تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

 2 فروردين ماه 1400 -  22 مارس 2021

چرا جنبش زنان «ساختار» را هدف قرار نمی‌دهد؟

حسین باقرزاده

جنبش زنان ایران در یک سد ساله اخیر راه درازی را پیموده است. زنان برای به دست آوردن کوچکترین ‏حقوق خود فداکاری‌های زیادی باید می‌کرده‌اند که کرده‌اند. و خسارات زیادی را متحمل شده‌اند. کافی است ‏اشاره کنیم که زنان برای تامین حق انتخاب پوشش که در هر کشور دیگر دنیا در سرتاسر جهان مسئله‌ای ‏کاملا عادی و پیش پا افتاده است در ایران امروز در کوچه و خیابان مورد تعرض و ضرب وشتم قرار ‏می‌گیرند، به دادگاه و زندان کشانده می‌شوند، محکومیت‌های زندان چند و چندین ساله می‌گیرند و در زندان ‏نیز از شکنجه و آزار مستمر ماموران در امان نیستند.

طیف تبعیضات و اجحافات و محدودیت‌هایی که علیه زنان اعمال می‌شود نیز چنان گسترده است که تقریبا ‏تمامی زندگی آنان را از گهواره تا گور در بر می‌گیرد. از شش ماهگی به فتوای آیت‌الله خمینی ممکن است ‏مورد سوء استفاده جنسی قرار گیرند، در مدرسه از بسیاری از آموزش‌ها، ورزش‌ها، و فعالیت‌های دیگر ‏محروم می‌شوند، سد روز مانده به 9 سالگی بالغ به شمار می‌آیند، و در تمامی دوران کودکی در‎ ‎معرض‎ ‎فروش ‏به مردان مسن‎ ‎و سوء استفاده جنسی قرار دارند. در دوران زندگی با انواع قوانین و مقررات تبعیض‌آمیز و ‏محدود کننده در تقریبا تمامی زمینه‌ها از ازدواج و طلاق گرفته تا تحصیل و اشتغال و سفر و... تا تملک بر ‏بدن و جنسیت خود روبرو هستند. و سرانجام، اگر زندگی آنان با اعمال خشونت از سوی مردی به پایان ‏برسد، قاتل از مجازات معمول قتل در امان خواهد بود.

ولی در درون ساختاری به نام ازدواج و خانواده است که زن در تمامی عمر فعال خود با شدیدترین، تبعیضات ‏روبرو است و کمترین استقلالی نمی‌تواند داشته باشد. زن اختیار بدن خود را ندارد و باید به خواست‌های ‏جنسی مرد تمکین کند و احیانا خشونت‌های جنسی او را متحمل شود، به میل و اراده شوهر حامله شود، یا ‏نشود، در سرپرستی یا حضانت فرزند در ردیف دوم یا سوم (پس از شوهر و پدر شوهر) قرار می‌گیرد، در ‏اشتغال و تحصیل و سفر و گرفتن گذرنامه باید اجازه شوهر را به دست آورد، جایی که شوهر تعیین می‌کند ‏سکونت یابد و در انتخاب دوست و آشنا و معاشرت با آنان و شرکت در فعالیت‌های اجتماعی نظر موافق ‏شوهر را کسب کند. شوهر می‌تواند او را به ظن رابطه جنسی با دیگری بکشد و از مجازات قتل در امان ‏بماند - در حالی که خود شوهر از آزادی تقریبا نامحدود رابطه جنسی با دیگران برخوردار است. در ارث از ‏شوهر سهمی نابرابر (در مقایسه با ارث شوهر از زن) می‌برد، و به‌علاوه ممکن است پس از مرگ شوهر از ‏مسکن خانوادگی خود اخراج شود. و اگر روزی بخواهد به زندگی سخت مشترک خود با شوهرش خاتمه دهد ‏با انواع و اقسام مشکلات و هزینه‌های سنگین مالی و عاطفی (قطع رابطه با فرزندان) روبرو می‌شود - در ‏حالی که شوهر می‌تواند با شرایط بسیار سهلتری زن را طلاق دهد و او را از خانه بیرون بیندازد.

اینها تنها نمونه‌هایی است از نابرابری‌ها و تبعیضاتی که زنان در درون ساختاری به نام ازدواج در ایران ‏متحمل می‌شوند، و این یعنی که زنان در تقریبا تمامی عمر فعال خود با این گونه تبعیضات دست به گریبان ‏هستند. به همین دلیل، جنبش زنان/ فمینیستی ایران غالبا تلاش خود را وقف مبارزه با این تبعیضات کرده ‏است. این مبارزات البته گهگاه موفقیت‌هایی داشته، ولی این موفقیت‌ها محدود، جزیی و گاه مانند قانون ‏حمایت خانواده ناپایدار بوده است. ولی آیا باید از این امر شگفت زده شد؟

واقع امر این است که این تبعیضات در درون ساختار ازدواج در ایران، نهادینه شده است و برآمد منطقی آن ‏به‌شمار می‌رود. ابتدا باید گفت آن چه که در ایران به نام «ازدواج» شناخته شده اصولا ازدواج (به معنای پیوند ‏دو انسان بالغ و آزاد) نیست، و بلکه یک مبادله است - مبادله‌ای که یک سوی آن پول (یا شیئی با ارزش ‏مادی) به نام مهریه قرار دارد و یک سوی دیگر آن، تمامیت وجود (یا «نفس») یک دختر/زن - و این دو با ‏هم مبادله می‌شوند. این مبادله به همه چیز شبیه است جز یک ازدواج. عاقد به نمایندگی از سوی زن (یا اگر ‏دختر نابالغ باشد، از سوی قیم او) به مرد می‌گوید که تمامیت خود را در برابر مهریه تعیین شده به تو واگذار می‌کنم و مرد هم آن را می‌پذیرد. یک خرید و فروش به تمام معنی کامل: مرد پولی داده و زنی گرفته. هیچ ‏حق و حقوق دیگری برای طرفین در این معامله مطرح نشده است و هیچ تعهد مشترک و متقابلی از سوی دو ‏طرف مطرح نیست. «نفس» زن به مرد واگذار شده و محدود به او است. نفس مرد، اما، جز تعهد به ‏پرداخت مهریه به زن محدودیتی ندارد و آزاد است. زن به عقد مرد در آمده و به او متعلق شده است، ولی ‏مرد به عقد زن در نیامده و به خودش تعلق دارد.

در چنین ساختاری به وضوح سخن گفتن از برابری حقوقی زن و مرد بی معنی است. زن خود را به مرد ‏واگذار کرده است و در نتیجه مرد می‌تواند در باره زندگی او تصمیم بگیرد، از او در هر زمان تمکین ‏بخواهد و اگر تن نداد به صریح قرآن او را تنبیه کند یا باز به تعبیر قران او را مزرعه خویش بشناسد و برای ‏تولید نسل از او به عنوان وسیله ای بهره گیرد. اگر زن متعلق به او است باید بتواند ارتباطات، معاشرت ها، ‏سفرها و اسکان او را کنترل کند بدون این که زن در مورد روابط او با دیگران کمترین حق نظر یا اعتراضی ‏داشته باشد. کلید طلاق هم طبیعتا در دست مرد است مگر در مواردی که زن بتواند با پس دادن یا گذشت از ‏دریافت مهریه عقد را به هم بزند و خود را از رقیت مرد آزاد کند. ساختار ازدواج شرعی و قانونی معمول ‏در ایران که از سوی مثلث «قفس» (قانون، فقه و سنت) به عنوان تنها نهاد مجاز خانواده شناخته شده است ‏چنین‎ ‎اقتضائاتی‎ ‎را به همراه دارد و هرگونه انتظاری جز این غیر منطقی است.‏ ‏

عقد شرعی رایج در ایران را باید چندش‌آورترین و خفت‌بارترین قراردادی دانست که مثل قفس خود را بر مرد و ‏زن جوانی که با یک دنیا عشق و آرزو می‌خواهند با وفاداری به یکدیگر و تعهدات متقابل با هم پیوند ‏زناشویی برقرار کنند تحمیل می‌کند. تصورش را بکنید: تمام هستی و آینده زوجی که به هم عشق می‌ورزند و می‌خواهند در یک رابطه انسانی با هم زندگی مشترکی را آغاز کنند، سرد و گرم روزگار را با هم بچشند، در ‏سختی ها یار و غمخوار یکدیگر باشند، فرزندانی را با هم بزرگ کنند، در کهنسالی از هم مراقبت کنند... ‏در «فروش» جنس و جنسیت زن در برابر «پول» مرد خلاصه شود. آیا اهانتی بزرگتر به انسانیت این زوج می‌توان تصور کرد؟ و آیا با چنین قراردادی می‌توان از برابری حقوقی زن و مرد در این ساختار سخن ‏گفت؟

اکنون باید پرسید: چرا جنبش زنان در مبارزات خود عمدتا از هدف گیری ساختار ازدواج در ایران اجتناب ‏کرده و بر روی عوارض آن تمرکز کرده است؟ کافی است به حجم وسیع نظرات، بیانیه‌ها و گفتارها و ‏نوشتارهای چند روز اخیر به مناسبت روز جهانی زن توجه کرد و دید که گرچه به درستی بر تبعیضات ‏جنسیتی، خشونت علیه زنان و نابرابری حقوقی آنان در تقریبا کلیه شئون زندگی، درون و بیرون ازدواج، ‏انگشت گذاشته شده ولی توجهی به ریشه نابرابری‌های حقوقی در داخل ازدواج نشده است. این مسئله ممکن ‏است دلایل متعددی داشته باشد ولی دو دلیل آن این جا قابل ذکر است:‏

‏1‏ - دلیل فرهنگی: همان طور که قبلا اشاره شد، ازدواج معمول در ایران به شدت از سوی سه ضلع مثلث ‏‏«قفس» (قانون، فقه و سنت) حمایت می‌شود و بسیاری از مردم به دلایل مذهبی آن را تنها راه مشروع ارتباط ‏جنسی با یکدیگر و تشکیل خانواده می‌دانند. آنان به خصوص در باره فرزندانی که از یک ازدواج مدنی یا ‏هر نوع رابطه خارج از ازدواج شرعی تولید می‌شوند (و آنان را «حرامزاده» می‌شناسند) و آینده زندگی آنان ‏‏(طرد از سوی جامعه، محرومیت از ارث و مانند اینها) نگرانند. این تصور و نگرانی آنان را وامی‌دارد که ‏این ساختار را به سئوال نکشند و بلکه آن را تأیید و حمایت کنند.

این عامل فرهنگی البته با گسترش سکولاریزم در جامعه (که به صورت محسوسی در ایران در جریان است) ‏و رواج تدریجی «ازدواج سفید» به همان نسبت تضعیف می‌شود و می‌توان انتظار داشت که با کارزارهای ‏مناسب فرهنگی در آینده نه چندان دور از شدت آن کاسته شود.

‏2‏ - عامل اقتصادی: این عامل به عنصر مهریه مربوط می‌شود و جاذبه خاصی که این عنصر به خصوص ‏برای دختران جوان دارد. مهریه گرچه از نظر شرعی عندالمطالبه باید پرداخت شود در عمل به صورت ‏نامحدود بر ذمه مرد می‌ماند. از این رو بسیاری از مهریه به عنوان نوعی «بیمه» یاد می‌کنند که باعث ‏کنترل رفتار مرد یا جلوگیری از طلاق سریع یا یک طرفه می‌شود. این تصور اگر هم درست باشد باز در ‏واقعیت امر تغییری ایجاد نمی‌کند: مهریه بهایی است که زن در برابر فروش مادام‌العمر خود دریافت می‌کند ‏و زن اگر کرامتی برای خود قایل است نباید به این معامله سخیف تن دهد - و یا اگر آن را می‌پذیرد دیگر ‏نباید از نابرابری حقوقی خود و شوهرش گله و شکایتی بکند. زن باید انتخاب کند و نمی‌تواند هم خدا و هم ‏خرما، هر دو، را داشته باشد.

 

نه عامل فرهنگی سنت و مذهب و نه عامل اقتصادی مهریه نباید و نمی‌تواند توجیه‌گر ساختاری باشد که بر ‏اساس مبادله جنسیت و پول تعریف شده و ریشه اصلی همه نابرابری‌های حقوقی زن و مرد در درون ازدواج ‏است. وقت آن رسیده است که جنبش زنان نفی این ساختار و جایگزین کردن ان با ساختاری مبتنی بر حقوق ‏و تعهدات متقابل و برابر زن و مرد را هدف خود قرار دهد. هرگونه چشم‌پوشی از این واقعیت و مماشات با ‏وضع موجود تأیید ضمنی آن بi شمار می‌رود و مبارزات علیه نابرابریهای حقوقی زن و مرد در درون ازدواج ‏را به جایی نمی‌رساند. از جمله، باید در ایران برای به رسمیت شناخته شدن ازدواج مدنی به جای ازدواج ‏شرعی مبارزه کرد و در عین حال، از مردم خواست که:‏

 

‏1-‏‎ ‎اگر قصد ازدواج دارید، عنصر مهریه را از معادله حذف کنید و به جای آن بر تعهدات و حقوق برابر و ‏متقابل یکدیگر تأکید کنید. برای این کار لازم است از ازدواج شرعی بپرهیزید و ازدواج مدنی را جایگزین ‏کنید.

‏2-‏‎ ‎اگر قبلا باعقد شرعی ازدواج کردهاید، آن را فسخ کنید و از نو به صورت مدنی ازدواج کنید. (ثبت ازدواج مدنی در غالب کشورهای جهان و به خصوص کشورهای غربی عملی است. در ایران، اما، ‏چنین کاری ساده نیست و باید برای آن مبارزه کرد.‏)‏

‏3- از شرکت و حضور در مراسم عقد شرعی دوستان و آشنایانتان خودداری کنید.

‏4- به این کمپین بپیوندید و برای ترویج آن از هشتگ‌هایی مانند موارد زیر استفاده کنید:

‏#نه_به_ازدواج_شرعی‎ ‎

#ازدواج_مدنی_آری

#نه_به_مهریه‎ ‎

#من_فروشی_نیستم (برای زنان)‏

#من_زن_نمی_خرم (برای مردان)‏

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/88576/

بازگشت به خانه