تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 23 آذر ماه 1399 -  13 دسامبر 2020

 کوشش برای به عقب کشاندن جامعه و ماهيت اصلی مخالفت با آن(*)

سام قندچی 

با اینکه امروز اکثر صاحب نظران اپوزیسیون ایران قبول دارند که انقلاب 1357 ایران یک انقلاب ارتجاعی بوده است، اما وقتی به تحلیل وقایع ایران می نشینند گوئی این واقعیت را فراموش می کنند که رژیم اسلامی ایران، از ابتدای تأسیس تا به امروز، هدف اش «بازگشت به گذشتهء 1400 سال پیش» بوده و هست.  در نتیجهء اين تلقی غلط، استبداد رژیم را از نوع فاشیسم یا کمونیسم می انگارند که اساساً جریاناتی از جامعهء مدرن بودند که می خواستند با اعمال دیکتاتوری مورد نظرشان تندتر به جلو بروند. 

در واقع، در زمان مشروطیت، جامعهء ایران بروشنی با پیشرفت بسوی دنیای مدرن جهت گیری کرده بود، و در هر دو سوی استبداد و مشروطه، هدف عمومی پیشرفت به جلو بود اما به دو شیوهء مختلف، اولی در ادامهء استبداد و دومی از طریق دموکراسی. هر چند دسته ای با خواست ادامهء استبداد و شماری از طریق دموکراسی. از ناصرالدین شاه گرفته تا مظفرالدین شاه، چه هواداران استبداد و چه طرفداران مشروطه، به اروپا سفر می کردند و دنیای مدرن را ایده ال خود دیده و خواهان رفتن به جلو بودند.

اين جريان چنان قوی بود که می توان گفت که، در آن زمان، حتی اگر محمد علیشاه پیروز شده بود، «مشروعه طلبان» - که جریان ضعیفی محسوب شده و شانس خود را در ابقاء استبداد سلطنتی می دیدند و خواهان گراندن چرخ تاریخ به عقب و بازگشت به گذشتهء در حال افول بودند - نيز نمی توانستند آنچه را که می خواستند بدست آورند.

در تمام سال های بين پيروزی مشروطیت تا پيروزی اسلامیست ها موتور متحرکهء جامعه پيشرفت بسوی آينده و گريز از گذشته بود. اما در سال 1357 آنچه خمینی کرد همانی بود که می توانست آرزوی مشروعه طلبان عصر مشروطیت را برآورده کند و، بی دلیل نبود که خمینی همواره خود را خلف شیخ فضل الله نوری می دید. حکومت اسلامی سال ها است که در پی بازگرداندن جامعه به عقب بوده و اگرچه در این راه با موانع داخلی و خارجی زیادی روبرو شده اما جهت گیری اش همواره همین «بازگشت» بوده است.

در واقع، اهميت چادر بر سر زنان کردن در این نیست که برخی از زنان ایران چادر را ترجیح می دادند و این خواست آنها بوده است و یا آنکه ارزش های جامعه سنتی ایران ابقاء شده است. اهمیت موضوع در این است که این عمل حرکتی برای بعقب بردن جامعه ای محسوب می شد که بخش بزرگی از آن سال ها بی چادری را تجربه کرده و حال با استاندارد های جوامع قرون وسطائی روبرو شده بود که تحميل شان بصورتی آگاهانه دنبال می شد. رژیم اسلامی کنونی در ایران نشان داده است که تفاوت با طالبان فقط پراگماتیست تر بودن است، وگرنه جهت گیری هر دو یکسان است، با وجود اينکه یکی شیعه است و دیگری سنّی. تکرار می کنم: منظورم ايراد گيری به این واقعیت نیست که کسی مسلمان است و دوست دارد چادر بر سر کند، بلکه می خواهم به روند بعقب کشیدن کل جامعه ای اشاره کنم که بخش برزگی از آن چادر را برای سال ها کنار زده بود.

در طی این سال ها بسیاری از جوانان ایران، با وجود مخالفت با رژیم و اظهار علاقه به فرهنگ غرب از طریق رسانه ها، تحت تأثیر خرافات ترویج شده از طریق این رژیم در مدارس و در همهء جوانب جامعه قرار گرفته اند، و آثار آن هم آشکار است. با اين همه، من در مقالهء دیگری گفته ام که ما، چه بخواهيم و چه نه، در دنیای گلوبالی زندگی می کنیم و مردم عصر ما انتخاب های بیشماری دارند و به همین علت هم هست که ما میلیون ها مهاجر ایرانی را در اقصی نقاط جهان می بینیم.

در واقع خروج میلیون ها نفر از ایران که نمی خواهند به شکلی که حکومت اسلامی می طلبد زندگی کنند نه بخاطر نبودن کار يا مسائل قوميتی بلکه بخاطر آن است که نمی خواهند تحمیل بازگشت به قرون وسطی را بپذیرند.

به عبارت دیگر، «جدائی طلبان اصلی» ایرانیان مقیم خارج اند که طلب شان جدائی از اين رژيم است و نه از ايران. آنها کسانی هستند که سال هاست بخاطر مخالفت شان با رژیم ایران از امکانات دنیای گلوبال استفاده کرده و جدا شده اند.

حال که سخن از تجزيه طلبی پیش آمد ضروری است که بر نکته ای مهم تمرکز کنيم: اين حکومت در مورد مخالفان برنامهء خود از هيچ کار خودداری نکرده است. مثلاً، کافی است که به حوادث «تبريز» به اوائل انقلاب نگريسته و ماهيت اعتراض ها را در نظر بگيريم. يعنی به یاد آوریم زمانی را که تظاهرات طرفداران آیت الله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان در اين شهر سرکوب شد. اگر دقت کنیم می بینيم که نه دلايل قوميتی بلکه «قرون وسطائی بودن این رژیم» باعث آن درگیری ها بوده است

سران این رژیم، از همان ابتدا، بین مقلدین آیت الله شریعتمداری و مقلدین آیت الله خمینی تفاوت قائل بودند و، بر این مبنای قرون وسطائی، بخشی از جمعیت کشور را سرکوب می کردند. یعنی نه فقط سنی و پیرو مذاهب دیگر، نظیر ديانت بهائی، بودن جرم بود بلکه در نزد «انقلابیون» مقلد کدام آیت الله بودن نيز باعث تفاوت گذاری بین شیعیان مختلف می شد. در همين راستا هم بود که بعدها آیت الله منتظری هم مغضوب شد و آیت الله اراکی محبوب؛ و يا ناصر مکارم شیرازی ها و فاضل لنکرانی ها و مشکینی ها بر اریکه قدرت سوار شدند.

مهم این نیست که در میان شیعیان کدام آیت الله محبوب است، بحث بر سر این نکته است که حکومت اسلامی جامعه را به عقب برده و می برد و روند «تفکیک جمعیت» قرون وسطائی در چارچوب قانون اساسی اين حکومت عمل می کند و یک عده آیت الله متحجر در شورای نگهبان حیات سیاسی کل جامعه را در دست دارند و ولی فقیه و شورای مصلحت و همه ساختار قرون وسطائی سیستم قدرتی را بوجود آورده اند که بیش از 25 سال است در پی عقب بردن جامعه در همه عرصه های زندگی است.

براستی آیا خواست های مردم آذربایجان قومی است؟  در این باره قبلاً بسیار توضیح داده ام که در عصر کنونی اساساً اهمیت سیاسی اقوام مختلف در دولت های ملی بسیار کاهش یافته و آنچه باقی مانده همان «اتنیسیته» یا «قومیت» است که اهمیت سیاسی آن هم، مثل خانواده، هر روز کمتر می شود. در نتیجه، در مقابله با رژیمی که تنها با طالبان قابل مقایسه است، هرچند پراگماتیست تر، ویژگی های محلی و منطقه ای، بیشتر بخاطر رفتار قرون وسطائی رژیم، در زمان های مختلف برجسته می شوند، و جامعهء ایران هم بالاخره راه خود را در نوعی سیستم حکومت گری خواهد یافت که به ویژگی های محلی و ناحیه ای توجه کرده و دموکراسی را در همهء نقاط ایران از طریق برقرار کردن کنترل و توازن در هر سه قوهء حکومتی برقرار کند.

براين اساس، ماهيت مخالفت هائی را که در جای جای ايران با حکومت فعلی می شود را بهيچ روی نمی توان به مسائل ديگری همچون مطالبات اتنیکی نسبت داد. اینگونه وقایع عکس العمل در برابر یک رژیم قرون وسطائی است، ولیکن نه یک رژیم قرون وسطائی نظیر قاجاریه یا رژیم کنونی عربستان سعودی، بلکه رژیم قرون وسطائی ای که در صدد به عقب بردن جامعه ای است که مدرن شده بوده؛ آن هم نه بازگشت به صد سال پیش، بلکه به 1400 سال پیش، و آن هم نه فقط در قم و مشهد و چاه جمکران، بلکه در همهء نقاط ایران.  

بعبارت ديگر، درست است که اگر این رژیم صد سال دوام آورد می تواند به تجزیهء نقاطی از ایران بیانجامد، همانگونه که پایان قرون وسطا دوران شکل گیری دولت هائی در اروپا بود که از زیر یوغ قرون وسطائی کلیسا بیرون می آمدند؛ اما در اين عصر محو خطوط کهنی که جمعيت ها را از هم جدا می ساخت، می توان امیدوار بود که قسمت های مختلف ایران بجای جدا شدن از یکدیگر دست یکدیگر را بفشارند و دولتی مدرن را که به خواست های آحاد مردم توجه داشته، سکولار و دموکراتیک باشد، ایجاد کنند؛ دولت سکولار دموکراتی که به کوشش رژيم برای بازگشت به 1400 سال پیش پایان دهد.

به امید حکومت آینده‌نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

______________________

* آنچه پيش روی شما است، و در تاريخ 30 آذر ماه 1399 منتشر می شود، ويراش سوم مقاله ای است که با نام «وقایع آذربایجان و ساختار قدرت در ایران» در تاريخ هفدهم خرداد ماه 1385 (June 7, 2006) نوشته و منتشر شد. سپس، با توجه به مباحث مختلفی که در مورد آذربايجان و مسئله تجزيه طلبی در فضای سیاسی اپوزيسيون مطرح شد، سه پي نوشت زير هم برشته تحرير درآمد که هريک هم مستقل اند و هم می توان آنها را ادامهء يک گفتگو تلقی کرد:

پی نوشت هفتم مهر ماه 1396: اعلام تغییر موضع به مخالفت با هرگونه فدرالیسم برای ایران

پی نوشت سوم آذر ماه 1399: در حاشیهء گفتگوی حسن شریعتمداری دبیر کل شورای گذار با علی لیمونادی  

پی نوشت بیست و دوم آذر ماه 1399: ارّان یا آذربایجان؟

http://www.ghandchi.com/444-azerbaijan.htm

English Text: Azerbaijan Events and Structure of Power in Iran, Second Edition

http://www.ghandchi.com/444-azerbaijanEng.htm

 

 بازگشت به خانه