تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
16 فروردين ماه 1400 - 5 آوريل 2021 |
|
شورش فراموششده: اسلامشهر، فروردین ۷۴
مهتاب دیوسالار
در نیمه نخست دهه ۱۳۷۰ در حالی که تنها سه سال از پایان جنگ و آغاز دورهء بازسازی میگذشت، چندین شورش گسترده در ایران رخ داد. این اعتراضات که همگی یکی پس از دیگری سرکوب شدند، یک نقطهء اشتراک قابل توجه داشتند: نقطهء آغاز همه آنها مناطق حاشیه نشین فقیر در اطراف شهرهای بزرگ بودند. اعتراضات گستردهای در تهران، شیراز، اراک و مشهد، و اعتراضاتی پراکنده در تبریز و قزوین بین سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ رخ دادند و همگی سرکوب و سپس فراموش شدند.
شورش ۱۵ فروردین ۷۴ پس از شورش خرداد ۷۱ مشهد دومین شورش گسترده در دوره حکومت اسلامی بود.
امروز با گذشت بیش از دو دهه بسیاری از آنچه در اسلامشهر رخ داد اطلاعی ندارند. آن روزها از اینترنت و تلفن همراه و نیز از تلویزیون های ماهوارهای خبری نبود. چند خبر مختصر در رسانههای دولتی و نشریات داخل ایران منتشر شد و همچنین گزارش هایی در نشریات خارج از ایران و چند سازمان حقوق بشری. در مورد جزئیات وقایع فروردین ۷۴ در اسلامشهر گویا تنها در بولتنهای محرمانه حکومت خبرهایی درج شده است. مقامات جمهوری اسلامی وقایع تلخ اسلامشهر را با سکوت برگزار کردند و در ده ها جلد خاطراتشان هم به جزییات آن اشاره نکردند.
اما فروردین ۷۴ در اسلامشهر چه گذشت؟
خلاصه آنچه گذشت
۱۵ فروردین۷۴ روز سهشنبه و دومین روز پس از تعطیلات عید بود. بچهها پس از تعطیلات دو هفتهای عید به مدرسه میرفتند و رفتن به سر کار هم روال همیشگی خود را مییافت. هوا آفتابی، صاف و بهاری بود، کارمندان و کارگران و محصلان در صف مینیبوس ایستاده بودند. کرایهها یک شبه اضافه شده و از ۱۰ تومان به ۱۵ تومان رسیده بود.
اعتصاب رانندگان مینیبوس، تظاهرات مردم خشمگین و ناراضی از افزایش کرایهها وهمراهی دیگر معترضان به فقر و کمبود آب اعتراضاتی را رقم زد که در حقیقت از اکبرآباد آغاز شد و طی حدود دو ساعت تمام منطقه را فراگرفت.
شورش تمام عیار شد و اعتراض شکلهایی به خود گرفت چون آتش زدن لاستیک و تخریب بانکها، اماکن دولتی و مغازهها و تصرف پاسگاه پلیس. این شورش همانند سایر شورشهای چهار دهه گذشته با ورود نیروهای تعلیم دیده و مسلح سرکوب شد، تعدادی کشته و شماری بازداشت شدند. حکم زندان و شاید اعدام پشت درهای بسته صادر شد و از آن تنها خاطرهای محو باقی ماند.
شادشهر یا اسلامشهر؟
اسلامشهر امروز بیش از نیم میلیون نفر جمعیت دارد، از تهران که به سمت جنوب غربی بروید از راه جاده ساوه به اسلامشهر میرسید.
تا سال ۱۳۵۲ منطقه اسلامشهر، «قاسم آباد شاهی» نامیده می شد، اما از سال ۱۳۵۲ نامش به «شادشهر» و پس از انقلاب به «اسلامشهر» تغییر کرد.
سال ۱۳۷۵ جمعیت اسلامشهر بیش از ۳۵۰ هزار نفر بود، منطقهای فقیر نشین که بسیاری از ساکنان آن کارگر و یا کارمند بودند. قسمت عمده خانههای اسلام شهر غیر رسمی بودند، یعنی به صورت قولنامهای در اختیار ساکنان قرار داشتند. در این منطقه زمینهای کشاورزی که مالکان خصوصی داشتند و یا وقف بودند، به صورت غیرقانونی تفکیک و پس از تبدیل کاربری به صورت قولنامه ای به فروش رسیده بود. این منازل رسمیت نداشتند به همین دلیل در زمان برنامهریزی امکانات شهری نادیده گرفته میشدند. ساکنان این مناطق حاشیهای امنیت اسکان نداشتند و از بسیاری از ابتداییترین و اساسی ترین امکانات محروم بودند. نبود آب آشامیدنی یکی از مشکلات عمده مردم منطقه بود، کسانی که آن روزها در یکی از محلات اسلامشهر زندگی میکردند داستان منبعهای آب بر روی پشت بامها و سطل سطل آب اضافه کردن به آن از خاطرات مشترکشان است. همزمان با مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچکتر به تهران بزرگ، بر جمعیت اسلامشهر نیز روز بروز افزوده میشد.
اما تنها مشکل مردم اسلامشهر آب نبود، در اوایل دهه ۷۰ مدارس چهارنوبته، قطعی برق، کوچه و خیابانهایی که آسفالت نداشتند، از دیگر مسایل عمده مردم حاشیه نشین از جمله اسلامشهر بود. در آن سالها تعدادی کمی از ساکنان منطقه اسلامشهر تلفن داشتند ومردم محل اشتراکی از تلفن استفاده میکردند، بعضی محلات بانک و درمانگاه نداشتند و از گاز شهری خبری نبود، و در این شرایط پرسیدن این که آیا پارک سینما، کتابخانه و یا ورزشگاهی در اسلامشهر وجود داشت یا نه، پرسشی بی مورد است.
مازاد بر تمام اینها مشکل حمل و نقل هم وجود داشت. اهالی منطقه اغلب در تهران کار میکردند و هر روز باید خودشان را به تهران میرساندند و تصور این که افزایش ۵۰ درصدی کرایه حمل و نقل بعد از تعطیلات عید چطور مردم را خشمگین کرد که مسبب شورشی گسترده در منطقه شد چندان دشوار نیست.
تنها عکس منتسب به وقایع فروردین ۷۴ اسلامشهر
جریان رخدادها
سهشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۷۴
اعتراضات در نخستین ساعات روز ۱۵ فروردین آغاز شد.
کاوه شیرزاد که فعال سیاسی و اکنون ساکن پاریس است در آن زمان نوجوانی دبیرستانی بود و در اسلامشهر زندگی میکرد. کاوه شیرزاد شاهد تظاهرات و شورش بوده و در میان مردم معترض تا حوالی بعد از ظهر روز ۱۵ فروردین حضور داشته. او روز بعد از تظاهرات بازداشت می شود و اکنون از معدود شاهدان در دسترس واقعه اسلامشهر است، او در گفتوگویی با زمانه از جزئیات شورش اسلامشهر میگوید.
صبح ۱۴ فروردین پیش از ۸ صبح
کاوه شیرزاد می گويد: «آن روز من با مینی بوس راهی طرح کاد بودم، سر راه دیدم در جاده ساوه چند جوان لاستیک آتش زدهاند و فضای عجیبی بود، خیابان را بسته بودند. من پیاده شدم و در کمتر از یک ربع همه چیز شدت گرفت و ناگهان خودم را وسط اعتراضات دیدم. مردم از این روبه آن رو شدند و به ماشینها حمله کرده و ازشان بنزین میگرفتند و جو مثل انقلاب بود».
8 تا ۱۱ صبح: اوج شورش
در ساعتهای اولیه محلات تنها در دست معترضان بود، هنوز از مرکز نیروهای سرکوب اعزام نشده بودند و پلیس محلی هم ظاهرا با جمعیت عظیم مردم نه توانایی درگیری داشته و نه قصد آن را.
در دو یا سه ساعتی که هنوز نیروهای تعلیم دیده ضد شورش به منطقه نرسیده بودند، جاده ساوه مسدود شده بود، بانک و مغازه و خیابان و پاسگاه و ساختمانهای دولتی در تصرف مردم بود و شورش وغارت و آتش زدن مغازهها و اماکن در همان زمان رخ داده بود. این اتفاقات از اکبرآباد شروع شده بود اما در فاصله زمانی بسیار کوتاه به تمام شهرهای حاشیه جاده ساوه کشیده شد.
عباس رضایی ثمرین، شاهد دیگر وقایع اسلامشهر است که در آن زمان دانشآموزی دبستانی و ساکن «سلطان آباد» بوده. رضایی ثمرین که اکنون روزنامهنگار است، دو سال پیش خاطراتش از شورش اسلامشهررا در روزنامه «هفت صبح» در مطلبی با عنوان «معترضان خشمگین جاده ساوه» نوشت. در روایت عباس رضایی نیز مرکز زدوخورد و شورش اکبرآباد اسلامشهر که امروز به نام «نسیم شهر» شناخته میشود عنوان شده است.
رضایی مینویسد: «مردم عمدتا کمدرآمد آنجا تقریبا از همه چیز به تنگ آمده بودند و کسی تا قبل از آن روز صدایشان را نمیشنید… در ذهن من هم، آنچه از آن حوادث به جای مانده، فقط دود غلیظ لاستیکهای سوخته و پاساژ کوچک کنار مدرسهمان است که آن روز همه مغازههایش را تخریب و غارت کردند».
مردم معترض به سمت پمپ بنزینها می رفتند تا بنزین گرفته و کوکتل مولوتوف بسازند.
کاوه شیرزاد می گوید: «جمعی راه افتادیم و به سمت پمپ بنزین رفتیم که بنزین بگیریم و کوکتل مولوتوف درست کنیم. یکی از جایگاههای پمپ بنزین می سوخت و مردم میگفتند که این انبار دارد و دنبال مخزن اصلی زیر زمین میگذشتند و ذهنیت این بود که تنها وسیله دفاعی ما کوکتل مولوتوف است».
شیرزاد هم میگوید که در ساعت اولیه هیچ کس نبود ، فقط و فقط مردم بودند و در ابتدای شورش در جاده ساوه چند نیروی پلیس ایستاده بودندو آتش زدن لاستیک ها را تماشا می کردند.
سر راه مردم آنچه اداره یا ساختمان حکومتی بود آتش میزدند من شاهد بودم دفتر امام جمعه شهر در آتش میسوخت، کفش ملی را به خاطر دارم که مردم غارت کردند و فروشگاه ایران ناسیونال که مردم از پلوپز گرفته تا گونی برنج و وسایل خانه میبردند و پس از غارت یا شیشه ها را میشکستند یا اگر دستشان بود آتش می زدند.
شیرزاد هم میگوید که در ساعت اولیه هیچ کس نبود ، فقط و فقط مردم بودند و در ابتدای شورش در جاده ساوه چند نیروی پلیس ایستاده بودندو آتش زدن لاستیک ها را تماشا می کردند.
معترضان در ساعتهای نخست حتی به مراکز دولتی رفته و آنها را اشغال می کنند. پاسگاه نیروی انتظامی یکی از آنها بود. شیرزاد از پاسگاهی میگوید که محل آن سر باغ فیض بوده و مدتی به تصرف مردم درآمده بوده. شیرزاد میگوید که مردم در آنجا دنبال اسلحه بودند، و بعدها و در زمان بازداشت برخی از افرادی که در آن پاسگاه (پایگاه سپاه) بازداشت شده بودند را میبیند.
روایتی که شیرزاد از تصرف پاسگاه تعریف میکند دستکم با یک روایت رسمی همخوانی دارد. در وب سایت شهدای ناجا نام «مسعود حسن بیک وردی فراهانی» عضو نیروی انتظامی دیده میشود که در مورد او گفته شده: «شهادت حین کنترل اغتشاشات ضد انقلاب» بوده و عامل کشته
جاده ساوه حوالی ۱۱ و نیم و پس از ورود ماموران سپاه بازمیشود. شیرزاد میگوید که ماموران جاده ساوه را باز کرده بود و معترضین را هل میداد به سمت فرعی ها، جو تغییر میکرد و فضای شجاعت و خشم انقلابی جای خود را به فضای رعب و وحشت داده بود.
اکبرآباد: شورشی که سرکوب را به نیروی انتظامی آموخت
هرچند رضایی ثمرین، دیگر شاهدی که اکنون ساکن تهران است در یادداشت خود قضیه دوشکا و هلیکوپتر توپدار را افسانه میخواند، اما روزنامههای خارجی و تعدادی از خبرگزاریها به نقل از شاهدان عینی که ۲۶ سال پیش برای تهیه گزارش با آنها گفتوگو کرده بودند تعدادی به قضیه دوشکا وتعداد کمتری به پرواز هلیکوپتر اشاره کردهاند.
بریده روزنامه هفت صبح و مطلبی در مورد شورش اسلامشهربه قلم عباس رضایی ثمرین
شیرزاد که شاهد دوشکا بوده میگوید که خودش هلیکوپتری را ندیده اما در روزهای بعد و به ویژه زمان بازداشت به خاطر میآورد که دستکم یک یا دو نفر به هلیکوپتر اشاره کردهاند.
آنچه قضیه استفاده از دوشکا و روایت «تویوتای سرباغ نرده» آقای کاوه شیرزاد را باورپذیرتر میکند مطلبی است که در فصلنامه پژوهشهاى مديريت انتظامى / سال سيزدهم، شماره سوم، پاييز ۱۳۹۷ منتشر شد. در این فصلنامه در مطلبی با عنوان….. به نقل از معاونت اموزش نیروی انتظامی آمده است:
در ادامه همین مطلب به استفاده نیروهای انتظامی از دوشکا در سرکوب شورشهای شهری اشاره شده و نوشته است:
بر این اساس به نظر میرسد که اسلامشهر آخرین باری بود که نیروی انتظامی در سرکوب شورش شهری از دوشکا استفاده کرده و در حقیقت این شورش به نیروی انتظامی راه سرکوب را به شکلی دیگر به نیروی انتظامی آموخت.
قاسم روانبخش روحانی که رجا نیوز از او به عنوان روحانی صریح اللهجه نام میبرد در مصاحبهای از سفارش باتون به خارج برای سرکوب مردم اشاره سخن میگوید. او به طور مشخص به تورم نزدیک به ۵۰ درصد.
او میگوید: «بهانه اسلامشهر را يادم نيست كه چه بود، ولي مهم نوع برخورد اينها بود. آقاي دكتر داوودي، معاون اول قبلي رئيسجمهور ميگفت اسنادي داريم كه سفارش ابزار سركوب شورشها را به خارج داده بودند كه چقدر باتوم و وسايل بياورند كه بتوانيم اين شورشها را سركوب كنيم…اسنادش هست كه مبالغ كلاني را اختصاص دادند كه لوازم سركوب شورشها را وارد كنند. د در دوره رفسنجانی و شورش مردم حاشیه به ویژه اکبر آباد و اسلامشهر اشاره میکند«.
نهاد مسئول سرکوب اسلامشهر
اغلب منابع به عنوان سازمان مسئول سرکوب از قرارگاه ثارالله، یکی از قرارگاههای امنیتی سپاه پاسداران در تهران، نام میبرند و آن را اولین عملیات این قرارگاه در دوره شکلگیری آن عنوان کردهاند. این منابع از پژوهشگران مسائل نظامی و اجتماعی تا روزنامه های چاپ ایران(اعتماد) را در بر میگیرد.
امیر فرشاد ابراهیمی که آن زمان عضو سپاه و انصار حزب الله بود و بعدا از آنها جدا شد و در خارج پناه گرفت، در مطلبی در “ایران بریفینگ” مدعی شده که «در اوایل دهه ۷۰ خورشیدی که سپاه پاسداران با کره شمالی همکاریهای نظامی و امنیتی خود را آغاز کرد از میان دانشجویان دانشکدههای افسری نیروهای پنجگانه خود افرادی را بهمنظور آموزش مهندسی عملیات روانی به کره شمالی اعزام کرد. این دانشآموختگان اولین امتحان عملی خود را در حوادث و اعتراضات سال ۱۳۷۴ در اسلامشهر انجام دادند.»
بازداشت شدگان
از میزان بازداشتیهای آن روز هیچگاه رقم دقیق منتشر نشد. در حالیکه شاهدان عینی و رسانههای خارج از ایران از صدها و بلکه هزاران نفر یاد کرده اند، مطابق معمول مقامات یا سکوت کرده یا ارقامی به مراتب کمتر را عنوان میکنند.
داریوش فروهر دو روز پس از شورش در روز ۱۷ فروردین ۱۳۷۴ در مصاحبهای با رادیو صدای ایرانیان گفته که شنیده ها از حدود ۵۰۰ بازداشتی حکایت دارد، در روزهای بعد در مصاحبهای با کیهان لندن آقای فروهر از دستکم ۱۰۰۰ بازداشتی یاد کرد.
بازداشتیهای اسلامشهر البته تعدادی در روز شورش و باقی در روزهای پس از شورش صورت گرفت .
شاهد عینی آن روزها آقای شیرزاد در مورد بازداشتیهای روز ۱۵ فروردین چنین میگوید:
شیرزاد در ادامه میگوید:
شب برای سر و گوش آب دادن آمدم که از خانه بیرون بروم که دیدم یکی از همسایهها که با دمپایی آمده بود بیرون، گرفتنش و بردند، فضای رعب و وحشت حاکم بود.
کاوه شیرزاد خود روز پانزدهم بازداشت نمیشود بلکه در راهپیمایی سازمان یافته حکومتی روز بعد دستگیر میشود.
کاوه شیرراد می گوید: «والی ساعت ۱۲ و نیم یا ۱ بود که برادر بزرگم را دیدم که به دنبال من آمده بود من را در میان جمعیت پیدا کرد کشید و سوار مینی بوس کرد و به خانه برد ، در راه برگشت از پنجره مینیبوس میدیدیم که نیروهای سپاه یا گارد دسته دسته مردم را دستگیر کرده و بهشان دستبند زده یا با با نوارهای پلاستیکی دستشان را بسته و روی زمین نشانده بودند،هر چند صد متر که مینیبوس می رفت یک دسته از این افراد را می دیدیم، در هر دسته ۴۰ -۵۰ نفر بودند، در راه از هر محله ای که رد می شدیم ده ها نفر را به همین شکل میدیدیم . شاید دستکم من ۲۰۰ نفر را دیدم در راه که بازداشت شده بودند»... «شب برای سر و گوش آب دادن آمدم که از خانه بیرون بروم که دیدم یکی از همسایهها که با دمپایی آمده بود بیرون، گرفتنش و بردند، فضای رعب و وحشت حاکم بود».
راهپیمایی حکومتی روزهای بعد
روزنامهها در مورد وقایع اسلامشهر در آن روزها سکوت اختیار کردند و تعدادی تنها خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی مبنی بر ناآرامی در اسلامشهر بدون شرح جزییات را منعکس کردند.
حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی که در آن زمان نشریه “پیام دانشجو” را اداره میکرد به زمانه میگوید که نوشتن در مورد اسلامشهر در آن زمان خط قرمز بود، و در صورت نوشتن، مطلب مورد نظر باید حتما با محکوم کردن همراه می بود.
حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی که در آن زمان نشریه “پیام دانشجو” را اداره میکرد به زمانه میگوید که نوشتن در مورد اسلامشهر در آن زمان خط قرمز بود، و در صورت نوشتن، مطلب مورد نظر باید حتما با محکوم کردن همراه می بود.
او میگوید: در آن زمان تورم ۵۰ درصدی بود و اقشار حاشیه نشین بشدت تحت فشار بودند و ریشه این شورش و دیگر اعتراضات آن زمان بیشتر فقر اقتصادی و کمتر سیاسی بود.
با وجود این، هفته نامه پیام دانشجو بدون محکوم کردن مردم در یادداشتی به چرایی وقایع اسلامشهر میپردازد و به فقر و مشکلات مردم محل اشاره میکند. این مطلب در رادیو اسراییل انعکاس مییابد و سپس به گفته طبرزدی، او بخ خاطر این مطلب و مطلب دیگری در مورد مرگ احمد خمینی احضار گردیده و نهایتا نشریه اش توقیف میشود.
خبر شورش در اغلب رسانهها و خبرگزاریهای داخل ایران انعکاس چندانی پیدا نکرد، اما صفحه نخست برخی روزنامههای روزهای بعد به راهپیمایی «مردمی» در محکومیت وقایع ۱۵ فروردین اختصاص یافت.
راهپیمایی پس از شورش اول روز ۱۶ و راهپیمایی دیگری در روز جمعه و همزمان با نماز جمعه برگزار شد. ایرنا در مورد راهپیمایی روز ۱۶ فرودرین این خبر را مخابره کرد: «صبح امروز عده ای ازاهالی اسلام شهر در مخالفت با عوامل ناآرامی روزسه شنبه در اسلام شهر، دست به راهپیمایی زدند.این راه پیمایی را اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان اسلام شهر برگزارکرد و در آن تعداد زیادی از دانش آموزان، بسیجیان و روحانیون واهالی این شهرستان شرکت دارند. راهپیمایان با سردادن شعارهای بر ضد آشوبگران حمایت خود را از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و مسئولان کشور ابراز کردند.»
کاوه شیرزاد که آن زمان دانش آموز دبیرستانی بوده علاوه بر شورش در راهپیمایی ضد شورش هم بوده و همانجا هم بازداشت میشود.
شیرزاد میگوید: «صبح روز بعد، رفتم مدرسه و در مدرسه گفتند باید برویم تظاهرات علیه تظاهرات دیروز.»
شیرزاد میگوید که در جریان راهپیمایی لحظه ای از صف تظاهرات خارج شده و با کسی شروع به حرف زدن در مورد وقایع دیروز می کند که ماموری دستش را میگیرد و می برد، به گفته شیرزاد او تنها کسی نبوده که در تظاهرات بازداشت میشود، و شاهد بوده که از بین صف تظاهر کنندگان افرادی را از خط خارج و بازداشت می کردند.
اکنون ۲۶ سال گذشته شیرزاد مطمئن نیست که دلیل این بازداشت های روز بعد و از میان تظاهرکنندگان چه بوده اما می گوید: «تصورم این بود که شناسایی میکردند و افرادی را که از روز پیش دیده بودند بازداشت می کردند ، البته فضایی بود که می ترسیدند این راهپیمایی دوباره تبدیل به شورش شود.»
به یاد فرزاد
روایت آنچه در بازداشتگاه بر شیرزاد و بازداشتیها گذشت مشابه آن چیزی است که بازداشتیهای ۴ دهه اعتراضات میگویند، بازجویی خشن، تونل کتک و در نهایت یا آزادی یا حبس و در مواردی هم اعدام. شیرزاد ۵ روز پس از بازداشت آزاد میشود.
در میان تمامی این بازداشت شدگان گاه از جوانانی و زنان و مردانی میشنویم که سرنوشتشان هیچ گاه معلوم نمی شود.
شیرزاد از جوانی نام میبرد به نام فرزاد که هم محلی بوده و با برادرانش اشنایی و رفاقتی داشته. کاوه، فرزاد را در بازداشتگاه دیده ولی بعد از آن هیچ خبری از او شنیده نمی شود. شیرزاد حتی پیش خانواده او رفته و می گوید که او را دیده اما آنها می گویند که فرزاد گم شده، حتی سالهای بعد از او هیچ نمی شنود.
او فرزاد را چنین توصیف میکند پسری جوان بسیار خوشقیافه، زبل و با قدی کوتاه که گاه به دنبال دخترها بود.
به گفته شیرزاد نام کسان دیگری هم مطرح شده که در آن روز ناپدید شده بودند و در جو رعب و وحشت خانواده ها نه توان پیگیری داشتند نه جرات آن را و نه کسی پاسخگو بوده است.
شیرزاد میگوید: «این یک مورد را که به چشم خودم دیدم و هنوزم برای من و در ذهنم این است که فرزاد کجاست و چه اتفاقی برایش افتاده و هنوز نتوانسته ام هضم کنم که این جوان چرا ناپدید شد.
غلامحسین رهبرپور رییس دادگاه انقلاب وقت دو ماه بعد از محاکمه ۵۰ نفر از تظاهرکنندگان وقایع اسلامشهر در این دادگاه خبر داد، اما از سرنوشت و احکام آن ها خبری در روزنامه های داخل ایران پیدا نمیکنیم.
کشتهها
همانطور که دولت رفسنجانی هیچگاه تعداد دقیق بازداشتیها و آنچه بر سر آنها آمد را اعلام نکرد، از تعداد و اسامی کشتهشدگان هم اطلاعات دقیقی منتشر نشد.
وحیده کریمی در گزارشی که بهمن ۹۸ در روزنامه شرق منتشر شد، می نویسد که در میان اعتراضات طبقه فرودست دهه ۷۰ پرتلفات ترین حادثه در ۱۵ فروردین ۱۳۷۴ در اسلامشهر رقم خورده است، اما در گزارش او نیز به تعداد کشته ها اشارهای نمیشود.
منابع دولتی از یک کشته نام بردند، داریوش فروهر در آن زمان در گفتوگویی با کیهان لندن از ۵۰ کشته نام میبرد، عفو بین الملل در گزارشی که آن سالها منتشر کرد به کشته شدن ده نفر بدست نیروهای سپاه پاسداران اشاره کرده است.
رادیو صدای مجاهد نیز خبر از دهها کشته داده بود.
خبرگزاریهای خارجی که از تهران گزارش می دادند و منابع غربی به نقل از دیپلماتهای مستقر در تهران رقم ۱۵ تا ۳۰ کشته را مخابره کرده بودند، اما به گفته دیپلماتها خانوادهها از عزاداری منع شده بودند.
نیویورک تایمز دو روز بعد از شورش در گزارشی از دستکم یک کشته و ده ها مجروح سخن گفت ، اما نوشت خبرنگارانی که به اسلامشهر رفته بودند نتوانستهاند روایت گروههای مخالفان در تبعید مبنی بر بیش از یکصد کشته را تایید کنند.
روایتهای رسمی
در روز ۱۵ فروردین ۳۱۷مین جلسه مجلس شورای اسلامی (مجلس چهارم) برگزار شد، بر اساس صورت جلسه ختم جلسه پیش از ظهر صورت گرفته و احتمالا تا آن زمان نمایندگان در غیاب تلفنهای همراه) از وقایع اسلامشهر بی اطلاع بودهاند. تاریخ جلسه بعدی روز بعد ساعت ۸ صبح اعلام شد، اما در آرشیو آنلاین کتابخانه مجلس خبری از جلسه ۳۱۸ مورخ ۱۶ فروردین نیست و جلسه بعدی در آرشیو مربوط به جلسه ۳۱۹ است.
ممکن است جلسه ۳۱۸ غیر علنی بوده و به بررسی مسایل اسلامشهر اختصاص داشته اما خبری از جزئیات آن در دسترس نیست.
البته رییس مجلس شورای اسلامی وقت در خاطرات خود به اسلامشهر اشاره کرده و از تعدادی از تظاهرکنندگان با عنوان «عقدهای و اراذل» نام برده است.
علی اکبر ناطق نوری در خاطرات خود نوشته است: «همیشه وقتی كه یك جایی شورش و جار و جنجال میشود مثل مشهد، اسلام شهر، اكبرآباد، قزوین و از این قبیل، آنهایی كه در متن صحنه هستند و آتش میزنند، غارت میكنند و شیشه میشكنند، سیاسی نیستند؛ اینها یك مشت آدمهای عقدهای و اراذل و اوباش هستند كه در شلوغی میریزند و آتش میزنند كه چیزی گیر بیاورند، اما آنهایی كه پشت پرده و صحنه را هدایت میكنند، آنها سیاسی هستند.»
اما با توجه به این که این شورش گسترده در دوره رفسنجانی رخ داد و او معمولا از شرح جزییات حتی کم اهمیت ترین مسایل در خاطرات خود نگذشته شاید کنجکاو باشید که چه جزییاتی از اسلامشهر در کتاب خاطرات رفسنجانی رییس جمهور وقت آمده است.
هفته اول عید آن سال را رفسنجانی و خانوادهاش در کیش بوده اند، هفته دوم اتفاق خاصی نیفتاده اما روز پانزدهم فروردین ۱۳۷۴ رفسنجانی چنین نوشت:
«از پیش از ظهر خبـر رسـید کـه در اسـلام شـهر و روسـتاى اکبرآبـاد، جمعـى از مـردم دراعتراض به گران شدن کرایـه مینـى بـوس هـاى خـط اکبرآبـاد شـلوغ کـرده انـد و دسـت بـه راهبندان و تخریب زده اند و با نیروهـاى انتظـامى درگیـر شـده انـد . تـا عـصر مرتبـاً گـزارش میرسید. با دکتر حسن روحـانى، دبیـر شـوراي عـالی امنیـت ملـی و علـی لاریجـانى، رییس سازمان صداوسیما و علـی فلاحیـان، وزیـر اطلاعـات و علـی محمـد بـشارتی، وزیر کشور درباره عکس العمل و چگونگی پخش خبر مذاکره شد».
در پاورقی این بخش که احتمالا توضیح ناشر است در مورد واقعه اسلامشهر نوشته شده: «در این شورش شهري، دو شعبه بانک، دو جایگاه پمپ بنزین، یک ناحیه آموزش و پرورش، دفتر تبلیغات اسلامی، شعبه مرکزي کفش ملی، فروشگاه شهر و روستا و چند فروشگاه توسط معترضین به آتش کشیده شد. یگان ویژه نیروي انتظامی، بیش از ۲۵۰ نفر از آشوبگران را دستگیر کرد و بر اثر درگیري ها یک مأمورانتظامی شهید و شش نفر مجروح شدند.» و این احتمالا همان نحوه پوشش خبری است که رفسنجانی اشاره کرده و قرار بوده روایت رسمی باشد.
در روزهای بعد در خاطرات رفسنجانی از این شورش هیچ نمیخوانیم اما در ماههای بعد اخبار افتتاح پروژههای آبی در منطقه اسلامشهر ذکر شده است.
شورش اسلامشهر آخرین شورش دهه ۷۰ نبود، اما مانند اغلب شورشهای دهه ۷۰ بدون رهبر و در غیاب طبقه متوسط شهری صورت گرفت.
03 April 2021