تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 29 اسفند ماه 1399 -  19 مارس 2021

در آستانهء قرنی نو، یک «پوست اندازی کامل»؟

گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی

در نشست ايرانيان اطریش

«

پیشگفتار

     بمناسبت روز هشتم مارس امسال (روز جهانی زن)، شاهزاده رضا پهلوی به دعوت گروهی از ايرانيان اطريش در مجلس آنان حضوری اينترنتی (يا مجازی) يافت و در برابر پرسش های آنان به پاسخگوئی پرداخت. اين جلسه به مدت سه ساعت به درازا کشيده است اما تنها 45 دقیقه از گفتگوها بر روی اينترنت موجود است (لینک). از اين 45 دقیقه هم (که به دو قسمت تقسيم می شود و قسمت دوم به پرسش و پاسخ اختصاص دارد،) قسمت اول به لحاظ مطالبی که شاهزاده با صراحت و روشنی تمام بيان می دارد حائز اهميت بسیار است و در واقع می تواند به هنگام ورود ما به قرن پانزدهم خورشیدی بسياری از مبهمات و مشکلات را از جلوی پای اپوزیسیون ايران دوست (و نه قدرت جوی خودمحور) بردارد. در عين حال، متنی که می خوانيد حاصل پس و پیش کردن يا مرتب کردن اين قسمت اول به دست ما است برای دسته بندی و سامان دادن به ساختار سخنان شاهزاده؛ بی آنکه در محتوای سخنان ایشان دستی برده باشيم. گواه امانت داری ما هم نوار صدائی است که در اينترنت وجود دارد.

 

1

دوستان! من می خواهم خیلی عقلانی و با علم به این واقعيت با شما حرف بزنم که جامعهء ما بسیار احساساتی و بسیار خسته و بسیار زخم خورده و شکنجه دیده و آزار دیده است. بحثی در این نیست. ولی دکتر که نمی شود بنشیند بغل مریض اش و همراه او  آه بکشد. او، برای رفع مشکل و حل درد مریض، باید بتواند تجربهء علمی خودش را از دید عقلانی به کار بگیرد. جامعهء ما هم مثل یک آدم بیمار است که یا می‌توانیم پا به پایش گریه کنیم و غش کنیم و بزنیم بر سر خودمان، و یا یک راهکار ارائه بدهیم که مشکل را برایش حل کند.

ما باید نسبت به خودمان هم برخورد عقلانی بکنیم. باید منطق و عقل غلبه کند بر احساسات ما. علی الخصوص اگر این احساسات یک مبنای غیرتی هم داشته باشد. نمی گویم بی احساس باشیم. سوء تفاهم پیش نیاید. اگر احساساتی نبودیم الان اینجا جمع نبودیم. ولی فراتر از احساسات باید یک راه منطقی و یک پیشنهاد عملی هم ارائه بدهیم که دوباره در چالهء دیگری نیفتیم. ما نمی‌توانیم دوباره هزینه‌اش را بدهیم. کشور ما فرصت یک اشتباه اساسی دیگر را ندارد. این پایه واقعاً باید از ابتدا درست و محکم ریخته شود. من تاکید می‌کنم که بایستی یک نگاه به آینده داشته باشیم و برای آینده یک راهکار پیدا بکنیم؛ یک راهکار جدید، یک پوست اندازی کامل.

این حرف به مفهوم آن نیست که گذشته خودمان را فراموش کنیم. نه. ولی برای یک آیندهء بهتر و سالم تر و اجتماعی تر باید راهی را در نظر بگیریم که زیر چتر آن (که در واقع یک چتر ساختاری است) مملکت خودمان را به مسیر پیشرفت و ترقی مجدد، اما با ثبات کامل اجتماعی – سیاسی، برسانیم. زيرا بدون آن نخواهیم توانست از  بروز بحران دیگری جلوگیری کنیم.

شاید خیلی مسائل از دید خیلی ها زود حل بشود؛ ولی اين راه حل ها دراز مدت نخواهند بود. من دنبال یک راهکار اساسی دراز مدت هستم نه یک راهکار موقت. این کار را نمی کنیم که فقط فعلا از دست جمهوری اسلامی خلاص شویم. این کار را واقعا می کنیم که دقیقا بدانیم به کجا می خواهیم برویم.

 

2

دوستان! آنچه به شما می گويم حاصل تجربیاتی است که در این 40 سال زندگی در کشور های آزاد و دموکراتیک جهان کسب کرده ام و برای کشور خودم می خواهم. منته با دستی ایرانی و نه متکی به یک خارجی. من ۴۰ سال از عمرم نیامده ام که تلاش کنم به یک چیز ناقص برگردم.

شما دل تان را خوش نکنید که ایشان (من)، بعنوان وارث تاج و تخت، فردا می رود می نشیند در کاخ سعدآباد و سالی یک دفعه می آید مجلس افتتاح می‌کند و پیام نوروزی می‌دهد، بعد هم می رود پی کارش. اين کارها اتلاف آن ارزش و تجربه‌ای است که من می خواهم در اختیار جامعه بگذارم. آنجا حیف می شود به هدر می رود،

من، در واقع، می‌خواهم بگویم که خود من - در مقابل آنچه که باور داریم میراث ما هستند - يک شورشی هستم... ما یک جایی باید بتوانیم بند ناف را قطع کنیم و برویم در جهت آنچه که برای جامعه معنی دار است.

من اول از خودم شروع می کنم: من هرگز حاضر نیستم یک آقابالاسر داشته باشم چه برسد به اینکه برای دیگران آقابالاسر بشوم.

ما باید از این فرهنگ «فرد محوری» خارج بشویم و برویم دنبال «سیستم محور» کردن مسئله مان. ما باید نهادها را تقویت کنیم. فرد مهم نیست؛ نهادها و ساختارها مهم هستند. ما تا زمانی که بخواهیم گوسفندوار عمل بکنیم سروکله چوپان ها هم پیدا خواهد شد.

آیا واقعا این است آینده کشور ما!؟ من به این مسئله اعتقاد ندارم. من فکر می‌کنم که ما باید به آن مرحله‌ای برسیم که «نهادهای سنتی» را الزاما مبنای حکومت قرار ندهیم.

من منکر این نیستم که شاید در بعضی از فرهنگ ها یک «نماد سمبولیک» لازم هم باشد ولی، به عنوان یک «دموکرات»، نمی‌توانم تو‌جیه کنم که مبنای تعیین شدن یک مسئول، حتی به صورت سمبولیک، می تواند «مبنای موروثی» داشته باشد. بلکه باید یک نوع مبنای انتخاباتی داشته باشد.

پس، اگر روزی به اين برسیم که نهاد پادشاهی، یا سامانه پادشاهی، برای کشوری مثل ایران همچنان لازم است، چه اشکالی دارد که مبنای این مسئله انتخاب یا پیشنهاد یک فرد شایسته برای مقام باشد؛ و نه الزاماً بر مبنای اینکه کسی پدر یا مادرش کاره ای بوده و فردا قرار است این مسئولیت را بر مبنای مورثی داشته باشد. من نمی‌توانم، به عنوان یک دموکرات، این مسئله را برای خودم توجیه کنم.

 

3

من اساس دموکراسی را بر مبنای جمهوریت می‌بینم. یعنی چی؟ یعنی انتخاب مردم در سرنوشت خودشان، و حکومت بر خود بر مبنای انتخابات، بر مبنای تعیین کردن مسئولیت و دادن پروانه به کسانی که بایستی در مقابل این رای پاسخگو و مسئول باشند.

اگر از من بپرسید، من یک سیستم جمهوری را ترجیح می دهم. برای اینک یک دوره مشخص انتخاباتی پیش می‌آید، و کسی مسئول است.

من از شما بعنوان یک ایرانی می‌پرسم آیا ترجیح نمی دهید که هر کسی در این مملکت مسئولیت دارد بر مبنای انتخاب و شایستگی آن فرد باشد و لاغیر؟ آیا این ظرفیت را در خودتان به عنوان یک انسان آزاده می‌بینید یا نمی‌بینید هنوز؟ اگر نمی بینید که من با شما بحثی ندارم. ولی اگر که می بینید. این اولین قدم در جهت یک «فرهنگ سازی نوین» است.

برای همین است که به شما می‌گویم شکل نظام را نهایتا مردم تعیین می‌کنند. و مبنای نظام همچنان باید دموکراتیک باشد.

 

4

ممکن است خیلی از حرف من خوششان نیاید. اشکالی ندارد. بالاخره آزادی بیان است. من وجداناً و اخلاقاً مکلف هستم حقیقت و باور واقعی و راستین خودم را برای شما بیان کنم و به تعبیر دیگران واگذار نکنم. این حرف من است با شما دوستان. این تعهد من است به شما دوستان.

من به هیچ عنوان دنبال هیچ پست و مقامی نیستم. دلیل هم دارم. برای اینکه می خواهم آن آزادی را داشته باشم که در قفسی چپانده نشوم. آزاد باشم با هر ایرانی هر زمان حرفم را بزنم و حرف اش را بشنوم و، بر مبنای آن واقعیت ها، ببینیم که چگونه می توانیم مملکت خودمان را پیش ببریم.

در آینده آدم مدیر و صالح برای ادارهء امور کشور خیلی زیاد خواهد بود. در این هیچ بحثی نیست. نصف شان در دنیا خیلی از این ادارات را سازمان‌ها و تشکل‌ها را مدیریت و اداره می‌کنند. بیشترین این افراد می توانند در فردای آزاد کشورشان همین کار را انجام دهند. برای همین است که من با هیچ گروه و نیرو و جریانی هیچ رقابتی ندارم و دغدغهء من آن نیست.

دغدغهء من پیشرفت مملکت است، و نهادسازی و فرهنگی سازی است؛ و آنچه که لازم است که در یک جامعهء آزاد مترقی و سکولار، چه نوع مسائلی جا بیفتد - فراتر از کارهای اداری و دولتی و ساختاری که کمک می‌کند.

در اين ميان از همه مهمتر تقویت «جامعهء مدنی» است. امروز مگر روز زن نیست؟ همه می گویند آفرین، باریک االله. ولی (اگر از شما بپرسند) چند تا زن در ایران هست که، اگر از آنها بپرسید، اصلا می دانند حق یک زن چه می تواند باشد، که بروند جستجو بکنند؟ نمی‌دانند چون به آنها گفته نشده، چون از بچگی یاد نگرفته اند؛ نه در خانواده، نه در مدرسه، نه در محیط اجتماعی. ما هر چقدر در قوانین کشور حقوق زن بیاوریم، اگر خود آن زن نداند حق اش چیست، نمی تواند برود بازخوست بکند.

این را چه کسی قرار است به او یاد بدهد؟ دولت؟ نه! بلکه نهادهای مدنی. در کشور آمریکا هر 37 ثانیه  به یک زن تجاوز جنسی می‌شود. ولی در آمریکا کمتر از 50 درصد می‌روند گزارش می کنند این تجاوز را. چه برسد به ایران. حرف من این است.

 

5

ببخشید دوستان! یک چیز خیلی واضح را هم به شما بگویم: اگر ما طرفدار حقوق بشر هستیم فکر نمی‌کنید که تحمیل کردن یک وظیفهء سنتی و سمبولیک به یک خانواده‌ نقض حقوق بشر آن فرد و افراد خانواده‌اش می‌تواند باشد؟ قبول یک مسئولیت اختیاری است و نمی‌تواند ابتدا به ساکن و زورکی و تحمیلی باشد.

بی تعارف به شما می‌گویم: یک کمی راجع به این مسائل فکر ‌کنیم. آیا می‌خواهیم به دنیا بگوییم که ما یک مملکتی هستیم که هنوز کسی را می‌خواهیم آقابالاسر باشد؟ و تازه به او تحمیل می کنیم و اسمش را می گذاریم فرهنگ؟ یا می توانیم بگوئیم که ما صاحب کشوری هستیم که این نهاد را - چه جمهوری چه پادشاهی - بر مبنای انتخاب یا پیشنهاد شایستگی یک فرد قرار می‌دهیم و قبول این مسئولیت توسط آن فرد را (چه می‌خواهد کاندید نخست وزیری باشد یا رئیس جمهوری باشد یا فرض کنید یک پادشاهی در آینده) آزادانه به خود او واگذار می کنیم.

برای من، آن چیزی که درست است مبنای انتخابی است نه شکل. به این دلیل اگر بگوئیم «پادشاهی» در مقابل «جمهوری انتخابی» قطعا بدانید که من در اردوگاه جمهوری خواهان خواهم بود؛ نه به این دلیل که الزاماً یک دشمنی خاصی یا علاقمندی خاصی با هر يک دارم. اما (در هر دو حال) مبنای منطقی آن نمی‌تواند مبنای خانوادگی و مورثی باشد. حداقل من نمی توانم قبول کنم.

من بعنوان یک شهروند دارم با شما حرف می‌زنم. من می‌گویم بر چه مبنا و چه قیاسی است که این فرد باید به چنین مقامی رسیده باشد؟ من فکر می‌کنم که هیچ مقامی در کشور ما باید قابل دسترسی برای همهء ایرانی ها باشد. البته به شرطی که آن فرد قابل باشد، و شرایط را داشته باشد.

آنچه که به جامعه این امکان را می‌دهد که کوچک ترین تبعیض یا استثنایی یا امتیازی قائل نشود، تحمیل نکردن یک چیزی است که مبنایش همچنان یک انتخابات آزاد است.

 

6

به شما می گویم: من یک نقش تحمیلی را قبول نخواهم کرد. من ترجیح می‌دهم که اگر قرار است یک مقام سمبولیک داشته باشیم مبنایش مبنایی باشد که نهایتا مردم در آن تاثیرگذار باشند. این می‌تواند در هر دو فرم باشد: چه در فرم جمهوری و چه در فرم پادشاهی.

حتی من پیشنهاد داده بودم به یک عده که اگر ما دنبال یک شکل کاملاً جدیدی هستيم، می توانيم آن را هم آميختن (فیوژن) بین جمهوری و پادشاهی. اگر چنانچه چنین مقامی لازم داشته باشیم اصلاً نه اسمش را می گذاریم پادشاه نه اسمش را می گذاریم رئیس جمهور. می توانیم اسم رئیس دولت، یا رئیس حکومت را بگذاریم «دولت بان». یا اگر کسی نقش سمبلیک کشور را بدون  مسئولیت اجرایی داشته باشد اسم او را می گذاریم «میهن بان». نه می گوئیم پادشاه نه می گوئیم رئیس جمهور. اصلا دعوای جمهور و پادشاهی از بین می رود. در هم آميختگی (فیوژن) هست بین هر دو و بعنوان یک کشور می رویم جلو. اصلا دعوا سر شکل نظام نیست این می‌تواند یکی از معادلات قابل بحث باشد. به قول شما نخبگان و فرهیختگان حتی کف جامعه هم می تواند این را درک ‌کند.

اين کار هیچ ربطی به اینکه نگاه ما می تواند به گذشته و افتخارات تاریخی ما باشد ندارد. ولی دلیل هم نمی شود که برگردیم به عقب. می توانیم به جلو برویم. بر مبنای تجربه. این می تواند یک اجماع (کنسنسوس) باشد. می‌تواند در واقع یک اجماع ملی (ناسیونال) باشد. می‌تواند مبنای یک کار مشترک باشد.

اما اگر اصرار داریم که حتماً در طیف جمهوری یا پادشاهی باقی بمانیم، بسیار خوب، ولی من بحث خودم را با شما دوستان در میان گذاشتم تا حداقل بدانید که من از چه دریچه و از چه موضعی نظرات خودم را بیان می‌کنم و چه نقشی - اگر قرار باشد داشته باشم - برای خودم می بینم و قبول خواهم کرد و چه کاری را هم نخواهم کرد.

این را به شما می گويم، خیلی شفاف و بدون رودربایستی، و رک و راست: فرهنگ سازی دست من و شما است. دغدغهء من این نیست که بنشینم توی دفتری با وزرای مربوطه سیاست روز خارجی یا نفتی یا اداری کشور را تعیین بکنم. نه اصلاً. دغدغهء من این است که اگر آن کارگر یا آن پرستار یا آن دانشجو یا آن کشاورزی یا هر کسی، مشکلی را می‌بیند بداند که یک کسی هست که دوشادوش اش ایستاده؛ این بار نه در موضع حکومت بلکه - درست بر عکس - همراه مردم در مقابل، و طالب پاسخ از، مسئولین حکومتی. در جایی که ممکن است نقصی یا ایرادی یا کمبودی باشد، استیضاح به مفهوم کلمه.

این عقیده من است. این تجربهء چهل سالهء من و تفکر و رشد تکاملی فکر من بوده که من را به اینجا رسانده. البته این یک «نظر شخصی» است و به هیچ عنوان تحمیل نمی‌کنم و انتخاب آن نهایتاً با جامعه است.

 

بازگشت به خانه