از دستکم چند دهه پیش از انقلاب مشروعهء 57 در شیراز وجود داشت و ریشه ای بسیار کهن تر دارد که بازتابش را در غزل های حافظ می توان دید. شیراز در درازای سده ها شاید پولاریزه ترین شهر ایران بوده است.

          بیایید برگردیم به دهه های 50 و 60 خورشیدی. فرض کنید بخشی از جمعیت متعصب شهر قم را نگه داریم و نیمه بسیار بزرگتر شهر را پر کنیم از آدم هایی از شهر بزرگی مانند تهران و با سبک زندگی کاملا متضاد با آن بخش ديگر شیراز. به این ترتیب که محله هایی از افراد خیلی امروزی و (با معیارهای اسلام عزیز) 'غربزده' و 'بی بند و بار' شهری مانند تهران را برداریم و همراه کنيم با بخشی دیگر از مردم ایران که اگر هم با معیار مومنان سختگیر بی بند و بار نباشند افرادی هستند که زیاد در بند مذهب و توضیح المسائل نمی باشند. و حال تمام این افراد و محله ها را بگذاریم در نیمهء دیگر قم، حتی در جاهایی نه چندان دور از حرم. شهری که بدست می آید شهری خواهد بود با دو فرهنگ ناقض یکدگر و دو گروه کاملا متضاد که مصممانه چشم در چشم همدیگر دوخته و هیچکدام تاب دیدن دیگری را ندارد. نتیجه نهایی این می شود که در میان هر دو گروه تندروترین دیدگاه ها رشد می کنند. یک گروه هر چه بیشتر سر در بنیادگرایی می برد و یک گروه بیشتر "بی بند و باری" می کند و با بنیادگرایی و اسلامیسم بیشتر مخالفت می ورزد. [۱]

 

بنیادگرایان شیراز

          آخوندهایی که از خانواده هایی چون دستغیب و مکارم شیرازی بیرون آمدند از بدترین ملایان مشهد و قم بدتر نباشند بهتر نیستند. در اوایل قرن بیستم تعدادی از شیعیان تندرو شهر با تحریک روحانیان توطئه ای چیدند و به جرم واهی توهین به قرآن گروهی از همشهریان یهودی را به قتل رساندند. در گرماگرم انقلاب یا شورش 57، محلهء بهاییان در نزدیکی آرامگاه سعدی غارت شد.

          بخش مذهبی مردم شهر بیشتر دور و بر مرقدهایی مانند سید علاالدین حسین و مرقد دوقلوی شاهچراغ و برادرش سید میرمحمد زندگی می کردند. تعدادی دیگر در محله های قدیمی چون سردزک و طاق میزجونی (جولانگاه کاکا رستم) و یا در محلهء دباغخانه زندگی می کردند که این یکی مقبره شاهداعی الله و گورستان کهنه و بدترکیب دارالسلام را در دل خود جا داده است[۲]. این بخش شهر درست وارونهء بخش زیبا و گلبیز و پر از درخت و باغ شهر در محله هایی مانند باغ ارم و کوی دانشگاه و قصر دشت و عفیف آباد و معالی آباد است.

          از لحاظ کمّی اسلامگرایان بسیار کوچکتر از کل جمعیت شهر بودند ولی با رخ دادن انقلاب امور در دست آنها افتاده است. در میان این شیعیان ارتدوکس پدران و برادرانی که با دختر و خواهر یا پسر و برادر کوچکتر و غیرمذهبی خود با خشونت رفتار کنند وجود داشتند، هم در میان افراد زادهء محله های مذهبی و هم مهاجران اغلب تهیدست که از شهرها و روستاهای دور و نزدیک فارس و استان های کناری به آنجا  کوچ کرده بودند. حالا اگر تعدادی از "کافران" و "مرتدان از دین برگشته" در زندان به چنگ چنین ‌کسانی بیافتند، روشن است که درجهء بالایی از خشونت بروز خواهد کرد. زندان عادل آباد شیراز که پس از انقلاب به 'جزیرهء آدمخوارها' نامور گشت از چنین خشونتی زاده شد که زادهء جهل و تعصب و برخورد خصمانه دو فرهنگ متضاد است.[3]

          از میان آن سه فردی که قتلهای زنجیره ای را برنامه ریزی و هدایت می کردند، سعید امامی زادهء شیراز بود و مصطفی کاظمی (موسوی) زادهء ارسنجان که دوران دبیرستان را در شیراز گذرانده بود و با مسجد بدنام قبه (آتشی ها) رابطه داشت.

 

جو سکولار چیره بر شیراز

          آمارگیری جامعه شناسانه ای در سال های اخیر در ایران انجام شد که بر اساس آمار بدست آمده شیراز را در بین شهرهای ایران سکولارترین یا غیر دینی ترین شهر معرفی کرد[4].

          جو نوگرایی که بر شهر شیراز چیرگی داشت و در سرتاسر شهر گسترده شده بود درست در نقطه ای مقابل جو مغلوب مذهبی ایستاده بود و در تعارض ریشه ای و آشتی ناپذیری با خرده فرهنگ اسلامگرا قرار داشت.

          در بین بسیاری ایرانیان بد گفتن از شاعر محبوبی چون سعدی حکم تابو را دارد و اغلب با واکنش روبرو می شود اما در شیراز جوک گفتن از سعدی و انگشت گذاردن بر دوگانگی بین سخن و عمل او بسیار رایج است و بیشتر اوقات از او به کنایه با لقب 'شیخ' یاد می شود و این سدی  است در برابر (سوء) استفاده از سعدی برای رواج دادن شبه اخلاقیات فردایی که با روحیهء این جهانی و تاحدی بی خیال و شادی خواه اکثر مردم شهر جور نیست. اشعاری از سعدی وجود دارند که شبیه شعرهای بی پروای عبید زاکانی هستند و از دواوین او حذف شده اند و تا آنجا که من می دانم در شیراز رواج بیشتری دارند تا نزد سایر ایرانیان.

          در شیراز مسیحیان ایرانی و فرنگی زیادی زندگی می کردند و بیمارستان کاتولیک های شیراز به دست راهبه ها اداره می شد و پزشکان ایرانی و آمریکایی بیمارستان همه مسیحی بودند.

          در شیراز دنسینگ ها و دیسکوتک های زیادی وجود داشتند و جوی وجود داشت که به چشم مذهبی ها بسیار 'فاسد' می آمد. افزون بر دیسکوهایی مانند آریانا و هتل اینترنشنال و هتل کورش و دیسکو ماکسیم و کلوب های دیگر که تعطیل بردار نبودند، در باشگاه هایی مانند باشگاه نفت گاه به گاه برنامه های 'گاردن پارتی' اجرا می شدند و رستوران هایی وجود داشتند که در آنها بطور مرتب موزیک زنده عرضه می گشتند و تمام اینها برای اقلیت بازاری و اسلامیست های شیراز مرکزهای فسق و فجور بشمار می آمدند. در میان کلیمیان شیراز گروه های موسیقی فراوان بودند. و در میان مسیحیان و اکثریت 'مسلمان' نیز گروه های موسیقی در گوشه کنار وجود داشتند. از جمله زنده یاد تورج روانبخش، یکی از خویشاوندان من، در رادیو شیراز برنامه هایی داشت و برادران او (که یکی از آنها در سی و چند سالگی در جنگ شیمیایی شد و بعد در حیاط خانهء نوسازش در باغچه افتاد و جانسپرد) هر کدام سازی می نواختند.

          آهنگ هایی که در لندن و پاریس پخش می شدند به فاصله ای بسیار کوتاه در همان هفته در دیسکوهای ماکسیم و آریانا در دسترس علاقمندان بودند. رفتن به پیک نیک و یا رفتن به باغ برای چند روز خوش گذرانی و نوشیدن شراب و آبجو بسیار رایج بود -- و هست. اغراق نیست اگر بگوییم که  مردم این شهر احتمالا یکی از شادخوارترین مردم ایران (در چارچوب شرایط و به نسبت محدودیت های موجود) هستند و از هر فرصتی برای رفتن به دشت و دمن و باغ و کنار رودخانه و آب رکناباد بهره می برند.

          افزون بر این جو رایج، وجود موزائیکی از دین و آیین های گوناگون و گروه هایی از هم میهنان زرتشتی و ارمنی و کاتولیک و بهایی و کلیمی و قشقایی و سنی دست به دست هم می دادند و به تندروی و کینهء اقلیت اسلامگرا دامن می زدند.

          حافظ و شراب و عشق ورزی و اندیشهء این دنیایی بسیاری از شهروندان این شهر را در برابر اسلامگرایان مسجد قبه بگذارید، نتیجه همین می شود که می بینید: رشد عصبیت و تعصب در میان گروهی دینگرا که ممکن است شمار بسیار کمتری داشته باشند اما بسیار سختگیر و مصمم و کوشنده اند؛ و این بطور طبیعی به خشونت اقلیت بنیادگرا که در قدرت است می انجامد.

          پدیده هایی مانند بیرحمی بیش از حد در زندان های جنوب و غرب ایران، و قتل های ناموسی در گوشه کنار کردستان و ایلام و فارس و دشتستان و خوزستان، همگی دلایل فرهنگی- اجتماعی دارند. امیدوارم کارشناسان و جامعه شناسان به این مساله بیشتر بپردازند و در این مورد پژوهش هایی انجام دهند.

_________________________________________

1. در میان شهرهای فارس، کازرون از این بابت شبیه شیراز است و این شهر در زمان انقلاب مشروعهء 57 نیز بسیار پولاریزه بود و گروه های طرفدار شاه و مخالفان او با هم در کازرون درگیری زیادی داشتند. دو عامل مهم که مردم کازرون را از همان روز نخست علیه بنیادگرایی برانگیخت یکی حضور نیرومند عشایر است و دیگری آنکه این شهر در نزدیکی برخی از مهمترین آثار پیش از اسلام و از جمله شهر باستانی بیشاپور و غار شاپور قرار دارد. کسانی که پروردهء فارس هستند از تاثیر عمیق آثار باستانی بر ذهنیت بنیادگراستیز بخش بزرگی از مردم آن نواحی باخبرند. بی دلیل نیست که فارس یکی از مراکز مهم رشد دین ها و آیین های بهایی و زرتشتی بود و جمعیت قابل توجهی از کلیمیان و مسیحیان نیز داشت.

2. شاهداعی مرقد امام زاده نیست، شاهداعی شاعری صوفی مسلک بود.

3. زندان های خارج از مرکز کمتر شناخته شده اند، عادل آباد شیراز و دیزل آباد کرمانشاه و زندان اهواز از بدترین زندان های ایران هستند. چند و چون این زندان ها کمتر از  زندان های مرکزی بازگو شده اند چون بسیاری از نویسندگان زاده یا بزرگ شدهء تهران هستند.

            حمید حق شناس، زندانی سیاسی سابق، از تجربه اسارت اش می نویسد: «مجید تراب پور زندانبان، شکنجه گر و رییس زندان عادل آباد شیراز و رییس سازمان زندان های فارس، کهگیلویه و بویراحمد بین سال های 59 الی 70 [بود]. او از اعضای تصمیم گیرندهء اعدام ها و قتل عام سال 67 بود. گنجینهء اسرار تمام فجایع و جنایات پاسداران و رژیم در زندان های استان فارس هست. او مستقیما در شکنجه و اعدام زندانیان زندان عادل آباد نقش اصلی و کلیدی داشت. خود من بارها و بارها به دست او شکنجه شدم.»

4. از کیفیت علمی و درجهء اعتبار آن گزارش بی خبرم.

 

بازگشت به خانه