تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 10 آذر ماه 1399 -   30 نوامبر 2020

نگاهی به کتاب «کین ‌توزی» نوشتهء ماکس شلر

قربان عباسی

کتاب «کین ‌توزی» نوشته‌ای است از اندیشمند بزرگ آلمانی، ماکس شلر (Max Scheler)، که در پنج فصل به نگارش درآمده است. در فصل اول به پدیدار شناسی و جامع ‌شناسیِ «کین‌توزی» اشاره می‌کند، در فصل دوم به رابطهء آن با ارزش‌داوری اخلاقی و در فصل سوم به رابطه اخلاق مسیحی و در فصل چهارم به بررسی دقیق کین توزی و عشق بشردوستانه مدرن می‌پردازد و در نهایت فصل پنجم را به جایگاه این مفهوم در اخلاق مدرن متمرکز می‌کند.

پرسش نویسنده این است: چرا آدمیان می‌توانند تا بدین حد خشونت بورزند و کمر به نابودی خویش بندند و چرا اینقدر احمق‌اند که به نابود ساختن با ارزش‌ترین دارایی ‌ها‌شان یعنی زندگی و محیط زیست‌ شان ادامه می‌دهند؟ راز این همه خشونت، نفرت از خود و دیگری، اعم از دیگر انسان‌ها و طبیعت، چیست؟

فلسفه مدرن در فرانسه با دکارت (1596-1650) شروع شد. او همواره معتقد بود که گوهر و ذات انسان‌بودن در عقل است. تفکر یونانی هم قائل براین بود که عقل هم‌چون موهبتی والا انسان را از دیگر جانداران و حیوانات متمایز می‌کند زیرا در قلمرو حیوانات هیچ نشانی از چیزهایی چون هنر، فرهنگ، تاریخ، زبان، قانون و دین یا علم به چشم نمی‌خورد. یعنی همه چیزهایی که از بستر عقل بشری روییده‌اند. ولی آیا این همه تاکید و تمرکز بر عقل و جایگاه ممتاز آن در زندگی بشر به پیشرفت و ترقی انجامیده است؟ آیا عقل همیشه قرین پیشرفت است؟ آیا تکیه صرف به عقل کفایت می‌کند؟ آیا مگر نه این است که تبیین‌های عقلانی نیز گاه به شکست می‌انجامند و فاجعه می‌آفرینند؟ و آیا تراژدی‌های انسانی که ما در طبیعت و جوامع انسانی با آنها مواجهیم زاییده عقل و نگاه عقلانی نیستند؟ اگر بین عقل و احساس تضادی حاصل شود این تضاد را باید به چه صورت حل و فصل کنیم؟ نمونه بارز آن تراژدی آنتی‌گونه و تضاد عقل و احساسات اوست اگر ما بودیم این تعارض را چگونه را حل می‌کردیم؟ اگر همه کارهای ما عقلانی هستند پس راز وجدان معذب چیست؟

فرهنگ غربی برای سده‌های طولانی عقل‌محور بود. نه تنها با طبیعت از در سازگاری درنیامد بلکه تلاش نمود طبیعت را به تسخیر خود دربیاورد. همینک در ژن‌ها دستکاری می‌کند اما آیا آدمی توانسته است به همان اندازه به وجوه غیر عقلانی شخصیت خود نیز بپردازد؟ این وجوه غیر عقلانی دقیقاً در کجای وجود و هستی ما مستقرند؟

کتاب کین‌توزی دقیقاً پا نهادن به همین وادی است. وادی متروکه و مطرود - جغرافیای فراموش‌شده - اعماق که وجه تراژیک هستی آدمی نیز با آن گره خورده است. نقش احساسات و عواطف آدمی، خاصه عشق و نفرت در سرنوشت فردی و جمعی ما چگونه بوده است؟ کتاب کین‌توزی گیراترین نوشته ماکس شلر است که در سال 1914 نگاشته شد. تحقیق او درباره “کین‌توزی” (رسنتیمان) به سال 1914 بود، پدیده‌ای که بیش از پیش معرف روح عصر مدرن گردیده است روحی که در کالبد ایدئولوژی‌هایی همچون فاشیسم، نازیسم، بلشویسم و ناسیونالیسم نژادی باعث رنج، مصیبت، آوارگی و کشتار میلیون‌ها انسان شده است.

کتاب سامان عاشقی یا «اردو آموریس» وی نیز کوششی است برای سفر به گوشه‌های تاریک و ظلمانی‌ترین زوایای احساسات بشر. تلاش می‌کند به تاسی از بلز پاسکال خط فارقی ترسیم کند بین عقل و دل. می‌داند که فرهنگ غربی عقل را گرفت و عاطفه را وانهاد و متوجه نبود که «دل نیز براهین خاص خود را دارد». می‌خواهد بداند ریشه و خاستگاه خشم و نفرت کجاست؟ می‌خواهد ساختار عاطفی کین‌توزی را افشا کند. درپاسخ به پرسش کین‌توزی (رسنتیمان) چیست؟ می‌نویسد:

«کین‌توزی قسمی لاعلاج و دائمی نفرت و تحقیر است که در برخی افراد روی می‌دهد. ریشه در ناتوانی‌ها یا ضعف‌هایی لاعلاج دارد که خلاصی از آن‌ها ممکن نیست. ناتوانی‌هایی که نگرش‌هایی منفی پدید می‌آورند. احساس کین‌توزی با داوری‌های اخلاقی نادرست نسبت به دیگران همراه است. داوری‌هایی که عمدتاً بر دعوی‌های شتابزده و تعصب‌آلود استوارند. ناتوانی و ضعف است که کین‌توزی از بطن آن فوران می‌کند. آنها که در رنج‌اند، از حرمان و کمبود و محرومیت روانی، ذهنی، اجتماعی یا جسمانی رنج می‌برند کین‌توزی پیشه می‌کنند.»

احساس کین توزی ازناتوانی فرد برمی‌خیزد و با احساس پنهان بی‌ارزش‌شماری خود در قیاس با دیگران همراه می‌شود. فرد بهره‌مند از شخصیت نیرومند هیچ نیازی به مقایسه کردن خویش با همگنانش نمی‌بیند. شخصی که از شخصیتی غنی برخوردار باشد همواره آماده و مشتاق است تا ارزش‌های برتر از ارزش‌های نمودیافته در خود را بپذیرد. شخصیت‌های غنی، که از آمادگی عاطفی بالایی برخوردارند هماره آماده جذب بهترین‌ها در خود هستند. اما شخصیت‌های ضعیف و بی‌مایه به لحاظ عاطفی نه تنها خود از ارزش‌های مثبت برخوردار نیستند بلکه تاب تحمل آن در دیگران را هم ندارند. فرد کین‌توز همواره دچار نوعی بی‌سامانی قلبی است. کین‌توز فردی است که سامانه ارزشی‌اش به‌هم خورده است و فردی که مبتلای فروپاشی سامانه ارزشی است قطعاً فردی آسیب دیده محسوب می‌شود. خرمن سوخته‌ای هستند که همه را خرمن سوخته می‌خواهند. فرد یا گروه کین‌توز یک ویژگی عمده هم دارد؛ «احساس

 

همدلی با خشونت»

باید بین کین توز و فرد عصبانی دچار آزرده خاطری فرق گذاشت. در دومی فرد ممکن است با انتقامی کوچک حس آزرده خاطری‌اش فرو نشیند اما فرد کین‌توز که در او تکانه انتقام قوی است هیچ وقت آرام و قرار ندارد. ناتوانی و بی‌قدرتی نمی‌گذارند زهر کین‌توزی ازبین برود. پس از هر بار انتقام ممکن است دوباره خواهان انتقام مجدد باشد. درست مثل قاتلان زنجیره‌ای که تکانه انتقام‌گیری‌شان با یک‌بار کشتن به طور کامل رنگ نمی‌بازد.

ماکس شلر در ادامه کتاب تلاش می‌کند ساختار ویژه کین‌توزی را افشا کند:

1- افراد کین‌توز ناآگاهانه ارزش‌های مثبت را تحقیر می‌کنند در فرد کین‌توز سامان ارزش‌ها و سامان عشق‌ورزی به ارزش‌های مثبت به کلی فرو می‌ریزد. هرچقدر هم با چنین فردی درباره ارزش‌ها بحث منطقی و مستدل بکنید فایده‌ای نخواهد داشت چون سامان عاطفی فرد مشکل دارد. فرد کین‌توز ارزش‌های مثبت را تحقیر می‌کند و سلسله مراتب حقیقی ارزش‌ها و منزلت‌شان را به هم می‌ریزد. ماکس شلر معتقد بود کین‌توزی بیشتر آنانی را مبتلا می‌کند که شخصیت غنی و پرمایه‌ای ندارند و پوچی درونی‌شان را با قضاوت درباره دیگران جبران می‌کنند.

در اینجا لازم است درباره مفهوم ارزش‌ها تامل بیشتری به خرج بدهیم. منظور از ارزش دقیقا بها و قیمت و ارج یک چیز پیش ماست. ارزش‌ها معیارهایی سلسله مراتبی دارند. مراتب و مدارج ارزش‌ها ازفروپایه‌ترین مرتبه آغاز می‌شود ودرسیری صعودی تداوم می‌یابند.

* فروپایه‌ترین مرتبه دربرگیرنده ارزش‌هایی است که در احساس بساوایی و لامسه ما مستقرند - احساس‌هایی که خوشایند حس لامسه‌اند - ارزش‌هایی مانند راحتی جسمانی تا ناراحتی. دراین ارزش‌ها با حیوانات مشترکیم.

* مرتبه دوم ارزش‌هایی هستند که با مفیدیت گره خورده‌اند. این ارزش‌ها برخاسته از پراگما یا مصالح عملی هستند. همچنین با تخنه و تکنولوژی و صناعت و هنر ارتباط دارند مثلا مفید بودن ورزش باعث می‌شود ما تناسب اندام را به ارزش تبدیل کنیم و مبالغ هنگفتی پول و زمان صرف آن بکنیم. فردی که چندین میلیون تومان صرف تناسب اندام و عمل جراحی می‌کند ولی در عمر خود کتابی به دست نمی‌گیرد نشان می‌دهد که ارزش فرومرتبه‌تری چون تناسب اندام را بر ارزش فرهنگی و غنای شخصیتی ترجیح داده است.

مرتبه ارزشی بعدی حاوی ارزش‌های زندگی است که به کارکرد و ظاهرزندگی و طبیعت مربوط می‌شوند یا به قهرمان منشی آدمی. کسی که بروالامنشی و وقار و متانت و شجاعت و دلاوری تاکید می‌کند درواقع خود را با پاسداشت زندگی گره زده است.

مرتبه چهارم ارزش‌های ذهنی و فرهنگی هستند که مختص افراد خاص است و جهان انسان‌ها. با ارزش‌های زیبایی‌شناختی، ارز‌های حقوقی (صواب و خطا) و ارزش‌های شناخت حقیقت ارتباط دارند و در نهایت بلندمرتبه‌ترین ارزش‌ها به ساحت امور مقدس و نامقدس مربوط می‌شود.

اما احساس کین‌توزی در نهایت با مسئله مقایسه کردن خود با دیگران هم ربط پیدا می‌کند که مستلزم کنش‌های بین‌الاذهانی است. مقایسه کردن خود با دیگران ریشه هر تجربه بین‌الاذهانی است «من» در برابر «دگر من» یا «نامن» قرار می‌گیرد. نخستین‌بار کانت در رساله «آغاز احتمالی تاریخ بشر» می‌گوید نخستین جوانه‌های عقل با مقایسه شروع شد. مقایسه کردن باعث گسترش دانش و شناخت می‌شود. بنابراین عقل و آزادی به سان دو طفل همزاد از بطن نخستین عمل مقایسه کردن زاده شدند. فرد کین‌توز احساسات و اندیشه‌ها و باورهای خود را با دیگران مقایسه می‌کند. ناخودآگاه ارزش‌های دیگران را تحقیر و ارزش‌های خود را متعالی جلوه می‌دهد. جامعه‌ای که از همه‌سو گرفتار رقابت و هم‌چشمی و شقاق و چنددستگی اجتماعی است بستر مناسب‌تری است برای روییدن علف‌های هرز کین‌توزی و فریبکاری ارزشی که کل روال زندگی را مسموم خواهند کرد.

شخصیت میان تهی، بی‌مایه و محروم به خود فشار می‌آورد تا دیده شود. مورد ارج قرارگیرد و در انظار عمومی برتر و بالاتر جلوه کند و برای خود احترام و اعتبار اجتماعی دست‌وپاکند. اما چون از فقر شخصیتی رنج می‌برد و نمی‌تواند بر فقر درونی خویش فائق آید ناگزیر باید شخصیت دیگری را منهدم کند. شلر می‌گوید:

«هرکجا فردی نتواند با خویشتن خویش مواجه شود و به جایش خود را گم کند و غرق در مناسبات بیرونی جامعه شود و به جای دیدن نقصان‌های خویش از دیدن کاستی‌هایش طفره رود و بر سر خود شیره بمالد می‌توان نشان و رد پایی از کین‌توزی را دید. فرد کین‌توز، کین توزی خود را به صورت انتقام جویی، بدخواهی، رشک ورزیدن، بدسگالی و سوء نیت نشان می‌دهد. فرد کین توز کارش را با تحقیر و خوارشماری آغاز می‌کند. از ریشخند. او از دردجانکاهی رنج می‌برد: میل وسواس‌گونه به تحقیر و بی‌قدرشماری هرچیزی که در عالم است و در حقیقت میل به تحقیر کل عالم. در زبان آلمان واژه شادن فروید (Schadenfreude) به خوبی توصیف‌گر چنین آدم‌هایی است فردی است که از بدبیاری و سیه‌روزی دیگران لذت می‌برد.»

پس کین‌توزی یعنی هرآینه تجربه کردن و باززیستن مکرر یک واکنش منفعلانه عاطفی مشخص به شخصی دیگر است. کین‌توزی تکاپویی خصمانه است شاید کلمه آلمانی Groll به معنای بغض و کینه نزدیک‌ترین معنا را به کین‌توزی داشته باشد. خشم سرکوفته که در درون آدم مبتلا به کین‌توزی می‌خلد و می‌جنبد. کین‌توزی ازناتوانی فرد در مقابله به مثل کردن ناشی می‌شود. از سترونی ما در برابر دیگری. مسموم کردن خود است. عطش انتقام مهم‌ترین منشا کین‌توزی است این میل همواره پس از یک حمله یا آسیب به وجود می‌آید. کسی ضربه‌ای به شما می‌زند و شما به جای اینکه جرئت مقابله به مثل داشته باشید از سر ضعف واکنش را به تاخیر می‌اندازید و به خود می‌گویید «فعلا دندان روی جگر بگذار» این به وقفه انداختن میل انتقام محصول آشکار سترونی و ضعف و ناتوانی است. کین‌توز فردی است که انتقام خود را به خاطر بی‌عرضگی فعلی‌اش به تعویق انداخته است.

(در نظام‌های دیکتاتوری و توتالیتر مردم همواره آسیب می‌بینند اما قدرت واکنش ندارند. میل به انتقام را در درون خویش پرورش می‌دهند. و سرانجام مترصد روزی می‌مانند که انتقام خود را بازبستانند. تغییر رفتار مردم از فردای سقوط دیکتاتورها بهترن نمونه این کین‌توزی است).

 

منشا کین توزی کجاست؟

میل به انتقام که خود معلول سرکوب است منشا کین‌توزی است. دومین منشا آن حسد است و رشک‌ورزی و میل شدید به رقابت. در هر حال هسته اصلی آن با یک گزاره گره خورده است: «دیگری می‌تواند اما من نمی‌توانم.». آنها می‌توانند متحد باشند، انسجام اجتماعی داشته باشند، پیروز میدان باشند اما من یا ما نمی‌توانیم. چه باید کرد؟ حالا که من نمی‌توانم دیگری نیز نباید موفق باشد و یا در صورت موفقیت باید آن را خوار و تحقیر کرد. آمریکا قوی است. قدرتمدترین اقتصاد جهان را دارد. ابرقدرت نظامی است. و ما نیستیم و حالا که توان مقابله نداریم باید ارزش‌های طرف مقابل را خوار کنیم. آنها شیطان بزرگند. استثمارگرند. ثروت و شکوه خود را مدیون استعمار جهان سوم هستند. آنها بد هستند و ارزش‌هایشان هم غیر انسانی هستند. ادبیات نفرت از اینجا نشئت می‌گیرد تا آنجا که در نهایت خواستار مرگ آنها می‌شویم. و اینجاست که اخلاق زیر سوال می‌رود. وارونه کردن ارزش‌ها اتفاق می‌افتد. موفقیت و ثروت خوب هستند اما در دست دشمن خیر. اصل همسایه را چون خودت دوست بدار وارونه می‌شود و گور همسایه را بکن به رسالت جدید تبدیل می‌شود. دوست داشتن دیگری که فضیلتی است جای خود را به رقابت کورکورانه و طرد و نفرت از دیگری می‌دهد. زبان متفاوت دیگری که ارزشی است هستی‌شناختی به ابزار سلطه تبدیل می‌شود و به نکبتی تنش‌آفرین بدل می‌شود.

شلر می‌گوید:

«هیچ ادبیاتی هم‌‌پایهء ادبیات جوان روسیه سرشار از کین‌توزی نیست. کتاب‌های داستایوفسکی، گوگول و تولستوی آکنده‌اند از قهرمانانی اسیر حس کین توزی و این یکی از نتایج ستم‌های دیرینه نظامی خودکامه و استبدادی بر مردمی است که نه پارلمانی داشتند و نه آزادی مطبوعاتی که به لطف آن آلام ناشی از اقتدار و سلطه جباران را بیرون بریزند.»

بنابراین نظام‌های استبدادی و توتالیتر و ضد آزادی با سرکوب فرد و خواست‌های فردی او را به موجودی ضعیف، شکننده و ارزش ‌ستیز تبدیل می‌کنند؛ فردی که درون اش به لانه ماران مانند است. به درون ‌هایی آماسیده و متورم و پر از چرک و کین. شعارهای زنده باد و مرده باد برآیند همه آن سرکوب ‌هایی هستند که فرد را به درونی پر گره، پر چرک و پر از آرزوهای سرکوفت‌شده گره زده‌اند. دموکراسی سازوکاری است برای تخلیهء کین ‌توزی انباشت شده و فقدان آن یعنی بر ساختن جامعه ‌ای پرکین و توز، پر از چرک و دمل، پر از خواست‌های سرکوب و سرکوفت شده که روزی از اعماق بازخواهند آمد تا جهان را در سیه‌روزی‌ای سهیم کنند که دیری خود با آن انس گرفته بودند. آزادی پادزهر کین‌توزی است. عدالت پالاینده آن و دموکراسی راستین بسترساز این تخلیه روانی. بدون دموکراسی و بدون آزادی و عدالت جامعه کین‌توز با افرادی کین‌توز شکل خواهد گرفت که نه ارزش بلکه ضد ارزش‌هایی چون انتقام، رشک و حسد، تنفر از دیگری و چشم و هم‌چشمی برصدر خواهند نشست و با به هم ریختن سامان عاطفی فرد و آسیب دیدگی سامان عشق دون‌ترین ارزش‌ها والاترین شان را پس خواهند راند.

http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/86672/

 

بازگشت به خانه