تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سوسیالیسم ادویه زده؛ جنسیت و غذا در شوروی
فرناز سیفی
در ماه مارس 1968، مجلهی «زن دهقان» (Krest'ianka)، چاپ اتحاد جماهیر شوروی، به مناسبت روز جهانی زن، داستان طنزآلودی دربارهی «کار خانگی مردان» و «کمک مردان در امور خانه» منتشر کرد. راوی داستان زنی است دهقان که تعریف میکند چطور تمام زنان مزرعهی اشتراکی آنها روز تعطیلی ویژهشان (روز زن) را هم ایستاده کنار اجاق گاز سر کردند. روز جهانی زن، با شرکت زنان در مراسمی برای دریافت «هدیهی روز زن» شروع شد. قرار بود که همین یک روز، شوهران آنها که در خانه مانده بودند، آشپزی و زنان را «غافلگیر» کنند. مردان اما خیلی زود دیدند که از انجام سادهترین امور آشپزخانه و حتی تخممرغ شکستن در ماهیتابه هم عاجزند و فوری دست به دامن زنان شدند تا به آنها در انجام پیشپاافتادهترین کارهای آشپزخانه کمک کنند. زنی که راوی داستان است، به درِ خانهی یکی دیگر از زنان کارگر مزرعه میرود تا به او کمک کند که خمیر درست کردن «دامپلینگ» را که به تمام سر و صورت و چشمهای شوهر زن چسبیده، جدا کنند. راوی آهی میکشد و میگوید: «چه غافلگیری و جشنی! بوی سوختگی چیزی از فر بلند شده، یکی از این مردان نابغه ژلهی گوشت را از کنار پنجره برداشته و در فر داغ گذاشته، آن یکی آنقدر بیخود گاز را روشن نگه داشت که کپسول گاز ته کشیده است. چه افتضاحی، کلمه کم میآرم تا این آشوب را توصیف کنم.»
این نشریهی ویژهی زنان که با تعهد به تمام خط قرمزها و باورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق منتشر میشد، یکی از نشریاتی بود که در اواخر دههی 1960 و در دههی 1970، شروع به انتقاد از نگاه ایدئولوژی حاکم شوروی به مسئلهی زن و کار خانگی و نابرابری دستمزد زن و مرد کردند. ایدئولوژی تبلیغی و عرف رایج در جامعه که میخواست این دروغ را بقبولاند که زنان شوروی به دلیل اینکه «صاحباختیار آشپزخانهاند»، قدرت اصلی در خانهاند و تصمیم گیرندهی اصلی. ادعایی که نادرست بود و به دنبال بزکودوزک این واقعیت که زنان نه تنها بیرون از خانه کار و کمتر از مردان دستمزد دریافت میکنند بلکه بارِ تمام امور خانه هم بر دوش آنهاست و خسته و فرسوده تمام روز در حال دویدناند.
غذا همیشه پنجرهای به فرهنگها و آداب و رسوم و تاریخ ملل است. در اتحاد جماهیر شوروی هم، غذا با جنسیت در ارتباط تنگاتنگی بود و رابطهی این دو را هم مثل خیلی امور دیگر، تا حد زیادی ایدئولوژی کمونیستی حاکم تعریف و دیکته میکرد.
کتاب «سوسیالیسم ادویهزده: جنسیت و غذا در روزمرهی اواخر شوروی»، به دبیری آناستازیا لاختیکوا، آنجلا برینتلینگر و ایرینا گلوشچنکو، چاپ انتشارات دانشگاه ایندیانا، اثر پژوهشی پرنکته و کمنظیری در این حوزه است. کتاب، مجموعهای از مقالات پژوهشی و بینارشتهای است که هریک از زاویهای فرهنگ، عادات، مایحتاج غذایی، آشپزخانهی شوروی، روند تغییرات و صنعتی شدن تغذیه در شوروی سابق را در ارتباط با مسئلهی جنسیت و کار خانگی زنان بررسی کرده است. پیشگفتار مفصل، دقیق و خواندنی این کتاب، خود یک مقالهی کامل و آموزنده است. پیشگفتار را دارا گلدستاین، استاد مطالعات شوروی در «کالج ویلیامز» ماساچوست، نوشته است. گلدستاین که بنیانگذار «Gastronomica»، مجلهای دربارهی فرهنگ و غذا است که از سوی منتقدین بارها تقدیر شده، خود چندین کتاب آشپزی هم نوشته است. در سال 2015، جایزهی «جیمز بیرد» که معتبرترین جایزهی آمریکا در حوزهی غذا است، به کتاب آتش و یخ به قلم گلدستاین تعلق گرفت؛ کتابی که دربارهی فرهنگ و دستورهای غذایی کشورهای اسکاندیناوی است.
گلدستاین در بخشی از این پیشگفتار، با تأکید بر اینکه تا سالیان سال «مواد غذایی» در شوروی با «صف» گره خورده بود و برای سادهترین مایحتاج باید ساعتها در صف منتظر میماندید، توضیح میدهد که در سالهای آخر پیش از فروپاشی، صف دیگر برای مایحتاج ضروری نبود. صف حالا برای آن دسته از موادغذایی بود که «لاکچری» محسوب میشدند: موز، شکلات و آبنباتهایی که از خارج از مرزهای شوروی آمده بود. خیلی وقتها این محصولات خوشمزه یا رسیده هم نبود، مردم صف میبستند چون این محصولات خارجی، بستهبندی شیک و بهتری داشتند و تکهای از «سرزمینهای ممنوع» در خارج از بلوک شرق بودند؛ سرزمینهایی که شهروندان اجازه و امکان بازدید از آن کشورها را نداشتند.
گلدستاین مینویسد که در سالهای اخیر شوروی، نارضایتی زنان از «آشپزخانههای اشتراکی» که در بسیاری از مناطق رایج بود، بیشتر از همیشه علنی شده بود. این آشپزخانههای اشتراکی، انگار نمادی شده بود از هزاران مشکل ریز و درشت جامعه که کسی جرئت نداشت از آنها انتقاد کند و در این فضای کوچک و اشتراکی، تمام این مشکلات بیرون میزد و علنی میشد. آشپزخانههایی که مردان به ندرت پا داخل آن میگذاشتند و فضای اشتراکی بین زنان ساختمان بود و هر چند باعث همبستگی، دوستی و رسیدگی به احوالات هم میشد اما زنان حتی دو دقیقه در آشپزخانه هم تنها نبودند و فضایی از آنِ خود نداشتند. برای اکثر زنان شوروی، هیچ گوشهی خلوت و دمی تنهایی هرگز وجود نداشت.
کتاب به سه بخش اصلی تقسیم شده است: زنان در آشپزخانهی شوروی، تضادهای آشپزی در خانواده و جامعه/ تولیدکنندگان محصولات غذایی و مشتریان، مقاومت و انطباق به سبک شوروی/ نشانگرهای شوروی: نشانهشناسی کمبودهای روزمره و آداب غذا. هر مقالهی این کتابِ پژوهشی نشان میدهد که غذا در شوروی چطور مسئلهای «دولتی» بود، دولت دیکته میکرد که چه غذایی «خوب و پسندیده» است و چه غذایی «مذموم» و چطور شهروندان مدام باید بر سر دوراهی انتخابهای «اخلاقی» قرار میگرفتند تا فلان محصول غذایی را تهیه کنند یا نه، فلان دستور غذایی را بپزند یا نه و آیا این غذا با «آرمانهای شوروی» تضاد دارد یا تطابق!
یکی از ویژگیهای این کتاب، بررسی غذا و نسبت آن با جنسیت در فیلمهای تولید شوروی است. نویسندهی یکی از مقالات بخش نخستین کتاب با عنوان «از آشپزی متنفرم! آزادی و مردسالاری در آخرین سالهای شوروی» به بررسی بازتولید، تبلیغ و ترویج کلیشههای جنسیتی در حوزهی آشپزی و جنسیت در فیلمهای پرطرفدار و محبوب شوروی پرداخته است. یکی از این فیلمها، «مسکو به اشک اعتقادی ندارد» در سال 1980 ساخته شد. فیلمی که در اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، بسیار گل کرد. در این فیلم، قهرمان مرد فیلم، موفق میشود که زن را به «یک زن واقعی» تبدیل کند. در انتهای فیلم که زنان «سرکش» رام شدند، مرد قهرمان از آنها میپرسد «شام آماده است؟» و صد البته که شام آماده است. در تصویر نهایی، تصویر کاسهای سوپ برشت تازهطبخ و نه کنسروی دیده میشود، مرد قهرمان موفق شد این زنان را به «زنان واقعی» تبدیل کند. استقبال از این فیلم چه در میان منتقدان سینمایی و چه بینندگان فیلم، بسیار خوب بود و اتفاقاً بسیاری از آنها از پایان فیلم و «زن حالا وظیفهی واقعیاش را انجام میدهد»، خوششان آمده بود. یکی از ویژگیهای تمام این فیلمها همین بود که حتماً زن و تنها زن را در حال آشپزی به تصویر میکشیدند و آشپزخانه جایی بود که مرد اصلاً به ندرت به آن قدم میگذاشت.
نویسنده توضیح میدهد که در آخرین دههی اتحاد جماهیر شوروی، این نگاه که زنها دیگر «زیادی» در اجتماع حضور دارند و باید آنها را به «خانه و آشپزخانه» برگرداند، در روندی نگرانکننده همهگیر میشد. حتی میخائیل گورباچف، دبیرکل کمیتهی مرکزی حزب در سال 1987 در سخنانی ابراز نگرانی کرد که زنان از آشپزخانه و خانه و وظایف همسری و مادری، غافل ماندهاند و گفت: «زنان در هر گوشهی بخش سازندگی، کارخانهها، علوم و فنون دانشگاهی و کارهای هنری مشغول به کارند. آنها خیلی ساده دیگر وقت ندارند که به کارهای اصلی خانه ــ بچهداری، آشپزی و فراهم کردن مأمن امن ــ بپردازند. باید زنان را دوباره به "مسیر طبیعی" برگردانیم.» همزمان با این اظهارات، نشریات حزبی پشت سر هم مطالبی منتشر میکردند که «آه! زنان از قوی بودن خستهاند و دلشان گرمای خانه را میخواهد. مردان هم دلشان "زن عادی" میخواهد و نه زنی که بیرون از خانه شغل مهمی دارد.»
یکی از مقالات خواندنی این کتاب، پژوهشی دربارهی اهمیت و نقش «کَلَم» در آشپزخانهی شوروی و جنسیتیشدن این سبزی از خانوادهی «شببویان» در این کشور است. نویسندهی این مقاله توضیح میدهد که کلم چه پیوند تنگاتنگی با تجربهی زیستن در شوروی دارد: کلم ارزان است و کشت آن در بدترین شرایط آبوهوایی و سرمای سخت نیز آسان است؛ سبزیای که به نماد «دوام آوردن در سختی و تنگدستی» در شوروی تبدیل شد. بهویژه در دوران رکود برژنف، کلم به نمادی از «بقا» تبدیل شد و سر از داستانها، اشعار، نمایشنامهها و مقالات بسیاری از اهل قلم شوروی درآورد. نویسنده توضیح میدهد که در تولیدات ادبی دهههای 1970 و 1980 میلادی در شوروی که کماکان تمام آموزههای رسمی دولت سوسیالیستی غالب بود، نویسندگان چه در آثار داستانی و چه غیرداستانی از روزمرگی در شوروی بسیار مینوشتند. اینجا بود که کَلَم به نمادی تبدیل شد برای انتقاد، به تصویر کشیدن سختیها و کمبودها، دورهمیها برای گپ و گفت به صرف سوپ ارزانی که کلم سبزی اصلیاش بود و … کلم ناگهان نمادی شد که هم سیاسی بود هم اجتماعی، هم انتقادی بود هم مایهی حیات و بقا، هم میانبُری برای دور زدن سانسور بود و هم شخصی و اسباب مراقبهی روان.این مقاله به تفصیل شرح میدهد که چطور مواجههی مردان و زنان نویسندهی شوروی با کلم، متفاوت بود. زنان نویسنده و شاعر در شوروی، پای کلم را در روزمره، لابهلای به تصویر کشیدن روزمرگیها و افکار و خیالات خود وسط میکشیدند، در داستانهایی که غیرمستقیم دربارهی «گنداب سیاست» در شوروی بود و تیر و ترکشهای سیاست در چهاردیواری خانه که قرار بود «امن» باشد. کلم در بسیاری از این آثار، «مرهم» بود، ریسمانی برای چنگ زدن که هنوز چیزکی از مأمن آشنا و امیدواری باقی است. اما در عمدهی آثار مردان، کلم به عنوان یک «واقعیت» و برای استدلالهای شخصی و اقتصادی به وسط کشیده میشد.
نویسنده با بررسی دهها نمونه از این آثار در این دو دهه، گفتمان کلم در آثار این دوره را به دو دستهی جنسیتی تقسیم میکند: مردانی که در نتیجهی سانسور و محدودیت، ناگهان به «آشپزخانهی زنان» علاقهمند و حملهور شده بودند و به دنبال این بودند که با اعمال کنترل، این یک وجب آشپزخانه را از زنان بگیرند و کلم را به ابزار تولید و بازتولید «هویت ملی» تبدیل کنند. ویلیام پوخلیوبکین و پیوتر ویل بعضی از این نویسندگاناند که با ادبیاتی «ناسیونالیستی و مسلط» به دنبال این بودند که کلم را به هویت ملی گره بزنند و همزمان از نظام حاکم انتقاد کنند. گروه دوم اما زنان نویسندهاند که با ظرافتی عمیق کلم را در گسترهی تاریخ زنان شوروی میبینند، حواسشان به روایتها و تاریخ شخصی زنان هست و کلم را به ناسیونالیسم گره نمیزنند. بلکه اتفاقاً در آثار خود و در توصیف روایتهایی که کلم، قاتق نان همیشهی سر سفره است، پروپاگاندای حاکم شوروی و مردسالاری از تصویر «زن در آشپزخانه» را به چالش میکشند.
در بخش پایانی این کتاب، نویسندگان به دنبال نشانهنشانی آداب غذایی و کمبودهای غذایی و نسبت آن با جنسیتاند. چهار مقالهی پژوهشی این بخش، از رژیم غذایی لاغری زنان در شوروی گرفته تا اهمیت پسماندهی غذا در شعر متأخر شوروی را بررسی کرده است. یکی از مقالات تأملبرانگیز این بخش مقالهای است با عنوان «گیاهان، تنها امید ما بودند». بیشتر مردم گولاگ را با دو دههی پایانی اتحاد جماهیر شوروی، مرتبط نمیبینند و وقتی نام گولاگ به میان میآید، همه فوری یاد دوران زمامداری استالین میافتند. اما واقعیت این است که همان نظام قضائی و زندان با تغییرات اندک کماکان برقرار بود و دوران زندان، بهویژه برای زندانیان سیاسی دو دههی آخر شوروی، تفاوت چندانی با دوران استالین نداشت. تنها با روی کار آمدن گورباچف بود که بساط گولاگ بالاخره برچیده شد.
نویسندهی این مقاله خاطرات، اشعار و زندگینامههای زنان زندانی در گولاگهای دو دههی آخر شوروی را بررسی کرده است که در آن دربارهی غذا و مواد غذایی هم نوشتند. مایحتاج غذایی که یکی از مهمترین ابزار مقامات زندان برای اعمال کنترل بر زندانیان، رشوه و تطمیع آنها بود و همزمان زندانیان تلاش میکردند که از هر چیز خوردنی که در محوطهی گولاگ میرویید، پنهانی استفاده کنند و غذایی فراهم آورند. یکی از نمونههای ماندگار این روایتها را میتوان در خاطرات ایرنا راتوشینسکایا پیدا کرد که در سال 1982 به جرم سرودن «شعری مذهبی» بازداشت شد و به «تضعیف اتحاد جماهیر شوروی از طریق سرودن شعر» محکوم شد. راتوشینسکایا در خاطرات خود ــ «خاکستری، رنگ امید است» ــ به تفصیل توضیح میدهد که چطور در زندان با همکاری چند زن دیگر توانستند چیزهایی بکارند، از هر روییدنیِ خوردنی غذای تازهای فراهم کنند و با همکاری هم نه تنها وضع تغذیهی خود در زندان را بهتر کنند، بلکه اتحاد زنانهی کمنظیری را رقم زدند که به تکتک آنها کمک کرد تا در آن شرایط سخت، بهتر دوام بیاورند.
کتاب «سوسیالیسم ادویهزده: جنسیت و غذا در روزمرهی اواخر شوروی» نمونهی خوبی از پژوهش جمعی و بینارشتهای دربارهی ابعادی از غذا و مواد غذایی است که اغلب از چشم دور میماند. پژوهشی که از سینما تا ادبیات، از عادات مصرف تا تغییرات اجتماعی یک نظام فروپاشیده و نسبت آنها با تغذیه را بررسی و در هر مقاله، جنسیت را مدنظر قرار میدهد. کتاب، نمونهای کمنظیر از تاریخنگاری غذا است که غذا را بسیار فراتر از صرف غذا، بررسی کرده است. کتاب به هرکس که علاقهمند مطالعات جنسیت است، ابعاد کمتر دیدهشدهی نقش کلیدی جنسیت را نشان میدهد و تصویر دقیقتری از پیچیدگیهای جامعهی شوروی و مشخصههای مردسالاری در این کشور ارائه میدهد. کتابی که در عین اینکه پژوهش دانشگاهی است، نثری خوشخوان دارد و مجموعهای است غنی از خردهفرهنگها در دل نظامی که فرو پاشید.