تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پیشگفتار
مقالهای که پیشِرو دارید به مناسبت سالگردِ خیزش بزرگِ آبان ۹۸ نوشته شده است
اما، بحثهایِ این نوشته تنها ارزیابی و بررسی و نظریه پرداختنِ آن حرکت بزرگ
اجتماعی نیست؛ به چشم
انداز
هایِ بزرگتری نظر دارد. امروز که شاهد سربرآوردن حرکتهایِ بزرگ اجتماعی در
میهنمان هستیم بازنشرِ این متن را خالی از فایده ندانستم.
هرچند بررسیِ دقیقِ آنچه امروز در ایران میگذرد نیازمندِ کارِ دیگری است، میتوان
به سه نکتهیِ روشن اشاره کرد و چکیدهیِ این سه نکته را در خوزستان دید؛
«خوزستان»ی که شده است نمادِ ایران. خوزستان تشنه است. بیشک. اما، تنها تشنهیِ آب
نیست؛ نه تنها تشنهیِ آب که تشنهیِ عدالت است و برابری و آزادی، همچون سراسرِ
میهنمان.
خوزستان نشان دیگری است از سربرآوردن آنچه در علوم انسانی و اجتماعی با واژهیِ
«سوژه» بیان میشود. بهاینمعنا که گفتهایم: "منشِ آفرینندهیِ چون انسان عمل
کردن." امکانِ پروردنِ خود چون فرد، چون موجودی خاص توانا به بیانِ انتخابهایش و
درنتیجه مقاومت کردن مقابل منطقهایِ حاکمِ اقتصادی، سیاسی و غیرِ آن.
بهعبارتدیگر سوژه پیش از هرچیزِ دیگر امکانِ پروردنِ خود بهعنوانِ اصلِ معناست،
قرار دادنِ خود است درمقامِ موجودی آزاد و ساختنِ سیرِ زندگیِ خود.
دو دیگر اینکه خوزستان شاهد روشن دیگری است بر آنچه در اینجا گفتهایم: بهمرور
نوعی رفتار و سلوک در تجربه و عملِ اجتماعیِ بخشهایِ فزایندهیِ جامعه شکل گرفته و
بازتولید میشود که تنها یک کنشِ اجتماعی و بسیجِ سادهیِ زنان و مردان و جوانان
نیست بلکه تجسمِ یک تغییرِ اجتماعی بزرگ و دربردارندهیِ جهت تاریخیِ حرکت جامعه
است.
سوم اینکه خوزستان نمایشِ فرخندهیِ عنصرِ دیریاب اما، شدنییی بود بهنامِ
همبستگی، همبستگیِ ملی.
خوزستان هم نمادِ ایران شده است و هم نمادِ موقعیتِ مشکل اما، نویدبخشِ ما.
****************
درآمد
در آخرین ساعتهایِ پایانیِ پنجشنبه ۲۳ آبان ۹۸ دولت بهگونهای ناگهانی افزایشِ تا
سه برابرِ قیمتِ بنزین (از فردایِ آن روز را) اعلام کرد. بهدنبالِ این اعلام
ناگهانی از روز جمعه ۲۴ آبان حرکت اعتراضیِ بزرگی شکل گرفت و در روزهایِ شنبه و
یکشنبه به اوج خود رسید و تا دو هفته ادامه یافت. خودِ نامهایِ شهرهای بزرگ و
کوچکی که در محدودهیِ جغرافیایی ایران این اعتراضها جریان داشت بهخودیِخود
گویایِ گستردگی آن بود، ازجمله در: تهران، رشت، تبریز، شیراز، ماهشهر، ارومیه،
اصفهان، کرج، ایلام، بوشهر، مشهد، نیشابور، اهواز، کرمانشاه، آبادان، بهبهان،
زنجان، شاهرود، زاهدان، فسا، کازرون، قزوین، قم، سنندج، کرمان، رفسنجان، یاسوج،
گرگان، خرمآباد، ساری، بهشهر، بیرجند، قائمشهر، اراک، ساوه، یزد، شهریار، بوکان،
مریوان، نجفآباد، بیرجند، سیرجان، کهنوج، دماوند، ورامین، گچساران، هشتگرد،
عسلویه، فولادشهر، فردیس، گلشهر، مشکیندشت، جم، چغادک، کنگان، اسلامشهر، بومهن،
بهارستان، پاکدشت، پردیس، پرند، تهرانسر، حسنآباد، گرمسار، رباطکریم، فیروزکوه،
سلطانآباد، شهرک اندیشه، شهر قدس، مارلیک، ملارد، امیدیه، بهبهان، مهدیشهر،
داراب، صدرا، کهنوج، کیانشهر، جوانرود، پلدختر، دورود، عباسآباد، عسلویه، داراب.
این گستردگی تابدانجا بود که سردار جوانی، معاون سیاسی سپاه پاسداران، اعلام کرد که
«اعتراضات از روز جمعه بهصورت محدود شروع شد و در روزهای شنبه و یکشنبه بهصورت
گسترده و در ۲۹ استان و در صدها شهر ادامه یافت. یکی از این استانها استان اصفهان
بود که در ۱۱۰ نقطه از استان اعتراضات و درگیریها رخ داد و از حیث تجمعات بعد از
استانهای فارس و تهران رتبه سوم را در کشور در اختیار دارد.»[۱]
آنچه در آبان ۹۸ در ایران اتفاق افتاد بزرگترین حرکتِ خودجوشِ اعتراضی در دوران
معاصر ایران بود.
۱ – چه نامی میتوانیم برای این حرکت بزرگ اجتماعی انتخاب کنیم؟ حرکت یا جنبش
اجتماعی؟
از منظرِ جامعهشناختی این حرکت بزرگ اجتماعیِ آبان ۹۸ را نمیتوان بهمعنایِ
واقعیِ کلمه «جنبش» نامید که البته بههیچرو از اهمیت و جایگاهِ آن نمیکاهد.
همواره میان جامعهشناسان و نظریهپردازانِ علوم اجتماعی بر سرِ تعریفِ کُنشهایِ
جمعیِ اجتماعی بهعنوانِ «جنبشِ اجتماعی» نظرهایِ بسیار متفاوت و بحثها و جدلهایِ
فراوانی وجود داشته و دارد. این بحثها نه یکمجادلهیِ لغوی که سرشتی
جامعهشناختانه دارند که افزونبر ارزیابیِ علمیِ پدیدههایِ اجتماعی بر پیآمدها و
انتظارهایِی که بر آن میرود نظر دارند. اما، همانطورکه پیشتر نیز گفتهایم[۲] ما
در زبان فارسی میتوانیم از دو واژهیِ «حرکت» و «جنبش» برای نامیدن و بیانِ
صورتبندیِ کنشهایِ جمعیِ اجتماعی استفاده کنیم (برخلافِ زبانهای انگلیسی و
فرانسه و آلمانی که برای دو واژهیِ «حرکت» و «جنبش» از یککلمهیِ واحد -
movement
در انگلیسی و
mouvement
در فرانسه و
bewegung
در آلمانی - استفاده میکنند) و تعریف دقیقتر و کمتر مجادلهآمیزِ جامعهشناختی
ارائه کنیم. بهعبارتدیگر هم دقیقتر بحث کنیم و هم از بسیاری مشکلهایِ
مجادلهآمیزی که اغلب در غرب میان جامعهشناسان در تعریفِ «جنبش» وجود دارد برکنار
باشیم. بسیاری از ایرانیان بدون توجه به این ظرفیتِ زبان فارسی و تفاوتی که باید
میان این دو «دانشواژه» (term)
قائل بود با نوعی گرتهبرداری از زبانِ متخصصان و بزرگانِ علوم انسانی و اجتماعیِ
کشورهایی نظیر فرانسه و انگلستان و آمریکا و ... به هر کُنشِ جمعیِ اجتماعی نام
جنبش مینهند. البته این حرکتها و جنبشها میتوانند در شکلهایی چون شورش، قیام،
نهضت، انقلاب بروز کنند. درنتیجه، در این مقاله این دو واژه را با تفاوتِ معناییِ
ازنظرِ بُعد و گستردگی و هدفِ اعلامشده و معنایِ جامعهشناختی آنها به کار
بردهام.
از
آنجاکه حرکتِ بزرگِ اعتراضی آبان ۹۸ از مشخصههایِ خاصِ جنبشِ اجتماعی ازجمله هدف
معین، رهبری، نوعی سازماندهی و تشکیلات و خواسته یا خواستههایِ معین برخوردار
نبود بهسختی میتوان از آن بهعنوانِ «جنبش» یاد کرد.[۳]برخی از تحلیلگران و
صاحبنظرانِ علوم اجتماعی از «شورش» سخن گفتهاند. هرچندکه میتوان نشانههایی از
یک شورش اجتماعی را در چهرهیِ حرکت آبان ۹۸ شناسایی کرد، شاید درستتر باشد که از
یک حرکتِ اعتراضی بزرگی سخن بگوییم که بهصورتِ یک خیزشِ اجتماعی متبلور شد.
۲ – اهمیتِ بررسیِ حرکتها و جنبشهایِ اجتماعی
گذشته از اهمیتِ بهخودیِخودی که بررسی و تحلیل هر واقعهیِ بزرگ اجتماعی داراست،
این اهمیت و ضرورت درخصوصِ حرکتها و جنبشهایِ اجتماعی دو چندان میشود. زیرا هر
جنبشِ بزرگِ اجتماعی در هر جامعهای و در اینجا در کشور ما، موقعیت ویژهای فراهم
میکند برای شناخت بیشتر آن جامعه. هر حرکت و جنبش اجتماعی بزرگی، آزمایشگاه بزرگی
است در شناخت صفبندیها و شکلگیریهایِ موجود در آن لحظهیِ جامعه، در شناخت
روحیات و خلقیاتِ مردمی که در آن شرکت میکنند؛ در یککلام در درکِ بهتر ماهیت
جامعه و سازهها و ساختارهایی که اغلب در وضعیت عادی قابل رؤیت نیستند. حرکتها و
جنبشهایِ اجتماعی آن گرههایِ موجود در جامعه را (خواه اقتصادی خواه اجتماعی و
سیاسی و فرهنگی) بهروشنی بازمینمایند که یا به آنها توجه نشده است یا بهکلی
برخلافِ خواستِ مردم در آن عرصهها عمل شدهاست. این حرکتهایِ بزرگ اجتماعی مردم و
حکومت را به زخمهایی توجه میدهند که از نگاه به آنها غفلت شدهاست. این
کارگاههایِ بزرگِ آسیبشناسیِ اجتماعی جا و جهتِ راهکارهای چارهجوییها و ترمیم
را بهروشنی نشان میدهند. این حرکتها و جنبشهایِ اجتماعیِ اعتراضی بهیکمعنا
نوعی مشارکت سیاسی است که بهشکلِ اعتراض به شرکت نداشتن در مشارکت سیاسی، اجتماعی
در تعیینِ سرنوشتِ خود بروز میکند. این حرکتهایِ بزرگ اعتراضی یکی از فرصتهایِ
بیبدیل برای حکومتهاست در شناختِ معضلها و گرههایِ رشد و توسعه و شکوفایی کشور
و جامعه اما، تجربه نشان دادهاست که حکومتهایِ ایران (چه در گذشته و چه امروز)
بهجایآنکه این موقعیتها را فرصت بشمارند «تهدید» دانستهاند و برای «رفعِ» این
«تهدید» راهی جز امنیتی کردن اعتراضها و سرکوبِ گستردهیِ آنها انتخاب نکردهاند.
۳ – ترکیب یا بافتِ جمعیتیِ خیزشِ آبان ۹۸ را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
حاشیهنشینان، جوانان، زنان را میتوان سه عنصرِ بافت شرکت کنندگان این حرکت دانست.
۱/۳: حاشیهنشینان
شاید نخستین معیار برای دریافت بافتِ جمعیتِی شرکتکنندگان در اعتراضهایِ آبان ۹۸
توجه به جغرافیایی است که این اعتراضها در آن جریان داشته است. حضورِ پُررنگِ
جمعیتِ حاشیهنشین در شهرکها و شهرهایِ کوچک و شهرهای بزرگ یکی از شاخصهایِ اصلیِ
بافتِ جمعیتی این اعتراضهاست.
اصطلاحهایِ حاشیهنشین و حاشیهنشینی را باید با احتیاطِ فراوان بهکار برد. و
همچنین باید از تصورِ قدیمی که حاشیهنشینها را همترازِ آلونکنشین و غارنشین و
... میدانستند کنار گذاشت. ما، در ایرانِ امروز، با واقعیت جدیدی از «حاشیهنشینی»
روبهرو هستیم که با این تصورِ قدیمی بسیار فاصله دارد. هرچندکه هنوز هم میتوان
اینجاوآنجا نمونههایی از آلونکنشینی و زاغهنشینی را هم دید، وجه غالبِ
حاشیهنشینی نیست. حاشیهنشینی از سالهایِ نخستینِ پس از اصلاحات ارضی که سپس به
انقلاب سفید مشهور شد، شکل گرفت و بهعنوان پدیدهای جامعهشناختی مطرح شد که شاید
بتوان گفت درگیریها و مبارزهیِ مردمِ «خارج از محدوده»[۴] و کاربستِ «ماده ۱۰۰
شهرداری»[۵] که همراه بود با تخریبِ مسکنهایِ بدون مجوز را نخستین بروزِ جنبشی
دانست که به انقلابِ ۵۷ منتهی شد. اما، پس از انقلاب است که بهدنبال برنامههای
عوامفریبانه حکومت و ندانمکاریهایِ گستردهیِ دستاندکاران و برنامهریزان
حکومتی و خالیشدن دهها و سرازیرشدن بیکارانِ جویایِ کار به شهرها و حاشیههایِ
آن و تعطیلی یا کاهشِ شدیدِ فعالیتِ کارخانهها و بنگاههایِ مصادرهشده با
پدیدهیِ جدید و امروزیِ شکلگیریِ شهرکها و محلههایِ گوناگونِ زیستی در کنارِ
همهیِ شهرهای ایران (از پایتخت تا دیگر شهرهای بزرگ و حتی شهرهای نیمهبزرگ و
کوچک) روبهرو هستیم که دیگر به تهران و حاشیههایِ آن خلاصه نمیشود بلکه از تبریز
تا کرمانشاه و از مشهد تا زاهدان و زابل و اصفهان و از رشت تا کرمان و اهواز و ...
را دربرمیگیرد.
نمونهیِ کوچکی بیاورم از سیاستهایِ عوامفریبانه و حاکم شدن معیارهایِ
ایدئولوژیک که حتی ده سال از بررسیِ تخلفهایِ ساختمانی ازسویِ شهرداریها جلوگیری
کرد: پس از انقلاب و در پیِ اظهارنظر شورایِ نگهبان (در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۶۲) مبنی بر
اینکه «آرای کمیسیون ماده صد چون مبتنی بر حکم حاکم شرع نمیباشد، شرعی نیست و حکم
حاکم شرع تعیینشده ازسویِ شورایِ عالی قضایی که طبق مقررات قضایی شرعی و قانونی
رأی میدهد شرعی و قانونی است» امر رسیدگی کمیسیونهایِ ماده ۱۰۰ به تخلفهایِ
ساختمانی متوقف و پروندههای مربوط به تخلف ساختمانی به دادگستری ارسال گردید. در
نخستین ماههایِ سال ۱۳۶۷ «کمیسیون تعزیرات حکومتی» با استفاده از اجازهیِ کلیِ
آیتالله خمینی و براساس آییننامهیِ نخستوزیر در تاریخ ۵/۳/۱۳۶۷ در شهرداریها
تشکیل و کار رسیدگی به تخلفهایِ ساختمانی را طبقِ آییننامهیِ تعزیرات حکومتی در
شهرداریها کشور بر عهده گرفت. اما، پس از چندی کمیسیونهایِ تعزیرات نیز تعطیل
گردید. تاآنکه سرانجام در آخر سال ۶۷ توانستند بهنوعی از آیتالله خمینی اجازه
بگیرند و موفق شدند پس از ده سال مادهیِ صد قانون شهرداری را فعال کنند.
افزون بر همهیِ برنامههایِ متضاد و نامتخصصانهیِ حکومت در تدبیرِ مملکتداری و
پیشگرفتن سیاستهایِ ایدئولوژیک بیبنیاد در عرصههایِ داخلی و خارجی که حاصلاش
ازدسترفتن بزرگترین بختهایِ پیشرفت کشور بود، پافشاری بر جنگی بیحاصل و نادرست
(پس از آزادسازی خرمشهر از دستِ سپاهیان دولت متجاوز صدام حسین) بهمدت هشت سال بود
که نتیجهای جز خرابیهایِ فراوان و آسیبهایِ بزرگِ زیربناهایِ کشور و بیتوجهی به
توسعهیِ پایدار و دانشبنیادِ کشور نبود که یکی از پیآمدهایِ آن جابهجاییِ بزرگ
جمعیتی بود که هرگز به وضعیتِ نخستین خود برنگشت.
رشد جهشیِ جمعیت ایران
همچنین باید به موضوع بسیار مهمی اشاره کرد که اغلب در بررسیِ چالشهایِ اجتماعی
ایران، و در اینجا موضوعِ حاشیهنشینی، یا نادیده گرفته شده یا توجهی لازم به آن
نشده است، یعنی رشدِ جهشیِ جمعیت ایران است. در آخرین سرشماریِ رسمی ایران پیش از
انقلاب جمعیت ایران کمی بیش از ۳۳ میلیون نفر است و در زمانِ انقلاب بیش از ۳۵
میلیون نفر اما، در یکبازهیِ زمانیِ ۲۸ ساله (۱۳۵۷ تا ۱۳۸۵) ۳۵ میلیون نفر به
یکجمعیتِ ۳۵ میلیونی اضافه میشود و جمعیت کشور به رقمِ بالایِ ۷۰ میلیون میرسد
تا امروز که جمعیت کشور به بیش از ۸۴ میلیون رسیده است.
یکی از پیآمدهایِ مهم چنین رشد سرسامآور جمعیتی (که تنها براساسِ یک انتخابِ
ایدئولوژیک و سیاسی برای افزدون بر «لشگرِ اسلام» و بهاصطلاح برای تغییر و رشدِ
موازنهیِ نفوذ سیاسی صورت گرفت) که با هیچ سیاستِ علمیِ رشد اقتصادی موزون و
تبیینِ برنامههایِ اشتغال و سازوکارهایِ مناسب زیربنایی و ... همراه نبود که سهل
است با تعطیلیِ بیشمارِ کارخانهها و کارگاهها و بیرون راندن کارآفرینان و
متخصصان از عرصههایِ اصلی و کارساز اقتصاد کشور و سپردن همهیِ این حوزهها
بهدستِ سرسپردگان خود عجین شد، رشدِ شهرها و افزوده شدن فزایندهیِ خیلِ بیکاران
و بیمسکنان و بهحاشیهراندگان بود. نتیجهیِ چنین سیاستهایی ازجمله آن چیزی است
که امروز در کشورمان شاهد آنیم: «باد کردن» شهرها همراه با رشد و شکلگیریِ فزاینده
و بدونبرنامهریزیِ شهرکها همراه با خیل عظیمی از بیکاران و تبدیل کردن بخش مهمی
از مردم به «آدمهایِ مرجوعی»![۶]
در
نتیجه، تعریفِ «حاشیهنشین و حاشیهنشینی»ِ امروز کشور ما بسیار فراتر از آن درکِ
قدیمی است. امروز «حاشیهنشینی» تنها یک موقعیتِ جغرافیایی نیست بلکه افزونبر آن
یک وضعیتِ اجتماعی نیز هست.
چند تعریف را میتوان کنارِ هم قرار داد و از مجموعهیِ این تعریفها این پدیده را
در ایران امروز تبیین کرد:
حاشیه
نشین کسی است که بهعلتِ مشکلهایِ معیشتی در نظام شهری نمیتواند زندگی کند و به
حاشیهیِ کلانشهرها پناه میبَرَد.
حاشیهنشین کسی است که بهعلت بضاعتِ کمِ مالی نمیتواند خود را با ساکنان شهر
تطبیق دهد و این ناسازگاریِ اجتماعی سبب میشود که از شهر رانده میشود و به
منطقههایی میرود که زمینهیِ جذب او وجود دارد.
حاشیهنشین کسی است که از روستا مهاجرت کرده است یا از محرومان جامعهیِ شهری است
که خارج از برنامهریزیِ رسمی و قانونیِ توسعهیِ شهری در منطقههایی بدون مجوز در
درون یا خارج از محدودهیِ قانونیِ شهرها زندگی میکند.
حاشیهنشین کسی است که بهصورتِ «خیابانخوابی» و «کارتنخوابی» و «گورخوابی» در
تهران و دیگر شهرهایِ بزرگ ایران زندگی میکند.
حاشیهنشین کسی است که در دلِ شهر خارج از آن زندگی میکند. کسی که در شهر سکونت
دارد اما، از نظام اقتصادی و خدمات شهری و هویتِ شهروندی طرد شده است.
حاشیهنشین کسی است که در منطقههایی از شهر یا حاشیههایِ آن با واحدهایِ مسکونیِ
فرسوده و روبهویرانی با تجهیزات ناقص زندگی میکند که در آنها فقر و فرهنگِ فقر و
گوشهگیری و انزوا غلبه یافته است.
حاشیهنشین «تهیدست»ی است که نه رسانه و ارگانی دارد که صدای او را به گوش مردم و
مسئولان برساند و نه دارای نهادی است که ازطریق آن بتواند با دستگاههایِ حکومتی
وارد چانهزنی شود و سهم خود را طلب کند.
تعداد دقیق حاشیهنشینان ایران چهقدر است؟
دادن یک رقمِ دقیق از حاشیهنشینان در ایرانِ امروز کاری است بسیار مشکل و
بهیکمعنا ناممکن. زیرا یک، هیچ نهاد رسمی و دولتیِ مشخصی بهتنهایی در این زمینه
مسئولیت ندارد. از وزارت کشور تا نیروی انتظامی و تا مخابرات و ... هر یک بخشی از
مسئولیت را دراینخصوص بهعهده دارند و هریک تعبیر و رقمِ خود را دارد. دو، تعریفِ
یگانهای از پدیدهیِ حاشیهنشینی در درون دستگاههای حکومتی و دولتی وجود ندارد.
سه، بسیاری از حکومتیان نگاهی سیاسی در بیانِ واقعیتِ حاشیهنشینی در ایران دارند و
ذکر رقم واقعیِ آن را «به مصلحت» نمیدانند. اما، بهرغمِ این ناروشناییها براساسِ
آمارهایِ موجود و گفتههایِ دستاندرکاران حکومتی میتوان به رقم تقریبیِ آن دست
یافت.
بهگفتهیِ محمد درویش، فعال محیط زیست و عضو هیئتعلمیِ «مؤسسه تحقیقات جنگلها و
مراتع کشور»، در سالِ ۱۳۹۶ جمعیتِ حاشیهنشین کشور ۱۸ میلیون نفر بوده است و در یک
بازهیِ زمانیِ ۲۰ ساله جمعیتِ حاشیهنشین ایران ۳۰ برابر (۳۰ برابر و نه ۳۰ درصد!)
رشد کرده است![۷] و آخوندی، وزیر راه و شهرسازیِ وقت، در سال ۱۳۹۵ «جمعیتِ بدمسکن
در بخشهایِ حاشیهای و بافتِ فرسودهیِ کشور را ۱۹ میلیون نفر اعلام کرد»[۸] و نیز
گفت که «در حاشیه تهران بیش از پنج میلیون نفر زندگی میکنند و ۴۰ درصدِ جمعیت مشهد
و نیمی از جمعیت بندرعباس نیز حاشیهنشین بهشمار میروند.»
کارکرد اجتماعی – سیاسیِ این حاشیهنشینان:
این نیرویِ بزرگ و محرومِ اجتماعی (یک چهارم کلِ جمعیت ایران) همانگونه که در شورش
دیماه ۹۶ و خیزش آبان ۹۸ نشان داد در موقعیتهایِ خاصِ روندِ جامعه میتواند نقش
بزرگی در سپهر اجتماعی – سیاسی جامعه بازی کند. در آینده نیز بههمچنین. همچنین
بخشی از آن میتواند دستمایهیِ بازیهایِ خطرناک جریانهایِ عوامفریب و عوامزده
گردد.
۲/۳: جوانان
دومین عنصرِ شرکتکننده در این خیزش جوانان بودند. جوانانی که بیشتر آنان در همان
موقعیتِ اقتصادی، اجتماعی حاشیهنشینی قرار داشتند. بخشی از آنان نیز هم در شورش
دیماه شرکت کرده بودند و هم در دیگر اعتراضهایِ اجتماعی.
تعداد زیاد جانباختگان جوان در این حرکت بزرگ اجتماعی نیز بر شرکت وسیع آنان در
این خیزش حکایت میکند.
در سندی که «سازمان عفو بینالملل» در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ برابر با ۲۰ ماه مه
۲۰۲۰ منتشر کرد (با عنوان «مشخصات ۳۰۴ جانباخته در جریان سرکوب اعتراضات آبان
۱۳۹۸)، منبعهایِ دیگر این رقم را فراتر از آن میدانند، سن ۱۶۰ نفر آنان به این
ترتیب ذکر شده است: ۲۳ نفر زیر هجده سال، ۱۳ نفر ۱۸ تا ۱۹ سال، ۶۷ نفر در دههیِ ۲۰
سالگی، ۳۹ نفر در دههیِ ۳۰ سالگی، ۱۰ نفر در دههیِ ۴۰ سالگی، ۶ نفر در دههیِ ۵۰
سالگی، ۲ نفر در دههیِ ۶۰ سالگی.
باید توجه کرد که سخن از جوانان است و نه دانشجویان. البته به معنایِ نفی حضورِ
دانشجویان بهصورتِ فردی (و نه در چهارچوب شرکت دانشجویان بهطورِ مرسوم) در این
حرکت اجتماعی نیست.
۳/۳ زنان:
حضور زنان نیز در این حرکتِ اعتراضی چشمگیر بود تاآنجاکه در خبرهایِ روزنامهها و
سایتهایِ حکومتی از آنان بهعنوانِ «لیدر» معترضان نام بردند اما، بازهم نه در
چهارچوب مبارزههای حقطلبانه و برابریطلبانهیِ زنان که میشناسیم بلکه بهعنوان
بخشی از جریانِ عمومیِ این خیزش و بیشتر بهعنوانِ عضوی از جامعهیِ بزرگِ
حاشیهنشین شده.
۴ – علتهایِ سربرآوردن این حرکت اجتماعی بزرگ
در هر جامعهای نارضایتی وجود دارد اما، هر نارضایتییی حرکت و جنبش اجتماعی
بهدنبال ندارد.
پیدایش هر حرکت یا جنبش اجتماعی افزونبر پایههایِ مادی و فکری آن به عاملهایِ
گوناگونی وابسته است که میتواند در لحظههایِ خاص (بهویژه آنگاه که با حرکت یا
جنبشی خودجوش روبهرو هستیم) مجموعهیِ نارضایتیها و خشمها و ناهنجاریهایِ
اجتماعی را بهشکل کنش و واکنش بزرگ و گستردهیِ اجتماعی تبدیل کند.
درحقیقت افزایش ناگهانی بهای بنزین و نوعِ اعلام بسیار تحقیرآمیز آن ازسویِ دولت
جرقهای بود که به انبار باروتِ خشم مردم محروم و دردها و ناکامیها و خواستههایِ
برآورده نشدهیِ انباشتهشدهیِ آنان زد و به چنین حرکت بزرگی منجر گردید. خاصه
آنکه دو سالی بیش از شورشِ بزرگ دیماه ۹۶ نگذشته بود و خاطرهیِ آن در ذهنِ همان
مردم زنده بود. شورشِ دیماه را ازمنظرِ جامعهشناسی میتوان یکی از منبعها و
گنجینههایِ کنشِ جمعیِ خیزشِ آبان ۹۸ برشمرد.
نخستین عامل این حرکت را میتوان وضع معیشتِ مردم و فقری که با آن دست و پنجه نرم
میکردند دانست.
۱/۴: فقر
در تعریف فقر، بهرغم اختلافنظرهایِ موجود در تعریفِ این مفهوم میان متخصصان، نوعی
اجماع وجود دارد که نمیتوان آن را تنها براساسِ سطحِ درآمد و یک متغییرِ پولی
تببین کرد. عاملهایی چون آسیبپذیریِ فقیران، دسترسی داشتن به خدماتِ اساسی (نظیرِ
آب، برق و ...)، سهمِ مشارکت در اعمالِ قدرت سیاسی و ... نیز در تعریفِ این مفهوم
سهیم هستند. اما، اغلب خط فقر را براساسِ هزینهیِ پولی برای نیازهایِ اساسی
میسنجند. و دو مفهومِ فقر مطلق و فقر نسبی را بررسی میکنند.
حسین راغفر، استاد دانشگاه و پژوهشگر عرصهیِ فقر در ایران، معتقد است که «در
شرایط کنونی ۱۱ تعریف از فقر وجود دارد. اما نقطه اشتراک تمامی این تعاریف مشقت و
سختی معیشت و زندگی افراد فقیر است. منتهی در ایران فقر را عمدتاً فقر مطلق
اندازهگیری میکنیم. منظور هم سطحی از زندگی است که اگر افراد پایینتر از آن قرار
داشته باشند سلامتیشان بهخطر میافتد. این سطح، یک سطح تعریفشده است که ارتباط
تنگاتنگی با اقلام مشخصی در زندگی روزانه مردم دارد که نوعاً کالاهای اساسی تلقی
میشوند. منتهی چون درخصوص تعیین و میزان اقلام کالاهای اساسی اختلافنظر وجود
داشته است، از روش دیگری برای اندازهگیری فقر استفاده میشود که در اینجا غذا هست.
درواقع مسأله تغذیه، که افراد بدون آن نمیتوانند زنده بمانند. چراکه ممکن است
افرادی خانه نداشته باشند و بهاصطلاح کارتنخواب باشند و دچار محرومیت باشند اما
بتوانند زنده بمانند. اما بههرصورت وجهمشترک را فقر غذا در نظر گرفتهاند و غذا
نسبتی میشود از مخارج خانوارها.»[۹]
هرچند در گزارشهایِ اقتصادی مرکز پژوهشهای مجلس کوشش میشود با روشهایِ علمی به
محاسبه فقر پرداخته شود (ازجمله در دو گزارشی که در آذر ماه ۱۳۹۹ منتشر شد) و
بهنسبت دارای اعتبار است (بهرغمِ کمبودها و فشارهایِ امنیتی – سیاسییی که اعمال
میشود) اما، از سال ٨٦ تا امروز خط فقر رسمی از طرف دولت اعلام نشده است! و
رقمهایی که برخی مسئولان حکومتی اینجا
و
آنجا در این زمینه اعلام میکنند نه دقتِ علمی دارند و نه از جنبههایِ تبلیغی
خالیاند.
درنتیجه، این موضوع را باید بیشتر ازطریق کارِ کارشناسانهیِ پژوهشگران دانشگاهی
یا غیرِ آن شناخت.
حتی در سال ۱۳۸۷، حسین راغفر با محاسبهیِ چند عامل مهم، اعلام کرد که «در سال ۸۳،
۲۹/۴ درصد، سال ۸۴، ۳۱/۹ درصد، سال ۸۵ ،۳۳/۶ درصد و سال ۸۶، حداقل ۳۵ درصد جمعیت
کشور در زیر خط فقر مطلق به سر میبردند.»[۱۰]
حسین راغفر در ادامهیِ صحبت خود، در سال ۱۳۹۳، درخصوصِ فقر میگوید: « بهعنوان
مثال آمار اخیر مرکز آمار که درخصوص بحث اشتغال منتشر شده، نشان میدهد که تعداد
شاغلان کشور در سال ۱۳۹۲ برابر است با تعداد شاغلان در سال ۱۳۸۵ که نخستین سال شروع
بهکار دولت نهم است، یعنی با ۷۰۰ میلیارد دلار درآمدهای حاصل از نفت و گاز که
بهصورت رسمی وارد کشور شده است و بیش از ۳۰۰-۴۰۰ میلیارد دلار درآمدهای دیگر دولت
که رقمی بالغ بر هزار میلیارد دلار میشود یک شغل در کشور ایجاد نشده است. آن دولت
یک فرصت شغلی اضافه نکرده است. همچنین هیچ توضیح روشنی مبنی بر اینکه این درآمدها
چگونه توزیع، کجا سرمایهگذاری شده و در چه حوزههایی، ندارد. یعنی هیچ توضیحی وجود
ندارد تا بدانیم چه فاجعهیی بر سر این منابع عظیم آمده است. منتهی ازسوی دیگر هر
روز شاهد بروز یکسری اطلاعات مبنی بر فساد گروههایی هستیم که مبالغ هنگفتی را
بهنحوی از کشور خارج کردهاند. اینها عملاً معنای دیگرش همان سرمایهداری
خویشاوندی یا قوم و قبیلهیی است.»[۱۱]
نمونهای از آمارها و بیدقتیهایِ حکومتی که تنها سودای سرپوش گذاشتن بر واقعیتِ
عریانی چون فقر را دارد باید در بیان یکی از معاونان وزارتخانهیی دید که مسئولیت
و حوزهیِ کاریِ وزارتخانهاش رابطهیِ مستقیم با این موضوع دارد: کامل احمد
میدری، معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در مصاحبهای که
چهارشنبه ٢٧ دیماه ٩٦ در «اعتماد» منتشر شد، گفته است: «برای رسیدن به رقم فقر
ملی، فرمول مشخصی را مدنظر قرار دادهایم بدین صورت که فقر شدید یا همان خط فقر ملی
را از حاصلضرب هزینههای خوراکی هر خانواده به دست میآوریم که میانگین آن چیزی
حدود ٧٠٠ هزار تومان برای هر خانوار ٣ تا ٥ نفره است.»! گذشته ازاینکه در ایران
نمیتوان از «رقم فقر ملی» سخن گفت (بهدلیلِ تفاوت آشکاری که میان خط فقر در روستا
و شهر وجود دارد و همچنین دیگر تفاوتهایِ موجود ازجمله تفاوتی که میان خطِ فقر در
تهران و زاهدان یا تبریز و سراب موجود است) در حالی چنین رقمی ازسویِ یک مقام رسمی
بهعنوان معیار خطِ فقر اعلام شده است که در سالِ ۱۳۹۶ «حداقلِ مزد در سال ٩٣٠
هزار تومان است. پایه مزدی در مقایسه با نرخ متوسط هزینه خانوار شهری که توسط بانک
مرکزی حدود ٣ میلیون و٤٠٠ هزار تومان اعلام شده و نرخ حداقل هزینه سبد معیشت برای
یک خانواده ۳/۵ نفره که توسط شورای عالی کار برای سال جاری ۲ میلیون و ۴۸۹ هزار
تومان تعیین شده.»[۱۲] و راغفر بهدرستی گفته است: « این رقم حتی خط بقا را هم نشان
نمیدهد.»[۱۳]
اما، زندگی روزمرهیِ مردم و بهویژه زندگیِ حاشیهنشینان وضعیتِ فقر و فقر مطلق (و
حتی خطِ گرسنگی را) خیلی روشنتر از هر رقم و عددی بازمیگوید. این واقعیت را
میتوان ازجمله در برخی گزارشهایِ میدانیِ روزنامهنگاران (بهرغمِ محدودیتها و
خطهایِ قرمزی که باید رعایت کنند) بهروشنی دریافت.
در اینجا در بررسیِ این پدیده بهمختصر تنها به شهرها و شهرکهایِ حاشیهای
استانهای تهران و البرز پرداختهایم. پرداختن به جزءبهجزءِ وضعیتِ همهیِ
استانها و شهرهایِ بزرگ ایران بیرون از امکان این مقاله است (و باید آن را در
کتابی خاص بررسی کرد). دو دیگر اینکه بهرغم همهیِ تفاوتهایی که میان شهرها وجود
دارد (چون تفاوتهایی که بهروشنی میتوان بهعنوان مثال میان ماهشهر و اصفهان و
شیراز و کرمانشاه و تبریز و تهران و ... دید و وضعیت خاص هر شهر در نوعِ چگونگیِ
شکلگیریِ این خیزش) عاملهایِ مشترکی میان همهیِ آنان موجود بوده است و سهدیگر،
دو نمونهیِ استان تهران و استان البرز بهیکمعنا بسیار گویایند زیرا این دو استان
دارای کمترین میزان فقر هستند.[۱۴]
«روزنامه ایران» یک هفته پس از حرکتِ بزرگ اعتراضی آبان ۹۸ در گزارشی با عنوان «یک
هفته پس از ناآرامیها، در حاشه کرج چه میگذرد؟» در گزارشی بهقلمِ گزارشگرِ خود،
ترانه بنییعقوب، ازجمله نوشت:
«تو میتوانی ماهی ۱۰ روز کار کنی، یک ماه خرج زندگی بدهی؟ میفهمی بیکاری چطور
آدم را از پا درمیآورد؟ کاش یک روز مسئولان طعم این بیکاری و نداری را میچشیدند
تا درکمان کنند. یک مسئول میتواند یک ماه حقوق نگیرد؟ انصاف هم خوب چیزی است.»
هر روز از ساعت ۷ صبح تا ۵ بعدازظهر منتظرند شاید کسی سراغشان را بگیرد و یک روز
هم شده سر کار بروند. گاهی روزهای پیاپی بیکارند مثل همین هفته که هیچ کس سراغشان
نرفته است. در چهارراه ملارد، نزدیکی کرج هستم؛ جایی که هر روز چشمهای تعداد زیادی
کارگر در انتظار کاری یک روزه، به جاده خشک میشود تا بلکه کسی از ماشین پیاده شود.
همانطورکه تا من را میبینند، با خوشحالی میگویند: «خانم! کارگر میخواهی؟»
با طنز تلخی میگویند دیگر کارگرِ فصلی نیستند و بهخاطر بیکاری، تبدیل به
کارگرهای دائمی شدهاند. زمستان و تابستان هم ندارد هر وقت بیایی، میتوانی صدها
نفر را اینجا در انتظار کار بیابی؛ در چهارراه ملارد و چهارراه اطلس. تعدادشان
زیاد است با اینهمه بارها به من میگویند اگر صبح خیلی زود میآمدی، اصلاً سر جا
خشکت میزد ازبسکه تعدادمان زیاد شده. برخی تند تند حرف میزنند، برخی در سکوت فقط
نگاهم میکنند. میگویند حاضر به انجام هرکاری هستند؛ از قبر کندن گرفته تا اسباب
کشی و نظافت منزل و کارگری ساختمان. فرقی نمیکند مهم این است که دستخالی به خانه
نروند.
هر کدام یک کیسه کنارشان گذاشتهاند، پسر جوانی پلاستیک لباس کارش را نشانم میدهد
و میگوید: «فکر نکن لباسهایم مرتب است و ریختم به کارگر نمیخورد. لباسهایم
اینجا توی کیسه است. ما کارد به استخوانمان رسیده؛ بعد دیدی توی همین تلویزیون
وقتی اعتراض کردیم، گفتند اراذل و اوباش اعتراض کردند. ما جایی را آتش نزدیم، آتش
نمیزنیم اما اعتراض کردیم تا کسی بالاخره ما را درک کند.» چند روزی بیشتر از
اعتراض به گرانی بنزین نمیگذرد و ملارد، فردیس و دیگر قسمتهای شهر کرج یکی از
محلهای اعتراض جمعی بود. پسر جوان با تأکید میگوید: «بیشتر آدمهایی که توی این
اعتراضها بودند گرفتارند، فقیرند. باور کنید این آدمها جایی را آتش نزدند؛ ما
اصلاً این جور آدمها را قبول نداریم. مگر ما میتوانیم این کارها را بکنیم و بعد
زن و بچهمان را به امان خدا بگذاریم.»
پسر جوان چند تا از همکارانش را معرفی میکند همانها که بارها بیکار و امیدوار با
یکدیگر صبحشان را شب کردهاند: «این آقا از ایلام آمده، آن یکی از قوچان، همدان،
شیروان، خرم آباد... من خودم از آذربایجان شرقی آمدهام. توی شرکت صنعتی صفادشت کار
میکردم تحریم که شدیم، بیرونم کردند. یک شرکت لوازم خانگی بود؛ سه سالی هست اخراجم
کردهاند. نیروها را رساندند به ۲۰ نفر و کلی آدم را بیرون کردند. ما هم شدیم این
که میبینی؛ کارگر کنار خیابان.» هر کدام ماهی ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان کرایه خانه
میدهند و همه زن و بچه دارند. بارها میپرسند فکر میکنی چه جوری زندگیمان را
اداره میکنیم؟»
مردی که از قوچان آمده، دستهایش را تندتند بههم میمالد و اینپاوآنپا میکند:
«خدا را شاهد میگیرم چهار روز است اینجا ایستادهام اما کسی سراغم را نگرفته؛ رویم
نمیشود این جوری خانه بروم. همین جا از سرما یخ بزنم بهتر است بروم به زن و بچهام
بگویم باز دست خالی آمدم. ۵۰۰ هزار تومان کرایه میدهم و نهایت ۱۰ روز در ماه کار
میکنم. روزی ۵۰ ،۶۰ یا ۱۰۰ هزارتومان دستمزدمان است، بسته به کرم کارفرما.
تابستانها ۲۰ روز در ماه کار میکنیم اما زمستانها وضع همین است که میبینی.
هرکار هم بوده، کردهایم. از سگ این طرف و آن طرف کشیدن تا اسبابکشی و قبر کندن و
جابهجایی مصالح.» مرد دیگر گچکار است اما مدتهاست کارش کساد شده. بیکاری بلای
جانشان شده: «این منطقه ملارد و صفادشت را بگرد، ببین چند تا آدم بیکار میبینی؟
چند تا جوان بیکار؟ اعتراض هم که بکنیم، میگویند چرا؟ میدانی ۱۰ روز در ماه
کارکردن یعنی چی؟ اصلاً درک میکنی چی میگوییم؟ میدانی این جوری منتظر کار بودن
یعنی چی؟» مرد با ناراحتی این حرفها را میزند: «ما بیتخصص هم نیستیم؛ اینجا
آرماتوربند داریم، بنا داریم... اما وقتی کار تخصصی نیست، راضی میشویم مصالح
جابهجا کنیم، اسبابکشی کنیم. یک فکری به حال ما بکنند. زن و بچهمان هم جز گریه و
زاری و دعا کاری از دستشان برنمیآید. ما نان میخواهیم.»
مرد ایلامی با ناراحتی سر تکان میدهد و دنباله حرف را میگیرد: «بیکاری پدر همه
را درآورده. زندگی بخورونمیر داریم. پسرها و دخترها نمیتوانند ازدواج کنند. قشر
ضعیف نمیداند چه کار کند. توی شهر خودمان هم کار نبود وگرنه میماندیم. اینجا هم
تا برج ۱۱ وضع همین است، زیر فشاریم. این همه ثروت داریم توی این کشور چرا باید وضع
ما اینطور باشد؟ یک نفر از همین کارگرهای میدان نرفت توی غارتها، ما خودمان بعد
ازظهرها سنگ میزدند بیرون نمیآمدیم. آدم فقیر آبرو دارد، نباید این طور بهش تهمت
بزنند.»
مردی که در منطقه فردیس مغازه آهنگری دارد، به سردر مغازه اشاره میکند و میگوید:
«برای همین مغازه فکسنی ۱۰۰ میلیون جریمه نوشتهاند. کار هم که نیست؛ میدانم
همسایه ما چند ماه است گوشت نخورده رفت از توی فروشگاه گوشت و ماکارونی برداشت برای
بچههایش. من میدانم این آدم دزد نیست، مانده چه کار کند. کارش را تأیید نمیکنم
اما میگویم دزد نیست. منطقه ما ضعیفنشین است.» مرد دیگری که سنگ فروشی دارد
میگوید: «اینجا همه ضایعات جمع میکنند به سنگهای مغازه من هم رحم نمیکنند.
میبرند، میفروشند. اما اینها که بانک آتش زدند مردم نبودند. آخر مردم بلدند
مموری دوربینهای بانک را دربیاورند؟ حالا شاید جوانی از هیجانش دو تا شیشه شکسته
باشد اما محال است این کارها را بکند. مردم فقط آمدند، اعتراض کردند. ۷۰ درصد مردم
کرج مهاجرند. ۵۰ درصد هم بیکار؛ الان توی خانواده خودم چند نفر بیکارباشند، خوب
است؟»
گلشهر کرج هم یکی از جاهایی بود که دراعتراضهای اخیر شلوغ شد. با یکی از شهروندان
کرجی که خودش را دانشآموخته جامعه شناسی معرفی میکند، سری میزنیم به ۴۵ متری
گلشهر که دستفروشی یکی از شغلهای اصلی در این منطقه است: «مدتهاست مسئولان شهری
اعلام میکنند ما در ایران ۲۰ میلیون حاشیهنشین داریم. سرریز جمعیت تهران به این
محلات میآید و اختلاف طبقاتی در این محلات کاملاً احساس میشود و ساکنان این مناطق
را پر از خشم و نارضایتی میکند. بیکاری در این مناطق خیلی زیاد است همین گلشهر،
غروبها پر از جوان بیکار است. یک بار قدم بزنی میفهمی چه خبر است. فکر میکنی این
جوان در این شرایط چه میکند؟» ... یکی از دستفروشهای گلشهر میگوید: «آرزوی ما
این است که ما را ببینند. بتوانیم صدایمان را به گوش همه برسانیم. مسئولان بتوانند
درکمان کنند و بدانند ما چه میکشیم و خواستهمان چیست وگرنه ما خواسته دیگری
نداریم.»[۱۵]
کمال اطهاری در نشستِ «حاشیهنشینان: مهاجران یا مظلومان» که در انجمن جامعهشناسی
ایران داشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد بیان کرد که «در شهر تهران
درمجموع حدود ۳ میلیون نفر در تله فضایی فقر زندگی میکنند و حدود ۳ میلیون نفر هم
در اطراف تهران و کرج در تلهیِ فضایی فقر زندگی میکنند.»[۱۶]
۲/۴ – محرومیت نسبی، سرخوردگی فردی و اجتماعی، طرد تحقیر
در بررسی علت یا علتهایِ سربرآوردن حرکتها و جنبشهایِ اجتماعی تنها نمیتوان به
وضعیتِ معیشتی و طبقاتی شرکتکنندگان بسنده کرد. بلکه گاه عاملهایی بیرون از این
مقوله بیش از وضعیت اقتصادی در شکلگیری یک حرکت یا جنبش اعتراضی مؤثر بوده و
هستند.
فردریش انگلس در نامهای به ژوزف بلوخ (Joseph
Bloch)
در ۲۱ سپتامبر ۱۸۹۰[۱۷] مینویسد: «تاحدی من و مارکس باید مسئولیت این موضوع را
بهعهده بگیریم که گاهی جوانها بیش از آنچه لازم است به جنبهیِ اقتصادی اهمیت
(بها) میدهند. در برابر مخالفان خود باید بر [آن] اصلِ اساسی که نفی میکردند
تأکید میکردیم و درنتیجه همیشه نمیتوانستیم فرصت کنیم و نه وقت آن را داشتیم و نه
جایی امکانی پیش میآمد و نه مناسبتی مییافتیم که به دیگر عاملهایی که در عملِ
متقابل سهیم هستند جایِ خودشان را بدهیم.»[۱۸]
در بررسی خیزش آبان ۹۸ سه عامل مهمِ محرومیتِ نسبی و سرخوردگیِ فردی و اجتماعی و
طردِ تحقیر را نیز باید بسیار مؤثر دانست. زمانی که انسانی میان موقعیتی که فکر
میکند مستحق آن است اما، بهدست نمیآورد یا دستیافتنی نمییابد دچار سرخوردگی
فردی و اجتماعی میشود و برای مقابله با طردِ تحقیرِ فردی و اجتماعی برمیخیزد و
میتوان بخشی از خشونتی که در این خیزش مشاهده کردیم ناشی از سرخوردگیِ فردی و
اجتماعی دانست. همین موضوع که «استانهایِ تهران و البرز با کمترین میزان فقر جزو
کانونهایِ اصلی اعتراضات بهشمار میرفتند. در مقابل، در مناطقی مثل خراسان جنوبی
که در ردیف فقیرترین استانهای کشور است اعتراضات بسیار محدودتر بود»[۱۹] بسیار
گویاست.
در گزارش میدانییی که «روزنامه ایران» در تاریخ ۱۰ آذر ۱۳۹۸ از قلعه حسنخان (شهر
قدس) با عنوانِ « پای حرفهای حاشیهنشینان پایتخت؛ از شهریار تا اسلامشهر، تهران
ما را پس زده است» منتشر کرده است ازجمله میخوانیم: «یکی دیگر از راننده ها می
گوید: «من خودم سه تا بچه لیسانس دارم که بیکارند و در خانه نشستهاند. کار نیست.
به بچه های ما کار بدهند، دیگر هیچ نمی خواهیم. چرا من با ۷۰ سال سن باید خرج بچه
جوانم را بدهم؟ او الان باید کمک خرج من باشد.»[۲۰] و زنی میگوید: «چند ماه پیش از
تهران آمدهایم. برادر شوهرم اینجا بود گفت شما هم بیایید. خانه مان خیابان ۱۷
شهریور بود. آنجا دیگر توان کرایه خانه دادن نداشتیم آمدیم اینجا. اینجا هم
کرایه ارزان نیست. جنسها هم مثل تهران است. تهران بهتر بود اما دیگر نمیتوانستیم
بمانیم. آنقدر بچههایم ناراحت هستند که نگو. به آنجا عادت داشتند. جوانهای ما
همه بیکارند. اگر کار باشد، سرشان گرم می شود. پسر خودم فوقلیسانس گرفته اما
آنقدر بیکار ماند که آخرش رفت همین جا شاگرد آهنگر شد. همش توی خودش است.»[۲۱]
۳/۴ «تکه»هایی که در یک روند شکل گرفتند، چگونگیِ بسیجِ مردم و نه چرایی آن
(جامعهیِ تکهتکهشده و نه تودهوار):
از
منظرِ دیگری نیز میتوان به خیزش آبان ۹۸ نگریست. همانطور که پیشازاین اشاره
کردیم در هر جامعهای بهاندازهیِ کافی نارضایتی وجود دارد که باعث بسیج گروههایی
از مردم شود. موضوعِ اصلی بهدست آوردن و درک عاملهایِ تعیینکنندهیِ رشد (یا
پسرفتگی) آنهاست. همراه با نظریهیِ جامعهشناختیِ «بسیج منابع» میتوان گفت اگر
حرکتها و جنبشهایِ اجتماعی را چون روندی درحالِ شکلگیریِ یک رابطهیِ نیروها،
شکلگیریِ یکمعنا بدانیم، گروهایِ اجتماعییی که در این حرکت اعتراضی شرکت کردند
نباید چون «داده» فرض شوند بلکه آنها را باید گروههایی در نظر گرفت که «بهطور
اجتماعی» شکل گرفتند. برخلافِ نظر کسانی که جامعهیِ ایران را تودهوار میدانند
براین گمان هستم که بهرغمِ کوششهایِ فراوان حکومت موفق نشدهاست از جامعهیِ
ایران جامعهای «تودهوار» بسازد. اما، جامعهیِ امروز ما جامعهای است
«تکهتکهشده». در آبان ۹۸ این «تکه»هایی که در فضایِ کموبیش مشترکِ اجتماعی قرار
داشتند در یک روندِ خاص بهطورِ اجتماعی شکل گرفتند و نارضایتی و خشم خود را در یک
خیزش بزرگِ همگانی به نمایش گذاشتند.
۴/۴ – سربرآوردنِ «سوژه»
مفهوم «سوژه» نخست در فلسفه و سپس در سیاست و حقوق و انسانشناسی و عرصههایِ
فرهنگی و سیاسی از دیرباز مطرح بوده و معناهایِ گوناگونی بهخود گرفته است. در
بُعدِ جامعهشناختی با نقلِ کلامی از میشل ویویورکا، جامعهشناس فرانسوی، تعریفی
مختصر و بسنده (در اینجا) ارائه میدهیم:
«بهگفتهیِ جامعهشناس آلمانی، هانس یُوآس، سوژه "منشِ آفرینندهیِ چون انسان عمل
کردن است."[۲۲] امکانِ پروردنِ خود چون فرد، چون موجودی خاص توانا به بیانِ
انتخابهایش و درنتیجه مقاومت کردن مقابل منطقهایِ حاکمِ اقتصادی، جماعتی، فنی،
سیاسی و غیرِ آن. بهعبارتدیگر سوژه پیش از هرچیزِ دیگر امکانِ پروردنِ خود
بهعنوانِ اصلِ معناست، قرار دادنِ خود است درمقامِ موجودی آزاد و ساختنِ سیرِ
زندگیِ خود.»[۲۳]
در خیزش آبان ۹۸ ما شاهد سربرآوردن گونهای از جلوههایِ «سوژه» هستیم.
۵ – خیزش آبان ۹۸: نمادی از جهتِ تاریخیِ حرکتِ جامعه، شکلگیریِ تضاد اصلی
از جنبش دانشجوییِ تیرماه ۱۳۷۸ تا جنبش زنان و تا اعتصابها و حرکتهایِ اعتراضیِ
کارگری تا تظاهرات معلمان و بازنشستگان و مالباختگتان تا جنبش سبز و مطالبهیِ
اصلی «رأی من کو؟» (که فشردهیِ خواستها و مطالبههایِ مردم ایران از انقلاب
مشروطیت تا به امروز بود) ... شورش دیماه ۹۶ و سرانجام خیزش آبان ۹۸ ما شاهد
آرامآرامِ شکلگیری یک حرکت اجتماعی بزرگی در بطن جامعه هستیم که در مرکزِ
تضادهایِ جامعه قرار گرفته است. در این روند شاهد هستیم که بهمرور نوعی رفتار و
سلوک در تجربه و عملِ اجتماعیِ بخشهایِ فزایندهیِ جامعه شکل گرفته و بازتولید
میشود که تنها یک کنشِ اجتماعی و بسیجِ سادهیِ زنان و مردان و جوانان نیست بلکه
تجسمِ یک تغییرِ اجتماعی بزرگ و دربردارندهیِ جهت تاریخیِ حرکت جامعه است که شاید
شعارِ «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمامه ماجرا» بیانِ ابتدایی و فشردهیِ آن باشد.
____________________________
[۱] سایت تحلیلی- خبریِ عصر ایران، ۸ آذر ۱۳۹۸ بهنقل از «تسنیم» تارنمایِ نزدیک به
سپاه پاسداران
[۲] ازجمله: کاظم کردوانی، بسترهایِ فکری، فرهنگی، اجتماعیِ پیدایشِ جنبش سبز،
نشریهیِ «آزادی اندیشه»، شمارهیِ اول، خرداد ۹۴ برابر با ژوئن ۲۰۱۵
[۳] کاظم کردوانی، بسترهای فکری، فرهنگی، اجتماعیِ پیدایشِ جنبش سبز، نشریهیِ
«آزادی اندیشه»، شمارهیِ اول، خرداد 94 برابر با ژوئن ۲۰۱۵. همچنین: کاظم
کردوانی، تحلیلی بر جنبش اخیر مردم ایران، اخبار روز، ۲ شهريور ۱٣٨٨ برابر با ۲۴
اوت ۲۰۰۹
[۴] ازجمله میتوان منطقههایِ بسیار وسیعی که از کیلومترِ 18 جادهیِ ساوه،
کاروانسرا سنگی، تا کنارههایِ شهرری تا شمال جادهیِ سابقِ دماوند و جوادیهیِ
تهرانپارس و سیمان شهرری را دربرمیگرفت نام برد، مانند شادشهر، باقرآباد
(کهریزک)، دولتخان، اسماعیلآباد، علیآباد، یاخچیآباد، شهر شاهپور، خانیآباد
نو، نعمتآباد، چشمهعلی، جوادیه (تهرانپارس)، هاشمآباد، مشیریه، مشیریه (سیمان)
[۵] مجلس شوراي ملی در نخستین دورهیِ قانونگذاري و در سال ۱۲۸۶ قانون بلدیه را به
تصویب رساند. در سال ۱۳۲۸ (در تاریخهایِ ۳۰/۲ /۲۸ و ۴/۵/۲۸) مجلس قانونهایِ دیگری
درخصوصِ شهرداری و انجمنشهرها از تصویب گذرانید. در تاریخ ۲۰/۵/۱۳۳۱ نیز در تکمیل
قانونهایِ پیشین لایحهیِ قانونی شهرداريها و سرانجام در تاریخ ۱۱/۰۴/۱۳۳۴ قانونی
که پایهیِ قانونِ فعلی شهرداریها است بهتصویب رسید. به این قانون در طول سالها،
اصلاحیهها و الحاقیههایِ بسیاری اضافه شد. ازجمله در تاریخ ۲۷/۱۱/۱۳۴۵ مادهیِ
۱۰۰ قانون شهرداري و ۲ تبصره آن الحاق گردید. در تاریخ ۱۷/۵/۱۳۵۲ تبصرهیِ ۱
مادهیِ ۱۰۰ قانون شهرداری اصلاح شد و در تاریخ ۲۴/۱۱/۱۳۵۵ قانون الحاق ۶ تبصره به
مادهیِ ۱۰۰ قانون شهرداریها از تصویب مجلس گذشت. پس از انقلاب «شورای انقلاب» در
تاریخ ۲۷/۶/۵۸ تبصرههایِ دیگری به این قانون اضافه کرد.
[۶] براساس اصطلاح موجود در عرصهیِ «کالا» و قانون گمرگ و ... از اصطلاحِ
«آدمهایِ مرجوعی» استفاده کردهام که از نگاه حکومت این مردمِ ساکن حاشیههایِ
شهرها و شهرکها نه انسانهایِ حقمدار که «مرجوعی» هستند!
[۷] سایت تحلیلی خبری عصر ایران، ۲۶ دی ۱۳۸۶ برابر با ۱۶ ژانویه ۲۰۱۸
[۸] ایرنا، ۵ اسفند ۱۳۹۵
[۹] اقتصاد آنلاین، ۱/۹/۱۳۹۳
[۱۰] همشهری آنلاین، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
[۱۱] اقتصاد آنلاین، ۱/۹/۱۳۹۳
[۱۲] دنیای اقتصاد، ۲/۱۱/۱۳۹۶
[۱۳] همان
[۱۴]
«آتش خاموش، ص. ۶۳. کتاب «آتش خاموش؛ نگاهی به اعتراضات آبان ۹۸» (مؤسسه رحمان،
خرداد ۱۳۹۹) یکی از نادرترین کارهایِ جامعهشناختی منتشرشده در این سالهاست که با
همکاریِ چند نفر درخصوصِ یک واقعهیِ بزرگ اجتماعی تهیه شده است. این طرح با
مدیریت سعید مدنی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد، و همکاریِ محمدامین زندی، اسما
صارمی، امیرحسین غلامزاده نطنزی، عطیه ملکزاهدی، زهرا موحدی ساوجی، حمیدرضا نظری
کرمانی، سپیده یادگار به سرانجام رسیده است. خواندن این کتابِ ارزشمند را به
علاقهمندان توصیه میکنم.
[۱۵] روزنامه ایران ، ۹ آذر ۱۳۹۸
[۱۶] رویدادهای معماری، ۱۷ آذر ۱۳۹۵، محمدصادق یوسفزاده
[۱۷] این نامه نخستین بار در سال ۱۸۹۵ در نشریهیِ
«Der
Sozialistische Akademiker», n° ۱۹
منتشرشد
[۱۸] KARL MARX—FRIEDRICH ENGELS TEXTES CHOISIS (1875-1894). Tome III des Œuvres choisies de Karl Marx et Friedrich Engels publié en 1970 aux Editions du Progrès, Moscou. WWW.MARXISME.FR
[۱۹] «آتش خاموش»، ص. ۶۷
[۲۰] مریم طالشی، پای حرفهای حاشیه نشینان پایتخت؛ از شهریار تا اسلامشهر، تهران
ما را پس زده است، روزنامه ایران، ۱۰ آذر ۱۳۹۸
[۲۱] همان
[۲۲]
Hans Joas, La créativité de l’agir, Paris, Cerf, 1999 (1992), p.15
همین
کتاب
به
زبان
اصلی،آلمانی:
Die Kreativität des Handelns,
Frankfurt,
Suhrkamp, 1992
[۲۳]
Michel Wieviorka, La violence, Paris, Editions Balland, 2004, p. 286
http://www.asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=53641
منبع: نشریهیِ «سپهر اندیشه»، شمارهیِ یکم، فروردین ۱۴۰۰
https://sepehrandisheh.com