تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

4 شهریور ماه 1400 -  26 ماه اگوست 2021

 

زني از روی جلد تايم

                                           به : زنان بريده زبان

 

من عايشه به نظر مي رسم!

چهره به چهره ، رو به روي جهان

با بینی بریده ام

دوربین از عکاس گرفته و

از روی جلد تایم بیرون جهیده ام

به طلب زبان و زنان ديارم.

 

مي گردم

خانه به خانه، در به در

كوچه به كوچه ، كو به كو.

 

گیرم که چادر بر سر تلویزيون بكشيد

سنگ به زير زبان ام نهيد

و صداي ترانه ام را دو رگه كنيد،

من زن-تي وي ام!

مشروح اخبار شناعت و شيون

نكته به نكته تان خواهم كرد!

 

برقع را دزدها بايد بزنند

اينك شما راهزنان زنان!

و چادر براي نامردان است

اینک شما شرم مردانگي!

 

بنگريد

بي چادر و بي برقع

مو به مويم گره زده اند زناني

گيس بريدهء گناه زنانگي

 

***

نامرداني از ناپاكستان

تيغ اگر چه به بيني ام كشيدند

زباني سرخ اما به كام دارم

گلويم دري و

فريادم فارسی است.

 

زنم / زاییدهء زنم

و از زبانم زنان زيادي می زایم.

 

پيراهن ها پيرم نكردند

رشته به رشته رشيدم

نخ به نخ شكيبا

شكر و شكايت مي پوشانم بر تن وطنم.

 

عایشه ام نامید پدرم

نسب ام شايد به زني طاهره از كشور دارا برسد

نور چشم كابل و قره العين قندهار

تهران خفه اش كردند

و تن اش را به چاه...

 

شير از زني نوشيده ام كه فارسی مي خنديد

و سينه اش بوي شيراز مي داد

 

زبان مادرم را برداشتم و

بيني بريده ام را

و دوربینی كه كانون كينه هاست

 

***

به راه افتادم

حلقه به حلقه / حلقوم بريده ديدم و

فريم به فريم / فرياد فارياب شنيدم

همراه با آوارگان،

راه بلد كوره راه ها

 

شب به شبرغان خفتم

و روز به نيمروز سپردم

جرم ديدم و جنازه كشيدم

در طلب مثله هاي تن ام

در این دیار

خون دل به دو ديده ديده ام

چشمه به چشمه، جو به جست و جويم

تا دوآب از دو چشم دو بوداي باميان ستردم

 

از اشک تا اشكاشم

پشت به پشتون

 

زاری بر مزار مردم بی مزار سخت است

 

عايشه ام و طاهره زيسته ام

تصوير دوربينم مماس با چادر آبي ام نمي شود

از بوسه ي اجنبي

مسجد گونه ام كبود است

 

لب ام شيرين، قند قندوز

لب ام ياقوت، لعل بدخشان

 

هواي هرات از بویایی ام می گذرد و

دهانم دولت شاهي ست

 

آتش ام به خرمن خشخاش تان

كه زاده ی دره چخماق ام

 

گلوي مواجم از ترانه های تاجيكي / بريدن نتوانيد

 

و رقص قرصك از يادم / بردن نتوانيد

 

حتا همين حالا كه

خانه به خانه گشتم

و بی آشیانه گشتم..

 

و حالا

۳۴ تکه از هر استخوانم

بوی تازيانه می دهد

 

خیز برده ام

به سمت شرافتی که طیاره های پلشت از کابلم بردند

پنجه ي دخيل می کشم به ضريح شاه پنجشیر

 

از دره هاي محاصره

شرف است که بالا می رود

 

من زني از امروزم

دختر هزاره های پارسی

چشمانم لنزهاي گشوده به تاریخ

پلك به پلك كابل

 

گشته ام به گرد زنانم!

دورتا دور هرات

 

آي-خانوم!

زيباك فارسي

كه عايشه به نظر مي رسي!

به نكاح مجبور طالب بدمست كه مي روي،

بگو هزار هزار عايشه مي گويند:

 

كابل كنيز كسي نمي شود

که از زني زاده شده باشد!

 

بگو فارسي

دري به بهشت است

بگو طالب دوزخ است

بگو زنان، چشم و گوش شاه اند

هم شانه ي احمد

هم شأن مسعود

 

كور شويد و ببينيد

هر صبح آفتاب از پنجشير طلوع مي كند!

 

بگو به كوري چشم تان

عايشه روزي دوباره به روي جلد تايم باز خواهد گشت

رو به روی مردان

با لب خندهای فارسی اش

چهره به چهره جهان

 

به طالب بگو

بگو زيبايي زنان روزي

زوال تان خواهد بود

پود به پود

 

و زبان زنان، آن تيغي ست

كه ريش تان خواهد بريد

تار به تار!

تابستان ۱۴۰۰

 

بازگشت به خانه