تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
چه دلیلی برای ادعای خود داریم؟
بصیر نصیبی
من هیچ اشتیاقی به موسیقی سنتی ندارم. این نوع موسیقی نوعی روضه خوانی برایم تداعی می شود. خوب طبیعی است که تاملی هم روی این نوع موسیقی نداشته باشم. از نظر ارزش های هنری هم صلاحیت ارزیابی کار موسیقی را درخود سراغ ندارم. اما همه کسانی هم که این روز ها خودشان را شیفتهء آواز های آقای شجریان می دانند هم شرایطی متفاوت از من ندارند.
محمد رضاشجریان، خوانندهء موسیقی سنتی، بعد از سال ها بیماری که توام بود با مراقبت ویژه مقامات هنریِ ج. داعشی، و تیم پزشگی مراقب او، در گذشت. کاش این مراقبت از بیمار، بخصوص در دورهء اشاعهء ویروس مخرب در ایرانِ زیر سلطهء داعشیان، برای عموم بطور یکسان فراهم بود و روزی صدها انسان، از پیر و جوان و نوجوان، و حتا کادر زحمت کش پزشکی، در اثر اهمال مقامات جان شان از دست نمی رفت.
اما وقتی ما ادعا داریم که آقای شجریان، همراه مردم، ستم کشیده است چه دلیلی برای این ادعای خود داریم؟ آیا ایشان در مدت 42 سال حکومت این جباران، اعتراض علنی و تأثیر گذار به رفتار های غیر انسانی حاکمان داشتند؟ آیا معترض فجایعی که اینها در کردستان، لرستان، بلوچستان و دیگر جاها مرتکب شدند نیز بودند؟ آیا حد اقل معترض کشتار های 60 و 67 بودند؟ آیا به قتل های خارج از کشور ج.ا ،برای نمونه قتل فجیع فریدون فرخ زاد و شاپور بختیار با کارد آشپزخانه واکنش نشان دادند؟ اگر این شیفتگان معتقدند «بله، در این زمینه ها کارنامهء هنری ایشان شفاف است»، لطفا یکی دو نمونه اش را نام ببرند کافی است.
بعد از درگذشت استاد، همهء مقامات ج.ا - از دکتر قلابی روحانیِ شیادِ رئیس دولت گرفته تا وزرای کابینه این اتفاق را تسلیت گفتند؛ از آن جمله سید حسن خمینی، هادی خامنه ای، علی لاریجانی مشاور رهبر جنایکارشان. آخر چطور می شود پذیرفت که قاتلان مردم بهترین امکانات را برای برگذاری کنسرت مجلل در اختیار خوانندهء مردمی بگذارند؟ وقتی همایون شجریان - که همدل پدر بود - با عنصر فاسدی بنام ظریف عکس یادگاری می گیرد من چگونه باور کنم که آن پدر و این پسر ضد حکومت کنونی هستند؟
ما مرگ کسی را نمی خواهیم. حتا قاتلان مردم هم باید زنده بمانند تا در دادگاه عادلانه جوابگو باشند. اگر فقط تسلط به حرفه و خوب آواز خواندن و یا هر کار دیگری که جنبهء هنری دارد معیار باشد. بعد از درگدشت «لنی ریفنشتال»، کارگردان خلاق آلمانی که گرایش به نازی ها داشت، باید جمع بسیاری در مراسم مربوط به او شرکت کنند. اما واقعیت این چنبن نبود و جمع همهء کسانی که در مراسم مربوط به او شرکت کردند به صد نفر نمی رسید.
آقای شجریان، بر اساس اسناد غیر قابل تردید، با اکثر مقامات ارتباط صمیمانه داشتند. میدانم که در جو کنونی حق گویی درد سر ساز است. اما سکوت را جایز نمی دانم. حرف های دلم را می زنم و از عاقبت کار نمی هراسم. پس لطفا با تامل بخوانیدش. با سپاس.
***********************************
من نویسنده نیستم. این شکسته نفسی نیست. اما می نویسم. و چرا بیش از پانصد مطلب
نوشته ام؟ دلیلش را می دانم: نوشتن برای من به نوعی درد دل کردن است، دردی در سینه دارم که تا وقتی به کلمه تبدیل نشود راحتم نمی گذارد. براستی اگر حرف های مرا دیگران با پیگیری می گفتند و می نوشتند چه لزومی بود که منِ نانویسنده خودم را به درد سر بیاندازم؟ بله، گفتم «درد سر». من می دانم که نظرهای من گاه با برخورد ها و مخالفت های شدید و غلیظ، حتا همراه با پرونده سازی و اتهام، مواجه می شود. اما سکوت را جایز نمی دانم.
- یادتان هست که وقتی علیرضا افتخاریِ سنتی خوان، احمدی نژاد را در آغوش کشید چقدر لعنت نثارش کردند؟ حتی اگر این سنتی خوان درمانده روز ی صد بار غلط کند باز هم رهایش نمی کنند.
- اما استاد شجریان هم در جلسهء پسر جنتی، وزیر ارشاد شارلاتان جدید الورد روحانی، افتخار حضور داشته و هم با صفار هرندی، وزیر احمدی نژاد، جلسهء خصوصی می گذاشته و ما یک گزارش هم نداریم که از این رفتار و این ملاقات استاد حتا انتقاد ساده شده باشد (یک بام و چند هوا؟)
- تهمینهء میلانی هم، در نامهء حمایت از خاتمی، خامنه ای را رهیر عظیم الشان خطاب می کند و هم در تمام برنامه های نمایشی حضور فعال دارد اما محبوب القلوب است. روی صفحات فیس بوک هم یک کلمه علیه او نمی خوانید.
- اما الهام چرخنده نيز خودش را شیفته رهبر اندیشمند نشان میدهد، یعنی به شیوه ای دیگر با رفتار خانم میلانی همراه است، اما روزی صد ها متن، کلیب، علیه چاپلوسی او انتشار می یابد.
نه. مسئلهء من این خانم و نظایرش و علیرضا افتخاری ها نیست که با برگ رو بازی می کند. من به الهام چرخنده و اندیشهء فاسدش بها نمی دهم و اصلا مطرحش نمی کنم اما وظیفهء خودم میدانم که فرصت طلبی امثال تهمینهء میلانی را باز کنم و بشکافم؛ چون خطر خاتمی چیان دوم خردادی جدی تر از باند های دیگر نظام داعش اسید پاش اسلامی است.
می دانم که اکثر حرف هایم با نظر عامه همخوانی ندارد. عده ای سعی می کنند تا حد ممکن برای اشاعهء نظر هایم مانع ایجاد کنند. در همین محدودهء فیس بوک هم حتا آنها که پذیرفته اند دوست خانهء ما باشند مخالفت شان را به نوعی نمایش میدهند. من نمی گویم که در سال های تبعیدی و تا کنون اشتباهی نکرده ام، اما ادعا دارم این موارد در کارنامهء من در تبعید محدود است و در این موارد هم اگر به من تذکر داده اند به جای اینکه با تذکر دهنده دشمن شوم سعی در جبران اشتباهم کرده ام و هیچ ابایی نداشته ام و ندارم که پوزش بخواهم.
همهء این مقدمه چیی ها را کردم تا بگویم نظر من در بارهء استاد شجریان هم با نظر عامه ناهماهنگ است. یکی دوبار هم چوب گستاخی به ساحت مقدس شان را تجربه کرده ام؛ اما هنوز متنبه نشده ام. اما یک انتظار هم از میهمانان خانهء فیس بوکی ام دارم: اگر استدلال های من خلاف واقعیت است استدلال های منطقی خودشان را در معرض قضاوت دیگران بگذارند، و اگر در درون شان با نظرهای من همراه هستند در ابراز آن تردید بخود راه ندهند. تا کی باید فرصت بدهیم فریب مان بدهند؟
بیاد دارید که طی سال های گذشته، و به هنگام وزارت و بعد صدارت محمد خاتمی، محمد رضا شجریان دایم ایراد می گرفت که به او امکان نمی دهند که با مردم در تماس باشد؟ کنسرت هایش را گروهایی که الله را هم به دنبال نام شان چسبانده بودند (مثل ثارالله،حزب الله، و…) بهم می ریختند، وخلاصه نمی گذاشتند که آب خوش از گلوی استاد انقلابی موسیقی اصیل یا سنتی پائین برود؟ ما هم دایم در غربت قصه می خوردیم که «چرا دیگر این استاد را می آزارند؟ او که به انقلاب اسلامی بد نکرده است، آن آهنگ های شور انگیز در بهار آزادی را گروه شیدا چنان بامهارت اجرا می کرد که گوئی با نزول آخوند ها واقعا به آزادی و رهایی دست یافته ایم. اصلا اهمیتی نمی دادیم که همزمان با پخش کنسرت های استاد از صدا و سیمای قطب زاده، پشت بام خانهء امام رئوف شان را تبدیل به میدان تیر کرده بودند و اسیران شان را بدون محاکمه، و با مهر طاغوت که بر پیشانی شان حک شده بود، گروه گروه، به اعتقاد خودشان، به جهنم می فرستادند تا جامعه از فساد و تباهی و آلودگی پاک شود؟ و لابد اکنون هم باید به خود ببالیم که جامعه ای داریم که در آن نه آلودگی هست و نه فقر و فساد. نه تباهی و نه تن فروشی باب است، نه کودکان خیابانی داریم، نه زندان سیاسی، و نه شکنجه و اعدام
اما چرا در همهء دوران ریاست خاتمی آنقدر به استاد سخت می گرفتند؟ خوب، آقای خاتمی بیچاره چکار کند؟ گروه های فشار، یعنی همان گروهایی که یکی از سرپرستان شان ده نمکی رژیسور محبوب سال های بعد شد، به دستور جنتی و مصباح یزدی و همراهی صفار هرندی و پور محمدی ، که در دورهء درخشان احمدی نژاد وزیر شدند نمی گذاشتند اصلاحات(!) خاتمی رشد کند. حمله به برنامه های فرهنگی هم از اقدامات خودسرانه! همین گروه ها بودند که دل رهبر کبیر اصلاحات را آزرده می کردند! خاتمی طفلک که کاره ای نبود، پشتوانه ای هم نداشت، بیست ملیون رای مردم که پشتوانه نیست. این گونه رای ها یعنی کشک. فقط بدرد معامله با غرب فاسد! می خورد و بس.
اما برنامه فرهنگی آقای خاتمی طوری تنظیم شده بود که همان هنرمندانی که در داخل بی مهری می دیدند و تحقیر می شدند و توی سرشان می زدند در خارج از کشور قدر ببینند و اعتبار کسب کنند. البته برنامه های سینمایی /سیاسی خاتمی را که خوب می شناسید و من هم در باره شان سال هاست گفته و نوشته ام:
- رژیم، برای پیشبرد مقاصدش در سینما، علاوه بر فیلمسازان خودی (مخملباف،حاتمی کیا، مجیدمجیدی و…) که جای خود داشتند، فیلمسازان فعال در رژیم گذشته که به نوعی طاغوتی محسوب می شدند را هم نشان می کرد و رفتار و اعمال شان را زیر نظر می گرفت تا بین آنها هم چند تایی را دست چین کند... (ما جمع محدودی بودیم که از سال ها قبل فریاد می زدیم که کارگردانان سینمای گلخانه ای در بقای جمهوری اسلامی سهم دارند اما این نظر ما را بخشی از اپوزیسیون ضد رژیم مغرضانه و آمیخته با عناد و کینه ارزیابی می کرد).
- در بخش موسیقی هم همین بساط را براه انداختند. موسیقی در داخل کشور حرام محسوب می شد و نوازندگان ساز شان را توی پستوی خانه مخفی کرده بودند و حکومت هم آنها را اشاعه دهندهء فساد معرفی می کرد و صدا و سیما حتا اگر گاه به دلایلی چند قطعه موسیقی پخش می کرد، تصویر برداران اش اجازه نداشتند خود ساز را نشان دهند. آیا برای یک موسیقی دان و یا نوازنده و یا خواننده تحقیری از این فراتر امکان دارد؟ اما به تدریج رژیم متوجه شد که جمعی از خواننده گان خودسرانه به بهانه دیدار فامیل و یا گردش به خارج می روند و آنجا کنسرت می گذارند. در این شرایط حکومت تصمیم گرفت کنترل موسیقی را هم به گونهء سینما خود بر عهده بگیرد، بطوری که در خانوادهء موسیقی هم (به مانند سینماگران) اگر تمرد کنن حذف می شود واگر تمکین کند مزایای بسیاری دارد؛ از آن جمله اعزام به سرزمین های کفار نشین (مردم اسیر ایران سهمی از اینگونه الطاف رژیم ندارند، آنها باید همچنان پای محافل روزه خوانی بنشینند و اگر هم به اجرای کنسرت در شهری رضایت دهند خودشان عوامل شان را زیر عنوان گروه های خودسر اعزام می کنند تا کنسرت را متوقف کنند. و البته امت همیشه در صحنه هم مجاز هستند نوحه خوانی و آهنگ های مثلا انقلابی گوش کنند و لذت ببرند!
- در این شرایط، به هنگام وزارت خاتمی شارلاتان کبیر در وزارت ارشاد، شورایی برای تنظیم برنامه های موسیقی تشکیل شد و ارسال گروه های موسیقی هم در کنترل کامل رژیم قرار گرف؛ بصورت تعيين اينکه چه گروه هایی اجازه دارند به خارج صادر شوند؟ چه کانون هایی مجاز هستند برنامه صادراتی رژيم اسلامی را برگذار کنند؟ چه آهنگ هایی باید خوانده شود؟ در حال حاضر همهء این موارد در وزارت ارشاد بررسی و تصمیم گیری می شود.
- این چنین بود که موسیقی هم، در کنار سینما و تئاتر، به یک وسیلهء تبلیغاتی رژیم تبدیل شد. اما هنوز خوانندگان به برگذاری برنامه در داخل کشور تمایلی نشان نمی دادند. چون در خارح هم پول بود هم از شر مزاحمت های برادران و خواهران حزب الله در امان بودند، و هم «اپوزیسیون خارج نشین!» برایشان کف می زد و هم امکان تشکیل مجالس طرب بعد از برگذاری کنسرت مهیا بود.
- آقای شجریان که از همان امتیازهای سفر خارج از کشور بیشترین بهره را می برد یک امتیاز هم اپوزیسیون برایش تراشید تا به کنسرت هایش آب ورنگ بیشتری بدهند. جوی ایجاد کرده بودند که انگار شجریان سخت و محکم جلوی رژیم ایستاده است.
- البته گویا استاد با صدا و سیما اختلاف داشت؛ اما بر سر چه مسئله ای؟ جمعی می خواستند اینطور القاء کنند که استاد مخالف رفتار تلویزیون ج.ا با مردم و هنرمندان است. البته همان زمان هم ایشان ضمن ممنوع کردن پخش صدایش از صدا وسیما، پخش مناجات، با صدای ملکوتی اش در ماه بسیار مبارک رمضان را بلا مانع دانست و، به این ترتیب، راه باریکه ای را برای بازگشت دوباره گشوده نگه داشت.
- بهر حال زمان گذشت. رهبر عطیم الشان بعد از ۸ سال که خودحیله گری با نام خاتمی را، بعد از عبور از سد نظارت استصوابی، به کرسی تدارک چی نظام مقدس نشانده بود، چنین اراده فرمود که چند سالی هم چهرهء بدون ماسک رژیم را از طریق عروسک دیگری با نام نامی «دکتر! احمدی نژاد» بروی روی صحنه و مردم را سرگرم شباهت این عروسک خیمه شب بازی به دیگر حیوانات باغ وحش زیر عنوان سران رژيم اسلامی بنماید و همچنان حکومت ننگین آخوندها بر جای بمانند.
- اما، در همین دوره، حکومت با برگ رو بازی می کرد و بدون رودربایستی قاتل ها، آدم کش ها، دزد ها را با پست وزارت و مشاور روی صحنه می آورد .(اکنون هم همین پروژهء به میدان آوردن قاتلینی که مستقیم در جنایت ها دست داشته اند در دورهء روحانی شیاد تکرار شده است). اگر کسانی که با خاتمی همراه شدند می توانستند این بهانه را بیاورند که چون سال ها از نزول رژيم اسلامی گذشته یادشان رفته بود که خادمین دوم خردادی داخل رژیم همان قاتل ها و ماموران و ایجاد کنندگان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران بودند که لباس اصلاح طلبی پوشیدند اما در مورد وزرای دولت احمدک چه داشتند بگویند؟ اینها که در قتل های همین سال های اخیر دست داشتند. آقای وزیر کشور (پور محمدی) که به استناد نظر حضرت آیت الله منتظری ولی فقیه اصلاح طلب ها (گنجی، مهر انگیز کار و...) مستقیماً در قتل و کشتار دست داشته، و وزیر ارشاد هم که به گفتهء شبه اصلاح طلبان حکومتی یکی از عاملین قتل های زنجیره است. حتا آقای کروبی، در گفتگو با يک ایستگاه رادیوئی در ژاپن، دولت احمدی نژاد را دولت امنیتی / طالبانی معرفی می کرد. بستگان باند خاتمی هم که دایم می گویند و تکرار می کنند که دولت کنونی طالبانی، پادگانی، امنیتی است. و آقای دکتر احمدی نژاد هم خود در سخنرانی اش در یکی از استان ها بر این گونه قضاوت اصلاح طلبان! صحه گذاشته و فرموده است که: «امروز فضای بسیجی در کشور حاکم شده است» و تصریح کرده که: «پشتوانه بسیج انبوه افراد مومن و انقلابی است که هر روز متشکلتر، جدیتر و هدفمندتر در جهت آرمانها حرکت می کنند».
خوب، پرسش منطقی اين بود که وقتی استاد شجریان در زمان خاتمی این چنین بی مهری می دید حالا که همان برهم زنندگان جلسات وی دولت را در اختیار دارند با استاد چه خواهند کرد؟ ما واقعا نگران جان شان بودیم اما نمی توانستیم از برنامه گذاران و پادوهای برنامه های صادراتی، که از موسسات حامی کارهای فرهنگی اروپایی پول می گیرند و یا سر در آخور سفارت دارند، بخواهیم که فکری برای حفظ جان استاد بنمایند، آخر وقتی خودی های حکومتی خود اعتراف می کنند که دولت طالبانی روی کار آمده است، بینید دیگر آش چقدر شور است؟ اما...
اما خوب شد عجله نکردیم. هنوز چند ماهی از نزول دولت طالبانی نگذشته بود که خبر رسید استاد در تهران کنسرت دارند!؟ چی شد؟ بله، استاد، با موافقت و همکاری پور محمدی قاتل، در سالن وزارت کشور کنسرت دارند، آن هم نه یک شب و نه دو شب، بلکه پنج شب متوالی استاد و گروه مبارزش در سالن چهار هزار نفرهء وزارت کشور (که برای اولین بار درهایش گشوده می شد) به روی صحنه می روند و سردار سر لشکر قالیباف، که از سرداری به شهرداری رسیده است، دستور می دهد پانصد پلیس مجهز به انواع سلاح های گرم و سرد نظم کنسرت با شکوه را بر قرار کنند (براستی وقتی کنسرت بهم زن ها خود کنسرت گذار می شوند کی نظم سالن را به هم خواهد ریخت؟).. زمان طولانی ای نگذشت که دولت طالبانی جشن شب موسیقی را در تالار وحدت (رودکی سابق) برگذار کرد و طی آن از هنرمندان موسیقی تجلیل شد ( آفرین بر طالبان، احسنت بر دولت پادگانی).
اجازه دهيد کمی از گزارش این شب را، از سایت حکومتی اعتماد ملی، برایتان نقل کنم تا در جریان این شب استثنایی وبا شکوه قرار بگیرید:
«….محمد حسین صفار هرندی و محمد حسین ایمانیخوشخو (وزیر و معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) در کنار محمد رضا شجریان، همایون خرم، پرویز مشکاتیان (جالب اینکه آقای مشکاتیان از هنرمندان حامی ریاست جمهوری رفسنجانی بودند)، محمد سریر، هوشنگ ظریف، مصطفی کمال پورتراب و چهار استاد تجلیلشونده، میهمانان ویژهء ردیف نخست تالار وحدت را تشکیل میدادند».
سپس، گزارشگر، با نوشتن سوتیتر هیجان انگیزِ «خوش و بش شجریان و صفارهرندی»، می افزاید:
«محمدحسین صفارهرندی تا آخر جشن در ردیف اول تالار وحدت حضور داشت و گاهی هم برای ابراز احساسات خود به اساتید موسیقی از جایش بلند میشد. (چه قاتل با ادبی!)».
به اين ترتیب ما هم که وقتی متوجه خوش وبش آقای وزیر قاتل با استاد مبارز شدیم، دیگر خیال مان راحت شد که نه تنها دولت مهرورز برای استاد خطری ندارد بلکه خیلی هم نسبت به دولت اصلاح طلب به آقای شجریان مهر بیشتری ابراز می نماید (نکند واقعا این یکی دولت مهرورز باشد؟) و خوش و بش عاقبت خوش تری هم دارد. بخوانید بعد چه می شود. خبر نگار می افزاید:
«آقای صفار هرندی بعد از اتمام مراسم با استاد محمدرضا شجریان دیدار کرد. این دیدار بدون حضور خبرنگاران صورت گرفت و ایمانیخوشخو (معاون هنری وزیر ارشاد)، نوربخش و پیرنیاکان هم حضور داشتند».
عجب! ملاقات استاد معترض با قاتل مردم، آن هم در جلسهء خصوصی؟ هیج کس نپرسید شجریان با فرمانده قتل های خارج و داخل، و از مقامات بسیار بالای سپاه پاسداران، چه حرف خصوصی ای دارد؟ و این سردار سپاه با استاد مردمی در جلسه خصوصی چه گفته و شنيده است؟ (یکبار آقای وزیر نظر داده بودند که برای جلوگیری از اعمال نظارت سخت، خود هنرمندان مطالب مشکل دار را حذف کنند. آیا در این ملاقات، به آقای استاد مطالب مشکل دار هم تفهیم شده است؟) و یکی دوماه بعد هم اعلام شد که استاد کارگاه آواز خوانی راه انداخته اند و آقای صفار هرندی از این کارگاه دیدن می فرمایند و هزینه های این کارگاه هم از بودجه دولت- یعنی از کیسهء ملت- تقبل می شود.
در زیر عکسی که استاد را در کنار وزیر قاتل نشان می دهد، نوشته شده است:
«…آقای وزیر از موسیقی فاخر (نام جدبد موسیقی سنتی و یا اصیل) حمایت می کنند».
و بعد دلیل این حمایت را هم شفاف کرده و افزوده اند «نوعی موسیقی پاپ که مجازش کرده بودند تبدیل به موسیقی زیر زمینی شد و از کنترل خارج». پس دولت طالبانی باید به فکر رشد نوعی موسیقی بی خطر باشد که بشود کنترل اش کرد و برای سازمان دهی موسیقی فاخز نیاز به هنرمندی دارند که از راه و روشی کیارستمی گونه در زمینهء موسیقی پیروی کند.
در این شرایط آقای شجریان، بعد از شرکت در جلسهء بستهء پشت در های با صفار هرندی، برای برگذاری یک کنسرت جهانی با همکاری مجید درخشانی، نوازنده تبعیدی نادم، به دیار غرب فاسد اعزام شده می شود.
آیا اوضاع چه فرقی کرده؟ هیچ!.. استاد حالا معتبرتر هم شده است. چون در دورهء دوم احمدی نژاد سروده ای با عنوان« تفنگت را زمین بگذار» از فریدون مشیری را (که خیلی قبل از اعتراض های 88 سروده شده است) را با صدای جادویی خوانده و جماعت هم ربط اش داده اند به حوادث سال 88 و کنسرت ها دوباره رونق گرفته و ملاقات های سیاسی و رایزنی استاد با مقامات نيز همچنان به قوت خود باقی ست. فقط حالا استاد ما با پسر جنتی ملاقات می کند که شده است وزیر ارشاد آخوند امنیتی دکتر روحانی!
در همان دورهء ریاست «پرزیدنت ساده زیست»، روزی نامهء «انتخاب» با مسرت در بارهء موفقیت کنسرت استاد در اجرای لندن و استقبال شدید «سرنگونی طلبان!» خبر داده و افزود: «مردم با تشویق های بدون توقف خود گروه شجریان را مجبور کردند تا دوباره به صحنه بازگردد».
که البته اگر اجرای تصنیف مرغ سحر هم به برنامه استاد افزوده می شد دیگر جای شکی نمی ماند که کنسرت آقای شجریان مستقل!، مردمی! و ضد رژیم! است: «بلبل پر بسته زکنج قفس درآ/… ظلم ظالم، جور صیاد، آشیانم داده بر باد»... «چشم ها را باید شست، خاکستری باید دید…)