تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

14 خرداد ماه 1400 -  4 ماه ژوئن 2021

گمراهه ای به نام تفکر مکتبی

جمشید قراجه داغی

(تاريخ انتشار نخست: ژانویه ٢٠١٨)

1

وجود شرایط درد آورى كه مکرراً مردم صبور ما را آگاهانه به خیابان ھا كشانده، نتیجه و واکنش نسبت به تسلط یك حكومت مكتبى موسوم به «جمھورى اسلامى» است كه در آن آینده ایران و مردمان اش، در مقابل منافع خیالى "اسلام عزیز"، از ھیچ اولویتى برخوردار نیست.

من از این آگاھى، كه این روز ھا به انحاء مختلف در جنبش مردم ما متجلى شده است، حتى اگر ناقص باشد، خوشحالم چرا که تصویر یك «آیندهء دیگر» براى ایران را در این حركت می بینم و، با وجود ھمهء دل نگرانى ها از عواقب تھدید آمیز این روند، نمی توانم از اھمیت این آگاھى بى تفاوت بگذرم. زیرا، بنا بر گفتاری منسوب به كسروى:  «ما یك حكومت اسلامى به مردم خود بدھكاریم تا شاید با این تجربه به ماھیت واقعى آن پى ببریم.»

در عين حال و اكنون، بعد از تجربه اى چھل ساله، اگر از این فرصت ھرچند مخاطره آمیز در ایجاد آگاھى لازم در مردمان به تنگ آمدهء خود استفاده نكنیم، شاید شانس یا فرصت دیگرى برایمان پیش نیاید. آنوقت حق نداریم گناه غفلت مان را، مطابق رسم معمول خودمان، به پاى توطئه گران ناشناختهء داخلى یا خارجى بنویسیم.

ما، با ھزینهء سنگینى كه بابت این تجربه و شناخت مسئلهء بنیانى كشورمان پرداخته ایم، نباید به بھانهء خستگی، و با بى تفاوتى، دوباره میدان را به اپوزیسیون فریبكار و بظاھر اصلاح طلب، كه خود از محافظان قسم خوردهء رژيم اسلامى اند، واگذار كنیم. جوانان ما اگر می خواھند آینده اى بهتر داشته باشند باید شھامت آن را نیز داشته باشند كه در مقابل این ھمه زورگوئى،  فساد و فریبكارى از خود مقاومتى نشان دھند. زیرا ھیچ چیز با ارزشى بدون پرداخت ھزینه بدست نمی آید.

مطمئنم که ھستند كسانى كه با ریشخند خواھد گفت: ”«جا خوش كرده اى و براى دیگران موعظه می خوانى؟» ولى در واقع آنھائى كه، به ھر دلیل، به این نظام فاسد دلبسته اند و منافع خود را، ھر چند محدود، در ادامهء آن می دانند خود از كسانى ھستند كه جا خوش كرده اند و براى ترساندن مردم دائم "روضهء سوریه" می خوانند و نمی خواھند بدانند كه ادامهء این وضع است كه ایران را سوریه خواھد كرد.

 

2

قبول كنیم كه ارزش ھاى پنھان و آشكار یك حكومت مكتبى بنام حكومت اسلامى در نابسامانى امروز ما نقش اساسى دارد و مسائل مھم و دردآورى كه این روز ھا گریبان مردم ما را گرفته است ھمگى از این منبع سر چشمه می گیرد و ادامهء این بى نقشى و بى تفاوتى براى ایران ما فاجعه آفرین خواھد بود (به ياد داشته باشیم که پایه ھاى ناكامى ساسانیان و صفویه و شكست انقلاب مشروطیت ھم با تحمیل كردن یك مذھب رسمى ساخته شد.)

بیائید بپذیریم كه حكومت ھاى مكتبى، مخصوصاً از نوع مذھبى آن، با نیازھاى دنیاى امروز ما ھمخوانى ندارند و در این دنیاى آشفته ھیچ معجزه اى براى شكوفائى ایران در چھارچوب حكومت اسلامى وجود ندارد. شكوفائى یك نظام اجتماعى از ھمكنشى دو بُعد «خواستن و توانستن» مردم آن به دست می آید و متاسفانه حكومت اسلامى با ھر دو بعد احتماعی خواستن (عشق به زیبائى) و توانستن (تحصیل دانائى) دشمنى آشكار و آشتى ناپذیر دارد. متاسفانه، تا زمانى كه دانایانِ مكتبى شدهء ما، بدلایلى كه براى ھمه ما آشكار است، این مھم را انكار كنند آینده اى جز آنچه كه هست براى ایران ما متصور نیست. باور كنيم زنده بودن لزوماً زندگى كردن نيست.

در این زمینه، یكى از دوستان بسیار عزیزم پرسشى را در بارهء امكان اصلاح پذیرى حکومت اسلامى و نقش اصلاح طلبان در این راه مطرح کرده كه دریغم می آید شما را در این گفته سھیم نكنم. سوال این دوست براى من یادآور تأسف انگیز شكست ھا، و بیھودگى كوشش ھائى است كه در این سال ھا براى نفوذ در فیلترھاى ذھنى ھموطنان مكتبى بكار برده ایم؛ فیلترھائى كه از ھمكنشى سه مكتب یا ایدئولوژى «ملى گرائى»، «سنت یا مذھب گرائى» و «چپ گرائى»، بوجود آمده است و نه تنھا باعث "غرب ستیزىِ"  نابخردانه اى شده، كه زندگى چند نسل ما را به تباھى كشانده و حتی همچنان، با عدم شناخت عواقب مكتبى شدن، ملت ما را به سوى انزوا و نابودى سوق می دھد.

بخاطر دارم که، قبل از انقلاب، در یكى از كلاس ھاى درس خود "تفكر سیستمی" در دانشکدهء فنى دانشگاه تھران، از یكى از دانشجویانم، كه می خواست نكته اى در مورد موضوع مورد بحث كلاس بگوید، خواستم كه قدرى دربارهء آنچه می خواھد بیان کند بیاندیشد و بعد آن را بنویسد و به دوست بغل دستى خود بدھد، چرا که با اجازه او می خواھم با یك آزمایش كوتاه نكتهء بسیار مھمى را با كلاس در میان بگذارم. سپس ادعا كردم كه می توانم آنچه را كه این دوست مان خواھد نوشت جمله به جمله پیش بینى كنم، و بھمین دلیل است که از او می خواھم تا بیشترین سعى خود را بكند تا گفتهء من درست نباشد. باری، وقتی نوشتهء او با پیش بینى من یك سان از آب در آمد، رو به كلاس اضافه كردم كه متاسفانه این مسئله تنھا به این بحث و این دوست عزیز ما ختم نمی شود بلكه یكى از عوارض درد آور «مكتبى شدن» است كه مدت ھاست دامنگیر جوانان ما شده. قصد من فقط دادن یك ھشدار بود برای اینکه مراقب باشیم که افكار و ایده ھاى ما به «مكتب» تبدیل نشوند، چرا که وقتى فكر یا ایده اى بصورت «مكتب» در آمد دیگر شك كردن در مورد آن جایز نیست و فکرمان از تحول باز می ماند.

البته «مكاتب مذھبى»، بنا به تعریف، منشا الھى دارند و به حقیقت مطلق دست یافته اند و لزوماً براى ھمهء پرسش های ما جواب ھاى تعریف شده دارند كه شك كردن در آن پاسخ ھا بھیچ وجه مجاز نیست. اما همین ادعا از جانب طرفداران مكاتب بظاھر علمى نمی تواند قابل قبول باشد، زیرا «دیدگاه علمى» ھیچ حقیقت مطلقى را نمی شناسد و در قلمروی آن اتكاء به تفكر و شھامت شك كردن در این دیدگاه یك فضیلت است. «دیدگاه علمى» باور دارد كه ھیچ ایدهء (علمى یا غیر علمى) بدون شك كردن به شكوفائى نمی رسد و پیشرفت تمدن بشرى مدیون كسانی است كه شھامت داشته اند تا، در مواقع ضرورى، اصول قبول شده و حتى مقدس را به چالش كشند.

متأسفانه، پیروان مكاتب علمى، كه ادعا دارند به حقیقت مطلقى كه وجود ندارد دست یافته اند، بناچار مجبورند، ھمچون مذھبیون، براى تمام پرسش ها پاسخ های از پیش تعریف شده اى داشته باشند و، در نتیجه، به نوارھاى پر شده اى تبدیل می شوند كه، بى نیاز از تفكر و بى خیال از تردید و با تعصب تمام، گفتمان ھاى مكاتب خود را - كه براى ھمهء زمان ھا و بستر هاى فرهنگى صادق فرض می شوند - براى ھمگان بازگو كنند. این ھمان عارضه ای است كه انسان ھا را از زحمت تفكر مى رھاند و، با ایجاد تضادھاى مكتبى، ملتى را به درگیرى، خشونت و حتى نابودى می كشاند. متأسفانه، ھنوز ھم كه چھار دھه از این انقلاب با شكوه (!) می گذرد بسیارى ازھموطنان منقلب شدهء ما، از این عارضه رنج می برند.

 

3

اما امر دیگرى، كه در این رابطه نقش عمده دارد، برداشت بسیار مھمى است كه در زندگى حرفه اى خود از استاد، دوست و ھمكار زنده یادم،  راسل اكاف، آموخته ام  و آن درك این واقعیت است كه شكست ھاى مكرر ما در یافتن نتایج دلخواه از كوشش ھاى خود، بخاطر شكست در حل مسائلى كه با آن روبرو می شویم نیست، بلكه بخاطر عدم شناخت و مقابله با مسئله ای است كه می بایست با آن روبرو شویم. ما ھرگز نیاموخته ایم چگونه “نظم پنھان” یا پدیده اى را، كه حاصل ھمكنشى چند عامل ھمبسته است، كشف و چراھاى آن را درك كنیم و با آن مواجه شویم. در مدرسه ھم، ما حرفه اى ھا، یاد گرفته ایم فقط با مسائلى درگیر شویم كه راه حل آنھا را قبلا آموخته ایم و از روبرو شدن با واقعيت هاى پدیدارى كه شناخت و راه حلى براى آن نداریم پرھیز مى كنیم. این پدیده یكى از دلایلى است كه سبب می شود ما نتوانیم با ھموطنان مكتبى خود، كه براى ھر موضوعى سوال و جواب از پیش تعریف شده ای دارند، به  گفتگو بنشینیم.

عجب آنكه ما حتى نتوانسته ایم، در مورد شناخت مسائل ایران، كه منشاء اصلي آنھا مكتبى بودن حكومت است، با دوستانى كه خود را "سكولار" و "آزادی خواه" می دانند به توافق برسیم. بعضي از این «دوستان مكتبى: ھنوز نمی توانند بپذیرند که آزادى و سكولاریسم (كه ھمان آزادى از قید حاكمیت مكتب باشد) فقط یك فرم حكومتى نیست بلكه یك محتواى فرھنگى است كه ھیچ تجانسى با ھیچ حكومت مكتبى ندارد.

واقعیت تلخ  آن است كه رفقا مكتبى (چه چپ و چه راست) نه می خواھند و نه می توانند بدانند كه مسئلهء ما «حاكمیت مكتب» است، آن هم نه از نوع خاصی از آن، و نه بخاطر افرادى كه بزعم این دوستان به غلط در راس امور قرار گرفته اند. این جنابان ھنوز در این تصورند كه می توان با شركت در انتخابات فرمایشى غاصبان فرضى، انقلاب شان را جایگزین كنند و یا انقلاب انجام شده را به مسیر اصلى خود بازگردانند! آنها نمی دانند كه اين خود مسیر  اصلى و واقعى همین انقلاب اسلامی است، “نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد”، که نتايجی این چنین به بر آورده است. نگاھى به تجربهء ٤٠ سال گذشته، با ھفت رئیس جمھور انتخابى، كه لااقل چھار نفر از آنان درست به قصد «اصلاح كردن» انتخاب شدند، يعنی بنى صدر، رفسنجانى، خاتمى و حتى روحانى، رئیس جمھورى كه با ٢٤ میلیون راى مردم به حكومت رسیده است نشان می دھد كه ھیچ كدام از این جنابان نه تنھا قدرت و اختیار، و شاید شھامت آن را نداشته و ندارند كه قدمى مخالف منافع حکومت اسلامى و در راستای جوابگوئى به انتظارات و خواسته ى مردم و رأى دھندگان خود بردارند. آنها حتى نتوانسته اند در برابر پیشرفت تدریجى و آشكار حكومت اسلامى بطه سوی یك «نظام مكتبى توتالیتر» مانعی ایجاد كنند.

پس آیا ھنوز وقت آن نرسیده كه باور كنیم درد ما فقط درد افراد یا درد صحت انتخابات نیست، بلكه  درد اصلى ما ساختار بنیانى و مكتبى حکومت اسلامى است؛ ساختاری كه بنحوى تدوین یافته است تا در آن ھیچ نوع اصلاحی و كوچك ترین تغییری در اصل ولایت مطلقه فقیه، و قوانین مكتبى برآمده از آن، امكان پذیر نباشد.

ایكاش این دوستان اصلاح طلب حكومتى ما، براى یك بار ھم شده، از خود مى پرسیدند كه  در این چھارچوب چه چیزى را می خواھند اصلاح كنند؟ و چگونه این اصلاح فرضى می تواند آنان را به سر منزل مقصود برساند؟

در این میان، لازم است که دوستان سكولار و آزادى خواه ما ھم لااقل بما بگویند كه چگونه می توان، در چارچوب حكومت اسلامى، با مردمى كه بر اساس قانون اساسى اش، صغیرند و محتاج قیم یك حكومت سكولار، همراه با آزادى ھاى مدنى بوجود آورد؟ یا این دوستان، با ھمهء ادعاى دانائى، نادانند و یا واقعیت را بخوبی می دانند ولى تقیه می كنند و، پس، فریبكارند و با تظاھر به اصلاح طلبى ماموریت دیگرى دارند، اما:

ترسم نرسى به كعبه، اى اعرابى

کاین ره كه تو می روى به تركستان است!

 

4

یک مورد بارز در زمینهء آنچه گفته شد را می توان در عقايد آقاى تاجزاده، يکی از رهبران اصلاح طلبی در ايران، يافت. ایشان، با وجود اینكه، با درد و صداقت تمام، چگونگى حركت گام به گام نظام اسلامى را به دیكتاتورى مطلق ولى فقیه آشكار می سازد اما، در ھمان حال، ھمگان را به حمایت بي چون و چرا از نظم موجود دعوت می كند و ھشدار می دھد كه باید از ھر نوع اعتراض خوددارى كرد تا جلوى تكرار تراژدى سوریه در ایران گرفته شود. به خلاصهء استدلال ایشان در بارهء چرائى این حمایت توجه كنید: شرایط امروز ما با ٤٠ سال پیش یكسان نیست؛ مردم كشور ما امروز مثل قبل یك صدا نیستند بلكه به گروه ھاى مختلف و مخالف تقسیم شده اند؛ و ھر اقدامى در جھت بى ثباتى حكومت اسلامى، ایران را به سوریهء دیگرى تبدیل خواھد كرد.

عجیب است كه این ھموطن فرھیخته و رھبر اصلاح طلبان حكومتى نمی داند كه بزرگترین خطرى كه یك اجتماع را تھدید می كند آن است كه افراد «فردیت و گوناگونى» خود را از دست بدھند و بصورت یك توده یك رنگ در آیند. نمی فهمند که «دیكتاتورى اكثریت: یكى ازخطرناك ترین نوع دیكتاتورى ھاست، و یک «نظام مكتبى توتالیتر»، كه آزادى را از ھر پنج بُعد قدرت، ثروت، دانش، ارزش ھا، و زیبائى سلب كرده است، دستاورد انقلاب ھمان توده یك رنگ و تك صدا ای است كه از ائتلاف نامیمون مكتب پرستان بوجود آمده است.

اینها کسانی هستند كه متاسفانه، با اتكا به گفتمان مكاتب مختلف سیاسى، خود را از زحمت تفكر رھانیده و ترجیح داده اند که در فضائى آکنده از بخل و عداوت و نادانى خفه شوند اما ھوائى جز كینه و انتقام تنفس نكنند و، با چشم بستن از تمام دستاوردھاى اجتماعى (كه طی پنجاه سال كوشش و مبارزهء مردم ما براى كوتاه كردن دست ملایان از سه بُعد آموزشى، قضائى و سبك زندگى بدست آمده بود) تك صدا خواستار “حکومتی اسلامى”، به معنی برگشت به صفر، شوند.

عجیب است كه آقاى تاجزاده نمی داند، یا نمی خواھد بداند، که خشونت، كشتار و كنترل از الزامات جدائى ناپذیر مكتبیون متعصبی است كه مى کوشند بھر قیمت طرفداران مكاتب رقیب خود را حذف كنند. تراژدى سوریه ھم جنگ بین مكتبیون است، بین اقلیت علوى و اكثریت سني، بین داعش ھاى مختلف عربى، بین مكتب شیعه و مكتب وھابى و بالاخره جنگ نیابتى بین حكومت مكتبى اسلامى مستقر در ایران و حكومت مكتبي پادشاھى سعودى. تاجزاده ھا اگر واقعا نگران سوریه شدن ایران ھستند باید از مكتبى شدن بیشتر رژيم اسلامى و قواى مسلح آن (كه با تاراج ثروت ملى ایران بدنبال صدور انقلاب اسلامى به سایر امت های مسلمان بوده و مروج اصلى خشونت و دشمن تراشى در تمام منطقه شده اند) جلوكیرى كنند.

خوشبختانه، امروز ديگر اكثریت جوانان ما علاقه اى به جھانى كردن ھیچ مكتبى ندارند و از خشونت و درگیرى بیزارند و خواسته اى جز یك زندگى آرام، جامعه ای مدنى و داشتن فرصت و امكان براى زندگى و بازسازى كشور خود ندارند. به این حساب، امیدوارم که آنها، با رد دعوت جناب تاجزاده به تسلیم و رضا، تن به بردگى و بندگى حكومت ایران ستیز، شرور، نالایق و مظلوم پرور ندھند و با نه گفتن به درخواست ھاى “كور و كر و لال شدن”، به مقابله و اعتراض نسبت به فساد، بى لیاقتى، نادانى و تراژدى فرھنگى، كه ضربات آن لحظه  به  لحظه به پیكراجتماع ایران وارد می شود برخیزند، شاید که، تا دیر نشده، بتوانند از شدت صدماتى كه اشتباه و نادانى پدران شان دامنگیر فرزندان این آب و خاك كرده است بكاھند. این ندایی است كه آرام آرام در می گیرد و نھایتاً فروپاشى حكومت ھاى مكتبى را بدون سوریه شدن در پى دارد.

اما آقاى تاجزاده نگران تھدید «دشمن» (که البته یعنى «اسرائیل») در راستای تقسیم ایران است. البته روابط واقعى حکومت اسلامى با اسرائیل لطیفه ای ست پیچیده كه از حد درك سیاسى من خارج بوده و بسادگى قابل توصیف نیست. اما آنچه اشكار است این واقعیت است که دشمنى یك ایران متجاوز در منطقه همواره یكى از مھمترین مھره ھاى استراتژى حزب لیكود اسرائیل (آقاى بگین و ناتانیاھو) بوده تا بتوانند از ترسى كه حاكمان عرب از تھدید و دخالت ھاى ایران در امور داخلى خود دارند استفاده كرده و آنھا را به ائتلافى نانوشته علیه ایران ھمراه سازند و، بدین وسیله، مسئله فلسطین و توافقنانه اسلو را به حاشیه ببرند؛ امری كه بنظر می رسد در انجام آن بسیار ھم موفق بوده اند.

نمی دانم که آقاى تاجزاده ھرگز ازخود پرسیده اند كه چرا در جنگ ایران و عراق، على رغم دشمنى آشكار مابین اسرائیل و حکومت اسلامى، اسرائیل تنھا كشورى بود كه مخفیانه به حمایت و كمك نظامى به حکومت اسلامى پرداخته بود؟

از طرف ديگر، می دانیم که، در سال ھاى آخر حكومت شاه فقید، سیاست ایران دوستى با حزب كارگر اسرائیل و كمك به رسیدن توافق با فلسطینی ھا، نزدیكى و دوستى با كشورھاى عربى مخصوصا سادات، ملك حسین، و ملك فیصل، بود؛ تا حدى كه شاه فقید، براى جلب دوستى اعراب منطقه، حتى حاضر شد دست از ادعاى حاكمیت ایران بر بحرین بردارد و واسطهء صلح مصر  اسرائیل شود. اما، ناگھان با روى كار آمدن دولت لیكود (بگین و ناتانیاھو) و مخالفت آشكار آقاى بگین با سیاست نزدیكى ایران با اعراب  و افزایش قدرت نیروى ھوائى ایران (خرید آی وكس)، و علیرغم وجود روابط دوستانهء چند ساله مابین دو كشور، ناگهان این روابط به دشمنى انجامید و دولت لیكود، با استفاده از نفوذ خود در نظام رسانه های جمعى، به جنگ شاه ایران رفت؛ واقعیتی كه خود یكى از عوامل پیروزى انقلاب اسلامى شد.

عجبا، مثل اینكه با روى كار آمدن حکومت اسلامى و اعدام ٢٥٠ خلبان برجستهء ایرانى، و با تبدیل شدن دوستى ایران به دشمنى با كشورھاى مسلمان عربى، روابط اسرائیل با حکومت اسلامى تحول جالب و اسرار آمیزى یافته است، بطوری كه حکومت اسلامى و اسرائیل در تمام این مدت، با ايفاى نقش دشمنى، توانسته اند به بھترین نحوى نیاز یكدیگر را به یك دشمن خطرناك تامین كنند. توجه کنیم که یكى از موارد جالب این واقعیت استفادهأ دائم ھر دو كشور از خطر «دشمن» براى مصارف داخلى خویش بوده است.

 

بازگشت به خانه