تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 14 مهر ماه -   5 اکتبر 2020

 ماه اکتبر 2020

این یک حادثه نیست!

مجتبی فتحی

          گاهی انسان در واژه ها می شکند... نه... خُرد می شود، له می شود.

          گویی انسان با همهء تئوری ها و ساختار تمامی اندیشه هایش، تفکرات اش سراب می شود و با تمامی احساس‌هایش در آن سراب می غلتد و واژگون می شود و در تمامی قامت اش فرو می ریزید.

گویی انسان در تمامیت وسعت اندیشه هایش، کم آورده باشد!

          خبر آنقدر غم انگیز و ناگوار بود که گویی تپش های ضربان قلب نمی خواست که انسان به عمق فاجعه بیاندیشد، چرا که می دانست در آن عمق، قلب بی تابی می کند، به حزن می نشیند و خون خواهد گریست.

          اما مگر می شود از کنار بعضی وقایع تکاندهنده ی مردم بزرگ ایران در سیاهترین روزگار تاریخی اشان گذشت.؟!

          کاربران رسانه های مجازی فارسی زبان با زبانی عامیانه نوشتند که پدر زندانی سیاسی، امیر حسین مرادی، در زیر زمین خانهء مسکونی شان خود را به دار کشید (خودکشی کرد) و جان سپرد! 

          این یک حادثه نیست! نه، نه... باور کنید این یک حادثه نیست!

          استیصال هم نیست! استفاده از واژهء «بی تابی» یا «بی قراری» هم برایش خیلی ناچیز است! استفاده از واژهء «خودکشی یک پدر» هم برایش بی انصافی و بدور از اخلاق آزادیخواهانه است.

          چه نام دارد اين حادثه که پدری عاشق که نمی خواست خبر اعدام فرزندش و جگر گوشه اش  را بشنود و بار سنگین این مصیبت ناگوار را تحمل کند، در آتش عشق به فرزندش، همهء وجودش و هستی اش سوخت و جاودانه شمی شود.

          آنچه برای زنده یاد ناصر مرادی، پدر زندانی سیاسی در معرض اعدام، امیر حسین مرادی، رخ داد یکی از بزرگ‌ترین تراژدی های تکان دهنده ی جهان مدرن است.

          آنچه برای زنده یاد ناصر مرادی رخ داد، پروانه وار سوختن، خود را گداختن و آتش به بال و پر هستی خویش کشیدن در شعله های شمع فروزان عشق به فرزند و جگرگوشه است.

          آنچه برای این مرد بزرگ رخ داده است، همهء بال و پر هستی و وجودی خود را گشودن و در عشقی جاودانه و غیر قابل وصف در آتشفشان گدازان عشق به فرزند سرافراز خود انداختن است.

          مردی بزرگ، چشم انتظار خروس خوان جلوهء سحر، چشم براه صبح، غزل های عاشقانه اش را خواند و رفت.

          تک تک سرکوبگران، اعم از پاسداران، بسیجی ها و نیروهای جنایتکار ناجا، و تک تک جانیان و قاصبان حق حاکمیت مردم همیشه بزرگ و سرافراز ایران زمین، باید این را خوب بدانند که از آتش خشم مردم بزرگ ایران در پاسخ به چهل و يک سال جنایت و شقاوت نظام ضد ایرانی جمهوری اسلامی، در امان نخواهند بود.

به قول شاملو:

باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،

که مادرانِ سیاه‌پوش

ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ

هنوز از سجاده ‌ها

                    سر برنگرفته‌اند!

مرگ ظالمان، سخت و بی امان باد!

استکهلم - سه شنبه 8 مهر 1399 برابر با 29 سپتامبر 2020

برگرفته از فیس بوک نويسنده

 

بازگشت به خانه