تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
20 اردیبهشت ماه 1400 - 10 ماه مه 2021 |
|
نقش رمان و شعر ایرانی در بازتاب چالش ها
(به مناسبت روز جهانی کتاب و حق نشر)
حمید آقایی
۲۳ آوریل برابر با ۴ اردیبهشت روز جهانی کتاب و حق نشر نام گرفته است، در چنین روز سه تن از مشاهیر ادبیات جهان یعنی سروانتس، ویلیام شکسپیر، و اینکا گارسیلاسو دولاوگا چشم از جهان فرو بستند.
نوشتار زیر که در سال ۱۳۹۲ به رشته تحریر درآمد به نقش و جایگاه رمان، در مقایسه با فلسفه، در جهت طرح چالشهای تاریخی بشر و حتی سوالاتی که انسان در زندگی روزمره اش با آن روبرو است می پردازد.
روز جهانی کتاب و حق نشر، ۴ اردیبهشت، یادآور و مناسبتی شد تا این نوشتار را بازنگری و آماده انتشار مجدد نمایم. روز جهانی کتاب و حق نشر در شرایطی در بسیاری از کشورها گرامی داشته می شود که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی این حق ممیزی بر جریان نشر بوده است که همواره بر حق نشر و آزادی انتشار حاکم بوده است.
همانطور که می دانیم بعد از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۶۷ مبنی بر ضوابط نشر کتاب، فرآیند اخذ مجوز پیش از انتشار رسما از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایران اعمال می شود و همه کتابهای منتشر شده در ایران، باید قبل از انتشار، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز بگیرند.
در نتیجه این مصوبه کتاب های بسیاری ممنوع شدند و یا اجازه چاپ مجدد نیافتند. از چمله اکثر آثار صادق هدایت، احمد کسروی، علی دشتی و حتی صد سال تنهایی گابریل گارسیامارکز بدلیل صحنه های سکسی در این رمان. مجموعه اشعار اسماعیل خویی و دیوان ایرج میرزا و کتاب عبید زاکانی نیز اجازه نشر (مجدد) نیافتند.
اگرچه لیست کتابهای ممنوعه در جمهوری اسلامی بسیار طولانی است اما در این نوشتار عمده توجه روی «زوال کلنل» اثر محمود دولت آبادی و بوف کور صادق هدایت است و تلاش می شود با عطف توجه به این دو کتاب نقبی بزنم به نقش و جایگاه ادبیات و رمان در پاسخگویی به سوالات فلسفی، اما با شیوه ای کاملا متفاوت به آنچه که فلاسفه بکار می گیرند.
علت اجازه چاپ نیافتن زوال کلنل را سالها پیش معاون فرهنگی-اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اینگونه توجیه کرده بود که رمان زوال کلنل محمود دولت آبادی یکی از ضد انقلابی ترین رمانهای پس از انقلاب اسلامی است. بعد از این گفته بود که خبر گرفتن مجوز چاپ این کتاب تبدیل به یک شایعه شد، همچنین وزارت ارشاد جمهوری اسلامی با انتشار یک اطلاعیه شایعه داده شدن مجوز به این رمان و چاپ مجدد آثار هدایت را نیز تکذیب کرد.
اگرچه داستانهای صادق هدایت، بویژه بوف کور و رمان زوال کلنل محمود دولت آبادی از نظر سبکهای ادبی و زمان نگارش تفاوت های بسیاری با هم دارند اما این دو اثر در یک زمینه مشخص به یکدیگر نزدیک می شوند.
هر دو کتاب پس از یک انقلاب بزرگ سیاسی-اجتماعی به رشته تحریر در آمدند و دغدغه های نویسنده را پس از دورانهای پر تلاطم سیاسی به تصویر می کشند. بوف کور و زوال کلنل آینه وار شرایط روحی، روانی و اجتماعی-فرهنگی پس از دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و همچنین، سرنوشت مردم انقلاب زده را از دید نویسندگان آن منعکس می کنند. شخصیت های هر دو داستان چهره ها و سمبل های تاریخی این مرز و بوم را به نمایش می گذارند و یکی از موضوعات و دغدغه های ایندو نویسنده کشمکش بین سنت و مدرنیته در جامعه ایران دوران مشروطه و انقلاب اسلامی است.
این دو اثر از نظر بسیاری دو اثر ادبی خوب و ماندگارند، دو اثری که در قالب یک داستان به چالشهای بزرگ زمان خود می پردازند. از این منظر شاید بتوان گفت که رمان و داستان نویسی نیز به سهم و شیوه خود به چالشها و سوالهای تاریخی انسان در زمینه فلسفه حیات و یا فلسفه تاریخ تحولات اجتماعی پرداخته و می پردازند.
از این زاویه می توان گفت که شباهت هایی بین فلسفه و رمان وجود دارد. با این تفاوت که بحثهای فلسفی عمدتا بشکل تئوریک و پیچیده مطرح می شوند، در حالیکه در رمان همان موضوعات فلسفی، تاریخی و دغدغه های انسانی می توانند در قالب یک داستان به رشته تحریر درآیند.
بر خلاف حوزه فلسفه که معمولا نظریات به شکل یک پاسخ مشخص فلسفی و یا اخلاقی ارائه می شوند، رمان بدون پاسخ صریح و مشخص به همان سوالهای فلسفی و تاریخی انسان، خواننده را همراه با رمان، داستان و حتی شعر به دنیایی می برد که شخصیت هایی که در آن زندگی می کنند با این سوالها و چالشها دست بگریبانند. از این نظر می توان گفت که این نوع از ادبیات آینه ای است که شرایط انسانی و تاریخی هر جامعه و چالشهای فلسفی، اخلاقی و فرهنگی وی را منعکس می کند.
این ویژگی کارهای ادبی، مانند رمان، و به اعتبار آن انتظاری که از نقش آن می رود خود را در دوران پُست مدرن بارزتر از هر زمان دیگری برجسته کرده است. به این معنی که در دورانی که بحثهای فلسفی از حالت کلاسیک و جهان شناسانه و ارائه دهنده یک جهان بینی خاص خارج شده و عمدتا در حد ارائه نظریات علمی-فلسفی در زمینه های مشخص و جزئیِ اجتماعی و انسانی محدود گشته اند- برای مثال حوزه های تخصصی فلسفۀ سیاسی، فلسفۀ تاریخ و انسان شناسی و غیره بوجود آمده اند و نیز فلاسفه این دوران در حوزه های خاصی به نظریه پردازی مشغولند تا ارائه یک سیستم کامل فلسفی؛ رمان، داستان و شعر می توانند همچنان به سوالهای فلسفی انسان در مورد هستی و حیات و دغدغه های تاریخی و اجتماعی وی بپردازند.
بی حکمت نیست که برخی از فلاسفه پست مدرن سعی کرده اند که نظریات فلسفی خود را در قالب یک رمان و یا داستان مطرح کنند. برای مثال ژان پل سارتر که بیشتر به یک فیلسوف پُست مدرن معروف است نظریات فلسفی خود را در زمینه اصالت وجود (اگزیستانسیالیسم) در رمان تهوع به قلم می آورد و یا پیشرو تر از او فردریش نیچه نظریات فلسفی خود را در قالب کتاب “چنین گفت زرتشت” بیان می کند.
رمان، داستان و شعر علاوه بر اینکه می تواند بگونه ای دیگر به مسائل و پرسشهای فلسفی و تاریخی انسان بپردازد و بویژه در شرایط کنونی کمبود بحثهای فلسفی را جبران کند، در عین حال اما می تواند بازتاب کننده شرایط اجتماعی، سیاسی، تاریخی و حتی روانی جامعه نیز باشد. در یک شرایط زمانی خاص و در دورانی که جامعه در جستجوی راههای جدید و پوسته انداختن است، و انسان نیازمند نگاه جدیدی به خود و جهان می باشد این نوع از کارهای ادبی می تواند نقش بسیار مهمی بازی کند.
برای نمونه تولستوی در رمان جنگ و صلح آراء فلسفیاش را درباره تاریخ بیان می کند و توماس مان در رمان کوه جادو به مسئله زمان از دیدگاه فلسفی می پردازد، و یا داستایوفسکی در جنایت و مکافات نظریات فلسفی و اخلاقی خود را در زمینه معنا دار بودن یا نبودن حیات و بنابراین اخلاقی بودن یا نبودن مناسبات انسانی با خواننده در میان می گذارد.
در حقیقت رمان مانند فلسفه وسیله ای می شود برای بهتر فهمیدن انسان و جهان؛ و هر دو، و البته با روش خاص خود، پرسشهای فلسفی و تاریخی انسان و چالشهای وی را به رشته تحریر می آورند. منتها رمان بشدت تحت تاثیر شرایط اجتماعی و فرهنگی نویسندگان و خالقان آن است و قبل از اینکه پاسخ مشخص و آماده ای ارائه دهند، آینه ای در برابر خواننده خود می نهد و وی را به درون و اعماق داستان و شرایط روحی قهرمانان آن می کشاند و او را وادار به قضاوت می کند. به همین اعتبار می تواند گفت که عمق و غنای رمان و کارهای ادبی کلاسیک هر ملتی میزان آگاهی و بیداری آن ملت را در زمان انتشار آنها نشان می دهد. کما اینکه به جرات می توان گفت که ادبیات کلاسیک و جهانی شده نویسندگانی مانند ویکتور هوگو، تولستوی و داستایوفسکی در حقیقت نمودهایی از بیداری اروپائیان و پوست انداختن ملت و فرهنگ های اروپایی سده های اخیر می باشند.
در ردیف رمانهای معروف که نویسندگان آن شهرت جهانی پیدا کرده اند، متاسفانه از رمان نویسان ایرانی دورانهای پیشین تاریخ ایران خبری نیست و اگر به دورانهای بازهم پیشین تر بازگردیم تنها نام چند تن از شعرای پر آوازه (و نه رمان نویس) این مرز و بوم را مانند فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و مولوی در لیست ادیبان مشهور و شناخته شده مشاهده می کنیم. البته گذشته از این واقعیت، همان قانونمندی ذکر شده در مورد نقش و جایگاه ادبیات کلاسیک و رمان در مورد محصولات ادبی نویسندگان مطرح ایرانی نیز صادق است.
پس از دو قرن سکوت بعد از فروپاشی ساسانیان بتدریج شعرای ایرانی مانند ابوالقاسم فردوسی، منوچهری و فرخی سیستانی، برای پاسداری از زبان و فرهنگ ایرانی، مجموعه های فراموش نشدنی از شعر و ادب را خلق کردند. مجموعه هایی که بازتاب مقاومت فرهنگ و زبان ایرانی در برابر زبان و ادبیات تازی بودند و در پی پاسخی به نیازهای جامعه ایران آن زمان که در جستجوی هویت جدیدی بود به رشته تحریر درآمدند.
پس از حمله مغول باردیگر ادبیان و شعرایی پدید می آیند که با شعر و ادب خود شرایط روحی و روانی ایرانیان پس از حاکمیت قوم بی فرهنگ و بسیار خشت مغول را بازتاب می دهند، که از میان آنان از شیخ سعدی، حافظ شیرازی و مولوی بعنوان معروف ترین شعرا و ادیبان این دوره می توان نام برد. اشعار عرفانی و صوفیانه این شعرا بازتاب دهنده شرایطی بود که ایرانیان پس از حمله خانمان برانداز مغول بسر می بردند که بجای مقاومت فرهنگی مانند سده سوم تا ششم هجری به عرفان و تصوف روی آورده بودند.
همزمانی این شکوفایی های ادبی با حمله اعراب و سپس مغولها به ایران و تاثیرات پایداری که این اثرات ادبی بر زبان و فرهنگ ایرانیان داشته و دارند نشان می دهد که ادبیات کلاسیک در مقاطعی که یک ملت درگیر تقابلها و برخورد های فرهنگی و زبانی و قومی می شود تا چه اندازه می تواند در قالب شعر و رمان، در پرداختن به سوالها و چالشهای فرهنگی و فلسفی موثر بوده و نقش بازی کند.
خلق آثار ادبی و فرهنگی در ایرانِ سده های بعد، با وجودی که در همین دوران اروپا بتدریج از خواب قرون وسطایی بیدار می شد و وارد دوره روشنگری گردید، دچار وقفه ای چند صد ساله می شود. این دوران همزمان است با آغاز دوره صفویه، که بدلیل حدت تضاد بین شیعه و سنی و جنگهای دول صفوی و عثمانی، جامعه ایران از تقابل و مبادلات فرهنگی با اروپای در حال رشد باز می ماند. گویی که بر خلاف اروپای بیدار شده از قرون وسطی جامعه ایران با آغاز حکومت شیعی تازه به خواب و سکون ادبی و فرهنگی فرو می رود. در سراسر دوران صفویان شعر و ادبیات فارسی در محاق فرو می رود و بدلیل سرکوب و اختناق حاکم، شاعران و ادیبان از خلق آثار هنری جدید باز می مانند. ذبیح الله صفا در کتاب خود تاریخ ادبیات ایران می نویسد: با برتری يافتن شمشيرزنان بی فرهنگ سرخ كلاه و با چيرگی عالمان قشری ظاهربين، دورانی جديد از تنزل فكری، عقلی و ادبی در ايران پی ريزی شد كه نه تنها با سقوط حكومت صفوی از ميان نرفت بلكه هنوز و شايد تا ديرگاه نيز برقرار خواهد ماند”.
اواخر دوران قاجار همزمان است با بیداری ایرانیان و به بدنبال آن جنبش های ادبی و فرهنگی در این مرز و بوم. این جنبش های ادبی با تداوم جنبش بازگشت به سبک قدیم ادبی عصر صفویه آغاز می شود و با آغاز جنبش مشروطه خواهی و مدرنیته در ایران به سبک و روش نو در داستان نویسی و شعر متحول می شود و شاعران و نویسندگانی مانند پروین اعتصامی، عشقی، عارف قزوینی، علی اکبر دهخدا، صادق هدایت به جامعه ایران تقدیم می کند. آثار این ادیبان بخوبی تلاطم های فرهنگی و اجتماعی این دوران و چالشهای جدیدی را که ایران عصر مشروطه با آن روبرو بود، به زبان شعر و داستان به تصویر می کشند و دغدغه های نسل های روشنفکر دوران مشروطه و پس از آنرا با خوانندگان خود در میان می گذارند.
این مرور کوتاه بر سیر تحولات ادبی و فرهنگی ایرانیان نشان می دهد که ادبیات، رمان و شعر و اصولا اشکال مختلف فعالیت های هنریِ یک ملت همواره انعکاسی بوده اند از شرایط اجتماعی و تاریخی آن ملت. میزان غنا و جدیت و پیگیری در پرداختن به پرسشهای تاریخی و فلسفیِ یک نسل- در قالب ادبیات، رمان و شعر- نشان از زنده و پویا بودن آن نسل دارد. هرگاه ادبیات و فرهنگ در محاق و سکون فرو رفته است، یا آن ملت در یک حالت خلسه و گیجی و یا در خواب بسر می برده و یا در زیر سلطه حکام جابر و اختناق و سرکوب زندگی می کرده است. ادبیات یک ملت همواره آینه ای بوده است از شرایط روحی و روانی آن ملت. هر اندازه این آینه شفاف تر و بازگو کننده حقایق آن ملت و فرهنگ باشد، به همان اندازه آن ملت پویا تر و زنده تر بوده است.
در جمهوری اسلامی اگر کتاب هایی مانند کلنل اجازه چاپ نمی گیرند و یا به عنوان نمونه در سال ۱۳۸۹، کتابهای شعر فروغ فرخزاد و کتاب های هوشنگ گلشیری، صادق هدایت و محمود دولت آبادی از نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران جمعآوری می شوند، رمانهای معمولی و داستانهای کلیشه ای به آسانی اجازه انتشار می گیرند، که متاسفانه برخی از آنها نیز در صدر پرفروش ترین کتابهای داستانی قرار می گیرند.
کتاب کشتی پهلو گرفته که یک کتاب مذهبی است که ماجرای ضربه به پهلوی فاطمه زهرا را از زبان شخصیت های مرتبط با زندگی وی تعریف می کند، حدود بیست و هفت بار چاپ می شود و چهار صد و هفتاد و چهار هزار جلد از این کتاب به فروش می رود. که البته بخش اعظم این رقم بالا احتمالا مربوط است به پخش اجباری این کتاب در کتابخانه های مدارس و مساجد.
حدود دویست و شصت هزار جلد از کتاب داستانی بامداد خمار اثر فتانه حاج سید جوادی به فروش می رود. این رمان یک داستان کلیشه ای از یک دختر پولدار است که عاشق یک پسر فقیر می شود و با او ازدواج می کند. می گویند دلیل فروش گسترده این کتاب استفاده موفق از کلیشه های عامه پسند بوده است.
کتاب داستانی “دا” از زهرا حسینی خاطرات یک دختر جوان را از روزهای مقاومت خرمشهر در زمان جنگ ایران و عراق بیان می کند. دلیل استقبال از این رمان پرداختن به جزئیات کمتر شناخته شده ای از جنگ دانسته شده است. در رمان هایی مانند “شب سراب”، “باغ مارشال”، “سهم من” نیز که مورد استقبال قرار گرفته اند، نیز از داستانهای کلیشه ای و عامه پسند استفاده شده است.
البته رمانها و داستانهای مانند “سو و شون”، “کلیدر”، “قصه های مجید”، “بار دیگر شهری که دوست میداشتم” از نادر ابراهیمی و رمان فمینیستی “چراغ ها را من خاموش می کنم” – از زویا پیرزاد- نیز همواره مورد استقبال خوانندگان نیز بوده اند که دلیل آنرا یا باید بخاطر معروف بودن نویسنده آن و یا در رابطه با رمان “چراغ ها را من خاموش می کنم” فضای زنانه و فمینیستی این رمان دانست.
با این مرور کوتاه بر برخی از رمان های ایرانی در دهه های اخیر این سوال مطرح می شود که آیا جامعه ایرانِ پس از انقلاب اسلامی- با در نظر گفتن این واقعیت که این انقلاب و حاکمیت جمهوری اسلامی ملت ما و نسل جوان و پیشرو ایران را در معرض چالشهای بسیار اساسی و جدی در زمینه مذهب، اخلاقیات، آزادی و برابرهای جنسیتی قرار داده است- در زمینه های ادبی ورمان نویسی موفق بوده است؟
البته نگارنده هرگز بخود به این اجازه را نمی دهد که کار شعرا، داستان و رمان نویسان کشورمان را که در فضای سرکوب و کنترل دولتی آثار خود را ارائه می دهند، خرد و ناچیز بشمارد؛ اما حق این سوال را نیز برای خود قائل است که آیا فعالیت های فرهنگی و ادبی دهه های اخیر بازگو کننده و انعکاس دهنده شرایط اجتماعی-سیاسی پس از انقلاب اسلامی و بحرانهایی که نسل جوان پس از انقلاب با آن دست و پنجه نرم می کرده است، بوده اند؟ آیا محصولات ادبی و داستانیِ سالهای اخیر نقشی را که از ادبیات، رمان و شعر انتظار می رود، که همانا پرداختن به سوالها و چالشهای فلسفی و تاریخی یک ملت و به تصویر کشیدن شرایط انسانی و اجتماعی در یک مقطع تاریخی خاص می باشد، توانسته اند بخوبی ایفا کنند؟ و البته خواننده این یادداشت نیز حق دارد این سوال را مطرح نماید که آیا اصولا انتظار چنین نقشی از ادبیات و رمان، که باید انعکاس دهنده سوالهای فلسفی و تاریخی انسان باشد، انتظاری اصولی و واقعی است؟ اما اگر ادبیات، رمان و شعر بازتاب کننده شرایط انسانی در هر مقطع از شرایط اجتماعی نباشند، این نقش را از چه کسانی باید انتظار داشت؟
اولین نسخه: ۱۳۹۲
نسخه بازبینی شده: ۴ اردیبهشت