تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
انتظارات رهبر رژيم از رئیس جمهور بعدی آمریکا(*)
مهدی خلجی(**)
هدف اصلی آیتالله خامنهای تماماً بر حفظ نظام سیاسیای متمرکز است که با آنهمه دردسر آن را ساخته است، ولی صرفنظر از آنکه چه کسی در انتخابات آمریکا پیروز شود، روند امور حاکی از آیندهای متزلزل برای ایران است.
در سال 2021، علی خامنهای، رهبر ایران، هشتاد و دو ساله خواهد شد و به همین دلیل، رئیس جمهور بعدی آمریکا شاید آخرین رئیس جمهور این کشور در عمر او باشد. این احتمال میتواند توضیح دهد که چرا او انتخابات قریبالوقوع ایالات متحده را تا این حد شخصی میبیند. دولت بعدی ممکن است آخرین شانس او برای حل مناقشات بنیادی دو جانبه باشد در جهت آنچه که او منفعت کشورش میداند. اما بر خلاف گذشته، او از اظهار نظر درباره رقابت جاری خودداری کرده است، از جمله دربارهء وعدههایی که هر کدام از نامزدها درباره ایران یا به طور کلی خاورمیانه دادهاند.
دغدغههای اصلی
دغدغههای اصلی رهبر ایران عبارتند از:
- بقای رژيم اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی در ایران و تاب آوری آن در مبارزه با نیروهای ضد رژیم داخل و خارج
- مقاومت رژیم در برابر هرگونه اصلاحات تحول آفرین ایدئولوژیک یا سیاسی از درون، و هرگونه انحرافی از مسیر «انقلابی» که مشخصه آن عبارت است از 1) آمریکا ستیزی، 2) اسرائیل ستیزی، و 3) نابرابری جنسیتی، که نماد اصلی آن حجاب اجباری است.
دو اصل ایدئولوژیک آخر را میتوان تجلی اولی دانست: این که آمریکا «شیطان بزرگ» است، اما نه به دلیل آن چه انجام میدهد، بلکه به خاطر آن چه که هست: یعنی محصول و پرچمدار اصلی تمدن، فرهنگ، و سیاست مدرن. در مورد اسرائیل، گرایش ضد اسلامیستی آشکار آن و همسویی آن با ارزش های آمریکایی مدرن، آن را به «غدهای سرطانی» در دیدگاه تهران بدل کرده است – مصیبت بارترین پیامد تمدن غرب برای دنیای اسلام. برابری جنسیتی، مشخصهء فرهنگ لیبرال سکولار غربی و یکی از ارکان شهروندی و حقوق بشر است و، در نتیجه، جوهرهٔ باصطلاح تلاشهایی است که به رهبری آمریکا علیه دنیای اسلام و جامعه ایران انجام میشود.
اما طُرفه آن که مسیر انقلابی خامنهای، در حقیقت، به آمریکا ختم میشود: به این معنا که او باور دارد با جست و جوی رابطهای باثبات، ایمن، و بهدقت سنجیده با ایالات متحده، میتواند هم بقای رژیم را تضمین کند و هم محتوا و گرایش انقلابی آن را محفوظ دارد. در نتیجه، هدف تهران تناقضی فضاحت بار است: معامله با آمریکا برای آمریکا ستیز ماندن!
خامنهای برای رفع این معضل، راهبرد «نه جنگ، نه صلح» را شکل داده است. از دید او، مواجهه مستقیم با آمریکا منجر به تغییر رژیم میشود، عادی سازی روابط هم منجر به دگردیسی ایدئولوژیک و سیاسی رژیم خواهد شد. گزینهء اول گران تمام میشود و دومی غیر قابل قبول است؛ برای همین، او تلاش کرده مسیر سومی را بین این دو در پیش بگیرد.
سوء ظن پایدار به تغییر رژیم
رؤسای جمهور آمریکا عموماً انکار کردهاند که سیاستی برای تغییر رژیم دارند، اما تهران هرگز این اظهارات را باور نکرده است. بیاعتمادی رهبران ایران، بیش از هر چیز، ناشی از تلاشهای آمریکا در چهار دههء ترویج پیوسته دموکراسی و حقوق بشر در ایران است و همزمان حمایت جدی آمریکا از برخی گروههای مخالف، پروژههای حقوق بشر، و سازمان های غیر دولتی در داخل و خارج کشور. آمریکا، همچنین، در حال حاضر مجموعهای از تحریمهای پُر درد سر علیه مقامات، نهادها، و شرکتهای ایرانی بخاطر نقش شان در نقض حقوق بشر وضع کرده است. نکتهء آخر هم، که اهمیتاش کمتر از نکات پیشین نیست، جنگ نرمی است که واشنگتن علیه رژیم راه انداخته است و از طریق مدیریت رسانههای خبری فارسی خود در آمریکا و تامین مالی پروژههای رسانهای فارسی در آمریکا و اروپا دنبال میکند.
برای خامنهای، این تلاش ها در تقابل با بیانیه های رسمی ایالات متحده دربارهء هدف نهایی آمریکاست. او عمیقاَ باور دارد که تلاشها جهت اعمال فشار بر رژیم به خاطر کارنامهء ضد دموکراسی و ضد حقوق بشری آن، فقط با هدف تغییر ساختار اسلامی رژیم و گرایش اساساً انقلابی آن صورت میگیرد.
او همچنین بیم آن دارد که فرهنگ آمریکایی ضربهای ویرانگر به طرز فکر انقلابی خواهد زد، و متقاعد شده که دولت آمریکا این گرایش را ترویج میکند. دیدگاه خامنهای این است که هالیوود با واشنگتن همکاری میکند، و گواه نمادین آن این است که میشل اوباما بود که فیلم «آرگو» را برندهء جایزهء اسکار بهترین فیلم در 2013 اعلام کرد. او حتی معتقد است که واشنگتن از طریق نرمافزارهایی چون تلگرام و اینستاگرام، یا از طرق دیگر، فعالیتهای بازیگران مشهور را هدایت میکند. همین طور، خامنهای رفت و آمدهای گروهی و مردم – با - مردم را تلاشی برای جاسوسی از ایران میبیند و، به همین دلیل، دانشگاهیان را بازداشت میکند. به طور خلاصه، خامنهای از یک «براندازی نرم» با حمایت آمریکا خیلی بیش از اقدام نظامی علیه ایران هراس دارد – همین است که اصطلاح «انقلاب مخملی» اغلب در منابع رژیم استفاده میشود.
خامنهای امیدوار است که مذاکرات بالقوه در طول چهار سال آینده، سیاست گذاران آمریکا را متقاعد خواهد کرد که میدان نبرد دیپلماتیک خود را علیه برنامهء هستهای، برنامهء موشکی، و فعالیت های منطقه ای ایران محدود کنند و حقوق بشر و موضوعات مربوط به دموکراسی را هم از سیاست شان در قبال ایران کنار بگذارند؛ همان طور که نسبت به اکثر کشورهای عربی و مسلمان عمل میکنند. ولی اگر دولت آمریکا کماکان بر این موضوعات آخر تاکید کند، خامنهای نتیجه خواهد گرفت که آمریکا مصمم است از هر فرصتی و هر وسیله ممکن برای تغییر رژیم استفاده کند.
به چشم رهبر ایران، آمریکا در حمایت از حقوق بشر و دموکراسی کاملاً صادق نبوده، چون اغلب از این موضوعات برای مقاصد سیاسی، اهداف اقتصادی، و منافع «امپریالیستی» بهره میبرد. مثلاً، شخصیت های ایرانی واشنگتن را به داشتن استاندارد دوگانه و تأسفبار در قبال عربستان سعودی متهم کردهاند که مشکلات زنان در آنجا، تحت حکومت پادشاهی، بدتر از نظام تمامیت خواه ایران است. بر اساس این منطق، اگر ترویج دموکراسی و حقوق بشر از سوی آمریکا واقعی نیست، آنگاه واشنگتن میتواند در سیاست خود نسبت به ایران بر آنها تاکید نکند تا اعتماد خامنهای و دیگر رهبران ایران را جلب کند و، در نتیجه، راه همکاری دوجانبه دربارهأ اهداف بزرگتر هموار شود.
تلاش برای کاهش تحریمها
وقتی خامنهای به اجتناب از «جنگ» اشاره میکند، منظور او تنها عملیاتنظامی بالقوه از طرف آمریکا نیست، بلکه سیاست «فشار حداکثری» را هم، که دولت ترامپ اجرا کرده و تاثیر بسیار دردناکی در تمام ایران داشته، در بر میگیرد. این فشار شامل تحریمهای اقتصادی فلجکننده، ترور هدفمند فرماندهان نظامی برجسته مثل قاسم سلیمانی، و خرابکاری سایبری در تأسیسات هستهای میشود.
گرچه خامنهای یک رهبر انقلابی است، برداشتهای او دربارهء بسیاری از مسائل عمده را میتوان واقع گرایانه توصیف کرد. یکی از این برداشت ها آن است که در عمل متقاعد کردن واشنگتن به رفع همهء تحریمها در کوتاه مدت غیر ممکن است، مگر عقب گردهای مهم ایدئولوژیک و سیاسی در سیاست خارجی ایران رخ دهد. در نتیجه، او به دنبال راه هایی است که تحریمها را از دو بخش عمده رفع کند: صنعت نفت و نظام بانکی. البته، او هنوز ترجیح خواهد داد که حرکتهایی در حوزه های دیگر ببیند، ازجمله رفع تحریم انتقال اسلحه بعد از انقضای زمان مصوب آن در شورای امنیت سازمان ملل. ولی آنچه واقعاَ او را به حرکت وا میدارد، درآمد نفت است.
جداکردن واشنگتن از اورشلیم و ریاض
یک هدف محوری دیگر خامنهای این است که آمریکا را متقاعد کند که اگر دو گام مشخص بردارد، ایران تهدید سربازان و شهروندان آمریکایی را متوقف خواهد کرد: ۱) خروج نیروهای نظامیاش از خاورمیانه، و ۲) اجتناب از هرگونه اقدام نظامی یا عملیات مخفی علیه ایران. اگر یک توافق عملی در راستای این خواستهها صورت پذیرد، آنگاه گام بعدی این خواهد بود که آمریکا را متقاعد سازد متحدان اش را در منطقه بازتعریف کند.
از همه مهمتر، این امر به معنای آن است که ایران انتظار دارد واشنگتن منافع ملی خود را از منافع اسرائیل و عربستان سعودی جدا کند؛ یعنی تهدید علیه این کشورها را دیگر تهدید علیه آمریکا محسوب نکند. سیاست منطقهای پرزیدنت اوباما و ترامپ، هر دو، خامنهای را تشویق کرده است تا برای رسیدن به تصور ایدهآل خود، یعنی خاورمیانهای عاری از نفوذ آمریکا، سرمایه گذاری کند.
آیندهای مبهم
انقلاب 57 ایران بلافاصله رابطهء این کشور را با ابرقدرت های آن زمان دنیا، یعنی آمریکا و شوروی، تغییر داد. اما این تغییر روابط هر کدام به شیوهای بسیار متفاوت انجام شد. با آنکه آیتالله خمینی، بنیانگذار انقلاب، موفق شد با مسکو همزیستی ایجاد کند، نظام سیاسی ایران برای همیشه به آمریکا ستیزی ساختاری مسموم شد. خامنهای آمریکا ستیزی را همچون ابزاری حیاتی برای تحکیم قدرت خودش استفاده کرده و، به همین دلیل، تلاشهای «میانهروها» برای آب کردن یخ دشمنی با آمریکا بیهوده بوده است.
اما امروز که کشور با بحرانی بزرگ مواجه است، وجود حس جدیدی از اضطرار در میان نخبگان سیاسی ایران غیرقابل انکار است. رهبر رژيم هم بدون هیچ چشمانداز روشنی از جانشینی، در حال پیرتر شدن است. بسیاری معتقدند که اگر خامنهای نتواند نگرشی جدید و قابل قبول برای هر دو طرف در قبال آمریکا ارائه کند، احتمالاً جانشین یا جانشینان او هم، دستکم بلافاصله پس از او، قادر به این کار نخواهند بود.
عوامل متعددی این باور را تقویت کرده است، از جمله: ابهام دربارهء رهبری پس از خامنهای؛ نارضایتی عمومی از رژیم؛ نبود احزاب سیاسی؛ ضعف جامعه مدنی؛ انباشت نفرت قومی، جنسیتی، مذهبی، و فرقهای میان مردم؛ جنگ اقتصادی بیسابقه علیه کشور که فقر و بیکاری را در داخل تشدید میکند؛ و افزایش یأس و خشم عمومی حتی میان اقشار سابقاً وفادار به رژیم در جامعهء ایران. مرگ رهبر ایران میتواند باعث هرج و مرجی چنان عظیم شود که ثبات نظامی سیاسی را به خطر بیندازد. و این نمیتواند آن دستاورد افتخار آفرینی باشد که خامنهای میخواهد در برابر رئیسجمهور بعدی آمریکا کسب کند، بلکه بر عکس، شکست یک عمر کار اوست.
* عنوان این مقاله در سايت مشروطه چنن است: رهبر ایران از رئیسجمهور بعدی آمریکا چه انتظاری دارد؟
** مهدی خلجی، هموند خانوادهء لیبتسکی در انستیتو واشنگتن است.