تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

15 شهریور ماه 1400 -  6 ماه سپتامبر 2021

چهار شعر برای افغانستان

فرخ احسانی

 

از در مخفی

صدای گلوله می آید، بشمار

دختر کابل را

از در مخفی می برند.

 

حال که به جستجوی خون اش برخاسته ای

جلوتر بیا

آهان!

راه های کور ابرها را

                       باز کن

و  او را

در هوای باران مه و اشگ

ببین.

 

کمی جلوتر بیا

گره‌های کور راه ها را 

                        باز کن

و عطر و بوی محبوبه های شب را ببین

که گم شده می گردند

در کوچه های دنیا.

 

کمی جلوتر بیا

آهان!

گره کور درها و پنجره ها را

                                باز کن

وپریشانی آینه ها را  تسلی بده.

 

صدای تازیانه می آید، بشمار

دختر کابل را

از در مخفی می برند.

 

در درهء پنج شیر

باد در دره ی پنج شیر می دود

دختر عمو!

 

بیرق های طالبان

         به مسیر های مسدود

                        آوبخته است

                                    در قندوز.

 

باد با پرده های شب می رقصد

در کابل

در خانه های خالی هرات

و‌‌ عقاب ها

     در آغوش دره ی پنج شیر

                          آرام‌ می گیرند.

 

در غروب مزار شریف

         به فردای خویش می اندیشم

                                     ملا ممد جان

و از میان دار و درخت ها می گذرم

                                     در قندهار

و پرچم های سپید را می بینم

که به تابوت های سیاه آویخته اند.

 

در بدخشان و بامیان

عقاب ها

     بالای دره ی پنج شیر

                         پرواز می کنند.

 

در سرزمین من

           باد می دود

در خانه های خالی.

 

گریه کن... دنیا

 

گریه کن کابل/گریه کن هرات/

گریه کن قندوز/گریه کن قندهار/

طالب ها

ملاعمر را

از غار نخستین اش بیرون می کشند

و ملا برادر را

در مخفی گاه اش ملاقات می کنند.

 

گریه کن تهران/گریه کن اسلام آباد/

گریه کن‌ مسکو/گریه کن‌ پکن/

گره کن دهلی/گریه کن‌توکیو/

اینجا

در متن دوزخ موعود

ابلیس به شکل بن لادن درآمده است

و به زبان مرگ سخن می گوید.

 

گریه کن بدخشان/گریه کن بامیان/

گربه کن غزنه/گربه کن اسدآباد/

اینک

انفجار بمب ها و آذرخش

پشت سر پناهنده ها...

 

دختران بخت جیغ می کشند.

تردید نکنید

این سرزمین بوی نا می دهد

و توفانی هولناک

از جهان زهر چشم می گیرد.

 

گریه کن ابوظبی/گریه کن عشق آباد/

گریه کن دوشنبه/گری کن تفلیس/

گریه کن بغداد/گربه کن....مکه/

اینجا

در متن نطعی خونین

دختران دوازده ساله جیغ می کشند.

 

گریه کن  زرنج/گریه کن بگرام/

گریه کن میمنه/گریه کن قلعه نو/

جنگجویان تازه نفس

از در و پنجره ها بیرون می ریزند

و کشته ها

مردن را شایع می کنند.

 

گریه کن اوتا وا/گریه کن سیدنی/

گریه کن رم/گریه کن بن/

گریه کن لندن /گریه کن...پاریس/

تراژدی آغاز می شود.

 

- صدای خدا را می شنوید؟

تردید نکنید

نسبت من با پلنگ را غزالی می داند

که کنار چشمه ای زرد افتاده است.

 

گریه کن مزار شریف/گریه کن خوست/

گریه کن بغلان/گریه کن جلال آباد/

روی چشم های نابینا دست می کشند

اتفاقی نمی افتد

پلک های مرده را می بندند

اتفافی نمی افتد.

 

گریه کن دمشق/گریه کن بیروت/

گریه کن آنکارا/گریه کن قاهره/

گریه کن تونس /گریه کن صنعا/

هر زمان که مرداد ماه بیاید

از تیمارستان می آیم به تماشا

 

طالب ها

راه می افتند کنار مرده ها

بعد از خواب اندام ها

و طعم خون زیر لب ها.

 

قهقهء سنگسار

اینجا

آب از گلوی هیچ کس پایین نمی رود.

 

زاده شدن در زمین

قهقهه ی ابلیس را به دنبال دارد،

می شنوید؟

 

وقتی که زن به تملک طالبان اش در می آید

جان‌ پدر

صورت زخمی تو شرمسار می کند

‌‌‌                                         ماه را

رقص شیطان را

ببین در خیابان ها

اینجا

گل های یاس هیمه ی دوزخ اند

و سنگ‌ روی سنگ می گذارند

                         بر سینه ی زن.

سنگسار زمین است انگار

این‌کره ی مزخرف

که وقت مرگ اش را اعلام‌ کرده اند،

می شنوید؟

 

اینجا 

آب از آب تکان‌ نمی خورد

گنجشک ها جیک‌ نمی زنند

تقلای زن را ببین

در خیابان ها

 

ما با ادراک دوزخ

از کوچه های تاریک‌ عبور می کنیم

غارت زن بفمی نفهمی نزدیک است

دختر جان کجایی که ببینی

بعد انفجار تن

           گلوی کلاغ را پاره می کنند

و جلیقه های انفجاری را بالا می گیرند

بغض‌ دنیا دارد می ترکد،

می شنوید؟

 

استخوان های زن خاکستر می‌شود

خاکستر می شود

- دختران دوازده ساله را می آورند

کودک در چاه ضجه می زند

ترانه ممنوع است

سازها را می شکنند در خیابان ها

می شنوید؟

 

دست آخر را چه کسی بازی می کند

چه کسی می بازد

چشم‌های چه کسی بارانی ست

چشم‌های چه کسی حونین ست

 

اصلن ترک روز می کنم

و در مخفی گاه ها

       نام دختران بخت را 

                     پنهان‌می کنم

دوزخ اینجاست

در این کره ی مزخرف

و ابلیس

جغرافیا نمی شناسند.

شهریور 1400

 

بازگشت به خانه