تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

25 امرداد ماه 1400 -  16 ماه اگوست 2021

فرق ایران و افغانستان

اسماعیل نوری علا

تسلط نیروهای اصول گرای مسلمان موسوم به طالبان (یا، به زبان حوزهء علمیهء قم، «طلبه» های اسلامی) بر سرزمین شوربخت افغانستان (به دلایلی که فعلاً جای بحث آن در این مقاله نیست) برای ما ایرانیان (و نه حکومت مسلط بر ایران، که حکایت دیگری دارد) دارای عواقب و جوانبی است که لازم است هرچه زودتر به آنها توجه کرده و در مورد آنها اندیشید.

من، در این مقاله که با عجله می نویسم، می کوشم فهم خود را از این ماجرا شرح دهم، بی آنکه مدعی باشم همهء جوانب را سنحیده و یا حتی از آن مطلع باشم. این فهم هم، بر اساس تجربهء بیش از چهار دهه و بر این اساس ظاهراً مکتوم شکل گرفته که اسلام سیاسی (چه در وجه سنی و چه در وجه شیعه اش، که این دومی به همت شريعتی ها و خمینی ها و با تقلید از وجه سنی اخوان المسلمینی اش شکل و شمایل گرفته) در عین داشتن یک اصل و سرچشمهء واحد، صرفاً بنا بر شرايط محیطی خود، در صورت های مختلفی اظهار وجود کرده است. والا، از نظر من، حکومت «ولایت» فقیه با حکومت «خلافت» داعشی و «امارت» طالبانی جملگی یکی هستند و این اشتباه ملت ما خواهد بود اگر تصور کند حکومت ولی فقیه مسلط بر او بهتر و آدمی تر از حکومت داعش و طالبان است؛ یعنی درست همان چیزی که حکومت ولی فقیه هم اکنون می کوشد آن را به ملت ایران تلقین کند.

دیروز سید محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر سید محمد خاتمی، رئیس جمهور (بخوانید تدارکچی سید علی خامنه ای)، پستان به تنور چسبانده و در حساب توئیتری اش نوشته بود: «چه اضطرابی دارند پدرانی که در افغانستان دختر دارند. دین طالبانی دختران را غنیمت حنگی می داند.» (يعنی دین ولایتی طور دیگری به دختران کفار و دگراندیشان نگاه می کند) و دیدم آقائی به نام مهدی در جواب اش نوشته است: «سید جان! از بلاهائی که بعد از انقلاب سر دخترها تو کمیته می آوردید بگویم یا کاری که با دخترهای مجرد محکوم به اعدام تو زندان ها می کردید؟ کاش احترام خودتان را نگه دارید و همه تون یک مدن خفه شید!» و این یادداشت مرا به یاد آن روزهای وحشتناک تیغ بر لب دختران کشيدن، و پونز به پیشانی شان زدن، و پایشان در داخل کیسه های پر از حشرات کردن انداخت، به یاد توبه سازان تابوت نشین و کشتارهای دسته جمعی. و حیرت کردم اگر کسی بعد از چهل سال فکر کند که رئیس گروه طالبان وحشی تر و خونخوارتر از خمینی و حامنه ای است.

اما می توان به این نکته هم اندیشید که چرا حکومت ولایت فقیه این روزها و ظاهراٌ کمتر از حکومت داعش و طالبان از خود سبعیت نشان می دهد (در حالی که واقعاً، با رکورد کشتار خیابانی 1500 جوان در دو روز، و منع ورود واکس واقعی و مؤثر و کشتار دسته جمعی مردم، ثابت کرده که از داعش و طالبان خونخوار تر است).

حکومت ولائی اگر انتخابات برگزار می کند اما با تقلب آن را از حیز انتفاع می اندازد، اگر فتوای تحریم بمب اتمی صادر می کند اما در دل کوه و صحرا مشغول غنی سازی اورانیوم است، و اگر دلقکان مکلا (بجای معمم) خود را به مذاکره با 1+5 می فرستد و «برجام» بازی در می آورد اما در همان حال به حزب الله لبنان موشک می دهد که اسرائیل را از نقشهء دنیا بزداید، و در توجیه دخالت اش در سوریه ژست حفظ منافع ملی را می گیرد اما دست به قتل عام مردم بدبخت آن کشور می زند و مردمان بی نوای حوثی یمن را به جنگ عربستان می فرستد و برایشان کربلا بازی در می آورد و اشگ تمساح می ریزد، و خلاصه با حفظ ظاهر جنایت می کند، همه بخاطر آن است که با ملتی روبرو بوده که 60 – 70 سال پیش انقلاب مشروطه را سامان داده و شیخ فضل الله نوری، آیت الله اول آخر عصر قاجار، را به دار کشیده است.

می خواهم بگویم که، جز لباس و عمامه و یقه آخوندی و ریش سه تیغ اصلاح طلبان حکومتی لولنده در ایران، بین ولایت و خلافت و امارت این جانیان تفاوت چندانی وجود ندارد و، اگر منصف باشیم، تفاوت را باید در ميزان متمدن شدن اقشار مختلف یک ملت نسبت به ملت دیگر ببینیم. قصدم به هیچ وجه اهانت و تحقیر ملت درد کشیدهء افغان نیست اما، بهر حال، سرعت و عمق نفوذ تمدن در کشورهای مختلف با هم فرق دارد. در قرتن گذشته عمق  و وسعت قشر پیشرفته در ایران و افغانستان یکی نبوده است. ملت افغانستان، علیرغم قشر تحصیل کرده و سکولارش، که در آن چهره های برجسته ای دیده می شوند، همچنان کشوری اسلام زده، حرافاتی، اسیر ارزش های قومی و قبیله ای است و، در پی خروج نیروهای امریکائی، سرعت تسلط طالبان بر آن خود نشانی از آمادگی بخش بزرگی از مردم این کشور است. دوستان داخل کشورم برایم تعریف می کنند که عدهء زیادی از مردان افغانی مقیم ایران بخاطر پیروزی طالبان جشن گرفته و شیزینی پخش کرده اند. اما تسلط طالبان شیعی در ایران، اگرچه با سرعت و بر اساس طرح جنایتکارانهء کارتر انجام شد، اما نتوانست شعلهء مقاومت اغلب همان هائی را که در انقلاب شرکت کرده بودند فرو بنشاند و چهل و سه سال است که این ملت (بخصوص زنان اش) با تحمل همهء مرارت ها بر چهرهء کثیف رهبران رژيم ولایت فقیه پنجه کشیده اند.

اکنون هم نسل هائی که پس از انقلاب بدنیا آمده و در زیر تسلط استبدادی این حکومت بالیده اند باید دریابند که طالبان از خامنه ای و رئیسی بدتر نیستند بلکه نسخه دیگری از همان ها هستند هستند، و اگر جنگی ایدئولوژيک میان طالبان سنی و ولایت مداران شیعه درگيرد ملت ما نباید از ترس طالبان به دامان طلبه های ولایتی پناه برد. اینها ویروس کووید100 هستند و طالبان نسخهء دلتای آنها است و یک ملت سرفراز و جنگنده باید در جبهه ای که علیه هر دوی آنها می جنگند حضور یابند.

اگر وضع مردم ما مثل وضع مردم افغانستان نیست، مبادا که آن را امتیازی برای ولایت فقیه بدانیم. اگر امتیازی وجود دارد آن امتیاز از آن ملت رزمنده ای است که چهل سال با این اوباش دزد و جنایتکار جنگیده است تا آنچه را که در یک غفلت لحظه ای اما تاریخی از دست داده دیگرباره به دست آورد.

این روزها هستند کسانی که می کوشند این تصور را القاء کنند که حکومت اسلامی کل ملت ایران را به فساد و فحشا و اعتیاد و بی تفاوتی و بی غیرتی کشانده است و دیگر نمی توان امیدی به کوشش این مردم برای رستگاری از چنگال خون گرفتهء این جلادان داشت. من اما می گویم که فریب این القائات کینه توزانه را نباید خورد. مردمی که دسته دسته به زندان می روند و شکنجه و اعدام می شوند و باز به خیابان می آیند تا ظاهراً با شعار نان خواهی و ارزان طلبی نفرت خود را نثار ولایتیان کنند فاسد و معناد نیستند. حضور مادران داغدیده در صحنهء سیاسی ما خود نشان از آن دارد که آنان چه دسته گل هائی را پرورانده و به ملت خود هدیه کرده اند. وجود گورهای دسته جمعی، زندان های بی پایان و سرکوب های مدام خود نشان از وجود زندهء مقاومتی دارند که در خانه های مردم ما جاری است.

در طول تاریخ، ملت ما، با همهء مرارت ها، دشمنان بسیاری را رام و دست آموز خود کرده است و این بار هم عاقبت خواهد توانست از این ایام دلگرفته بگذرد و با حافظ بخواند که:

شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتند

هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش

به صوت چنگ بگوییم آن حکایت‌ها

که از نهفتن آن دیگ سینه می‌زد جوش

شراب خانگی ترس محتسب خورده

به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش

  در این میان، به نظر من، وظیفهء تاریخی ملت ما انتقال تجربه های تلخ اما سرافرازنهء چهل خود است به آن بخش هوشیار ملت اقغانستان که تازه مبارزه نوین خود با نیروهای اهریمنی طالبان را آغاز کرده اند.

 

بازگشت به خانه