تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
مردم ایران، زندگی عادی میخواهند
مهشید برجیان بروجنی
مردم ایران بیشتر طرفدار اصلاحطلبان هستند یا تمایلات اصولگرایانه دارند؟ آنها در انتخابات آینده به کدام جریان رأی خواهند داد؟ نگاهشان به مسأله فلسطین چیست؟ دربارهء ماندن یا رفتن بشار اسد چه فکر میکنند؟ چه دغدغههایی دربارهء دولت آینده عراق دارند؟ یمنیها چند پهپاد عربستان را ساقط کردند؟ افت یا افزایش محبوبیت حسن روحانی چقدر برایشان مهم است؟ تا چه اندازه برایشان مهم است که چه کسانی از کابینهء دوازدهم حذف میشوند و چه افرادی جایشان را خواهند گرفت؟ آمار بازدید کنندگان از نمایشگاه قرآن امسال، نسبت به سال قبل، بالا رفته یا پایین آمده است؟ تغییر و تحولات فراکسیونهای مجلس شورای اسلامی چگونه است؟ و …؟
بسیاری واقعاً فکر میکنند، اینها و نظایر اینها، دغدغههای مردم ایران هستند! نگاهی به سخنرانیها، رسانهها، نوشتهها و حتی دعواهایشان بیاندازید! چنان در این دایرهء محدودی که خود ساختهاند دور میزنند که انگار در بیرون دایره فرضیشان، دنیایی و مردمانی وجود ندارد! مشکل اینجاست که اینان، صدا و رسانه دارند ولی ده ها میلیون نفری که جنس دغدغههایشان متفاوت است، یا بیصدا هستند یا اگر هم صدایی از ایشان بلند شود، گوش شنوایی منتظرشان نیست!
اما دغدغه اغلب مردم ایران چیست؟ زیاده گویی نمیکنم و کوتاه ترین پاسخ را میدهم: اکثر مردم ایران، فقط یک چیز میخواهند و آن، “زندگی عادی” است.
ایرانیها نه مانند مردم آلمان دوران هیتلر دچار خود برتر بینی نژادیاند، نه مانند متوهمان داعش در اندیشه بسط ایدئولوژی خود بر جهان به ضرب و زور شمشیرند، و نه همانند امثال ترامپ داعیهء قلدری جهانی دارند؛ آنها فقط یک چیز میخواهند و آن، زندگی عادی است، مانند میلیاردها انسان دیگر که در این جهان زندگی میکنند.
زندگی عادی یعنی زندگیای که بخش عمده آن را شعار و شعار زدگی پر نکرده باشد. ایرانیها از صبح علیالطلوع که پیچ رادیو را باز میکنند، تلویزیونهایشان را روشن میکنند، سراغ اینترنت که میروند، سایت و روزنامه و خبرگزاری که میخوانند، به در و دیوار که نگاه میکنند و … خود را در محاصره شعار و شعار و شعار میبینند. واقعاً یک ملت تا چه اندازه میتواند شعار زدگی را تحمل کند؟!
مردم ایران چه میخواهند؟ «زندگی عادی» یعنی این که با همهء جهان دوست باشیم، هر روز برای خود دشمن جدیدی نتراشیم، کاری نکنیم که حتی شهروندان عادی جهان هم، با شنیدن نام کشورمان، فکرهای نامربوط دربارهء ایرانیها بکنند؛ جوری رفتار نکنیم که داشتن رابطهء عادی با ما برای جهانیان غیرعادی باشد، کاری کنیم که نام ایران مترادف با فرهنگ و تمدن چند هزار ساله باشد نه مفاهیم عجیب و غریب.
زندگی عادی یعنی این که تاجر ایرانی بتواند، مثل تاجر افغان و تاجیک و هندی و بنگلادشی، در جهان امروز کار کند و برای کشورش سود بیاورد نه این که مدام پشت اش بلرزد که چون من ایرانیام، همهء درها به رویم بسته است و مگر گناه من چیست؟!
زندگی عادی یعنی این که با روزی هشت۸ساعت، و حتی با ده ساعت کار، بتوان معیشتی متعارف داشت، مسکنی تهیه کرد، خورد و خوراکی در حد نیاز داشت، نگران بهداشت و درمان نبود، سالی یکی دو سفر داخلی و یک سفر خارجی کوتاه رفت و دربارهء آیندهء فرزندان نگرانی نامتعارف نداشت. زندگی عادی یعنی این که شب نخوابی و صبح بیدار شوی و ببینی ارزش پول توی جیبت، نصف شده است.
زندگی عادی یعنی این که هوایی که تنفس میکنی پر از سرب نباشد، خودروی زیر پایت را سه برابر قیمت جهانی نخری، همهاش نگران نباشی که آیا میوهای که میخوری سموم کشاورزی رویش مانده یا نه؟ حرفی که در دل داری را بدون هیچ گونه نگرانی در عرصهء اجتماعی مطرح کنی، همهاش دنبال این نباشی که کدام کشور با چه شرایطی اقامت میدهد، انواع مواد مخدر در اطرافت پرسه نزند، نیاز نباشد مدام روی فرمان ماشینت قفل بزنی و تازه نگران هم باشی، بر در و دیوار آگهی فروش کلیه و قرنیه نبینی، زنان و دخترانی که از عصر به بعد کنار خیابان منتظر تاکسیاند با انواع مزاحمتها مواجه نشوند، اگر جمعی از شهروندان تغییر قانونی را بخواهند بتوانند آن را از مجاری قانونی شفافی پیگیری کنند، مردم هر روز خبرهای نگران کننده دربارهء وضعیت جهانی کشورشان نشنوند، افسردگی فراگیر نباشد و …
اینها، هیچ کدام مطالبات عجیب و غریبی نیستند؛ مگر آن که عدهای زندگی عادی را غیرعادی بدانند! زندگی عادی نه با عزت در تضاد است و نه با منافع ملی و مگر این همه انسان که در کشورهای مختلف جهان، زندگی عادی دارند و بدون استرسهای ملی زندگی میکنند، عزت ندارند و به فکر منافع شان نیستند؟! زندگی عادی، حق مسلم ماست. مردم ایران، زندگی عادی میخواهند، زندگی عادی!