تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
مفهوم زمان و تاریخ در اسلام
مسعود امیرخلیلی
برای تعیین و درک مفهوم زمان در اسلام باید دو نکته را در نظر گرفت:
نخست درک و فهم مسلمانان از زمان (به وجود آمدن دنیا و خلقت انسان)، و دوم عمل کرد و روش زندگی آنها (جامعهشناسی- مذهبی).
تاثیر این دو مقوله (درک مسلمانان از زمان و عمل کرد اجتماعی آن) بر یکدیگر، نه فقط مفهوم زمان در اسلام را تعریف، بلکه آگاهی و درک مسلمانان از تاریخ (آگاهی تارِیخی) را نیز مشخص میکند.
بر طبق روایت های اسلامی (حدیث ها)، خدا اول دنیا را آفرید (دنیا را ساخت) و، با دستورات بعدی، هستی (انسان) را خلق کرد. این به این معنی است که دنیا یک سرآغاز دارد (بر خلاف ایدهء جاودانی در فلسفه پلاتون که دنیا سرآغازی ندارد) و آفرینش نیز به طور تسلسلی اتفاق افتاده است. یعنی خدا، از هر لحظه به لحظه دیگر، یک آفرینش نو طراحی کرده که پس از ربط این لحظهها آفرینش حالت دائمی پیدا کرده است. آفرینش از هر لحظه به لحظه دیگر، و ادامهء آن به دستور خدا، به این معنی است که خدا آیندهء جهان را، چه از نظر فکری و چه از نظر برنامه ای (عملی)، از هر لحظه به لحظه دیگر تعیین میکند.
طبق این نظریه (آفرینش)، انسانها در ساخت و طرح ریزی آیندهء جهان نقشی ندارند. استفادهء روزانهء لغت "انشاءﷲ" به معنای "هر آنچه خدا بخواهد" نیز از همین طرز فکر سرچشمه گرفته است. قانون علت و معلول (سببی) ارسطو، که شامل تمام قوانین در طیبعت و هستی می شود، در اسلام اعتبار ندارد. اما، با وجود این اعتقاد که تمام مسائل انسانها را خدا تعیین میکند، مسلمانان مسئول اعمال خود هستند و باید در روز قیامت جوابگو باشند.
زمان بین آفرینش و روز قیامت به عنوان تاریخ بشریت در اسلام توسط قوانین الهی تنظیم شده اند. این قوانین ابدی و غیر قابل تغییر هستند و به زبان عربی به پیغمبر اسلام، به آخرین فرستاده خدا، وحی شدهاند. ابدی و غیر قابل تغییر بودن قوانین به این معنی است که تاریخ پس از صدر اسلام (دوران محمد و چهار خلیفه راشدین) از حرکت باز ایستاده، به انتها، یا به آخر خود رسیده است (پایان تاریخ ).
درست به همین علت، به علت اینکه برای مسلمانان تاریخ دیگر حرکتی ندارد، آنها (مسلمانان) نمیتوانند تاریخی فکر کنند و آن زمانی که تاریخی میاندیشیند خواهان بازگشت به ایده آلها و ارزش های صدر اسلام هستند. اما این «تاریخی فکر نکردن» به این معنی نیست که مسلمانان درکی از زمان حال و گذشته ندارند. زمان حال برای مسلمانان فقط تا این حد اهمیت دارد که آنها بتوانند برای رستگار شدن در آن دنیا اعمال و رفتار خود را - که در روز قیامت بازبینی می شوند - با ارزشهای اخلاقی گذشته (دوران صدر اسلام) تطبیق دهند. بُعد و مفهوم اخلاقی دوران صدر اسلام برای مسلمانان خارج از مقولهء زمان است، یعنی بدون زمان، ابدی و غیر قابل تغییر است. مسلمانان با یک نگرش اخلاقی (ارزش های اخلاقی در صدر اسلام) به دوران گذشته، حال و آینده نگاه می کنند: همان نگرش و تصوری که مسلمانان از زمان حال دارند برای زمان آینده نیز صدق میکند. زمان حال (و آینده) برای مسلمانان در رابطه با آن دنیا معنی و اهمیت دارد و نه برای برنامه ریزی (برای آینده) در این دنیا.
برای مسلمانان زمان فقط در این دنیا اهمیت دارد و آن دنیا بدون زمان است. زمان در آن دنیا شکل مکان نیز به خود میگیرد (بهشت، جهنم) و دائمی است. بدین ترتیب برای مسلمانان زمان و مکان یکی هستند. زمان شامل حال شهیدان نمیشود. شهیدان مستقیمآ به بهشت میروند و تا روز قیامت صبر نمیکنند.
زمان حال تا روز قیامت به طول میانجامد و «گذشته» یک مقولهء زمانی (تاریخی) نیست که هر لحظه دورتر میشود. زمان حال یعنی به تآخیر افتادن روز قیامت.
بر خلاف مسیحیان - که خود را وارث فرهنگ یونان میدانند و تاریخ را تقسیم کردند به دوران باستان (کلاسیک)، قرون وسطا و عصر جدید (عصر رنسانس، رفرماسیون، انقلاب صنعتی و علمی، سرمایه داری، مدرن) - اعراب مسلمان فاقد دورهء باستان هستند و پیدایش اسلام را سر آغاز تاریخ خود می دانند.
عصر جدید (مدرن) در کشورهای اسلامی هنوز آغاز نشده. تاریخ مسلمانان فقط از دوران قرون وسطا تشکیل شده و بدون حرکت است؛ یعنی مسلمانان (اعراب و همچنین ایرانیان بعد از پذیرفتن اسلام) دیگر ملتهای تارِیخی نیستند (تاریخ در اینجا به معنی حرکت، تکامل و تغییر، هم از نظر فکری و هم از نظر ساختاری است). به طور مثال در دوران زندیه (250 پیش) قانون قصاص در شیراز به اجرا در میآمد و امروز نیز این قانون در ایران عملی میشود؛ به این معنی که طرز فکر و بینش قضائی (حقوقیِ) دوران زندیه هنوز در ایران نگذشته، تاریخی نشده. تاریخ در کشورهای اسلامی تشکیل شده است از یک سری حوادث و وقایع و نه یک روند تکاملی.
برخی از تغییرات اجتماعی که در کشورهای اسلامی مشاهده می شوند غربی هستند و این تغییر و تحولات تا حدودی زیادی نیز برخلاف خواستههای شهروندان مسلمان به این کشورها تحمیل شده اند. انقلاب ایران علیه این تحولات غربی در سال 57 شکل گرفت و ایرانیان اولین ملت مسلمان بودند که علیه «غربِ مدرن» قیام کردند و حتا نیروهای چپ نیز ضد غرب، ضد سرمایه داری، یعنی ضد مدرن بودند و هستند.
مخالفان شاه معتقد بودند که رژیم سعی میکند فرهنگ غرب را جایگزین فرهنگ سنتی (اسلامی) کند. در واقع، دلایل فرهنگی (اخلاقی) باعث بروز انقلاب در ایران شد و نه مشکلات اقتصادی و سیاسی (فقر و نبودن دمکراسی). موتور، یا به قول مارکس لکوموتیو، انقلاب ایران را تمایلها و اشتیاق های شدید مردم برای رسیدن به دوران صدر اسلام، یعنی دوران محمد و خلفای راشدین، به حرکت درآورد.