تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
شمال و جنوب و مسئلهء ما(*)
محمد حسین صدیق یزدچی
خواسته یا ناخواسته اما جریان انتخابات ریاست جمهوری امریکا با تصورّات مختلف و انتطارات متفاوت و البته دلایل بسا متضّاد، ایرانیان را چشم بر در و نگران داشته. میپرسیم چرا؟ چرا ایرانیان اعّم از حکومت دینی ملایّان حاکم و مخالفان حکومت و بخش عمدهی ایرانیان در سوی دیگر، چشم به امریکا دوخته اند؟ من میکوشم این پرسش را در تحلیلی که در پی میآید، با بازنگری اجمالی به ساختار سیاسی، استراتژیک در جریان ِعمل حال و حاظر، به نوعی روشنائی برسانم. بررسیای که در پی میآید، بنیانا با نظرات و تحلیلهای رایج و حتی انتظارت بسیاری از ایرانیان همسو نیست.
ابتدا بگویم که در این بررسی مستندات من برخی واقعات سیاسی و اقتصادی عمدهی جهان در چهار دههی گذشته خواهد بود. زیرا آنچه که در این چهار دهه به ایران و ایرانیان گذشته، برآمده از نظامی استراتژِیک سیاسی، اقتصادی بوده که از آغاز این چهار دهه به اجر در آمده. به طوریکه عمل و رفتار سیاسی امریکا و متحدّان سیاسی، اقتصادی دیرهنگاماش [اروپا] با ایران در این چهار دهه، در متن استراتژی نوین جهانی و اجرای آن سامان یافته و هم اکنون نیز با قوّت در حال اجرا است. نظامی استراتژیک نوین که زمینههای آن از سالهای پایانی دههی هفتاد میلادی قرن گذشته اندیشیده شد و به اجرا درآمد. از این رو این نوشتار و مسئلهی انتخابات امریکا و انتظارات موهوم و خیالی ایرانیان از نتایج آن را در این بستر اندیشیده و سامان دادهام تا بلکه خوانندهی ایرانی به سرنوشت تاریخی خود با درنگ و به دور از احساسات و انتظارات موهوم و شناختهای نادرست، اما با نگاهی کنجکاوانه و خردمندانه، بنگرد.
در متن واقعات سیاسی و اقتصادی جهان از آغاز چهار دههی گذشته، عمل و اجرای این استراتژِی نوین جهانی را، که عمدتا در خاورمیانه و کانون گرم آن: «ایران و افغانستان و پاکستان» از سوئی و عراق و لبنان و سوریه از دیگر سو، جریان داشته و بر «اسلام» چونان ایدئولوژِی و ابزار ِ ساختاری ویرانگر و بحرانزای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مکث و حرکت کرده، تمرکز خواهم داد. چرا؟ زیرا این استراتژی نوین، در اجرای عملیاش در حوزهی خاورمیانه، بر مجموعهی اسلام چونان یک دین جامع و گسترده تکیه کرده که پتانسیلهای نیرومند و وسیعی را در جهت اعمال و اجرای سیاستهای بینهایت سودبخش برای جهان مدرن در بردارد. و باز چرا؟ زیرا «اسلام» در این چهار دهه، چونان جهان بینیای بوده که رهبران و مدیران سیاسی و اقتصادی عمدهی جهانی، عناصر بنیادی بخشی از یک استراتژی نوین را بر ساختار این دین تنظیم و ارکستره کرده و به اجراء گذاشتهاند.
من بلافاصله بگویم که سقوط ما در دام یا دامهای این سناریوی «نظم نوین جهانی» با استفاده از ضّد فرهنگ اسلامی و شیعی ما و پشتیبانی یک پارچهی مردم مسلمان ایران تا به امروز بسیار دقیق و ماهرانه هدایت و محقّق گشته است. از اینرو نگاه هموارهی من در بررسی سقوط یا سقوطها و شکستهای مکرّر فرهنگی و سیاسی بیش از یک سدهی اخیر و در کانون آنها انقلاب دینی ۱۳۵۷، در مقام نخست نه بر عمل سیاسی قدرتهای بزرگ بلکه بر ویژگیهای عمده و بنیادی ضّد فرهنگ اسلامی و شیعی مکث کرده و میکند. ضّد فرهنگی که در ذهن و اندیشه و رفتارها و هنجارهای ایرانیان، از روشنفکر و درسخوانده و عامی و دیندار و بیدیناش و از هر طبقه و قشر اجتماعی درونی یا نهادینه شده است.
طرح «شمال و جنوب» یا «امپراتوری و بربرهای جدید»
میدانیم که به سال 1990 و 1991 و بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، صداّم حسین با سناریویی پیشساخته، کویت را اشغال کرد. ایالات متحدهی امریکا و همپیمانانش جنگ اول خیلج فارس را به وجود آوردند و به دنبال آن کویت را آزاد ساختند. قدر مسلّم جنگ خلیج فارس و سقوط اتحاد شوروی تقریبا همزمان بود. به دنبالِ فروپاشی اردوگاه کمونیستی، یکی از واقعات مهم قرن بیست اتفاق افتاد که آن پایان گرفتن قرارداد «یالتا» بود. قراردادی که بعد از پایان جنگ دوم جهانی، به سال 1945 در شهر یالتا در روسیه میان اتحاد جماهیر شوروی رهبر اردوگاه سوسیالیستی از سوئی و ایالات متحّدهی امریکا و متحدّدان اروپائیاش از دیگر سو بسته شد. به موجب این قرارداد جهان از وجه اقتصادی و سیاسی حتی به نوعی فرهنگی، به دو اردوگاه: سرمایهداری و سوسیالیستی با تمام ویژههایشان تقسیم شد. طرفین قرارداد (امریکا و متحداّن از سوئی و شوروی و بلوک تحت سیطرهاش از دیگر سو) متعّهد گشتند که در حیطهی منافع سیاسی و اقتصادی یکدیگر دخالت یا نفوذی موثّر نکنند.
بیاد بیاوریم که تخلیهی ایران از ارتش شوروی به سال 1325 شمسی یا 1946 میلادی ماهیّتا بنا بر تعهّدهای یالتا بود. کودتای 28 مرداد 32 در ایران و سقوط دولت ملّی دکتر مصدّق و تمرکز قدرت سیاسی در ایران بر سلطنت و شخص محمدرضا شاه به مثابه گرداننده و رهبر سیاسی و نه تنها پادشاه غیرمسئول مشروطهی ایران از سوی رهبری بلوک جهان سرمایهداری تا سال 57، باری از روح قرارداد یالتا نشئت میگرفت. به سخنی ایران به موجب قرارداد یالتا در حوزهی نفوذ امریکا و متحدّانش قرار داشت. به هر روی فروپاشی شوروی عملا و منطقا پایان یالتا بود.
بعد از جنگ اول خلیج فارس و پایان گرفتن «یالتا» ایالات متحّده امریکا «نظم نوین جهانی» را اعلان داشت. در کانون طرح نوین، جهان در دو بلوک نوین شکل گرفت یا در جریان شکل گرفتن بود که با عنوان «شمال و جنوب» شناخته شد. در طرح نوین جهانی شمال ایالات متحدهی امریکا و کشورهای عمدهی اروپاِئی، کانادا، ژاپن، کرهء جنوبی، استرالیا و نیوزیلند را در برمی گرفت. بقیهی جهان، یعنی تمام کشورهای آسیائی به جز دو کشور ژاپن و کره جنوبی، بعلاوه تمام کشورهای افریقائی و تمام کشورهای امریکای لاتین در مجموعهی «جنوب» قرار گرفتند.
در این تقسیمبندی و تعریف سیاسی، اقتصادی، خصلتهای عمدهی شمال عبارت بود از: وحدت و یکپارچگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، تحقّق مطلق دموکراسی همراه با ساختار سیاسی دموکراتیک، گسترش رقابتهای مشترک و صلحآمیز اقتصادی میان کشورهای شمال، حمایت از آزادیهای مدنی و گسترش آن، حمایت از حاکمیّت سیاسی دموکراتیک با تکیه بر عناصر و ملزومات نظام سیاسی دموکراتیک و سکولار. اما کشورهای جنوب با ویژگیهای زیر: پراکندگی، گسترش رقابتهای ستیزجویانه، استقرار حاکمیّتهای سیاسی اقتدارگرا، ترویج و گسترش ایدئولوژیهای مطلقا بنیادگرا و سرکوبگر که تعارض با اندیشههای آزاد و خردگرا و ملزومات دموکراسی در ساختار آنها شکل گرفته باشد، تعارضهای دائمی با تفکّرات و اندیشههای وحدت گرا، تقویت حاکمیّتهای اقتدارگرائی که بخشی از نقش و وظیفه خود را ترویج دشمنی و جنگ و ستیز با مبادی بینش خردورزانهی و اصول دموکراسی و در یک سخن «مغرب زمین» فرهنگی و تاریخی میدانند. تاآنجا که کشورهای جنوب بنا بر ویژگیهای تاریخیشان و ساختار فرهنگیشان، دولت مستقّر، ستیز و دشمنی و نفرت پراکنی بر علیه ارزشهای عصر مدرن را بنا بر پتانسیلهای معارضهی فرهنگی و تاریخیشان با غرب فرهنگی، در کار سیاسی خود پیش میرانند. نمونهی کاملا مشخّص و معلوم آن سیاستهای حذف و سرکوب سیستماتیک رژیم اسلامی حاکم بر ایران است که بر بنیان ذهنیّت ایدئولوژیک و سرگوبگر شیعهی اثنیعشری عمل کرده و میکند.
در طرح«جنوب» که عناصر فرهنگی و تاریخی جامعهای مطلق ایستا و سنتگرا و حتی ضّد ارزشهای عصر مدرن، درونا و تاریخا فراهم بود، ویژگیهای یاد شده در کشورهای بهویژه مسلمان و عمدتا خاورمیانه به راحتی به اجرا درآمد. در متن و جریان تحقّق این نظم نوین، بعضا رهبران کشورهای بزرگ تاکید کردند که بعد از این جهان جنگ بزرگ و ویرانگر دیگری را از سوی کشوری از «شمال» بر علیه کشوری دیگر از همین مجموعهی شمال شاهد نخواهد بود. به موجب تضمینهائی که قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان در مدیریّت سیاسی داده و میدادند، رئیس جمهور وقت فرانسه، ژاک شیراک خدمت سربازی هر جوان فرانسوی را از دو سال به یک سال تقلیل داد. شیراک در راستای «استراتژی نوین جهانی» و بعد از فروپاشی شوروی با صراحت و روشنی گفت: «بعد از این جنگی بزرگ میان رقبای سیاسی و اقتصادی جهان وقوع نمییابد. جنگهای بعدی میان کشورهای «شمال» و «جنوب» خواهد بود. چیزی که وقوع یافت و شاهدش بودیم.
این بود شمائی فشرده از طرح «نظم نوین جهانی» به رهبری ایالات متحّدهء امریکا که به سال 1991 و در جریان یا پایان جنگ کوتاه مدّت خلیج از سوی جرج بوش پدر، رئیس جمهور وقت امریکا اعلان شد. و این گونه و به قول ژان کریستف روفن (Jean Christophe Rufun) مؤلّف کتاب «امپراتوری و بربرهای جدید»، باری امپراتوری و بربرهای نوین، البته از نگاه واضعان طرح، متولّد شد. زیرا به تعبیر روفن امریکا بعد از سقوط اتحاّد شوروی آن دشمن استراتژیک تاریخیاش که نزدیک به هفت دهه بزرگترین امکانات گسترش سیاسی و اقتصادی را در اختیارش نهاده بود، از خود پرسید که: امریکا بعد از شوروی چونان دشمن استراتژیک، چه خواهد کرد؟
همانطور که روفن در کتاب یادشدهاش نقل میکند، سردار رومی بعد از شکست و آتش زدن کارتاژ دشمن دیرینه و اصلی رم که به نوعی بقای امپراتوری را تداوم میبخشید، از خود پرسید که: «رم بعد از کارتاژ چه خواهد کرد؟». به نظر روفن امریکا بعد از فروپاشی شوروی از خود پرسید که: امریکا بعد از شوروی چه خواهد کرد؟ باری در پاسخ به این پرسش، جهان نوینِ «شمال و جنوب» در تعریف و ویژگیهای نویناش باری خلق شد. در متن این استراتژی نوین بود و هست که جمهوری اسلامی به نقش و کارکرد خود چونان مطلوبترین نظام سیاسی کشوری تا بندندان مسلمان و شیعی و مطیع کامل اسلام و موهوماتش، برای عالم مغرب زمینی در تعریف «شمال» به اجراء درآمده است.
برای روشنی ذهن خواننده نسبت به عملکرد رهبران سیاسی کشورهای درجه اوّل «شمال» و برای نمونه به دیسکور امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه در سخنرانی اخیرش در دانشگاه سوربن پاریس و به مناسبت بزرگداشت معلّم مقتول فرانسوی ساموئل پاتی و ستایش مکرون از فرهنگ پویای عصر مدرن با شاخصههای نیرومند ارزشهای عصر روشنگری غرب اشاره میکنم. از خواننده میخواهم که به این سخنرانی و شیوه بیان بسیار استوار و خردبنیادِ مدافع ارزشهای عصر روشنگری دقّت کند که آن ستایش به حق و یکپارچهی نظام فکری و فرهنگی و تمدنّی عصر مدرن است.
مکرون به درستی و در بزرگداشت ساموئل پاتی چونان معلمّی متعهد به عهد خرد و خردورزی و آزادی و ارزشهای والای دموکراسی، باری کوششهای این معّلم متعّهد و معلمان دیگر فرانسوی را ارجی بینهایت مینهد. معّلمانی که از ارزشهای والای عصر مدرن یا مدرنیته پاسداری میکنند. اما و قهرا دیسکور درخشان و بسیار موثّر مکرون در راستای حمایت قاطع و البته راستین سیاستهای جاری فرانسه و دیگر کشورهای شمال، فقط در جهت دفاع از فرهنگ و تمدّن مستقر در این پارهی عالم یعنی «شمال» اقتصادی، سیاسی بود. دیسکوری که خشم برخی از رهبران مسلمان کشورهای جنوب مثل اردوغان ترکیه یا ملایّان ایران یا نخستوزیر مالزی را بدنبال داشت. ورنه، نه امانوئل ماکرون و نه هیچ دولتمرد دیگری از شمال در چهار دههی گذشته حتی یکبار از مبارزات خونینِ هر روز و هر ساعت ایرانیان برای رسیدن به حّداقّل آزادیهای دموکراتیکِ برآمده از همان ارزشهای عصر مدرن، نه تنها ستایشی به حق نکرده بلکه وضعگیری کارسازی نیز نداشته.
فرانسه و مجموعهی عالم «شمال» از جمله ایالات متحدّهی امریکا نه تنها از خواست ایرانیان برای رسیدن به آزادیهای دموکراتیک کوچکترین اقدام موثّری نکردهاند، بلکه شوربختانه و شرمگینانه اروپای دموکرات بر علیه فشارهای سالهای اخیر امریکا در محدود ساختن و فقط محدود ساختن ماشین جنگی و نفرت پراکنی ایدئولوژِیک جمهوری اسلامی ایران در منطقه و نه داخل ایران و نه بر علیه مردم ایران، باری بر علیه اقدامات امریکا وضعگیری کرده و روشن و قاطع از نظام سرکوبگر و جنایت پیشهی جمهوری اسلامی ایران دفاع کردهاند. و باز میدانیم که همین دونالد ترامپ رئیس جمهوری که بر علیه اقدامات افراطی ملایّان ایران و اوباشان در خدمتاش برخاست، بسیار روشن و بیابهام گفت و تکرار کرد که قصد او و دولتاش از اِعمال تحریمها یا اِعمال و اجرای محدودیّتها فقط واداشتن رژیم ملایّان به اجرای سیاستهائی ست که نقش ساختاری نظام اسلامی مستقّر در ایران یا به سخنی ایران اشغال شده، بر عهده دارد. ترامپ آشکارا و بیابهام گفت و تکرار کرد که امریکا هرگز و هرگز قصد سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و برچیدن بساط نظام اقتدارگرای مطلق و نفرتزا و نفرتآفرین بر علیه ارزشهای عصر روشنگری و نظامات دموکراتیک و ستیزندهی دموکراسی را نداشته و ندارد. چرا؟ زیرا ایران یکی از کانونهای «جنوب» است. کشوری ست که ضّد ارزشهای لازم را برای بقای «شمال» با قوّت و قدرت بازتولید کرده و زنده داشته است.
ایرانیان بهطور مشخّص در چهار دههی عمر حکومت اسلامی روشن و آشکارا تحقّق واقعی و جزء به جزء این استراتژِی نوین جهانی را که سالها پیش از سقوط شوروی کلید خورد تجربه کردهاند. حال پرسش این است که به واقع پیروز انتخابات ریاست جمهوری امریکا «دموکرات یا جمهوریخواه» کدام نتیجهی موثّر و مفیدی را برای مای ایرانی در پی خواهد داشت؟ بطور قطع هیچ. انتظار ایرانیان از امریکا و جهان «شمال» برای حمایت از مبارزات بسیار جانکاه و بسیار خونین ایران، انتظاری بیهوده است. مردم ایران جان برکف در این نبرد بینهایت گسترده و خونین تنهای تنها هستند. مای ایرانی تنها و تنها میتوانیم بر ارادهی استوار و وحدت خویش در گذر از هیولای ضّد فرهنگ اسلامی و شیعی و حامیان تبهکار آن یعنی ملایّان یکپارچهی شیعی، تکیه کنیم و بس.
سخن پایانی من آنکه مای ایرانی جز خود و خویشتنمان، و قدرت بیزوال جمعیمان هیچ نیروی موثّر دیگری را برای از میان برداشتن هیولای استبداد و استبدادهای تاریخی خود در اختیار نداریم. مای ایرانی باید و باید یکبار خردورزانه و شجاعانه و با عزم و ارادهای استوار برعلیه تمام و یکپارچهی ضّد ارزشهای فرهنگ اسلامی و شیعی خود برخیزیم و تیرگیهای قرنها را از ذهن و اندیشه خویش پاک کنیم. ذهن و اندیشه خود را با ارزشهای پویا و زندگی بخشی مجّهز داریم که «شمال» را نیرومند و ثروتمند و مقتدر ساخته. در این راه مای ایرانی به جز نیروی هم بسته و متحّد خود، یاور موثّر دیگری نداریم. نه امریکا و نه اروپا و نه هیچ کشور و دولتی بیگانه و البته مقتدر.
پاریس، 7 نوامبر 2020
* تیتر اين مقاله در سایت ايران امروز جنين بوده است: «انتخابات ریاست جمهوری امریکا و ایرانیان»
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/86543/