تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

4 تیر ماه 1400 -  25 ماه ژوئن 2021

حکومت یکدست می‌شود، اما نه یکپارچه

شورای سردبیری سایت «جامعه»

قطار انتخابات ریاست‌جمهوری به مقصد رسید. بسیاری از ما ازهمان اول از مقصدش آگاه بودیم اما درباره اینکه از کدام مسیر به مقصد می‌رسد گیج می‌زدیم و نقشه مهندسی را صفحه پازلی می‌دیدیم که برخی اجزایش مشخص یا پیدا نمی‌شد. حالا می‌توانیم بگوییم طرح پیچیده‌ای بود شامل دوفاز ؛ فاز کمتر قابل‌توجه، حذف کامل بقایای جناح اصلاح‌طلب بود و فاز دومش پاک و بی‌مزاحم کردن مسیر جابجایی ‌قدرت در سال‌های آینده: رفع احتمال سلطه عددی خانواده‌ لاریجانی ها در آن شورای سه نفره معروف، در روز مبادا!

حالا که آبها ازآسیاب افتاده بهتر می‌شود در باره‌اش حرف زد و از عاقبت کار گفت. حذف توامان علی لاریجانی و اسحاق جهانگیری که همه را گیج کرده بود، کلک ساده‌ای بود: آن‌دو طبیعی‌ترین نامزدهای قابل ارائه دو شاخه حکومت در این دوره بودند. اسحاق فلکزده بی‌تقصیر را که تنها نامزد قابل قبول حکومت به عنوان نماینده جناح اصلاح‌طلب بود با علی لاریجانی به هم بستند و انداختند داخل رودخانه تا آب آنها را ببرد. هرکدام برای دیگری نقش سنگی را بازی می‌کرد که به پای قربانی می‌بندند و شرش را می‌کنند. علت روشن اما ناگفته‌ای داشت: باید احتمال رئیس‌جمهور شدن علی لاریجانی به صفر می‌رسید مبادا روزی در کنار برادرش به عنوان نماینده شورای نگهبان دو عضو از سه عضو شورای ‌موقت‌ رهبری باشند. حالا، لاریجانی حذف نشده و احترامش به‌جاست، اما در “آن‌مورد” خنثی شده است!

اما دردسرهای دیگری هم هست که از راه می‌رسند. طعم شیرین دوباره یک‌دست شدن حکومت دوام نخواهد داشت. حکومت یک‌دست می‌شود، اما یک‌پارچه نیست و علت اصلی‌اش وضعیت تازه و بی‌سابقه‌ای است: رئیس جمهوری تازه با همه روسای جمهوری قبل تفاوت دارد؛ یک تفاوت اساسی!

هاشمی، خاتمی، و روحانی هیچیک در دوران ریاست جمهوری سودای رسیدن به مقام رهبری نداشتند و کسی هم آنها را نامزد نکرده‌ بود. هاشمی مسن بود و از آن خمیره‌ای که می‌خواهد نفر اول اما پشت صحنه سیاست باشد، خاتمی اصلا اهل این حرف‌ها نبود، و روحانی هم صاحب اندکی از همان خمیره هاشمی: از همان اول پذیرفت محلل و به نوعی وجه‌المعامله حکومت ‌باشد. آقای رئیسی با همه آنها تفاوت دارد: یکی از نامزدهای نیل به مقام ولایت فقیه است.

این موقعیت خیلی چیزها را تغییر می‌دهد. در گذشته محل اختلاف روسای جمهور با حکومت، چگونگی توزیع قدرت اجرایی و روش اداره کشور بود: روش تعامل با دنیای بیرون و انتخاب اسلوب ‌توسعه در دوران هاشمی، شیوه برخورد با تحولات گسترده اجتماعی در زمان خاتمی، و تامین آب و نان و مرغ و برق دوران تحریم و روش کنارآمدن با غرب در دوره روحانی. اما اگر حتی همه اینها به صورت توامان مسائل رئیس جمهور تازه باشند، یک مساله فوق‌العاده هم هست که همه چیز زیر سایه آن رنگ می‌بازد : ممکن است او رهبر بعدی باشد، ... و در جمهوری اسلامی، بدوش داشتن فرضی این قبا هم بسیاری چیزها را تغییر می‌دهد.‌‌

به گمان مقبول ‌تجربی، اندکی بعد شاهد کشمکش‌هایی خواهیم بود: کشمکش بر سر سریر قدرت، هرچند با روکش مسائل روز. رئیسی و اشخاصی که می‌دانیم حلقه اصلی به گرد کانون قدرتند، شرکایی خواهند بود برای تعیین سرنوشت آینده اداره کشور، اما در حال کشمکش پنهان، توافق‌ها و اختلافهای پس پرده، و مشغول تدارک برای روز موعودی که رسیدنش ناگزیر است. محورهای اختلاف فراوانند.

مثالی بزنیم: سالهای آینده درباره مساله هسته‌ای ایران دورانی حساس خواهد بود. همانطور که قبلا گفته‌ایم، مشکل هسته‌ای راه‌حل توافقی درازمدت ندارد و کماکان یک مشکل می‌ماند و بازی با غرب با ظرافتی‌ هزینه‌دار ادامه می‌یابد. اختلاف سلیقه‌های ظریفی هم در باره آن هست که می‌تواند در حلقه قدرت به شکاف‌های جدی توسعه یابد. مساله این است که این اختلافات طبیعی و خرد بلافاصله به نگرانی از احتمال “سپردن سرنوشت کشور به دست یک ناموافق” پیوند می‌خورد و زنگ خطر را به صدا در می‌آورد. انتقادات مرحوم منتظری بر شیوه اداره کشور سبب برکناری او نمی‌شد اگر مضمون قائم‌مقامی رهبری او، احتمال “سپردن سرنوشت کشور به دست یک ناموافق” نبود.

هنگامی که کسی را برای جانشینی حاکم نامزد می‌کنید و یا او چنین گمانی دارد، درهای جهنمی از مخالف خوانی و زیرپاکشی، و کشمکش و توطئه‌ئ نالازم را گشوده‌اید. اتفاقاتی می‌افتد که نمی‌توان جلوی آنها را گرفت. می‌افتد و می‌افتد تا وقتی که فیصله ‌بخش آن از راه برسد. دورهء بعدی ریاست‌جمهوری ایران، در غبار و تاریکی رقابت پنهان است.

چقدرش به مردم و جامعه مربوط می‌شود؟ هیچ! الا تلخکامی فزون تر در زندگی روزمره و اجبار تداوم پیمایش مسیر سنگلاخی که پایان ناپذیر می‌نماید، اما در افق آن تصویر محو بناپارتیزمی ایرانی - اسلامی مشهود است. البته فعلا زود است درباره‌ آن حرف بزنیم!

بازگشت به خانه