تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
برگرفته از توییتر
یکی از دوستان تعریف می کرد:
اربعین سال ۹۵ برای زیارت رفتم عراق؛ از نجف تا کربلا رو باید پیاده می رفتیم. بین مسیر برخی از عراقی ها جلوی ما میومدن و میخواستن شب برای شام و استراحت خونه شون مهمون بشیم و اصرار زیادی هم می کردن. یک شب رو، به اصرار زیاد یکی از عراقی ها، موکب نرفتیم و رفتیم مهمونش شدیم. گروه ما شش نفره بود و چون من عربی بلد بودم مترجم گروه بودم. شب بعد از صرف شام مقداری با صاحبخونه حرف زدم. از همه جا حرف زدیم تا رسیدیم به جنگ هشت ساله. ازش پرسیدم:
- جنگ رو ما بردیم یا شما؟
یه
لبخندی زد و گفت:
تو چی فکر می
کنی؟
گفتم:
به ما میگن که ما پیروز شدیم.
گفت: در مورد جنگ نمی خوام صحبت کنم. اگه در مورد وضعیت کنونی صحبت کنم بهتر متوجه میشی.
گفتم: باشه.
گفت:
حکام شما کجایی هستن؟
گفتم: خوب معلومه،
ایرانی...
گفت:
مگه پیامبر
تو ایران بود که الان اولادش بر شما حکم میکنن؟
مگه ایران از اول سید هم داشته؟
کمی به فکر رفتم.
گفت:
خوب؛
تا اینجا که حکمرانان
تون از ما هستن.
بعد گفت:
چرا حاکمان
تون با تمدن ایرانی مخالف هستن؟
گفتم: نمیدونم...
گفت:
به خاطر اینکه تمدن اسلامی رو جایگزین
اش
کنن.
پس تا
اینجا تمدن
تون رو هم ما ازتون گرفتیم، درسته؟
از رو استیصال سری به نشونه تایید تکون دادم...
گفت:
چرا سر سفرهء
عید نوروز تون قرآن هست و دعای عربی میخونید ؟
و
بعد،
بدون اینکه منتظر جواب بمونه،
گفت:
پس تا اینجا آداب و
رسومتون رو هم گرفتیم ازتون.
بعد گفت:
اسم خودت چیه؟
گفتم: محمد کاظمی...
خنده ای کرد و گفت:
خوب پس اسم
و فامیل
تون رو هم ازتون گرفتیم.
بعد پرسید:
دین اصلس
ایرانی ها چی
بوده؟
گفتم:
زرتشت...
گفت؟ خداتون
-
اهورا مزدا
-
کتاب آسمانیتون؟
-
اوستا...
-
معبدتون؟
-
آتشکده...
گفت: کو اینا که گفتی؟
شما که به زیارت اهل قبور امامزاده های عرب میروین..
پس ما دین
و مذهب
تون هم ازتون گرفتیم..
تازه
پول
تون هم که خرج عراق،
سوریه،
فلسطین،
لبنان،
و
یمن،
میشه؛
پس پول
تون رو هم گرفتیم.
درسته؟
با ناراحتی گفتم: درسته...
گفت:
قهرمانان
اسطوره های شما کیا
هستند؟
گفتم: رستم و سهراب و اسفندیار
و...
گفت:
پس چرا میگین یا علی،
یا فاطمه،
یا حسین...؟
پس ما
قهرمانان
تونم ازتون گرفتیم..
بعد گفت: ما همه چیه شما رو گرفتیم...
حالا هم
مجبورتون کردیم که پای پیاده و بدون کفش بیایید کشور ما و اسطوره ما رو زیارت کنین.
از شدت ناراحتی عرق کرده بودم.
دوستانم ازم پرسیدن:
صاحبخونه چی داره میگه؟
که یهو صاحبخونه بهم گفت:
دوستان
تم بگو بیان اینجا که صحبت
های ما رو
گوش بدن.
هر چی باشه نصف زبون شما عربی هست دیگه!؟
راستی ما زبون مادری شما رو هم ازتون گرفته
ایم.
البته چیزی نمانده که اسم کشورتون ایران و خلیج فارس
رو
هم عربی کنیم و...
حالا خودت بگو ما بردیم یا شما...؟
***
شب تا صبح خوابم نبرد و همه اش داشتم به حرفاش فکر می کردم.
صبح که شد به دوستام گفتم: شما سفر کربلا رو ادامه بدید. من دارم برمی گردم ایران...
@jadogareshahrOZ