تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سیمای رهبر سیاسی در سده بیست و یکم
م- روغنی
استبداد دینی، بحران مشروعیت، فساد همهگیر، گرانی، تحریم، تهیدستی، دهها هزار جان باخته کرونایی در اثر بیماری خامنهای به تئوری توطئه و بیکفایتی و بیتدبیری حکومت و تبعیض نهادینه شده، نیاز به کشتیبان دیگری است. این کشتیبان کیست و چگونه خواهد آمد؟ برخی در انتظار ظهورند و شماری در آروزی اقتدارگرایی همچون رضا شاهند. آیا انتظار ظهور “امام” و یا دل بستن به اقتدارگرایان کارگشاست؟ رهبر سیاسی سده بیست و یکم این مرزو بوم کیست و رویکردهایش چگونه است؟
داوری درباره رویکردهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی رضا شاه تنها در متن (context) شرایط تاریخی آن زمان و ویژه گیهای محیط زندگی وی امکان پذیر است.
رضا ملقب به رضا خان در دهکده آلاشت واقع در مازندران از یک مادر مهاجر گرجستانی و پدری نظامی به دنیا آمد. در فقر و تهدستی بدون سرپرستی پدرو مادر و با بازیهای کودکانه در کوچهها و محروم از تحصیل پرورش یافت و در سن 14 سالگی در قزاقخانه که هم سنش بود مشغول بکار گردید. در آنجا تعلیم دید و انضباط نظامی را فرا گرفت، و گام به گام تمام درجات نظامی را از سربازی تا فرماندهی این نیرو پشت سر گذاشت و پس از 43 سال از قزاقخانه به کاخ گلستان رفت[1] و سرانجام او بود که قزاقخانه را منحل ساخت.
رضا خان در تمام مدت خدمت در ماموریتهای نظامی برای سرکوب اشرار و یا پاسداری از برخی از سفارت خانهها به سر برد و به فردی بیپروا، خشن و مصمم شهرت یافت.
اوضاع امنیتی و سیاسی در ایران
در ایرانِ پس از مشروطیت شرایط اسفناکی حاکم گردید. حاکمیت سیاسی از توان کشور داری تهی گشت. “سقوط حکومت استبدادی سبب افسار گسیختگی گردید. اعیان و اشراف که قدرت دولت را به ارث برده بودند با هم هیچگونه هماهنگی نداشتند و نمیتوانستند به یک طبقه منسجم تبدیل شوند.”[2] مجلس نیز با دولتهایی که بطور متوسط هر شش ماه سرکار میآمدند به سختی هماهنگ میشد و کار کشور روز به روز و به دشواری به پیش میرفت. در برابر ضعف دولت مرکزی نظام کهنه ایلی نیز سر برافراشت و در بسیاری نقاط کشور هرج و مرج کامل حکم فرما گردید. بطوری که “در سال 1920، رؤسای ایلات بیشتر مناطق کردستان، خوزستان و بلوچستان را در دست داشتند.”[3] افزون برین اداره گیلان و آذربایجان نیز در دست حکومتهای خودمختار قرار گرفت.
پایان جنگ قحطی و بیماری را نیز به ارمغان آورد. آنفولانزای اسپانیایی حدود دو میلیون نفر از جمعیت 12 میلیونی کشور را کشت[4]. دولت در عمل ورشکسته بود و بدون کمک خارجی ادامه حیاتش غیر ممکن گردید. “... به نحوی که انگلیس ماهانه مبلغی برای هزینههای اداری به دولت و مبلغ دیگری برای هزینه دیویزیون قزاق میپرداخت. چون پس از انقلاب روسیه، این نیرو با آن کشور ارتباطی نداشت.”[5]
پیش از جنگ جهانی اول کشور به محل جولان قدرتهای بزرگ اروپایی تبدیل شده بود. در اواسط سال 1911/1290، دولت مرکزی بواسطه جنگهای ایلات ضعیفتر شده بود. در اواخر این سال نیروهای روسی و انگلیسی به سوی شهرهای شمالی و جنوبی در حرکت بودند. در سال 1915، نیروهای عثمانی و آلمانی به مناطق شرق کشور حمله و آلمانها با قاچاق اسلحه طوایف جنوب را تقویت میکردند. بنا به گفته وزیر مختار انگلیس “دولت مرکزی در بیرون از پایتخت وجود خارجی نداشت”[6]
با پیروزی انقلاب اکتبر از یک سو توازن قوا به سود انگلیس تغییر یافت اما از سوی دیگر احتمال اشغال تهران از سوی بلشویکها و استقرار حکومتی کمونیستی در ایران دولت انگلیس را پریشان خاطر سااخت. پس از شکست اجرای قرارداد 1919 افسران انگلیس در ایران بفکر خروج نیروهایشان از ایران افتادند بویژه آنکه حضور نظامی انگلیس در ایران میتوانست به عنوان بهانهای، نیروهای بلشویک را به درون ایران سرازیر گرداند. اما خروج نیروهای انگلیس میبایست با استقرار دولتی متمرکز و نیرومند در تهران مصادف میشد تا کشور را از ملوک الطوایفی نجات دهد و گروهای تجزیه طلب طرفدار سویتها را سرکوب نماید.
در این بین میان وزارت خارجه و دولت ایران از یک سو و وزارت جنگ انگلیس از سوی دیگر بر سر چگونگی پیشگیری هجوم احتمالی بلشویکها اختلاف نظر وجود داشت. وزارت خارجه بر حضور شش هزار نیروی انگلیس در قزوین به عنوان حایلی در برابر قوای شوروی اصرار داشت اما وزارت جنگ که ابدا سرجنگ با بلشویکها را نداشت میخواست هرچه زودتر سربازان انگلیسی را از ایران خارج سازد. ژنرال آیرون ساید فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران برای اجرای طرح مزبور با رضا خان که به فکر چاره بود، وارد گفتگو شد تا پیش از رفتن او نیروهای قزاق با کودتایی وارد تهران شوند. سفارت انگلیس در تهران نیز سید ضیاء را که روابط نزدیکی با این سفارت خانه داشت برای در دست گرفتن قدرت کاندید کرد. دوستان ژاندارم سید با رضا خان تماس گرفتند و نقشه کودتا عملی شد.
در این بین ایده کودتا و استقرار دولتی متمرکز همهگیر بود. از مدرس گرفته تا برخی از اشراف نیز به فکر کودتا بودند. ملیون و برخی از روشنفکران نیز تنها راه نجات کشور را در استقرار دیکتاتوری میدانسند. ملک الشعرای بهار در این مورد به گفتگویی اشاره میکند که بین او و “مستر اسمارت ” یکی از اعضای سفارت صورت گرفته بود و هر دو بر لزوم ”ایجاد حکومتی مقتدر که بتواند هر صاحب داعیه و صاحب صوتی را سرکوب دهد و ایجاد دولت ثابت و نیمه دیکتاتوری بنماید “[7] تآکید داشتهاند. تنها نقطه اختلاب این دو در باره شخص مجری بوده است.
در ضمن باید تآکید کرد که واژه دیکتاتور در متن اوایل سده بیستم و در شرایط سیاسی -امنیتی ایران دارای منزلت بود. چنانچه سید ظیاء از احمد شاه درخواست کرد در هنگام معرفی وی به عنوان نخست وزیر به جای رئیسالوزرا از واژه دیکتاتور بهره گیرد که مورد توافق شاه قرار نگرفت![8]
رضا شاه در آستانه خروجش از ایران میراثی بهجای گذاشت که از تناقضات شایان توجهی برخوردار بود. در دوران زمامداری وی از یک سو در راه مدرنسازی و دولت سازی کشور گامهای مهمی برداشته شد و نهادهای تمدنی بسیاری بنا گردید که یکی از هدفهای اصلی اصلاحطلبان و تجددخواهان دوره قاجار و بسیاری از کنشگران دوران مشروطیت را تشکیل میداد. به جرات میتوان گفت که بدون بسیاری از اقدامات رضا شاه دولتسازی و پایهگذاری ایران نوین در اوایل سده بیستم بسیار دشوار و شاید امکان ناپذیر بود. از سوی دیگر شوربختانه تحول در کشور از راه سرکوب به پیش رفت که منجر به بازگشت استبداد سلطنتی گردید و دستآوردهای آزادیخواهانه انقلاب مشروطیت را پایمال ساخت.
رهبر سیاسی سده بیست و یکم
اگر در اوایل سده بیستم واژههای امنیت، تمرکز و دیکتاتوری در میان بسیاری از اصلاحطلبان و تجددخواهان اهمیت والایی داشت، پس از 42 سال حکومت فقها و تسلط دین بردولت، گفتمان دموکراسیَ، جدایی دین از دولت و حقوق بشر جایگزین اقتدار گرایی گردیده است که از جمله به استبداد دینی پایان دهد و رفع تبعیضهای جنسیتی و قومی / دینی را در دستور کار قرار دهد.
اگر رضا خان با پشتیبانی افسران انگلیسی از درون نیروهای قزاق به قدرت رسید و مورد استقبال و پشتیبانی نیروهای سیاسی آنزمان قرار گرفت، رهبر سیاسی سده بیست و یکم در ایران میتواند از درون خیزشهای اجتماعی تهیدستان شهری، طبقه متوسط و ائتلاف نیروهای سکولار دموکرات، سر بر آورد و همچون رضا شاه که از تلفیق نیروهای ژاندارم و قزاق ارتش ملی را پایه گذاری کرد، سپاه و بسیج را در ارتش سکولار ادغام سازد. روحانیون را به مساجد باز گرداند و به امتیازات بیشمار فقها پایان دهد.
همچون رضا شاه که ورود زنان به سینماها و دانشگاه را امکان پذیر ساخت موانع ورود زنان به ورزشگاهها را برطرف سازد و بر خلاف رضا شاه کشف حجاب غیر اجباری را مرسوم و بدین وسیله از پایمال کردن حقوق زنان محجبه بپرهیزد. تبعیضهای مردسالارانه دینی علیه زنان را برطرف، حقوق برابر زن و مرد را برقرار و نصف جمعیت کشور را از حق قضاوت و نشستن بر کرسی ریاست کشور برخوردار سازد.
دولت از دخالت در امور ادیان بپرهیزد و شریعت و شریعتمداران با داشتن حق شهروندی از دخالت در امور دولت محروم گردند. از این راه تبعیض علیه اقلیتهای دینی ادامه نخواهد یافت. به جای تخته قاپو کردن رضاشاهی، حکومت به خواستههای زبانی و ملی / قومی اقوام توجه کند و ایران را برای همه ایرانیان آماده سازد.
نوع حکومت از درون رفراندوم تعیین و دوران سلسله فقها و رهبران مادامالعمر پایان خواهد گرفت.
یکی از شروط تحقق گفتمانهای سده بیست و یکمی بردباری، همکاری و همدلی نیروهای سیاسی سکولار دمکرات برای برانداختن سلسله فقهاست. شوربختانه فردگرایی بسیاری از روشنفکران و ایرانیان مانع همدلی و همکاری است و داوری دیپلمات انگلیسی در سال 1945 در باره ویژگی تفرد ایرانیان هنوز از اعتبار برخوردار است. وی مینوشت: ” دو ایرانی هرگز نمیتوانند همکاری کنند حتی اگر این همکاری برای گرفتن پول از شخص سومی باشد.”[9]
بهمن 1399
————————————-
[1] - دکتر رضا نیازمند، رضا شاه از تولد تا سلطنت، حکایت قلم نوین، 1385، ص 62.
[2] - گفتگو با همایون کاتوزیان، کار، کار انگلیسیها نبود: کودتای سوم اسفند و برآمدن رضا شاه،
http://homakatouzian.com/?p=۷۲۵
[3] - ابراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محد ابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ نهم، 1383، ص. 129
[4] - کاتوزیان، همان
[5] - همان
[6] - ابراهامیان، ص 129.
[7] - ملک الشعرای بهار، همان ص 63.
[8] - حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد اول، کودتای 1299، انتشارات علمی، 1374، ص 230.
[9] - آبراهامیان، ص 207.