تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 14 دی ماه 1399 -  3 ژانويه 2021

فریب استراتژیک و لابی رژيم اسلامی در غرب

حسین آزادی*

مقدمه

رژيم اسلامی همیشه تلاش داشته تا از عادی سازی روابط با غرب و به ویژه آمریکا خودداری کند تا تغییر استراتژی نداده و سیاست های همیشگی را در صورت امکان با شدت بیشتری ادامه دهد. در این راستا نظام به ایجاد لابی گسترده ای در غرب و به ویژه آمریکا روی آورده است. اصلی ترین هدف راهبردی این لابی که دقیقا در انطباق با اهداف بلند مدت نهادهای امنیتی نظام قرار دارد، باور پذیر کردن یک فریب استراتژیک است: تبلیغ و برجسته کردن ایده و همچنین جریان اصلاحات در ایران تا ایرانیان داخل و خارج کشور و از جمله غرب و آمریکا را از پیگیری سیاست تغییر نظام در ایران منصرف کنند.

هدف راهبردی لابی نظام ارایه یک تصویر ساختگی از رژيم اسلامی است و نتیجه آن ایجاد روابط بازرگانی، انتقال تکنولوژی و شناسایی دیپلماتیک توسط جامعه جهانی است چرا که قرار است آنها تصور بکنند که نظام به سرعت به یک رژيم اسلامی اصلاح شده، میانه رو و عادی تبدیل خواهد شد. در این راستا این مقاله ابتدا به واکاوی مفهوم فریب استراتژیک، به ویژه از نگاه مقامات رژيم اسلامی، می پردازد و سپس به تاریخچه شکل گیری، تامین مالی و همچنین اهداف استراتژیک لابی نظام در غرب می پردازد.

 

1- واکاوی مفهوم فریب استراتژیک از دیدگاه مقامات رژيم اسلامی

پنهانکاری، جعل اخبار و پخش اطلاعات گمراه کننده، تاکتیک هایی که در زبان روسی (ماسکی رووکا) (maskirovka) خوانده می شوند، بخشی از دکترین نهادهای نظامی و اطلاعاتی از جمله KGB و GRU شوروی سابق بودند.

هدف اصلی (ماسکی رووکا) گمراه کردن حریف نسبت به وضعیت، ترکیب و اهداف نیروهای خودی بود. در حکومت فدراسیون روسیه نیز این راهبرد از یک پوشش در عملیات نظامی به ابزارهای گسترده تکذیب و فریب در سطح استراتژیک در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک برای دستیابی اهداف جهانی تکامل پیدا کرده است.

عناصر اصلی این استراتژی به شرح زیر هستند:

1.1. پنهان کاری یا استتار دارایی های راهبردی و موقعیت آنها به طوری که از نشت اطلاعات در مورد آنها جلوگیری کند.

1.2. جعل سازی مسائل و فعالیت های اصلی.

1.3. فعالیت ها و مانورهای گمراه کننده تا توجه حریف از مقاصد واقعی منحرف شود، و

1.4. عملیات پخش اخبار نادرست.

همهء این اقدامات نیازمند فعالیت های هماهنگ و سازمان ها و ساختارهای فراوان زیر مدیریت واحد هستند.(1)

رهبر رژيم اسلامی، که خودش را با مشاوران نظامی و امنیتی محاصره کرده، می داند که استفاده از روش های سنتی روسی برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی نیازمند پیچیدگی های بیشتر و فناوری های جدیدتر است. برخلاف تصور بسیاری از روشنفکران و برخی از تحلیلگران، علی خامنه ای نمی خواهد که رژيم اسلامی مانند کره شمالی کاملا منزوی باشد. او به شخصه می خواهد چهره یک رهبر در تراز جهانی را داشته باشد و در فضای رسانه ای جهانی حضور فعالی داشته باشد و یک تصویر مثبت و دلنشین از رژيم اسلامی در سطح جهانی نشان دهد. نظام تلاش دارد تا برای افکار عمومی جهانی، و به ویژه در سطح رسانه های بین المللی، خود را دولتی متعهد به قوانین بین المللی نشان دهد که از مداخله در امور همسایگان اش خودداری می کند و حقوق بشر را رعایت می کند و از جمله رفتاری نرمال مانند بقیه حکومت های غیر انقلابی و غیر بنیادگرا دارد تا از انزوای و تحریم بیشتر در امان باشد و فرصت و منابع مالی کافی برای ادامه دادن سیاست های همیشگی را اتفاقا با شدت و گستره بیشتری داشته باشد. بدین منظور رژيم اسلامی نیاز به یک فریب استراتژیک دارد تا ضمن پیگیری سیاست های انقلابی، خود را از زیر فشارهای جهانی رها کند یا آن را به حدی کاهش دهد که برایش قابل تحمل باشد.

برای فهم مفهوم «فریب استراتژیک» از دیدگاه مقامات و سیاستگذاران رژيم اسلامی، به منابع مورد استفاده آنها رجوع می کنیم. «مؤسسه مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران» یک موسسه به ظاهر پژوهشی وابسته به وزارت اطلاعات رژيم اسلامی است. علی عبداله خانی که از مقامات بلند پایهء امنیتی رژيم اسلامی است مدتی رییس این موسسه بوده. این موسسه و موسسات مانند آن، مثل «پژوهشکدهء مطالعات راهبردی» وظیفهء رفع نیازهای پژوهشی نهادهای امنیتی نظام و از جمله هدایت ادبیات علمی علوم سیاسی و روابط بین الملل به سمت و سوی مورد نظر و مورد تایید رژيم اسلامی را دارد. در این راستا موسسه ابرار از سال 1383 به انتشار مجموعه کتاب هایی با عنوان «جنگ نرم» پرداخته است.

«جنگ نرم» از سال 1388 و متعاقب انتخابات ریاست رژيم بحث برانگیز آن سال به واژهء مورد علاقهء علی خامنه ای رهبر رژيم اسلامی بدل می شود. در جلد چهارم مجموعهء کتاب «جنگ نرم» که به طور اختصاصی به «عملیات روانی و فریب استراتژیک» پرداخته است یک به یک تعاریف فریب استراتژیک را بررسی می کند و تعریف جالبی را در پایان به عنوان تعریف نهایی ارایه می دهد: «عملیات فریب استراتژیک سلسله اقدامات سازمان یافته و پنهانی است که به منظور تاثیرگذاری بر ذهنیت حریف طراحی و اجرا می شود و هدف اصلی آن ایجاد انحراف، در تصمیمات حریف از طریق ارایهء اطلاعات هدایت شده به او و اجبار وی به اقدام یا عدم اقدام در جهت منافع طرف خودی یا ضرر به منافع خود میباشد.»(2)

در ادامه در همان صفحه نیز می گوید متن کتاب بر اساس همین تعریف بنا شده و هر جا از واژه فریب یا عملیات فریب استفاده شد، منظور تعریف فوق است. این کتاب در واقع ترجمهء کتاب «فریب و انکار استراتژیک؛ چالش قرن 21» (3) است. نیرنگ استراتژیک عمل پیچیده ای است و طراح آن برای موفقیت نه تنها باید به ایجاد و انتشار اطلاعات نادرست که قسمت آسان کار است اقدام کند، بلکه باید تصمیم بگیرد که آیا این اخبار مورد قبول قرار می گیرند یا نه؟ و در صورت بلاتکلیفی برای اعتبار دادن بیشتر به آن، چه پیام ها و اطلاعات اضافی لازم است. به این سخنان علی خامنه ای توجه کنید: «اسلام یک اردوگاه است. اردوگاه اسلام هم برای ده سال، بیست سال، پنجاه سال، صد سال، آمادگی ایجاد می‌کند. آری؛ فقط این دشمن نیست که پنجاه سال بعد را می‌بیند؛ ما صد سال بعد را می‌بینیم.»(4)

حال تلاش داریم تا با توجه به تعریف ارایه شده مصادیق فریب استراتژیک رژيم اسلامی را یک به یک بررسی کنیم. اما پیش از آن تاریخچه فریب استراتژیک را بررسی می کنیم و اینکه رژيم اسلامی این تکنیک را اساسا از کجا آموخته است.

 

2- رژيم اسلامی فریب استراتژیک را از کجا آموخته؟

بیایید کمی با یکدیگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم و به قبل از جنگ جهانی دوم برویم. در دههء 1920 میلادی حکومت انقلابی و نوپای شوروی غرق در بحران های گوناگون بود. در سال 1921 یک مقام بلند پایهء شوروی به نام «الکساندر یاکوشف» (Alexander Yakushev) در سر راه خود به نروژ برای شرکت در یک کنفرانس بین المللی بازرگانی، به شکل پنهانی از هیئت دیپلماتیک جدا شده و در استونی، که در آن زمان یک رژيم مستقل بود، با یک تبعیدی ضد شوروی که از قبل از انقلاب اکتبر می شناخت دیدار می کند. یاکوشف به تبعیدی می گوید، او و برخی از مقامات شوروی به این نتیجه رسیده اند که کمونیسم در روسیه یک شکست کامل بوده، اقتصاد از هم پاشیده، کشاورزان محصولات خود را تحویل نمی دهند، ارتش به مرحلهء شورش رسیده و دولت لنین ظرف چند ماه به دست خود سقوط می کند. تبعیدی ذوق زده می شود و می پرسد «می خواهی فرار کنی؟» یاکوشف می گوید: «نیازی به فرار نیست.» و می گوید بسیاری در درون حکومت، از جمله در درون پلیس مخفی، ارتش و وزارتخانه های کلیدی، ناراضی و آماده هستند تا با رهبری او قدرت را در دست گیرند. گرچه گروه او هنوز زیرزمینی بود، اما به چیزی مانند یک دولت دوفاکتو تبدیل شده بود. تبعیدی ناراضی این اخبار را با دوستان خود در میان می گذارد و سازمان های امنیتی انگلیس و فرانسه نیز این اخبار را دریافت می کنند.

فرضیه یاکوشف در مورد سقوط اقتصاد شوروی با ارزیابی ناظران غربی منطبق بود. ادعای او در مورد آشوب در داخل بلشویک ها نیز با منطق متعارف غربی ها همخوانی داشت. اوایل آن سال لنین با سیاست جدید اقتصادی موسوم به «نپ» که به شرکت های خصوصی کشاورزی، بانکداری و امتیازهای صنعتی خارجی جنبهء قانونی می داد، عملا در کمونیسم تجدید نظر کرده بود. این گروه مخالف حتی یک روزنامه داشت که به شکل زیرزمینی در شهرهای شوروی منتشر می شد. در ماه های بعد حدود شش دیپلمات، مدیر و نظامی از شوروی گریخته و با ناراضیان ضد شوروی در اروپا تماس گرفتند و گفته های مشابهی را دربارهء فروپاشی رژیم بلشویک با آنها در میان گذاشتند. آنها همچنین گفتند فعالیت های خود را از یک ساختمان اداری در مسکو با نام مستعار «تراست» (Trust) هماهنگ می کنند.

یاکوشف در سال 1922 دوباره در برلین حاضر شد و تلاش کرد با دیگر رهبران مخالف حکومت شوروی ارتباط برقرار کند. او گفت، تراست می تواند برای آنها بسیار مفید باشد و این توان را دارد که به عنوان (سازمان نیابتی) مخالفان در داخل روسیه عمل کرده و از طریق شبکه ای از همدستان، نزدیکان و دارایی های ناراضیان یا اسناد مخفی که گروه های تبعیدی نیاز داشته باشند را، مخفیانه از شوروی خارج و در اختیار آنها قرار دهد. یاکوشف به گروه های ضد بلشویک در پاریس، برلین، وین و هلسینکی اجازه داد از امکانات تراست در روسیه استفاده کنند.

برخی ابتدا به او مشکوک بودند. آنها از تراست خواستند مدارکی را که نفوذشان را ثابت می کند ارایه دهند. تراست برای اثبات خود، خانواده های ناراضیان را پنهانی از شوروی خارج کرد و به چریک های وابسته به گروه های مخالف در داخل شوروی سلاح ارسال کرد. تراست حتی گذرنامه و روادید ساختگی برای رهبران تبعیدی صادر کرد که به آنها اجازه می داد برای شرکت در این ماموریت های زیرزمینی وارد روسیه شوند تا از نزدیک شاهد فعالیت های گروه باشند. آنها از نزدیک شاهد انفجار پاسگاه های پلیس، عملیات خرابکاری و سوء قصد و دیگر فعالیت های مخفی تراست در مسکو و پتروگراد بودند. ناراضیان حتی توانستند از طریق تراست به اسناد مخفی و اطلاعات نظامی و اقتصادی شوروی دسترسی پیدا کنند. اسناد سری از طریق مخالفان حکومت شوروی به دست سازمان های امنیتی غربی می رسید و غربی ها به دلیل ارزش اطلاعات پول خوبی می پرداختند. تراست حتی توانست سفرهای زیرزمینی برای نویسندگان تبعیدی ترتیب دهد تا در همایش های مسکو با سردبیران نشریات ناراضی آشنا شوند. فعالیت های تراست و اطلاعات دریافتی این نظریه را که کمونیسم در روسیه عمرش به پایان رسیده و اتحاد شوروی یا از طریق کودتای یاکوشف که در انتظارش بودند یا شیوه های ملایم تر، مانند یک سیاست اقتصادی جدید، سیاست های انقلابی اش را کنار خواهد گذاشت تقویت کرد.

در اواخر دههء 1920 مشکلاتی برای تراست پیش آمد. رهبران تبعیدی در حین سفرهای خود به مسکو ربوده یا ناپدید شدند. ماموران بلند پایهء غربی و مخالفان برجسته مانند «سیدنی رایلی» (Sidney Reilly) و «بوریس ساوینکوف» (Boris Savinkov) که با کمک تراست وارد روسیه شده بودند دستگیر و اعدام شدند. ثابت شد که اسناد سری دیگر قابل اعتماد نیستند یا ساختگی هستند. سیاست جدید اقتصادی از بین رفت. نشریه های زیرزمینی ناپدید شدند، حکومت شوروی بجای آنکه همانگونه که غربی ها و مخالفان انتظار داشتند سقوط کند، برعکس قدرت خود را تحکیم بخشید. سرانجام در سال 1929 «ادوارد آپرپوت» (Edward Apperput)، یک مقام بلندپایهء تراست به فنلاند گریخت و افشا کرد و گفت که او و تمام اعضای تراست مستقیما زیر نظر «فلیکس ژیرژینسکی» (Felix Dzerzhinsky)، مدیر سازمان امنیتی نوپای شوروی موسوم به «چکا» (Cheka) کار می کردند. او گفت یاکوشف و همدستان اش تنها خود را ناراضی جا زده بودند و در واقع همهء آنها مأمور سازمان امنیت شوروی بوده اند. تراست یک برنامه براندازی بود که 7 سال طول کشید و توسط روس ها جعل شده بود تا تمام ناراضیان را شناسایی و نابود کند.

تراست تمام اسناد ساختگی را تهیه، به ناراضیان فراری کمک، روزنامه های ناراضی را منتشر، تمام گذرنامه و اسناد مسافرتی را تهیه و حتی ساختمان های دولتی را منفجر کرده بود تا «نیرنگ استراتژیک» اعتبار کاملی بیابد. آپرپوت همچنین گفت چگونه سازمان امنیتی شوروی از پولی که از فروش اسناد جعلی به دست می آورده، برای تأمین هزینه های عملیات های پنهان در غرب، ایجاد اردوگاه های کار اجباری در سیبری و کارهایی از این دست استفاده می کرده. تراست تمام شده به نظر می رسید، رهبران تبعیدی احساس می کردند فریب خورده و بی اعتبار شده اند و روحیه شان تضعیف شده بود. تراست بی اعتمادی زیادی را میان مخالفان ایجاد کرده بود. سرویس های امنیتی غربی نیز دچار سردرگمی و بی اعتباری شده بودند. آنها باید برای حکومت های مطبوع خود، از جمله مسولان سیاست خارجی، توضیح می دادند که چگونه روس ها برای مدت 7 سال آنها را سرکار گذاشته بودند. غربی ها که خود بنیانگذار ارتش و سازمان های امنیتی مدرن بودند باورشان نمی شد این طور از روس ها رودست خورده باشند.

اما بلشویک ها چگونه چنین برنامهء ماهرانه ای به ذهن شان خطور کرده بود؟ در واقع آنها اصلا از صفر شروع نکرده بودند. عمل استفاده از فراری های ساختگی برای رخنه در جنبش های ناراضی در اواخر قرن 19 به وسیله دولت تزاری روسیه و ماموران (اوکرانا) (Okhrana)، سرویس مخفی تزاری،به بهترین وجه مورد استفاده قرار گرفت. ماموران (اوکرانا) در لباس مبدل به عنوان ناراضی برای اثبات حسن نیت خود به رهبران جنبش های زیرزمینی، به کارهای پرخطر تروریستی، از جمله قتل برخی مقامات حکومت تزار (آنها که خود حکومت تصمیم به حذف شان گرفته بود) و انفجار تاسیسات پلیس دست زدند. از آنجایی که موفقیت آنها در عملیات تروریستی و همچنین ایمنی شان بطور موثر با دست های نامرئی (اوکرانا) تضمین شده بود، آنها در موقعیتی قرار داشتند که می توانستند تا مقام رهبری جنبش زیر زمینی بالا بروند. این سیستم بی درد سر هم نبود اما با همه این مشکلات (اوکرانا) تقریباً کنترل تمامی جناح های اصلی ناراضی را در روسیه و خارج به دست آورد تا موقعی که جنگ جهانی اول، تمام وقت و منابع نهادهای امنیتی روسیه را به خود معطوف می کند و به مخالفان اجازه می دهد تا در اکتبر 1917 حکومت تزاری را سرنگون کنند.(5)

جالب آنکه این عملیات که هدف اش جلب اعتماد و سپس نابود کردن آپوزیشن حکومت نوپای شوروی بود «تراست» نامگذاری شده بود که در انگلیسی یکی از معانی آن «اعتماد» است. نهادهای امنیتی شوروی با تراست توانایی خود را برای نیرنگ های دیگر در آینده نشان دادند. روس ها نشان دادند که می توانند فراری های اعزامی را برای مدت طولانی در کشورهای خارجی کنترل کنند و سازمان هایی مانند تراست و دیگر گروه های ناراضی را که عمدا گرایش های واقعی سیاسی خود را دگرگون جلوه می دادند را ایجاد کنند و پرورش بدهند تا مخالفان را به اشتباه بیاندازند. شاید مهمتر از همه این بود که روس ها نشان دادند که می توانند با شبکه سازی در بلند مدت منابع اطلاعاتی لازم را برای مخالفان و غربی ها فراهم بکنند، تا یک تصویر ساختگی از شوروی نشان دهند. این اطلاعات نادرست دقیقا طوری طراحی شده بود تا غرب را فریب داده و به این باور بکشانند که انقلاب کمونیستی در حال مرگ است و بنابراین خطری ندارد. نتیجهء آن ایجاد روابط بازرگانی، انتقال تکنولوژی و شناسایی دیپلماتیک توسط کشورهای غربی بود که آنها تصور کنند اين کشور به سرعت به یک روسیه غیرکمونیست تبدیل خواهد شد.

لنین وقتی در سال 1921 به ژیرژینسکی دستور داد که اطلاعات نادرستی را تهیه کنند تا «غربی ها آنچه را می خواهند بشنوند، بشنوند» نشان داد به این اصل کاملا آگاه است. ضربهء نهایی عملیات تراست اما زمانی وارد آمد که «ادوارد آپرپوت» پس از تمام این افشاگری ها دوباره به شوروی برمی گردد و با یک نام جدید در سازمان امنیت مشغول به کار می شود. در واقع او مانند یاکوشف یک فراری اعزامی بود که ماموریت اش افشای اسرار تراست بود. از آنجایی که این نیرنگ در سال 1929 با کنار گذاشتن سیاست جدید اقتصادی تضعیف شده بود و دیگر یک هدف استراتژیک به شمار نمی رفت، روسها تصمیم گرفتند که آن را به عجیب ترین شکل ممکن نابود کنند. هدف این بود که توجه غرب به این شکست مفتضحانه که در گذشته اتفاق افتاده بود جلب شود تا غربی ها و مخالفان متوجه عملیاتی که می رفت جایگزین آن شود، نشوند. تراست یک عملیات فریب استراتژیک بود که حکومت شوروی در واقع بر اساس آن بنا شده بود و حیات و آیندهM خود را مدیون آن بود.

در دسامبر 1961 یک سرگرد «کا.گ.ب» با نام آناتولی گولیتسین (Anatoliy Golitsyn) به سفارت آمریکا در هلسینکی پایتخت فنلاند می رود و درخواست پناهندگی می دهد. گولیتسین در بخش برنامه ریزی استراتژیک سازمان امنیت شوروی کار می کرد و از اهداف راهبردی و بلند مدت حکومت شوروی اطلاعات بسیار خوبی داشت. پناهندگی او به غرب چنان خسارتی به دولت کمونیست شوروی می زند که «کا.گ.ب» در ژانویه 1962 به تمامی ماموران اش اطلاع میدهد که ملاقات هایشان با عوامل شان در کشورهای غربی را به حال تعلیق درآورند. همچنین حکومت شوروی تصمیم می گیرد او را ترور کند.

گولیتسین همان ابتدا به غربی ها می گوید با توجه به شناختی که از حکومت شوروی دارد، مطمئن است که آنها همه کار خواهند کرد تا او را بی اعتبار کنند. (6) گولیتسین همچنین دائما نسبت به فریب کاری حکومت شوروی هشدار می داد و حتی در دههء 1980 میلادی سیاست «پروسترویکا» و «گلاسنوست» حکومت شوروی را یک اقدام نمایشی در راستای فریب افکار عمومی مردم شوروی و همچنین غرب می دانست.

از مجموع 194 پیش بینی او در مورد حکومت شوروی تا پایان جنگ سرد 9 مورد اشتباه، 46 مورد مبهم و 139 مورد کاملاً درست از آب در می آید. (7) در 1964، در حاشیهء کنفرانس کنترل تسلیحات ژنو، یک افسر «کا.گ.ب» با نام یوری نوسنکو (Yuri Nosenko) درخواست پناهندگی می دهد. پدر نوسنکو وزیر حمل و نقل دریایی در دوران حکومت استالین بود. پناهندگی‌ نوسنکو به ایالات ‌متحده منجر به نزاع قدرت جدی در دورن و میان نهادهای امنیتی آمریکا از جمله CIA و FBI شد. جیمز انگلتون (James Angleton)، مدیر بخش ضد اطلاعات سیا، مدعی می شود که نوسنکو همانطور که گولیتسین گفته یک پناهنده نفوذی بوده است. انگلتون که کارشناس اول عملیات اطلاعاتی شوروی در سیا بوده، معتقد بود که نوسنکو برای محافظت از یک خبرچین در قلب سیا به آمریکا فرستاده شده بود. نوسنکو دستگیر و در دو مرکز مخفی سیا در مریلند و ویرجینیا بازجویی شد. او نزدیک چهار ‌سال در سلول انفرادی و در شرایطی بسیار سخت در بازداشت نگه داشته شد و با وجود تمام تلاش‌های انگلتون هیچ‌گاه اعتراف نکرد که یک فراری اعزامی از طرف مسکو است. (8) او در جریان بازجویی ها اعتراف می کند که سمت خود در «کا.گ.ب» را بالاتر از آنچه که بوده، جلوه داده تا بتواند پناهندگی بگیرد.

او همچنین اعتراف میکند که (کا.گ.ب) تلگراف نزده که چون به او مشکوک بودند او را به مسکو بازگردانند. او دو بار در تست دروغ سنجی رد می شود اما بار سوم با موفقیت این تست را می گذراند. در‌ سال 1968، ادارهء امنیت سیا به این نتیجه رسید که گرچه او با انگیزههای شخصی و در راستای گرفتن پناهندگی اطلاعات غلطی داده اما تقاضایش صادقانه است. سه زیر مجموعه اطلاعاتی دیگر نیز نظر مشابهی داشتند. نسنکو، با هویت جدید، به عنوان مشاور نهادهای امنیتی آمریکا مشغول به کار می شود و شهروندی آمریکا را نیز می گیرد. او در سال 2008 در سن 81 سالگی در آمریکا فوت می کند.(9)

در سال 1962 دو دیپلمات روس که در دفتر نمایندگی شوروی در سازمان ملل در نیویورک کار می کردند به طور جداگانه به دیپلمات های آمریکایی نزدیک شدند و گفتند که اگر بتوانند به آمریکا پناهنده شوند حاضرند اطلاعات شان را افشا کنند. به داوطلب اولی نام رمز «فدورا» و دومی «تاپ هت» داده شد. الکسی کولاک (Aleksey Kulak) با نام مستعار فدورا (Fedora) مدعی می شود که شوروری در درون اف. بی. آی یک خبرچین دارد. این ادعای او همان بود که گولیتسین به آن اشاره کرده بود و در همین راستا موجب یک درگیری جدی دردرون نهادهای امنیتی از جمله میان جی ادگار هوور (J. Edgar Hoover) رییس اف. بی. آی و جیمز انگلتون رییس بخش ضد اطلاعات سیا می شود. او در سال 1977 به مسکو باز می گردد و این بار تلاش می کند به آمریکایی ها بگوید که روس ها چه اسرار تکنولوژیکی را می خواهند از آمریکا بدزدند. در موقعی که تلاش می کرد جلسه ای را با ماموران آمریکایی ترتیب دهد، اما ارتباط او با تمام ماموران امنیتی آمریکا با دستور مستقیم رییس وقت سیا، دریادار استنسفیلد ترنر (Stansfield Turner)، قطع می شود؛چا کهسیا به این نتیجه رسیده بود که او یک فراری اعزامی است. آلکسی کولاک از قهرمانان شوروی در جنگ جهانی دوم بود و مدال قهرمانی شوروی را دریافت کرده بود. او در سال 1983 در مسکو فوت می کند.(10)

نفر دوم هم با نام دیمیتری پولیاکوف (Dmitri Polyakov) یا همان تاپ هت (Top Hat) یک افسر سازمان اطلاعات نظامی شوروی GRU بود. او به درجه ژنرالی می رسد و به مدت 25 سال ارتباط اش را با آمریکایی ها حفظ می کند و اطلاعات ارزشمندی را با غربی ها در میان می گذارد از جمله خبر اختلافات فزاینده میان چین و شوروی را که نقش زیادی در قانع کردن نیکسون و کیسینجر در برقراری روابط با چین کمونیست داشت. او در سال 1988 در مسکو اعدام می شود.(11)

ابعاد پنهان این داستان های کلاسیک جنگ سرد اما کامل روشن نمی شود تا موقعی که واسیلی میتروکین (Vasili Mitrokhin) پس از فروپاشی شوروی به غرب پناهنده می شود. او 45 سال در بایگانی کا.گ.ب کار مکرد و وقتی به سفارت آمریکا در استونی مرود کسی به او توجه نمکند. او سپس به سفارت بریتانیا مرود و پس از بررسی اسنادش با استقبال گرم بریتانیایی ها رو به رو می شود. اسناد او کمک بسیار زیادی می کند تا دو مامور بلندپایهء روس ها در غرب با نام های (Robert Hanssen) و (Aldrich Ames) دستگیر شوند.

روس ها حتی با وجود فروپاشی شوروی رابطهء خود با عوامل شان را حفظ کرده بودند.(12) میتروکین همچنین فاش می کند که اسناد عملیات تراست در محل ویژه ای در (لوبیانکا) Lubyanka مقر و ساختمان ویژه کا.گ.ب نگهداری مشود،؛ جایی به شدت مخفی که حتی او به آن دسترسی نداشته است.

 

۳- تراست رژيم اسلامی: فریب استراتژیک و لابی نظام در غرب

بیان این وقایع تاریخی به معنی یکسان انگاری حکومت کمونیستی شوروی و رژيم اسلامی نیست. رژيم اسلامی گرچه مانند شوروی یک حکومت توتالیتر است اما هیچگاه یک ابرقدرت در سطح جهانی نبوده و برخلاف شوروی مدعی است که یک نظام دینی است. زمانه اما عوض شده است. ما در عصر انقلاب دیجیتالی زندگی می کنیم؛ يعنی دوره‌ای که همه چیز، از امور امنیتی گرفته تا اقتصاد و تجارت و آموزش و پژوهش و روزنامه نگاری دیجیتال و آنلاین شده است. گرچه رقابت های امنیتی همچنان وجود دارند اما دیگر لازم نیست، مانند دوران جنگ سرد، پناهندگان و فراری های اعزامی حتما مامور امنیتی باشند. «ادوارد والتز» در کتاب معروف خود با نام «عملیات و اصول جنگ اطلاعات» میگوید:

«همانگونه که فن آوری اطلاعات، روشی را که ما به وسیلهء آن مشاهده می کنیم، درک می نماییم و تصمیم می گیریم و ارتباط برقرار می کنیم تغییر میدهد، شکل های همکاری، رقابت و منازعه و جنگ در جهان نیز در حال تغییرند. این تغییرات همهء جنبه های امنیت، اعم از فردی، جمعی و ملی را تحت تاثیر قرار داده اند.»(13)

علی خامنه ای در این مورد می گوید: «یکی از خصوصیات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی فقط اسم اش فضای مجازی است؛ درحالی که واقعاً فضای حقیقی است. یعنی این فضا درون زندگی بـسیاری از مردم حضور دارد. خب، همین فضای مجازی، یک ابزار است؛ یک ابزار بسیار کارآمد؛ برای اینکه شما بتوانید پیام تان را به اقصی نقاط دنیا و به گوش همه برسانید. این امکان، دیروز نبود، امروز هست. یکی از امتیازات، این است.» (14)

امروزه فراری های اعزامی می توانند فعال سیاسی، فعال اینترنت و فضای مجازی، فعال حقوق بشر، روزنامه نگار یا حتی پژوهشگر و استاد دانشگاه باشند. رژيم اسلامی هم از دههء 90 میلادی روابط خوبی را با روسیه برقرار کرده و تلاش کرده تا از اين طریق نیازهای امنیتی و نظامی خود را برطرف کند. به این مطلب که در خبرگزاری خبرآنلاین، که در درون ایران مشغول فعالیت است و از جانب یک به اصطلاح ضدانقلاب نقل شده، خوب دقت کنید:

«در خارج کشور کسانی در میان ما هستند که همهءما میدانیم ممکن است عامل نفوذی باشند، گرچه هیچ سندی وجود ندارد و حدسی است که قابل اثبات نیست. افزون بر آن، گاه کسی - که به ظاهر روشنفکر سیاسی یا مدافع حقوق بشر است - به خارج سفر می کند و خیلی سریع وارد جمع های ما می شود، و حتی نقش عمده ای را در یک گروه فعال به عهده می گیرد، و یا احتمالا پس از مدتی به ایران باز می گردد و گاه حتی پس از بازگشت به ایران تماس خود را با ما حفظ می کند و به فعالیت ادامه می دهد. به نظر می رسد رژيم اسلامی تجربهء فراوانی در زمینهء کسب اطلاعات و نفوذ در میان گروه های گوناگون بدست آورده اشت. رژیم مایل است برآورد دقیقی از هویت، نقش و عملکرد مخالفین خود داشته باشد. رژيم اسلامی، برای نفوذ در میان مخالفین خود، چهره سازی می کند. یعنی برخی افراد را که حاضر به همکاری با اطلاعات شده اند، یا از آغاز اطلاعاتی بوده اند، دستگیر و زندانی می کند، به آنها حکم زندان می دهد، و کم کم نام این افراد به عنوان فعالین مخالف رژيم اسلامی بر سر زبان ها میافتد. پس از مدتی، دیگر کسی نمی پرسد که سابقهء فعالیت این فرد چه بوده و کارنامهء تلاش های او چیست. بلکه فقط زندان رفتن او کافی است که تبديل به چهره ای مورد قبول به عنوان مخالف رژيم اسلامی پيدا کند و همه جا پذیرفته شود. چه بسا فعالین خارج کشور برای نجات او تلاش کرده و کمک می کنند که او را به خارج کشور بیاورند، همانطور که بسیاری از فعالین مورد پیگرد را در خروج از کشور کمک می کنند. اما اطلاعاتی ها بهترین راه های نفوذ را در میان گروه های مختلف شناسایی می کنند. آنها به همین منظور نفوذی ها را به اسم ناراحتی و مخالف فراری به خارج کشور می‌فرستند. به هر حال رژيم اسلامی با فرستادن نفوذی ها، چه لو رفته باشند و چه نه، در مخدوش کردن مرزهای اعتماد میان اپوزیسیون بصورتی موفق عمل می کند. همهء ما از نفوذ اطلاعاتی ها نگرانی داریم. به هر حال این واقعیت است که اطلاعاتی‌ها در میان ما هستند، نفوذ کرده اند و تلاش دارند هر چه بیشتر نفوذ کنند و مدیریت جریان‌های خارج را به دست گیرند.»(15)

مصادیق در این حوزه زیاد است اما بگذارید فقط برخی از آنها را بررسی کنیم. در سال 1390 شخصی به نام سردار «محمد رضا مدحی» به تلویزیون حکومت اسلامی آمد و مدعی نفوذ و ارتباط با گروه ها و افراد شاخص مخالف نظام در خارج از ایران شد. مدحی به صراحت اعتراف کرد که یک فراری اعزامی بوده و سال 1388، در حالی که مردم در خیابان های ایران علیه رژيم اسلامی تظاهرات میکرده اند، وظیفهء نفوذ در گروه های مخالف و هدایت آنها و همچنین جریان های اعتراضی به سمت و سوی مورد نظر رژيم اسلامی را بر عهده داشته است.(16)

باره ديگر هم در همان سال 1390 شخصی با نام «محمود زمانی»(17) به تلویزیون رژيم اسلامی آمده و مدعی می شود که از مشاوران «مهدی کروبی» و رابط او با اپوزیسیون خارج از کشور بوده است. او می گوید:

«به خاطر سوابق کاری خانوادگی در زمینهء نفت، نمایندگی چندین شرکت نفتی رو تو زمینه تجهیزات و حفاری نفت داشتم و با شرکت‌های فرانسوی و انگلیسی در زمینهء تولیدات تجهیزات نفت کار می‌کردم. در سفرهای تجاری ام که به لندن داشتم، با یکی از دوستانم که عرب بود و قبلاً هم مدتی ایران زندگی کرده بود، روبرو شدم و ایشون من رو به یک سری افراد در لندن معرفی کرد. یک جلسه‌ای برگزار شد که تعدادی از آقایون اونجا شرکت داشتند، اکثراً از اپوزیسیون خارج از کشور و از کسانی که به اصطلاح در لندن زندگی می‌کردند.. من عنصر مورد اعتماد همزمان سه گروه بودم؛ سرویس‌های اطلاعاتی غرب شامل آمریکا و انگلیس، اپوزیسیون و ضدانقلاب خارج از کشور و همچنین جریان داخلی که مربوط به فتنه سال 88 می‌شد. و با مسئولین و سران این جریان در تماس بودم.»

در سال 1397 نیز شخصی به نام «آریاسب باوند»(۱۸) مدعی نفوذ در نیروهای مخالف نظام شد. او خود را یکی از مخالفان رژيم اسلامی با عنوان «رییس حزب اتحاد شوراهای استانی» معرفی می کرد و در تلویزیون رژيم اسلامی حاضر شده و مدعی «خیانت اپوزیسیون خارج از کشور» و «همکاری» این گروه ها با «سرویس‌های اطلاعاتی خارج از کشور» شد.(19)

نمونهء آخر نیز مستند «ایستگاه پایانی دروغ» بود که در آن عامل نفوذی رژيم اسلامی با روح الله زم، موسس کانال تلگرامی «آمد نیوز»، مکالماتی داشته و اخباری را به او می گوید تا در کانال آمد نیوز منتشر شود.

مهدی صرامی، از فعالان رسانه ای حامی رژيم اسلامی، نيز در مورد این مستند اینگونه صحبت میکند:

«واقعیت این است که برخی از این جریانات اپوزیسیون در سال‌های گذشته توانسته بودند روح و روان جامعه را مورد آزار و اذیت قرار دهند و در برخی مواقع خود را به عنوان مرتبط با جریان مطلع داخلی معرفی می‌کردند و از این فضا سوء استفاده می‌کردند که این موضوع خود باعث این شد که در دل و افکار برخی از خانواده‌ها تلاطم ‌هایی ایجاد شود. این افراد توانسته بودند حتی ضربات اقتصادی به کشور وارد کنند و تشویش‌هایی که انجام می‌شد تا حدی بر فضای به هم ریختگی بازار هم تأثیر می‌گذاشت.»(20)

البته این مطالب به اين خاطر گفته نمی شود کهتلقين شود تاکنون هر جنبش اعتراضی اتفاق افتاده بر اساس نقشهء خود نظام بوده؛ اما می گویم رژيم اسلامی احاطهء خوبی بر نیروهای مخالف دارد. به نظر من، این یکی از اصلی ترین دلایل ماندگاری نظام بوده است. نظام به نسبت در مهار اعتراضات سراسری و اختلاف انداختن میان نیروهای مخالف موفق بوده است. همچنین نمی گویم هرچه امثال آریاسب باوند، محمدرضا مدحی و محمود زمانی در تلویزیون رژيم اسلامی اعتراف کرده اند کاملا صحیح است. اما اینها نمونه های کوچک و امروزی از عملیات های تراست رژيم اسلامی است که از نسخه اصلی و کلاسیک روسی در دوران جنگ سرد کپی برداری شده است.

نمونه های پیچیده تر را می توان در شبکهء نفوذ رژيم اسلامی، یا همان لابی رژيم اسلامی، در غرب و به ویژه آمریکا دید. بهترین نمونه در این حوزه شاید «نایاک» (NIAC)، یا شورای ملی ایرانیان آمریکا (National Iranian-American Council)، باشد که یک سازمان به ظاهر غیرانتفاعی بوده و مدعی آن است که در جهت حمایت از حقوق سیاسی ایرانیان آمریکا در چارچوب قوانین آمریکا تشکیل شده‌ است. بنیانگذار این شورا تریتا پارسی (Trita Parsi) است و مقر آن در شهر واشینگتن دی.سی، پایتخت آمریکا است. نایاک، علی رغم این ادعاها که در وبسایت اش(21) مطرح شده، رابطهء نزدیکی با برخی از مقامات رژيم اسلامی، از جمله جناح موسوم به میانه رو یا اصلاح طلب دارد. هوشنگ امیراحمدی که تریتا پارسی مدتی برای او در شورای ایرانی-آمریکایی کار میکرد در این باره می گوید:

«نایاک را آقای ظریف درست کرد (ظریف دقیقا در سال 2002، یعنی همان سالی که نایاک بنیانگذاری می شود، سفیررژيم اسلامی در سازمان ملل مستقر در نیویورک می شود). آقای ظریف اعتقاد داشت که باید ایرانیان مقیم آمریکا را سازمان داد و از آنها استفاده کرد برای رژيم اسلامی. بعدها وضعیت یک مقدار فرق کرد. احمدی نژاد که آمد و جریان 88، بخش وسیعی از نیروهای درون حکومت کنده شدند، مثلا اصلاح طلبان يا فرار کردند یا همین جوری آمدند آمریکا. این نیروها آمدند از "نایاک" و "پایا" استفاده کردند در جهت افزایش تحریم ها و فکرشان هم این بود که این تحریم ها دولت آقای احمدی نژاد را ذلیل می کند. اینها به هر قیمتی می خواستند این دولت ذلیل بشود و از بین برود و بنابراین تمام تحریم هایی را که در زمان احمدین ژاد اعمال شد حمایت کردند بدون استثنا.»(22)

نایاک در واقع حتی در راستای حمایت از جناح اصلاحات در رژيم اسلامی از اعمال تحریم در راستای زمینگیر کردن دولت احمدی نژاد حمایت کرده است. این در حالی است که نایاک دقیقا با اعمال همان تحریم ها علیه دولت حسن روحانی، که با حمایت یکدست اصلاح طلبان سرکار آمده، توسط یک رییس جمهور جمهوریخواه در آمریکا مخالفت کرده است. لابیگری نایاک در راستای منافع رژيم اسلامی منجر به شکایت علیه این نهاد در دادگاه های فدرال آمریکا شد. در سال 2007 حسن داعی، فعال سیاسی ایرانی-آمریکایی، اعلام کرد که نایاک به لابی گری به نمایندگی از رژيم اسلامی مشغول است. در پاسخ، تریتا پارسی از او به دلیل افتراء شکایت کرد. در نتیجه طرح دعاوی در دادگاه، بسیاری از اسناد داخلی نایاک، آشکار شدند.(23) روزنامهء واشینگتن تایمز نوشت:

«به علت طرح شکایت در دادگاه، اسناد بسیار زیادی منتشر شده که سؤال ها در مورد اینکه آیا این نهاد با استفاده از نفوذ خود مشغول لابی گری به نفع ایران است که می تواند نقض قوانین فدرال باشد را بیشتر می‌کند. در این صورت افراد مهمی در واشینگتن ممکن است به خاطر روابط خود با این گروه، پشیمان بشوند.»(24)

با حکم دادگاه، کامپیوترها و سرورهای نایاک برای یافتن تاریخچهء نامه‌ها، پرونده‌ها، جلسات و بقیه فعالیت های احتمالی بازرسی می شوند و اسناد داخلی نایاک علنی می شود. طی جریان این بازرسی نایاک سه بار از دستور دادگاه مبنی بر بازرسی کامپیوترهای داخلی و خارجی کارمندان اش و سرور این سازمان که توسط شرکت دیگری نگهداری می‌شد سرپیچی کرد و اطلاعات کاملی را ارائه نکرد و مطالب ضد و نقیضی را در خصوص سیستم کامپیوتری داخلی خود اظهار کرد.(25) برخی مدارکی که نایاک از ارائه آنها سرپیچی کرد مجموعه ای از نامه نگاری و ایمیل ها بودند. سرور جدید نایاک سال 2009 راه اندازی شده بود و حسن داعی مدعی شده بود که مدارک اصلی در سرور قدیمی هستند که توسط نایاک ارائه نشده است. در فرایند بازرسی اسناد نایاک، حسن داعی مدارکی را از سال 1999 ارائه کرد مربوط به گروهی به نام «ایرانیان برای همکاری بین‌المللی: (IIC) که تریتا پارسی پیش از نایاک با آن گروه همکاری داشته ‌است. در نسخهء اصلی این مدارک، IIC با عنوان یک گروه لابی (lobby) معرفی شده بود. در نسخهء دومی از همان مدارک که آخرین بار در سال 2009 و در دوران فعالیت کاری اش در نایاک ویرایش شده بودند به شکل جالبی واژه لابی با (advocacy) به معنی مدافع یا حامی جایگزین شده بود. جریان بازرسی به دلیل عدم همکاری نایاک با دادگاه به مدت چند سال به تأخیر افتاد و نهایتاً نایاک به خاطر سرپیچی مکرر از دستور دادگاه، عدم توجه به کارمزد وکلای دادگستری، و مطابق مادهء 37 قوانین فدرال آئین دادرسی مدنی ایالات متحده مبنی بر افزایش هزینه‌های طرف مقابل دعوی بواسطه عدم همکاری در بازرسی مدارک، جریمه شد تا بخشی از هزینه‌های حسن داعی برای درخواست‌های مکرر حکم بازرسی از محل جریمه‌های نایاک به او برگردانده شود از جمله هزینهء احضاریه اشخاص مرتبط با نامه‌ نگاری‌های مربوط به نایاک یا آی‌آی‌سی که به دلیل عدم همکاری نایاک بود.(26)

در سپتامبر 2012 قاضی فدرال آمریکا اتهام افتراء را وارد ندانست و اظهار داشت:

«پارسی و نایاک نتوانسته‌اند شواهد کافی در خصوص سوء نیت طرف مقابل را نشان دهند، مبنی بر این که داعی با آگاهی و از روی عمد اتهامات دروغ مطرح کرده، یا در مورد درستی آنها بی‌توجهی کرده.»(27)

بنابراین، در سال 2013، قاضی رابرت ویلکینز (Robert Wilkins) نایاک را به علت عدم همکاری کافی با دادگاه و تاخیر در ارایهء اسناد داخلی اش به دادگاه و در نتیجه طولانی کردن فرآیند دادرسی محکوم به پرداخت بیش از 183 هزار دلار به علاوهءسود آن کرد تا بخشی از هزینه‌ های حسن داعی جبران شود.(28) علاوه بر همهء این موارد در فوریه 2015 دادگاه استیناف حوزهء ناحیهء واشینگتن دی.سی ایالات متحده حکم کرد که:

«نایاک به دستورهای متعدد دادگاه بی‌توجهی کرده و به‌طور نامناسب ارسال اسناد مورد درخواست را در جریان بخش اکتشاف و بررسی دادرسی به تعویق انداخته و حتی برخی اسناد را نگه داشته ‌است. در جریان محاکمه، نایاک اظهارات ضد و نقیضی در خصوص سیستم کامپیوتری و ضبط اسناد خود داشته و آنگاه  وقتی از این ادعاها رد شده، به منظور طولانی کردن پروسه دادرسی به مدت چند سال استفاده کرده ‌است.»(29)

همچنین قاضی ویلکینز ابراز داشت که نایاک وجود برخی کامپیوترها و سرورها را به دادگاه اطلاع نداده؛ از جمله آنهایی که توسط معاون حقوقی نایاک استفاده می شده است. علاوه بر آن، نایاک 168 ایمیل را، که در آنها نسبت به ماهیت این سازمان و فعالیت هایش ابراز نگرانی شده بود، از دادگاه پنهان کرده بود. جالب آنکه این ایمیل ها عمدتا از طرف ایرانی-آمریکایی ها به نایاک ارسال شده بودند.

و اما از همه مهمتر، قاضی جان بیتز (John Bates) تقاضای حقوقی نایاک بر ضد حسن داعی را رد کرد و بر این نکته تاکید کرد که کارهای رئیس نایاک «با این عقیده که او در اصل مدافع و وکیل رژیم اسلامی بوده است ناسازگار نبود.» قاضی به این نتیجه رسید که «این منطقی است که بتوان ادعا کرد نایاک به نمایندگی از رژيم اسلامی در آمریکا لابیگری می‌کند.»(30) هوشنگ امیراحمدی نیز با صراحت گفته که مشکل نایاک این است که دروغ می گوید و رابطه اش با رژيم اسلامی را پنهان می کند.(31)

به علت همین فعالیت های نایاک، در نهایت، در شبکه های اجتماعی کمپینی علیه آنها به راه افتاد. از جمله در 26 می 2019 هشتگ «نایاک برای ملاها لابی می‌کند» (NIACLobbies4Mullahs) در توییتر ایجاد شد. این هشتگ توانست ترند اول بسیاری از کشورها شود.(32)

در جولای 2019 هم گروهی از ایرانیان مقیم آمریکای شمالی علیه فعالیت‌های نایاک در برابر ساختمان آن در واشینگتن گردهمایی اعتراضی برگزار کردند. آنها معتقد بودند نایاک صدای ایرانیان مقیم آمریکا نیست و نمایندهء رژيم اسلامی است.(33)

  اما مهمترین مساله در مورد نایاک نامهء سناتورهای آمریکایی به وزیر دادگستری این کشور بود. در ژانویه 2020، سه سناتور، با نام های تد کروز، تام کاتن و مایک بران، از ویلیام بار، وزیر دادگستری آمریکا خواستند تا در مورد نقض بالقوهء قوانین آمریکا توسط نایاک تحقیق شود. آنها معتقد بودند که نایاک اگرچه ظاهرا برای بهبود درک متقابل مردم ایران و آمریکا تشکیل شده، اما در واقع در حال لابی‌ کردن و انتشار پروپاگاندای برای رژيم اسلامی در آمریکا است. و این صرفاً پوششی است برای یک سری فعالیت های خطرناک. این سه سناتور معتقد بودند که نایاک ممکن است قانون موسوم به «ثبت به عنوان عامل خارجی» یا همان (FARA: Foreign Agents Registration Act) را نقض کرده باشند. این قانون برای نظارت و کنترل تاثیرات خارجی بر سیاست داخلی آمریکا است.

اما نایاک تنها نمونهء در نوع خود نیست و یک نسخه کانادایی نیز دارد. نام این لابی «کنگرهء ایرانیان کانادا» (ICC: Iranian Canadian Congress) است. کار کنگرهء موسوم به ایرانیان کانادا از حمایت از جناح اصلاح طلب رژيم اسلامی گذشته و مستقیم از خود رژيم اسلامی و نهادهای امنیتی آن حمایت می کنند. از جمله وقتی در 23 خرداد 1397 پارلمان کانادا با اکثریت لیبرال، به درج نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروه های تروریستی رأی مثبت داد و برقراری روابط دیپلماتیک با رژيم اسلامی را منوط به بهبود اوضاع حقوق بشر در درون ایران کرد(34)، ICC فعالانه به مخالفت با این تصمیم پرداخت.(35)

اما نایاک و آی.سی.سی به تنهایی این فعالیت ها را انجام نمی دهند. این گروه ها مجموعه ای از فعالان سیاسی و رسانه ای، فعالان به اصطلاح حقوق بشر و حتی پژوهشگران و اساتید دانشگاه را در اختیار دارند. به عنوان نمونه می توان به تلویزیون هما اشاره کرد. این تلویزیون در شهر اسکاتس دیل (Scottsdale) ایالت آریزونای آمریکا تاسیس شد که شهری کوچک و خلوت و ارزان است و کمتر از شش ساعت با لس آنجلس، که مرکز اصلی تجمع ایرانیان در آمریکاست، فاصله دارد. وظیفهء اصلی آن مقابله با تلویزیون های لس آنجلسی در خود آمریکا بود.(36) در حال حاضر نیز یک شبکه تلویزیونی دیگر با نام «صحرا تی.وی» تاسیس شده که، همانطور که در وبسایت اش آمده، از عمق صحرای آریزونای آمریکا پخش می شود.(37) وظیفهء اصلی «صحرا تی.وی» مانند تلویزیون هما دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی در خاک آمریکا است. از دیگر نمونه‌ها انجام نظرسنجی های سفارشی و هدفمند است. «نظر سنجی» ‌های سفارشی دانشگاه مریلند با همکاری موسسه ای با نام «ایران پول» (IranPoll) مستقر در شهر تورنتو در کانادا(38) تهیه شده است. یکی از نکات طنزآمیز این نظرسنجی ها این بوده که به صورت تلفنی انجام شده که باعث افشای هویت پاسخ دهندگان است. یعنی زنگ زده اند به موبایل یا تلفن خانگی افراد در ایران و از آنها نظرشان را در مورد میزان محبوبیت حکومت یا برنامه هسته ای و موشکی رژيم اسلامی پرسیده اند.(39) به همین علت این نظرسنجی ها در خبرگزاری های حکومتی، که وابسته به سپاه پاسداران هستند - مانند شبکه تلویزیونی افق(40) و خبرگزاری تسنیم(41)، پوشش خبری فراوانی گرفت. در واقع دست سفارش دهندهء اصلی (رژيم اسلامی) در سایه نگاه داشته شده و نظرسنجی ادعایی به نام یک دانشگاه خارجی صورت می گیرد، در حالی که آن مرکز علمی خارجی عملا کارگزار رژيم اسلامی است و از بابت اجرای طرح هدفدار، کارمزد خود را از دیگر عوامل رژيم اسلامی که در آمریکا و اروپا پراکنده‌اند دریافت می‌کند. موسسهء نظرسنجی «عامل» نیز که شاخه دیگری از شبکه تبلیغاتی نظام است ظاهرا تحت پوشش کارهای متنوع دیگر (انجام نظرسنجی در سایر نقاط دنیا) قرار داده می‌شود تا منظور اصلی آن (تبلیغبرای رژيم اسلامی) پنهان نگاه داشته شود.(42)

نظام از طریق این شیوه های پیچیده و چندلایه در فضای رسانه ای و آنلاین حضور فعال دارد تا بتواند به لابیگری، تبلیغ و جریان سازی به نفع خودش در سطح جهانی بپردازد. علی خامنه ای در این باره می گوید:

«می خواهیم عرض بکنیم تبلیغ باید جریان ساز باشد، تبلیغ باید گفتمان ساز باشد، تبلیغ باید فضا ایجاد کند؛ گفتمان ایجاد کند. گفتمان یعنی یک مفهوم و یک معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌ای از زمان در یک جامعه. آنوقت، این می شود گفتمان جامعه. این، با کارهای جدا جدای برنامه‌ریزی نشده، حاصل نخواهد شد؛ این کار احتیاج دارد به برنامه‌ریزی و کارِ فعال و مثل دمیدن پیوسته‌ در وسیله‌ء فشاری است که می تواند آب یا مایه‌ء حیات یا هوا را به نقاط مختلفی که مورد نظر است، برساند. باید دائم با این دم دمید، تا این اشتعال همیشه باقی بماند. این کار نباید متوقف بشود و به برنامه‌ریزی احتیاج دارد.»(43)

بخش کوچکی از این لابیگران نیز از بچگی با خانواده به غرب رفته اند و در محیط لیبرال و نرمال غربی بزرگ شده اند و اساسا از ماهیت و ساختار رژيم اسلامی اطلاعی ندارند و تصور می کنند از این طریق خدمتی به سرزمین مادری می کنند.

علاوه بر این، کارتل بزرگ روزنامه نگاران موسساتی مانند «افق نو»(44)، «دانشگاه المصطفی» و «سازمان تبلیغات اسلامی» نیز فعالیت های گسترده ای در خارج از ایران دارند و اتفاقا در دوران افزایش فشارها و تحریم ها نیاز رژيم اسلامی به آنها بیشتر شده است و بودجه آنها افزایش پیدا کرده است.(45)

 

 

ای «کارتل روزنامه نگاران» نیز مانند «عملیات تراست» در نوع خود اولین نبوده و اعضاء اش یادآور ویکتور لوئیز (Victor Louis) ژورنالیست روس هستند. او روزنامه نگار و خبرنگار بسیاری از رسانه های غربی در مسکو بود و انگلیسی و فرانسه را خوب حرف میزد. در دوران استالین در سال 1946 مدتی را در اردوگاه های کار اجباری سپری کرده بود و به نوعی هزینه داده و قربانی حکومت شوروی به شمار می رفت. او در سال ۱۹۵۶ از زندان آزاد میشود و به همکاری با (کا. گ. ب) میپردازد. حتی گاهی اوقات تحت پیگرد هم قرار میگرفت و مدتی را در بازداشت به سر میبرد تا کسی به او شک نکند. اما علت شهرت او اخبار و اطلاعات دست اول بود که در واقع از (کا. گ. ب) به او میرسید. ترکیبی از اطلاعات درست و نادرست که طوری ترکیب شده بود تا پیام خاصی را به مخاطب غربی برساند.

او اولین خبرنگار روس بود که به طور رسمی به کار کردن برای شبکه سی. بی. اس (CBS News) آمریکا در مسکو پرداخت. او به علت دسترسی به اطلاعات اولین خبرنگاری بود که خبر یورش نیروهای ارتش سرخ شوروی جهت سرکوب قیام را به مجارستان داد. او برای مطبوعاتی مانند (Sunday Express) (Evening News) و (Look magazine) کار میکرد وحتی گاه روزنامههای پرمخاطب در ایالات متحده مانند واشینگتن پست و نیویورک تایمز مقالاتش را چاپ می‌کردند. اولین کسی بود که خبر کنار رفتن نیکیتا خروشچف را در سال ۱۹۶۴ اعلام کرد. همچنین در سال ۱۹۷۳ به شیلی میرود تا از زنده بودن لوییز کوروالان رهبر حزب کمونیست شیلی اطمینان حاصل کند. خبر بمبگذاری در مترو مسکو در ۱۹۷۷ نیز اولین بار توسط او اعلام میشود. او جلساتی را به شکل شخصی با رییس قدرتمند کا. گ. ب، یوری آندروپوف (Yuri Andropov) داشت. با یک زن بریتانیایی به نام جنیفر مارگارت (Jennifer Margaret) ازدواج میکند و زندگی مرفهی را در غرب مسکو تجربه میکند. از جمله او بسیاری ماشینهای مدل بالا مانند بنز و پورش را خریداری میکند. از سال ۱۹۶۵ به انتشار نشریهای با نام «اطلاعات مسکو» (Information Moscow) که ویژه مخاطب غربی بود میپردازد. ۴۶ ویکتور لوییز اما در زمان ایوان آگایانتس (Ivan Agayants) و با اصرار او به همکاری با کا. گ. ب میپردازد. ایوان آگایانتس به زبانهای روسی، ارمنی، فارسی، ترکی، فرانسه، اسپانیایی و انگلیسی مسلط بود. تخصص او در ایجاد و انتشار اخبار جعلی (Disinformation) بود و اولین رییس اداره «اخبار جعلی» (DDepartment) کا. گ. ب بود که در واقع خودش پیشنهاد تشکیلش را داده بود. او به پاس خدماتش مدال لنین را دریافت میکند. ۴۷ ویکتور لوییز به شدت موردانتقاد محافل هنرمندی و مخالفان حکومت شوروی و افرادی مانند «آندره ساخاروف» (Andrei Sakharov) و «الکساندر سولژینتسین» (Alexander Solzhenitsyn) بود و تنها چند ماه پس از فروپاشی شورویدر تابستان ۱۹۹۲ در لندن فوت میکند و در مسکو دفن میشود.

 

 

4- تامین مالی لابی رژيم اسلامی در غرب

لابی رژيم اسلامی شبک های از فعالان اقتصادی نیز دارد. اصلی ترین منبع تامین مالی این لابی، همان درآمد ناشی از صنایع نفتی و گازی رژيم اسلامی است. بی دلیل نیست که این لابی با تحریم صنایع نفتی و گازی رژيم اسلامی که باعث حذف رژيم اسلامی از بازار انرژی های فسیلی و قطع منبع اصلی درآمد نظام می شود مخالف است.

نظام نیز از شیوه های پیچیده و چند لایه برای انتقال مبالغ ارزی استفاده می کند. نهادهای امنیتی نظام از سفارتخانه های رژيم اسلامی در کشورهای خارجی، شعب شرکت های دولتی در خارج (مانند «ایران ایر») یا همچنین شعب بانک های دولتی در خارج، یا حتی برخی کسب و کارهای خصوصی برای تامین مالی لابی رژيم اسلامی در خارج استفاده می کنند.(48)

اینها اما شکل سادهء کار است. شکل پیچیده تر کار از طریق تراکنش های موسوم به «یو ترن» (U-Turn Transactions) صورت می گیرد. پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، دولت آمریکا مجموعه تحریم هایی را علیه رژيم اسلامی وضع می کند که از آنها با عنوان «تحریم های اولیه» (Primary Sanctions) یاد می شود. از جملهء آنها تحریم استفاده از دلار بوده است. پس از آزادسازی گروگان ها در دی ماه 1359 بانک‌های رژيم اسلامی با واسطهء بانک‌های خارجی (عمدتاً سوئیسی) از «یو ترن» استفاده می‌کردند. در مدل «یو ترن» خریدار نفت رژيم اسلامی پول را به صورت یورو، یا ارزهای معتبر دیگر مانند پوند بریتانیا یا فرانک سوئیس، به یک بانک غیرآمریکایی پرداخت می کند. سپس بانک مزبور وجه دریافت شده به یورو را، به دلار تبدیل می کند و آن را به یکی از حساب های متعلق به بانک های دولتی رژيم اسلامی واریز می کند. در واقع در اینجا بر خلاف تراکنش های عادی، به جای دو طرف، سه طرف (طرف میانی واسطه است) عملیات پرداخت و دریافت ارز را انجام می دهند. به عبارت دیگر بانک‌های رژيم اسلامی بدون داشتن ارتباط مستقیم با سیستم بانکی آمریکا و با استفاده از بانک‌های دیگر از خدمات دلاری بهره می‌بردند. چرا که هرگونه استفاده از دلار در هر کجای جهان از نظام بانکی آمریکا عبور می کند.

بر همین اساس، رژيم اسلامی می‌توانست مهم‌ترین تجارت خارجی خود یعنی فروش نفت خام و گاز و فرآورده های آن را با استفاده از دلار انجام دهد. همچنین در طرف دیگر و در واردات از ارز دلار استفاده کند. این اجازهء استفاده از ارز دلار بر اساس مقرراتی بود که در آمریکا وجود داشت اما از نوامبر 2008 ادارهء کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری آمریکا اعلام کرد که مقررات قبلی مربوط به تراکنش‌های مالی رژيم اسلامی تغییر کرده و در نتیجه اختیارات قبلی مبنی بر اجازهء استفاده از «یو ترن» ممنوع می‌شود.(49)

در سال 2011، با اعمال تحریم های صنایع نفتی و گازی و همچنین بانک مرکزی، درآمد نفتی رژيم اسلامی به شدت کاهش پیدا می کند. در برجام در هیچ کدام از بندهای مربوط به تحریم‌های آمریکا و تعهدات آن کشور در برداشتن تحریم‌ها، اشاره به تحریم «یو ترن» نشده است. در نتیجه این تحریم از نظر حقوقی و روی کاغذ پابرجا بود. مقامات رژيم اسلامی نیز از این بابت گلایه کردند. اما به علت اینکه، مطابق برجام، تحریم های صنایع نفتی، بانک مرکزی و کشتیرانی و بیمه برداشته شده بود رژيم اسلامی قادر به فروش نفت خود بود و صادرات نفتی رشدی 70 درصدی داشت.(50) دولت آمریکا نیز تا موقعی که در برجام حضور داشت مانع فروش نفت رژيم اسلامی نمی شد.

اما فرآیند «یو ترن» از آن جهت توضیح داده شد تا شیوه انتقال ارز و تامین مالی لابی رژيم اسلامی توضیح داده شود. نظام برای این کار از شبکه ای از صرافی ها و موسسات مالی کوچک استفاده می کند. برخی از این صرافی ها به ظاهر خصوصی هستند و با واسطه و به شکل چند لایه به نهادهای امنیتی رژيم اسلامی پیوند می خورند.

برای اینکه پیچیدگی مساله کاهش یابد و مطلب کاملا جا بیفتد یک مثال می زنم: تصور کنید نظام می خواهد به یکی از لابی گران خود در غرب، و از جمله در آمریکا، مبلغی را ارسال کند. او ابتدا این مبلغ را به یورو به یک صرافی مثلا در ترکیه می دهد. صرافی مذکور سپس پول را به یک صرافی در سوئد منتقل می کند. سپس از آنجا پول تبدیل به دلار شده و به یک بانک در کانادا منتقل می شود و از آنجا به حساب لابیگر در آمریکا واریز می شود. حالا بانک آمریکایی هر چقدر هم که حساب لابیگر نظام را بازرسی کند هیچ اثری از مبداء پول، که در واقع رژيم اسلامی بوده، پیدا نمیکند.

در واقع این همان مدل «یو ترن» است، اما اینجا به جای سه طرف، چهار یا حداکثر پنج طرف یا تراکنش وجود دارد. مثلاً می توان پول را در سوئد از صرافی به یک بانک سوئدی یا اروپایی واریز کرد و از آنجا مستقیم به آمریکا انتقال داد. این فرآیند گرچه هزینه های بیشتری دارد و زمان بیشتری را مصرف می کند اما کاملا امن است و مبداء انتقال پول را پاک می کند. بی جهت نیست که لابی رژيم اسلامی با «نظام جامع تحریم ها» مخالف است چرا که به واسطهء آن به شدت از نظر مالی و تشکیلاتی تضعیف شده است.

محمد حسینی، مجری سابق تلویزیون رژيم اسلامی، خاطرهء جالبی را از تلاش نهادهای امنیتی رژيم اسلامی برای تامین مالی و نفوذ در اپوزیسیون و همچنین رسانه های فارسی زبان خارج از کشور نقل کرده است. او میگوید:

«قبل از خروج من از امارات بچه های اطلاعات در آنجا با من یک جلسه گذاشتند. به من گفتند ما از همان روز اول به تو گفتیم که با فلان شخص نباید رابطه داشته باشی و فلان کار را نباید بکنی، بیا حالا با هم تلویزیون می زنیم. گفتم عزیز من، مردم ایران می دانند که من با شما درگیر شدم و آمدم بیرون. گفت ببین خبرهایی به تو خواهیم داد که به نفع تو خواهد بود. تو به ما فحش هم خواهی داد روی آنتن. تو اگر مشکل ات وجوهات هست، ما وجوهات را درست می کنیم... یک سری اسامی هم به من گفتند. گفتند مثلا فلانی را می بینی؟ ما داریم پول اش را می دهیم. فلان تلویزیون، ما داریم پول اش را می دهیم. حسینی! یا این پول را می گیری یا یک دهم همین مبلغ را مصرف می کنیم و نخواهیم گذاشت که تو موفق شوی. خودت انتخاب کن. تلویزیون می زنیم، آگهی پخش می کنی، سیستم اش هم هست و ما اخباری به تو خواهیم داد که همه شان انتقادی خواهد بود... قرار بود تلویزیون شو داشته باشد. مسابقات تلویزیونی باشد. فیلم و سریال دوبله شود... آنجا به من گفتند به زودی خیلی از تلویزیون ها بی پول خواهند شد و شد. من آنجا به بعضی از مدیران تلویزیون های (فارسی زبان) امارات گفتم شما به زودی زمین خواهید خورد، چرا که فرمول اش را نوشته اند و همینطور هم شد... تمام راه های پول را به روی آدم می بندند. اصولا اینجور است. سازمان اطلاعات اصلا برایش مهم نیست که شما چه کسی هستی، برایشان مهم است که به شما پول نرسد. آنها می خواستند من را قانع کنند. به من گفتند اصلا هیچکدام از مردم هم نخواهند فهمید که تو (حسینی) با ما هستی..... مانند این پروژه ها بعدها عمل شد و خیلی هم قوی عمل شد.»(51)

 

جمع بندی و نتیجه گیری

آنچه گفته شد بازی دوگانهء نهادهای امنیتی نظام را به خوبی نشان می دهد. در واقع از یک طرف در فضای رسانه های فارسی زبان داخل کشور، نظام اینطور تبلیغ می کند که اصلاح طلبان نفوذی های غرب در دورن ساختار رژيم اسلامی هستند و بنابراین باید محدود شوند و از ساختار قدرت حذف شوند و از طرف دیگر در فضای رسانه های فارسی زبان خارج از کشور، و به ویژه در فضای انگلیسی زبان رسانه های بین المللی اینطور وانمود می شود که رژيم اسلامی یک نظام عادی و در حال اصلاح است و گویی هستهء مرکزی قدرت در اختیار جناح موسوم به میانه روها است.

فراری های اعزامی که در شکل روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و فعال سیاسی و به ویژه برخی از مسئولان سابق یا فرزندان آنها که به خارج از کشور می روند در این میان نقش اساسی را ایفا می کنند. مثلا به این مطلب که در وبسایت باشگاه خبرنگاران جوان در مورد نایاک نوشته شده است دقت کنید:

«وابستگی شدید اعضای نایاک به جریان موسوم به اصلاحات و حضور فتنه‌گران در بدنهءاین سازمان نشان دهنده این امر است که نایاک لابی صد در صد آمریکایی است.»(52)

در واقع اين خبرنگار ضمن تایید کامل رابطه نایاک با جریان اصلاح طلب؛ آن را نشان دهندهء آمریکایی بودن آن می داند بدون اینکه کوچک ترین اشاره ای به اسناد دادگاه نایاک و محکومیت این سازمان در دادگاه بکند. این جمله برای مخاطب درون ایران که به زبان انگلیسی تسلط ندارد و اطلاعات چندانی از فضای رسانه های بین المللی و فعالیت کارتل روزنامه نگاران و لابی های رژيم اسلامی در غرب - که اتفاقا عمدتا در اختیار جریان موسوم به اصلاح طلب یا میانه رو است - ندارد کاملا قابل باور است. نظام در خارج از ایران برای ایجاد لابی خود و تبلیغات و نفوذ در رسانه های خارج از ایران، چه فارسی زبان و چه انگلیسی زبان، از جریان موسوم به اصلاح طلب یا میانه رو بهره می برد.

فرداد فرحزاد، مجری سابق تلویزیون بی.بی.سی فارسی، این مطلب را به بهترین شکل گفته است:

«بیشتر روزنامه نگارانی که بی.بی.سی نزدیک به 10 سال پیش استخدام کرد از روزنامه های اصلاح طلب در ایران آمده بودند. البته در میان همکاران من کسانی بودند که مثلا سلطنت طلب بودند یا برانداز بودند یا نگاه های مختلف دارند. اما دور از واقعیت نیست که بگوییم اکثر روزنامه نگارانی که در بی.بی.سی فارسی کار می کنند در ته ذهن شان دنبال یک اتفاق انقلابی در ایران نیستند و دنبال این هستند که همین سیستمی که وجود دارد بالاخره به یک شکلی اصلاح بشود، حالا چه از طریق اصلاح طلبان، چه از طریق تغییر دیگری در داخل. آنهایی که در بی.بی.سی فارسی هستند بخش قابل توجه شان در واقع اصلاح طلب هستند.»(53)

فراری ها و پناهنده های اعزامی، زندان رفتن و انتقاد جریان اصولگرا و رسانه های وابسته به آنها را نشان حقانیت خود می دانند. همزمان آنها انتقاد بخشی از ایرانیان خارج از کشور از خود را نشانه میانهر وی خود نیز می دانند. کاملا روشن است چنانچه شخصی با لباس روحانیت یا تیپ بسیجی و چفیه و ریش بلند به خارج از ایران برود و از رژيم اسلامی حمایت کند، مورد قبول افکار عمومی بین المللی و جامعهء ایرانیان خارج از کشور قرار نخواهد گرفت. بر همین اساس این افراد با پوشش میانه روی و اصلاح طلبی و تحت عنوان روشنفکر، منتقد، روزنامه نگار، زندان رفته یا فعال حقوق بشر از کشور خارج می شوند و با شکل و ظاهر مدرن و غربی، بدون حجاب یا کروات زده در رسانه ها حضور می یابند و نقش یک لایه و سپر محافظتی یا خندق را برای نظام رژيم اسلامی در غرب ایفا می کنند تا به نظام کمک کنند سیاست های انقلابی، افراطی و بینادگرایانهء خود در داخل و خارج را با شدت بیشتری ادامه دهد.

علی خامنه ای به خوبی از اهمیت این قشر به ظاهر دانشگاهی و روشنفکر آگاه است: «همه در این زمینه مسئول و موظّف‌اند. روشنفکران و سیاستمداران و شاعران و نویسندگان و هنرمندان و دانشگاهیان مسئول‌اند. این‌ها قشرهای اثرگذارند؛ این‌ها کسانی‌اند که می‌توانند رسانه‌ها را به ‌درستی تغذیه کنند.»(54)

امیر خرم، از اعضای «نهضت آزادی»؛ نیز اين مطلب را به بهترین شکل بیان کرده است:

«خود بنده در سال 1380 یک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بیرون آمدم، یکی از همین آقایان اطلاعاتی پیش من آمد و به من گفت که سعی کنم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. من در آن زمان برای ایشان مثالی زدم که متاسفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد. به او گفتم که رژيم اسلامی مانند یک قلعه است که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر این قلعه حاکم اند. گروه های قانونی مانند نهضت آزادی و سایر احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور این قلعه کنده شده است. رسالت و وظیفهء ما به عنوان یک گروه اپوزیسیون این است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بیرون برود، طبیعتا می افتد در درون نیروهای اپوزیسیون و ما وظیفه داریم نگذاریم آنها به سمت نیروهای مقابل بروند که نیروهای برانداز هستند و آماده جذب این نیروها هستند تا علیه قلعه فعالیت کنند. من آن روز به آن مامور امنیتی گفتم که سعی نکنید این خندق را پر کنید. چون وقتی شما این کار را بکنید، آنهایی که از درون این قلعه فرار می کنند بر اساس جاده‌ای که شما برایشان ترسیم کرده اید، مستقیم به سمت نیروهای برانداز می‌روند. الان هم همین پیام را می‌شود به آقایان داد. در شرایط بعدی و در فردای امروز که این نیروهای پایبند قانون حضور نداشته باشند، کسانی سردمدار اعتراضات مردمی خواهند شد که ممکن است اساسا اعتقادی به نظام نداشته باشند. آن وقت است که نه از تاک نشان خواهد بود و نه از تاک نشان. ما نگران این هستیم.»(55)

در این راستا نظام تلاش دارد تا با استفاده از کارتل خبرنگاران و لابی اش در غرب یک خندق دور خود حفر کند تا نیروهای مخالف را مهار کند. همزمان نظام نیاز دارد تا از زیر فشارهای بین المللی و داخلی رها شده یا این فشارها را به حدی کاهش دهد که قابل تحمل و مدیریت باشد. رژيم اسلامی که با بحران به دنیا آمده و بزرگ شده، همیشه تلاش کرده از این بحران ها برای خود فرصتی به وجود بیاورد و در لا به لای آن بحران ها به حیات خود ادامه دهد. تلاش نظام این است که با استفاده از لابی خود در غرب این فشارها را قابل مدیریت کرده و سیاست «بحران سازی مدیریت شده» اعمال کند.

هادی موسوی، یکی از دیپلمات های سابق رژيم اسلامی این مطلب را به بهترین شکل بیان کرده است:

«در حال حاضر وزارت خارجه به صورت خاموش بر روی دیپلماسی عمومی کار می‌کند. طرحی داریم و قرار است بر روی شخصیت‌های سیاسی، فرهنگی، ورزشی و مقامات دیپلماتیک سابق و همه‌ء کسانی که در ابعاد داخلی و بین المللی یک بلندگویی دارند را در زمینه‌ء دیپلماسی عمومی فعال کنیم. تقویت دیپلماسی عمومی بر روی رفع تحریم موثر است و باید یک پروپاگاندای جهانی علیه تحریم در دنیا شکل گیرد و حتی از افرادی مثل اسلاوی ژیژک که صحبت‌هایش رسانه‌ای می‌شود را به تهران دعوت کنیم. اگر بتوانیم با او تماس بگیریم و یا حتی او را دعوت کنیم تا به ایران بیاید و درباره‌ء تبعات تحریم صحبت کنیم خوب است. از آن طرف ضد لیبرالیسم هم هست، همه‌ء اینها باعث می‌شود تا ما صدای ژیژک را علیه تحریم در دنیا بلند کنیم... دنبال این هستیم قبح تحریم را به مردم دنیا نشان دهیم و سلبریتی‌ها علیه کلیت تحریم صحبت کنند. مردم برای گوش دادن به حرف‌های آنها وقت می‌گذارند. یک فضایی ایجاد کنیم تا مسابقه‌ای بین سلبریتی‌های آمریکایی ایجاد شود تا درباره‌ی تحریم صحبت کنند و این کار یک تا دو سال طول خواهد کشید... این یک کار عمومی است. فعال‌ها و رسانه‌های داخلی باید به سراغ آن بروند. می‌توان با مجمع ‌هایی که متشکل از بازنشسته‌های سیاسی دنیا است، ارتباط برقرار کرد، آنها را دعوت کرد، مصاحبه کرد و این باعث سر و صدا می‌شود. حتی می‌توان با سناتورهای آمریکایی ارتباط برقرار کرد. اگر بخواهیم دیپلماسی عمومی علیه تحریم شکل گیرد باید در این ابعاد حرکت کنیم و کار یک روز و دو روز هم نیست....»(56)

مجید تفرشی تحلیلگر امور بین الملل نیز می گوید:

«دیپلماسی عمومی دارای چهار لایه است. لایه‌ء اول تاثیرگذاری بر سیاستمداران و سیاست ‌ورزان (اعم از حاکم یا اپوزیسیون) کشورها و مناطقی که در آن فعالیت دارند. لایه‌ء دوم نخبگان، اندیشمندان و فرهیختگان و اندیشکده‌ها، اتاق‌های فکر و گروه‌های لابی. لایه‌ء سوم رسانه‌ها و مدیا و لایه‌ء چهارم افکار عمومی آن‌ کشورها و مناطق است.»

این لابی در زمانی به پخش اخبار نادرست و تبلیغ یک تصویر ساختگی دربارهء اثر منفی تحریم برای مبارزه با کرونا می پردازند(57) که رژيم اسلامی در میانه این بحران منابع مالی اش را برای پرتاب ماهواره نظامی به فضا مصرف میکند.(58) این افراد در حالی به راحتی از آزادی های زندگی در غرب بهره می برند و به لابیگری و همچنین زندانی شدن بیش از 80 میلیون ایرانی در درون مرزهای دلخواه رژيم اسلامی کمک می کنند. در ایران غیر ایرانی هائی مانند مهاجران افغان که هیچ، حتی خود ایرانی ها هم حق داشتن لابی یا انجمن های صنفی مانند انجمن روزنامه نگاری را ندارند. اگر عده ای واقعا به اصلاح پذیری رژيم اسلامی معتقد هستند، زندگی در خارج از کشور معنی ندارد، آنها می توانند در ایران باشند و از درون کشور به اصلاح نظام بپردازند. در واقع همین که عده ای از خارج از کشور می خواهند نظام را اصلاح کنند، بهترین دلیل و نشانه است که امیدشان به اصلاح پذیری نظام را از دست داده اند.

همچنین این افراد که بسیاری شان مستقیم یا غیرمستقیم با برخی مسولان رژيم اسلامی رابطهء فامیلی یا خانوادگی دارند، به واسطهء وضع مساعد مالی خانوداه و کمک های دریافتی از رژيم اسلامی به دانشگاه ها و پژوهشگاه های معتبر و معروف دنیا رفته و با این واسطه منتقدان خود در داخل و خارج کشور، و از جمله جوانان بسیاری را که در داخل ایران با هزار محدودیت رو به رو هستند و امکان رساندن صدای خود به رسانه ها را ندارند و نمی توانند استعدادهای خود را بروز دهند، بیسواد و تندرو می خوانند و آنها را تحقیر می کنند.

از جمله وابستگان و اعضای خانواده برخی مقامات رژيم اسلامی در جریان مذاکرات هسته ای فقط 2500 مورد شهروندی یا کارت اقامت دائم آمریکا را دریافت کرده اند.(59) به عنوان نمونه، فرزندان ولی الله سیف، رییس پیشین بانک مرکزی، در کانادا و استرالیا اقامت دارند.(60) همچنین علی فریدون، پسر حسین فریدون  که برادر حسن روحانی است، و فاطمه اردشیر لاریجانی دختر علی لاریجانی رییس اصولگرا و پیشین مجلس شورای اسلامی که در آمریکا زندگی می کنند تنها نوک کوه یخ هستند.(61) به همین جهت دولت آمریکا در مهر 1398 ورود مقامات رژيم اسلامی و بستگان آنها را به آمریکا ممنوع کرد.(62).

البته خروج این آقازاده ها فقط در راستای لابیگری برای رژيم اسلامی نیست. شاید دلیل دیگر این است که آنها خودشان خوب می دانند کشوری که پدران شان بر آن حکومت می کنند جای زندگی کردن و ساختن آینده فرزندان شان نیست. این به اصطلاح آقازاده ها نیز، مانند ویکتور لوئیزريال اولین ها در نوع خود نیستند. از جمله اسوتلانا آلیلویوا (Svetlana Alliluyeva) دختر جوزف استالین دیکتاتور سابق شوروی نیز در سال 1967 از کشور خارج شده و به آمریکا پناهنده می شود.(63) علاوه بر آن، سرگی کروشچف (Sergei Khrushchev) پسر نیکیتا کروشچف نیز به آمریکا می رود و در حال حاضر شهروند و مقیم این کشور است.(64)

بگذارید یک بار دیگر تعریف فریب استراتژیک با استناد به منابع مورد استفادهء رژيم اسلامی را مرور کنیم:

«عملیات فریب استراتژیک سلسله اقدامات سازمان یافته و پنهانی است که به منظور تاثیرگذاری بر ذهنیت حریف طراحی و اجرا می شود و هدف اصلی آن ایجاد انحراف در تصمیمات حریف از طریق ارایه اطلاعات هدایت شده به او و اجبار وی به اقدام یا عدم اقدام در جهت منافع طرف خودی یا ضرر به منافع خود می باشد.»(65)

هدف راهبردی لابی نظام ارایهء یک تصویر ساختگی از رژيم اسلامی است. این اطلاعات و تحلیل های نادرست دقیقا طوری طراحی شده اند تا غرب و همچنین افکار عمومی بین الملی و جامعه ایرانیان خارج از کشور را فریب داده و به این باور بکشانند که انقلاب و رژيم اسلامی در حال تغییر است و بنابراین خطری ندارد. نتیجهء آن رفع تحریم و ایجاد روابط اقتصادی، انتقال تکنولوژی، کاهش انزوا و شناسایی دیپلماتیک توسط جامعهء جهانی است چرا که قرار است آنها تصور بکنند که نظام به سرعت به یک رژيم اسلامی اصلاح شده، میانه رو و عادی تبدیل خواهد شد.

مسولین رژيم اسلامی به خوبی می دانند توانایی تحمل فشارهای تحریم و دیپلماتیک را در بلند مدت ندارند. هادی موسوی چندی پیش در این باره گفته است:

«تیم و استراتژی ترامپ برنامه‌ی کاهش تحریم ندارند. یعنی آمریکا اکنون شبیه آمریکای دورهء ‌اوباما نیست. حتی الان اگر بگوییم بیایید مذاکره کنیم و شرط ‌های آنها را هم قبول کنیم، باز هم مادامی که مذاکرات به نتیجه نرسد آنها تحریم‌ها را بر نمی‌دارند. اما اوباما اینگونه رفتار نمی‌کرد، در خلال مذاکرات هم به ایران امتیازاتی می‌داد، تا ایران در مذاکره بماند و انگیزه داشته باشد.»(66)

از آنجا که رژيم اسلامی و نهادهای امنیتی آن از شیوه های پیچیده و چند لایه برای لابی گری و تامین مالی آن استفاده می کنند در بسیاری مواقع مدرک مستقیمی علیه این لابی گران وجود ندارد، مگر در مواقع خاص مانند اسناد داخلی نایاک که با حکم دادگاه منتشر شد. رژيم اسلامی همیشه تلاش داشته تا با استفاده از این شیوه ها، گروه های مخالف را چند تکه و بالکانیزه کند و این پیام را به مخالفان بدهد که جایگزینی برای نظام وجود ندارد و همهء مخالفان توسط خودش کنترل و هدایت می شوند و بنابراین باید با نظام کنار آمد یا به همکاری با آن پرداخت.

در این راستا، بهترین معیار برای تشخیص فراری واقعی از فراری اعزامی، حمایت صریح و مستقیم این افراد از تغییر نظام در ایران، حمایت از اعتراضات و اعتصابات سراسری و سازمان یافته و یا حداقل حمایت از اعمال فشارهای هوشمند و حداکثری در حوزهء اقتصادی و دیپلماتیک علیه نظام است که منجر به تضعیف و محدود سازی حداکثری رژيم اسلامی از جمله شبکهء حمایتی اش موسوم به «لابی رژيم اسلامی در غرب» خواهد شد.

 

* حسین آزادی دانشجوی مطالعات استراتژیک است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. https://www.thecipherbrief.com/column/strategic-view/putins-attempts-deception-failed-ukraine

2. جنگ نرم، عملیات روانی و فریب استراتژیک، مؤسسه مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران، چاپ دوم، 1386، ص221

3. Godson, Roy & Wirtz, James, Strategic Denial and Deception: The Twenty-First Century Challenge, Routledge (2017)

4. https://www.leader.ir/fa/speech/1903/

5. Epstein, Edward Jay, Deception: The Invisible War Between the KGB and CIA, 2nd Edition, PP 28-42

6. https://nsarchive2.gwu.edu/NSAEBB/NSAEBB431/docs/intell_ebb_019.PDF

7. Riebling, Mark, Wedge-The Secret War between the FBI and the CIA, (Simon and Schuster, 2002), PP 407-8

8. https://www.independent.co.uk/news/obituaries/yuri-nosenko-kgb-agent-whose-defection-to-the-united-states-was-one-of-the-cold-wars-most-dramatic-915676.html

9. https://www.nytimes.com/2008/08/28/us/28nosenko.html

10. https://www.latimes.com/archives/la-xpm-1990-02-04-op-205-story.html

11. https://www.history.com/news/cold-war-soviet-spy-dmitri-polyakov

12. https://www.theguardian.com/news/2004/feb/04/guardianobituaries.russia

13. Waltz, Edward, Information Warfare Principles and Operations (Artech House Computer Science Library), P 11

14. http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=37528

15. https://www.khabaronline.ir/news/67593/

16. https://www.rferl.org/a/iran_agent_opposition_clinton_intelligence_ministry/24231353.html

17. https://youtu.be/Vwb7GoBPtkk

18. https://youtu.be/RQLgO09q6O8

19. https://iranglobal.info/node/66371

20. https://www.yjc.ir/fa/news/6855915/

21. https://www.niacouncil.org/mission-and-vision/

22. خشت خام - نوبت بیست و سوم - گفتگوی حسین دهباشی با هوشنگ امیراحمدی, https://www.youtube.com/watch?v=9QtvEDs2Wg8

23 https://ecf.dcd.uscourts.gov/cgi-bin/show_public_doc?2008cv0705-190

24 https://www.washingtontimes.com/news/2009/nov/13/exclusive-did-iranian-advocacy-group-violate-laws/

25 https://caselaw.findlaw.com/us-dc-circuit/1691957.html

26 https://caselaw.findlaw.com/us-dc-circuit/1691957.html#footnote_2

27 https://www.politico.com/blogs/under-the-radar/2012/09/iranian-american-group-leader-lose-libel-case-against-writer-135502

28 https://freebeacon.com/issues/sanctioning-irans-american-allies/

29 https://web.archive.org/web/20181207145157/https://ecf.dcd.uscourts.gov/cgi-bin/show_public_doc?2008cv0705-189

30 https://www.businessinsider.com/americas-most-prominent-group-advocating-engagement-with-iran-was-hit-with-a-rough-court-decision-2015-3

31 https://kayhan.london/fa/1398/03/13/

32 https://kayhan.london/fa/1398/03/06/

33 https://www.radiofarda.com/a/30065973.html

34 https://www.bbc.com/persian/iran-44466711

35 https://www.icjournal.ca/post/pro-israel-group-launches-lawsuit-against-canada-for-not-listing-irgc-farsi

36 https://www.tabnak.ir/fa/news/952607/

37 https://sahratv.com/about-magazine/

38 https://www.iranpoll.com/who

39 https://cissm.umd.edu/sites/default/files/2019-10/Iranian%20PO%20under%20Maximum%20Pressure_101819_full.pdf

40 https://www.youtube.com/watch?v=S_ET53saTQc

41 https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/11/14/1645853

42 https://kayhan.london/fa/1395/01/14/

43 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8513

44 http://newhorizon.ir/about-us/

45 https://en.radiofarda.com/a/who-runs-iran-s-propaganda-machine-abroad/30561872.html

46 https://www.independent.co.uk/news/people/obituary-viktor-louis-1534573.html

47 https://web.archive.org/web/20061105024612/http://svr.gov.ru/history/ag.html

48 https://fas.org/irp/world/iran/mois-loc.pdf, p 33

49 https://www.treasury.gov/press-center/press-releases/Pages/hp1257.aspx

50 https://www.shana.ir/news/258040/

51 گفتگوی ویژه شهرام همایون با محمد حسینی در برنامه شبانه تلویزیون کانال یک، دقیقه 65 تا 70. https://www.youtube.com/watch?v=EObbE_Dn3uo

52 https://www.yjc.ir/fa/news/4343944/

53 https://www.youtube.com/watch?v=lnJ7nDeFDJ0&feature=youtu.be

54 https://www.leader.ir/fa/speech/2228

55 https://www.radiofarda.com/a/f6_Iran_NehzatAzadi_Pressures/1920164.html

56 http://www.ensafnews.com/228059/

57 https://foreignpolicy.com/2020/04/16/iran-nurses-coronavirus-martyrs-sanctions-trump-maximum-pressure/

58 https://www.cnbc.com/2020/04/22/iran-launches-noor-its-first-military-satellite.html

59 https://en.radiofarda.com/a/hardline-mp-says-obama-administration-gave-iranian-s-citizenship-in-order-to-please-them-/29336390.html

60 https://www.isna.ir/news/97050603196/

61 https://www.dailymail.co.uk/news/article-5914369/Trump-appears-confirm-clerics-claim-citizenship-2-500-Iranians-nuclear-talks.html

62 https://www.whitehouse.gov/presidential-actions/proclamation-suspension-entry-immigrants-nonimmigrants-senior-officials-government-iran/

63 https://www.independent.co.uk/arts-entertainment/books/reviews/stalins-daughter-the-extraordinary-and-tumultuous-life-of-svetlana-alliluyeva-by-rosemary-sullivan-10328725.html

64 https://time.com/5611076/sergei-khrushchev-space-race-apollo/

65 جنگ نرم (4)، عملیات روانی و فریب استراتژیک، مؤسسه مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران، چاپ دوم، 1386، ص221

66 http://www.ensafnews.com/228059/

 

بازگشت به خانه