تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

13 آبان ماه 1400 - 4 ماه نوامبر 2021

مهران مدیری و تخریب نوستالژی خطرناک

مهرداد صمدزاده

  هیچگاه تصور نمی‌کردم روزی مطلبی درباره مهران مدیری بنویسم. ترجیح من معرفی انسان‌هایی است که همواره به قدرت پشت کرده‌اند و نه آنانی که راه خضوع در برابر قدرت را پیش گرفته‌اند. اما دو انگیزه مرا به نگارش این مطلب وادار ساخت: نخست ضرورت روشنگری در شرایطی که بسیاری از برنامه‌های سرگرم‌کننده تلویزیونی صدا و سیمای جمهوری اسلامی با ترفندهایی فریبکارانه به وسیله‌ای در جهت مخدوش ساختن اذهان عمومی مبدل گشته است؛ دوم تجلیل از سه چهره محبوب هنر ایران، اسفندیار منفردزاده، شهریار قنبری، و زنده یاد فرهاد مهراد است که با هنر خود روزگار گذشته را به زیبایی فکر و روان آراستند. این تجلیل پاسخی است به تلاشی عبث از سوی مهران مدیری و همدست سارق اش، بنیامین بهادری که برای زدودن این سه چهره ماندگار از خاطره جمعی دست به تبانی زده تا با اجرایی جدید، اما به غایت مبتذل، از یکی از محبوب‌ترین آثارشان اصل اثر را به دیار فراموشی روانه سازند. این تلاش که سیاست رسمی نظام حاکم را تشکیل می‌دهد اساسا مبتنی بر ضدیت با نشانه‌ها و نمادهایی است که نوستالژی فرهنگی را در مردم برمی‌انگیزد. نمونه بارز این ضدیت هم اکنون در اعمال فشار بر کافه قنادی فرانسه در تهران از سوی مقامات حکومتی دیده می‌شود تا طرح نوستالژیک روی جعبه‌هایش را که یادآور فضای ایران پیش از انقلاب است تغییر دهد. این سیاست که مدیری از عوامل مهم اجرایی آن در صحنه هنر است تفاوت چندانی با عمل طالبان در افغانستان ندارد که پس از تسلط مجدد بر این سرزمین، تصاویر صورت عریان زنان را که بر تابلوهای عمومی نقش بسته بود با رنگ پوشانیدند. از این منظر، مهران مدیری نیز نقش آن رنگرز طالبانی را ایفا می‌کند که با مهارت تمام هم به پوشش زشتی‌های نظام و هم به محو نشانه‌ها و نمادهای فرهنگ گذشته می‌پردازد. اینکه او چگونه این هدف دوگانه را به پیش می‌برد موضوعی است که در نوشته حاضر مورد بحث قرار می‌گیرد.

  افشای طرح ربایش مسیح علی‌نژاد و شناسایی عاملین آن توسط سازمان اف. بی. آی تبعات بسیاری را به همراه داشته است. یکی از این تبعات برملا شدن رابطه دوستانه مهران مدیری با محمود خاضعین، از جمله عوامل اطلاعاتی این طرح است که شایعه همکاری او را با سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی تقویت می‌کند. این موضوع در سال ۲۰۱۱ از سوی شهرام همایون، مدیر و مجری تلویزیونی مخالف رژیم، به صراحت اعلام شده بود.

  اما اینکه آیا مهران مدیری مستقیما در استخدام وزارت اطلاعات می‌باشد از اهمیت کمتری برخوردار است تا اینکه او چگونه در مقام کارگردان و شومن پر مخاطب صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نظام حاکم سود می‌رساند. محک این سودرسانی محتوای پروژه‌ها و برنامه‌های سرگرم‌کننده تلویزیونی اوست که چنانکه در ذیل نشان داده خواهد شد در راستای سیاست‌های نظام قرار دارد. این همان عاملی است که مهران مدیری را در کنار محمود خاضعین قرار می‌دهد، واقعیتی که به طرز نمادین در عکس‌های منتشر شده آنها در فضای مجازی دیده می‌شود. برای بحث پیرامون این موضوع نخست نگاهی اجمالی به برخی از تحولات پس از انقلاب، از زمان تثبیت و تحکیم ایدئولوژی اسلامی تا اشاعه گفتمان سکولار در سالهای اخیر می‌افکنیم.

***

  یکی از نگرانی‌های اولیه بنیانگذار جمهوری اسلامی این بود که مبادا در مملکت تحت فرمانش کسی غیر از او "بزرگ یا عَلم" شود. نگاه او مشخصا معطوف به دکتر محمد مصدق بود که در میان ملی‌گرایان و چپگرایان از محبوبیت ویژه‌ای برخوردار بود. او این نگرانی را هنگام دیدار با دکتر علی شریعتمداری، عضو ستاد انقلاب فرهنگی، و در پاسخ به دلایل وی مبنی بر مسلمان بودن مصدق اظهار داشت. در این دیدار آیت الله خمینی به وضوح بیان داشت که مصدق "مُسلم نبود و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‌زد."[1]

  این نگرانی تنها ناشی از تنگ نظری سیاسی رهبر انقلاب نسبت به یکی از چهره‌های شاخص ملی ایران نبود. هدف زدودن نامی از خاطره جمعی بود که به نماد حکومتی سکولار و دمکراتیک مبدل گشته بود. او اساسا سعی بر آن داشت تا هر آنچه را که یادآور چنین حکومتی بود و در تضاد با نظام ولایی اش قرار می‌گرفت از اذهان محو سازد، چرا که در این نظام اساسا جایی برای حقوق دمکراتیک و منافع ملی نبود. مفهوم امت عملا جایگزین ملت گشته بود و خطه اسلام جایگزین سرزمین ایران، اگر چه او در تنگناهای سیاسی فریبکارانه لفظ "ملت ایران" را بکار می‌بست.

  برزهمین منوال، آیت الله خمینی از همان نخستین روزهای پس از انقلاب به ستایش و تمجید از شیخ فضل الله نوری، چهره منفور عصر مشروطیت، برخاست و او را "شهید راه اسلام" خواند. او همچنین با ارائه چهره‌ای ضد استعماری از سیّد ابوالقاسم کاشانی، نا رفیق دکتر مصدق، سعی بر مصادره نهضت ملی شدن نفت نمود تا آنجا که آن را پیش زمینه انقلاب اسلامی دانست. این روایت از تاریخ سدی بود برای نفوذ دیگر روایات که ایده حکومتی با ویژگی‌های سکولار را در مقابل نظام برآمده از انقلاب ترویج می‌داد.

  با انتصاب سید علی خامنه‌ای به عنوان جانشین ولی فقیه و نقش پر رنگ گروه‌های مافیایی در کارزار سیاسی کشور، چهره‌های نوینی از بطن این روایت تاریخی پا به عرصه وجود نهادند. اینک جنایتکارانی چون نواب صفوی و یارانش بودند که قد برافراشتند و به عنوان قهرمانان ملی به نسلهای پس از انقلاب عرضه گشتند. به این اعتبار، جنایات گروه‌های ضربتی منتسب به وزارت اطلاعات مانند گروه موسوم به سعید امامی توجیه ایدئولوژیک و تاریخی خود را در گرایش‌های حذف طلبانه و اعمال تروریستی این منادیان اسلام سیاسی یافت.

  عصر اصلاحات به رغم فرجام بی حاصلش نشانگر گسستی بود از گفتمان اسلام انقلابی که در مطالبه جامعه مدنی و حکومت قانون از سوی نسل انقلاب و نسل پس از آن تبین می‌یافت. این آغاز روندی بود که به طرزی روز افزون نظام ولایی را به چالش می‌کشید، روندی که طی آن نظام با تکیه بر ارگان‌های امنیتی و در سکوت کامل اصلاح طلبان حکومتی به سرکوب خونین جنبش مدنی برخاست. اما سرکوب جنبش به معنای پایان آن نبود. جنبش که در ابتدا خود را در چهارچوب پروژه اصلاحات محصور ساخته بود، در پی شکست این پروژه و حذف نمایندگان آن از قدرت سیاسی در گرایشی رادیکال تجدید حیات نمود. اکنون عبور از کلیت نظام که در شعار محوری "اصلاح طلب، اصولگرا دیگر تمومه ماجرا" در سراسر کشور طنین افکند، به مهمترین سازه جنبش مبدل گشت. این عبور، همزمان نوعی نوستالژی جمعی را با خود به همراه داشت که گاه در گرایش به بازگشت سلطنت و گاه در دلتنگی برای فضای فرهنگی ایران پیش از انقلاب تجلی می‌یافت. در هر دو مورد، این حس نوستالژی جمعی که به ویژه با رشد بحران‌های اقتصادی و سیاسی سالهای اخیر در جامعه بروز یافته محرک هراس سردمداران جمهوری اسلامی از تبلور جامعه‌ای سکولار است که بنیانگذار جمهوری اسلامی نماد آن را در مصدق می‌دید. این خطری است بالقوه اما جدی که بیش از هر زمان دیگر نظام ولایت فقیه را تهدید و به عکس العمل وامی دارد.

  در واکنش به چنین خطری است که رژیم دست استمداد به سوی چهره‌های فرهنگی و هنری همسو با حکومت دراز می‌کند تا آنچه را که خود از انجامش ناتوان است به یاری آنان تحقق بخشد. بدین سان، فرهنگ و هنر نیز به ابزاری برای کنترل اذهان عمومی و سرکوب تفکر سکولار مبدل می‌شود. در اینجاست که نقش مهران مدیری به عنوان یکی از شاخص‌ترین و جنجالی‌ترین چهره‌ها‌ی حکومتی در تبلیغ و ترویج اولویت‌های سیاسی و فرهنگی نظام برجسته می‌شود. این نقش به وضوح در تلاش او برای صیانت از کلیت نظام از یکسو و زدودن نمادهای فرهنگی گذشته از خاطره جمعی از سوی دیگر نمود می‌یابد.

  با انتصاب سید علی خامنه‌ای به عنوان جانشین ولی فقیه و نقش پر رنگ گروه‌های مافیایی در کارزار سیاسی کشور، چهره‌های نوینی از بطن این روایت تاریخی پا به عرصه وجود نهادند. اینک جنایتکارانی چون نواب صفوی و یارانش بودند که قد برافراشتند و به عنوان قهرمانان ملی به نسلهای پس از انقلاب عرضه گشتند. به این اعتبار، جنایات گروه‌های ضربتی منتسب به وزارت اطلاعات مانند گروه موسوم به سعید امامی توجیه ایدئولوژیک و تاریخی خود را در گرایش‌های حذف طلبانه و اعمال تروریستی این منادیان اسلام سیاسی یافت.

  عصر اصلاحات به رغم فرجام بی حاصلش نشانگر گسستی بود از گفتمان اسلام انقلابی که در مطالبه جامعه مدنی و حکومت قانون از سوی نسل انقلاب و نسل پس از آن تبین می‌یافت. این آغاز روندی بود که به طرزی روز افزون نظام ولایی را به چالش می‌کشید، روندی که طی آن نظام با تکیه بر ارگان‌های امنیتی و در سکوت کامل اصلاح طلبان حکومتی به سرکوب خونین جنبش مدنی برخاست. اما سرکوب جنبش به معنای پایان آن نبود. جنبش که در ابتدا خود را در چهارچوب پروژه اصلاحات محصور ساخته بود، در پی شکست این پروژه و حذف نمایندگان آن از قدرت سیاسی در گرایشی رادیکال تجدید حیات نمود. اکنون عبور از کلیت نظام که در شعار محوری "اصلاح طلب، اصولگرا دیگر تمومه ماجرا" در سراسر کشور طنین افکند، به مهمترین سازه جنبش مبدل گشت. این عبور، همزمان نوعی نوستالژی جمعی را با خود به همراه داشت که گاه در گرایش به بازگشت سلطنت و گاه در دلتنگی برای فضای فرهنگی ایران پیش از انقلاب تجلی می‌یافت. در هر دو مورد، این حس نوستالژی جمعی که به ویژه با رشد بحران‌های اقتصادی و سیاسی سالهای اخیر در جامعه بروز یافته محرک هراس سردمداران جمهوری اسلامی از تبلور جامعه‌ای سکولار است که بنیانگذار جمهوری اسلامی نماد آن را در مصدق می‌دید. این خطری است بالقوه اما جدی که بیش از هر زمان دیگر نظام ولایت فقیه را تهدید و به عکس العمل وامی دارد.

  در واکنش به چنین خطری است که رژیم دست استمداد به سوی چهره‌های فرهنگی و هنری همسو با حکومت دراز می‌کند تا آنچه را که خود از انجامش ناتوان است به یاری آنان تحقق بخشد. بدین سان، فرهنگ و هنر نیز به ابزاری برای کنترل اذهان عمومی و سرکوب تفکر سکولار مبدل می‌شود. در اینجاست که نقش مهران مدیری به عنوان یکی از شاخص‌ترین و جنجالی‌ترین چهره‌ها‌ی حکومتی در تبلیغ و ترویج اولویت‌های سیاسی و فرهنگی نظام برجسته می‌شود. این نقش به وضوح در تلاش او برای صیانت از کلیت نظام از یکسو و زدودن نمادهای فرهنگی گذشته از خاطره جمعی از سوی دیگر نمود می‌یابد.

  در مورد نخست، سخنان او در مصاحبه با رضا رشیدپور، مجری برنامه "هفت" صدا و سیما، گویاست. مدیری در پاسخ به این سئوال که چرا او در گفتارش نوک تیز حمله را به سوی دولت گرفته و از هیچ نهاد دیگری مانند قوه قضاییه و مجلس و غیره انتقاد نمی‌کند، می‌گوید: "برای اینکه دولت محیط وسیعتری را شامل میشه... وقتی که ما دچار یک بحران میشیم خوب من هر چی بگم به دولت مربوط میشه. وقتی میگم فلان آقا اینو گفته به دولت مربوط میشه. وقتی راجع به یارانه حرف می‌زنیم به دولت مربوط میشه. راجع به هر چی حرف می‌زنیم یه جوری به دولت مربوط میشه. این دایره وسیعتره..."[2] این نگرش به ظاهر انتقادی که در پس آن تلاش برای سرپوش نهادن بر فساد گسترده در بطن نظام حاکم به خوبی نمایان است با عمیق تر شدن بحران‌های ساختاری و شدت یافتن نزاع بین ولی فقیه و دولت جلوه پر رنگ تری به خود می‌گیرد. گواه این مدعا انتقاد صریح مدیری از عملکرد دولت دوم حسن روحانی است: "من زبان مردم هستم و نميدانم اين اظهارات من را تلوزيون پخش ميكند يا نه؟ مردم مطالبات دارند. هر كس كه راى داده به اندازه همان يك راى مطالبه دارد.. در چهارسال گذشته يكسرى كارهاى درجه يك انجام شد اما به خيلى از وعده‌ها عمل نشد به هر دليلى … يا نتوانستيد يا نخواستيد … دراين دوره به وعده هاى خود عمل كنيد، نگذاريد ميان مردم به بدقولى شناخته شويد و نگذاريد نااميد شوند."[3]

  اینکه انتقادات مدیری متوجه دولت و نه کلیت نظام می‌باشد در موضع او نسبت به مسئله افزایش جمعیت دیده می‌شود که همسو با خواست شخص ولی فقیه است. اظهارات او در برنامه "دور همی" نهم مهرماه ۱۳۹۵ گواهی است بر این مدعا: "بیلبوردهای تبلیغاتی برای تشویق مردم جهت بچه‌دار شدن بسیار ضعیف عمل می‌کند. بیایید به جای هزینه‌‌هایی که صرف بیلبوردهای تبلیغاتی می‌کنید، اقتصاد جامعه را احیاء کنید تا مردم بتوانند به راحتی بچه‌ دار شوند". مدیری با بیان این استدلال هم وفاداری خود را به شخص ولی فقیه و دستگاه نظامی-امنیتی او به اثبات می‌رساند و هم کنایه‌ای به عملکرد دولت می‌زند. اما پیش شرط ازدیاد فرزند برای مدیری و ولی اش در وهله نخست تشکیل خانواده می‌باشد که او در برنامه "دور همی" با طرح سئولاتی پیرامون عشق و ازدواج از مهمانان برنامه بر اهمیت آن تاکید می‌می ورزد.

            اما دولت در مقام نهاد اجرائی تنها آماج حملات مدیری در جهت صیانت از نظام نیست؛ مردم نیز مشمول نکوهش او می‌شوند. او با سوء استفاده از تفکرات نوین جامعه محور و بازتولید نظریات اورینتالیستی رایج درقرن نوزدهم مبنی بر ذاتی بودن ویژگیهای منفی فرهنگ ایران از قبیل قانون گریزی، عدم مسئولیت پذیری، خود محوری، سود جویی و ارتشاء عملا مردم را مسبب بسیاری از معضلات و نا بسامانی‌های کشور می‌داند. این رویکرد به ظاهر فرهنگی موضوعی است که مدیری در فیلم "ساعت ۵ عصر" در قالب ژانر کمدی به نمایش می‌گذارد. او در اینجا خصوصیات نا خوشایند مردم ایران را اصل و صفات نیک آنان را فرع توصیف می‌کند، چنانکه وظیفه شناسی پرستار بیمارستان و خوشرویی کارمند بانک تعجب ارباب رجوع را بر می‌انگیزد. مدیری اما به عمد فراموش می‌کند که بخش اعظم این نابسامانی‌ها به عملکرد نظامی بر می‌گردد که او در بحرانی‌ترین شرایط حاضر به انتقاد از آن نیست. او حتی مدتها پس ازآنکه فرمانده سپاه پاسداران به "خطای" شلیک به هواپیمایی اوکراینی اعتراف نمود در جشنواره فیلم فجر در نهم فروردین ۱۳۹۹ ضمن ابراز تسلیت به بازماندگان قربانیان از این جنایت با بکارگیری واژه بی ضرر "سقوط" یاد کرد.

  چنین است که مدیری جز مقامات والای نظام به کسی پاسخگو نیست. شکایت عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور علیه مدیری به خاطر طنر تلخ او در حادثه سیل فروردین ۱۳۹۸ و پاسخ عبدلعلی علی عسگری، رئیس صدا و سیما به او شایان توجه است. علی عسگری ضمن تاکید بر ضرورت حفظ حریم اخلاق و انصاف در طی اجرای برنامه افزود: "برنامه‌های پرمخاطب سیما همچون دورهمی در مسیرامید آفرینی و نشاط و آگاهی بخشی به مردم حرکت کرده‌اند."[4] پیشتر نیز در اسفند ۱۳۹۳ معاون صدا و سیما در پاسخ مشابهی به شکایت علیرضا زالی، رييس كل سازمان نظام پزشكي، از سریال "در حاشیه" در حمایت از مدیری این مجموعه طنز را بر خلاف برداشت این مقام بهداشت "نشانه تحقیر ارزش‌های صنفی پزشکان ندانست و ان را در راستای ایجاد نشاط و آرامش در جامعه" توصیف کرد.[5] جدی‌ترین تذکر به "دور همی" مدیری از سوی رضا پورحسین، قائم مقام معاون صدا و سیما در فروردین ۱۳۹۶ بود که آن هم پیامد چندانی نداشت: "قبول دارم که در برنامه بعضاً سوالاتی مطرح شده که با فرهنگ ایرانی – اسلامی همخوانی ندارد و نیز با رفتار تنبیه آمیز مجری شأن میهمانان برنامه نادیده گرفته شده است؛ این موارد که به ما انعکاس داده شده است و بررسی کردیم بلافاصله به عوامل برنامه تذکر جدی داده شده است تا نسبت به موارد اخلاقی و رعایت سبک زندگی ایرانی اسلامی دقت بیشتری شود."[6]

  مدیری اما در ادامه همان گفتگو با رشیدپور با اذعان بر این نکته که بعضی نهاد‌ها را نمی‌توان به چالش کشید به طرزی دیگر نظام را از حملات انتقادی مصون می‌دارد. این هدف تلویحا با ترسیم سیمایی مقدس و مخوف از رهبری نظام و نهاد‌های قضایی و نظامی - امنیتی وابسته به او صورت می‌گیرد. ارائه چنین تصویری از راس هرم قدرت و دعوت به پرهیز از مقابله با آن درست همانی است که سران نظام علاقه وافری به القای آن در میان مردم دارند. به عبارت دیگر، وجهه خشنی را که نظام خود به آن مباهات می‌ورزد اما از ابراز آن اکراه دارد مدیری به نیابت از سوی آن بیان می‌دارد.

  صیانت از کلیت نظام همچنین در کاربرد واژه‌ها از سوی مدیری به چشم می‌خورد که یک نمونه مشخص آن استفاده از واژه "احتکار" به عنوان پوششی برای سیستم رانتخواری و مافیایی حاکم بر کشور است. او در "دورهمی" نهم اسفند ۱۳۹۸ ضمن تاختن به فردی که ماسک را به قیمت صد هزار تومان در فضای مجازی به فروش می‌رساند به انتقاد ازمحتکرین می‌پردازد، ولی او همزمان رسانه‌های مخالف را مورد حمله قرار می‌دهد که موضوع را به ساختار کلی نظام ارتباط می‌دهند. همین رویکرد در آخرین سریال تلویزیونی او "دراکولا" نیز کاملا مشهود است که رسالت آن جز تسکین توده‌های به خشم آمده از بی عدالتی نیست. "دراکولا" زندگی پر طمطراق و انگلی طبقه نو کیسه‌ای را به نقد می‌کشد که در واقع زاده مناسبات سیاسی و ایئولوژیک حکومت برآمده از انقلاب است اما ردی از این مناسبات در فیلم نیست. این طبقه که طیف وسیعی از اصحاب قدرت و آقازاده‌ها را در بر می‌گیرد به عناصری سود جو و فرصت طلب تقلیل داده می‌شود که از بطن مناسبات مالی غیر مولد و فاسد بر خاسته است. از همینرو، فساد، تباهی، و غارت ثروت ملی که جزء لاینفک سیستم رانتخواری است صرفا به سوء استفاده‌های فردی منتسب می‌شود.

  "دراکولا" اهداف دیگری را نیز در نظر دارد که هر یک به نوعی مکمل سیاست‌های حکومتی است. یکی از این اهداف تخریب چهره‌های مردمی و تاثیرگذاری است که بواسطه همین ویژگیها تهدیدی برای رژیم محسوب می‌شوند. کامران کامروا (مهران مدیری) میلیاردری که ثروتش را از راه‌های نامعلومی بدست آورده همزمان موسسه خیریه‌ای تحت عنوان کمک به کودکان کار برپا نموده تا با فراغت بال به عمل پولشویی ادامه دهد. در هم پیوستگی نیات خیر و پولشویی که در قسمت اول این مجموعه نمایش خانگی دیده می‌شود نه امری اتفاقی یا جانبی، که هدفمند است. بیاد بیاوریم که در دوم تیر ماه ۱۳۹۹ در بحبوحه ساخت این مجموعه نمایش خانگی شارمین میمندی نژاد، بنیانگذار "جمعیت امام علی" و دو تن دیگر از مسئولان آن، مرتضی کی‌منش و کتایون افرازه، به اتهام واهی "توهین به رهبر" و "اقدام علیه امنیت ملی" بازداشت و روانه زندان شدند. رمز گشایی از اینگونه اتهامات نشان از ترس و نگرانی حکومت از حضور فعال اجتماعات مدنی دارد که به عنوان اجزاء یک آلترناتیو عینی در مقابل رژیم قد عَلم می‌کنند. باید خاطر نشان ساخت که "جمعیت امام علی" نه یک موسسه خیریه معمولی، که جریانی است در جهت توانمند ساختن کودکان کار و دیگر محرومان اجتماعی که با آوردن آنها از حاشیه به متن موضوعیت می‌یابد. این جریان بخشی از یک جنبش مدنی است که آنتونی گرامشی از آن به عنوان جامعه هژمونی یاد می‌کند.از همینروست که حکومت این جمعیت را برای خود خطری وجودی می‌داند و با تمام توان به سرکوب آن کمر می‌بندد. و نیز از همینروست که مدیری با ترسیم تصویری منفی از دست اندرکاران چنین جمعیت‌هایی ضربه نهایی را بر پیکر آنها وارد می‌سازد. تصور اینکه چنین موسساتی پوششی است برای پولشویی و دیگر فعالیت‌های غیر قانونی گروهی منفعت طلب کافیست تا اعتماد بسیاری از حامیان اشان سلب گردد.

  هدف دیگر "دراکولا" را باید در عادی‌سازی بحران‌هایی چون خطر انقراض حیوانات وحشی دید که جز دهن کجی به فعالان و کارشناسان محیط زیست نیست. استفاده از حیوانات نادر و در حال انقراض مانند قوی سیاه، لاما، طاوس و توله ببری که از طبیعت کنده شده و در فضای اجتماعی به عنوان موجودات تزیینی نادر در ویترین صنعت فرهنگ به نمایش گذاشته می‌شوند اگر چه نمایانگر زندگی پر زرق و برق کاخ نشینان نو ظهوری است که بر بستر مناسبات مالی نا متعارف رشد و نمو یافته اند، اما همزمان نوعی بی تفاوتی و تسلیم را در برابر آسیب‌های وارده بر طبیعت وحشی ترویج می‌دهد.

 

برنامه دورهمی: دنیای پرزرق و برق سلبریتی‌ها

  در این ویترین، فرهنگ نیز خصلتی نمایشی به خود می‌گیرد و همچون کالایی تزئینی از ورای قاب شیشه‌ای تلویزیون به جهان خارج عرضه می‌شود. صحنه آرایی، نور پردازی، ریتم‌های هیجان آمیز و صدای قهقهه تماشاچیان به وجد آمده از سخنان پر شور میزبان برنامه "دورهمی" فضایی را ایجاد می‌کند که در آن اندیشه، هنر، و هر کنش فرهنگی در دنیای پر راز و رمز سلبریتی‌ها گرفتار گشته و موجودیت مستقل و ملموس خود را از دست می‌دهد. انفعال و ابتذال دو وجه برجسته چنین فرهنگی است که در ستیز با فرهنگ پویا و نگرش انتقادی قرار دارد. این فرهنگ با قرار دادن موضوعات حاشیه‌ای در متن به مخاطب منتقل می‌شود، چنانکه منتقد روشنگری بیان می‌دارد:

  وقتی مسائل حاشیه‌ای و کم‌اهمیتی چون سن و ماه تولد سلبریتی، ویژگی‌های افراد متولد هر ماه، تیپ و ظاهر سلبریتی، احساسات و ایده‌آل‌های شخصی، خاطرات شخصی، عادات و اخلاق شخصی، شایعات، داستان عشقی او و... مهم‌ترین بخش گفت‌وگوی میزبان "دورهمی" (که خود یک چهره‌ بسیار مشهور و محبوب است) با میهمانان برنامه (که قریب‌به‌اتفاق‌شان از چهره‌های مشهور و سلبریتی‌ها هستند) پربیننده‌ترین برنامه‌ سیمای ملی را تشکیل می‌دهد، نوعی "برجسته‌سازی" و رسمیت‌بخشی به این محتواها که غالبا محتواهای زرد و مبتذل نامیده می‌شوند، اتفاق افتاده است.[7]

  واضح است که این سلاح "حواس پرتی جمعی" که جذابیت خود را مدیون کنجکاوی پیرامون زندگی شخصی سلبریتی‌ها است هدفی جز انحراف اذهان عمومی از مسایل حیاتی جامعه ندارد. بسیاری از این موضوعات حاشیه‌ای توام با طنز در شرایطی عنوان می‌شوند که بحران‌های عمیقی جامعه را فرا گرفته است و از اینرو باید آنها را نوعی گفتار درمانی دانست. مدیری خود بر این ترفند اذعان دارد: "مردم جامعه ما به خاطر مشکلات عصبی به کمدی احتیاج دارند و کمدی یک جوری آنها را تخلیه می‌کنه و خندیدن نوعی حالت روان درمانی دارد."سویه دیگر این روند که مسخ ارزش‌های فرهنگی را مد نظر دارد تقلیل دادن آگاهی اجتماعی به دانسته‌های پراکنده‌ای است که چندان نقشی در روشن اندیشی و تفکر انتقادی ندارند. نمونه بارز این تقلیل گرایی را می‌توان در مسابقه‌ای که مدیری در آخرین فصل برنامه "دور همی" ترتیب داده مشاهده کرد که تاکید آن صرفا بر اطلاعاتی چون نام مکان‌ها و مشاهیر هنری و ادبی است. او در این سیر قهقرایی فرهنگی تا آنجا پیش می‌رود که نگرش انتقادی را تا حد ایراد از جنبه‌های ظاهری مانند سبک و نوع لباس پوشیدن تنزل می‌دهد. نمونه‌ها فراوانند و در اینجا تنها به مورد مردی جوان از میان تماشاچیان اشاره می‌کنیم که به دعوت مدیری به روی صحنه می‌آید تا از او و برنامه اش انتقاد کند. اما انتقاد این شخص نه به محتوای برنامه و نحوه اجرای آن، که به "گشاد" بودن کت و شلوار مدیری است!

  اینک به هدف دیگر مدیری که همانا محو نشانه‌ها و نمادهای فرهنگی از خاطره جمعی است، باز می‌گردیم. در "دورهمی" نهم فروردین ۱۳۹۹، بنیامین بهادری، مهمان برنامه، دومین ترانه اش را در حالی اجرا نمود که هیچ صحبتی نه از آهنگساز و نه از ترانه سرای آن به میان آمد. این ترانه، "کودکانه"، اثر معروف اسفندیار منفردزاده و شهریار قنبری با اجرای زنده یاد فرهاد مهراد می‌باشد که همچون نقشی بر سنگ در خاطره جمعی ایرانیان حک شده است. نیاز به گفتن نیست که باز خوانی وباز تولید آثار موسیقیایی با کیفیت اجرایی یا تعابیر بهتر در هه جهان همواره بخش جدایی ناپذیر هنر موسیقی بوده و خواهد بود. اما اجرای تحریف شده و به غایت مبتذل این اثر ماندگار را بی شک باید هم یک سرقت هنری و هم یک تهاجم گسترده علیه زیبایی‌ها و جاذبه‌های آثار هنری و فرهنگی گذشته تلقی کرد. این موضوع به بویژه شامل آنهایی می‌شود که به اجبار و بی بهره از هر حمایت قانونی در تبعید به سر می‌برند و هم مال و منال و هم آثارشان به تاراج می‌رود. سخنان اعتراضی منفردزاده خطاب به سارق اثرش روشنگر است:

  همین ابتدا تاکید کنم که کار شما دستبرد و سرقت است و هیچ چیز دیگری نیست؛ یعنی رواست که شما را "سارق" بنامم... "سلیقه" مفهومی نسبی است، اما اعتماد به نفس در بی سلیقه بودن، به طور مطلق شرم آور است... و تلخند اینکه نتیجه‌ی سرقتتان، کوس رسوایی پر صدایی را از شما بر سر بازار آورد! عجب سلیقه مبتذلی در دستبرد به شعر شهریار! چه کراهتی در باز اجرا و خواندن آهنگ من... این سلیقه زشت از کجا بر ذهن شما و امثال شما نشسته که زیبایی را تحمل نمی‌کنید؟ چه اصرای به تخریب یادگاری‌های از سرندِ تاریخ رد شده؟ چه علاقه‌ای به تخریب گوش و هوش و سلیقه عمومی؟...

  همچنین شهریار قنبری در اینستاگرام خود نوشت:

  «شعر من اسباب ‌بازی نیست. میوه‌ یک زندگی درد و زخم و گریه است. آسان بدست نیامده که آسان از دست برود. آقای بنیامین بهادری به شکل گستاخانه و بی شرمانه‌ای در متن ترانه دست می‌برد و هر چه دم دستش است را ول می‌کند در متن ترانه: بوی لنگه کفش، بوی جارو، بوی دمپایی… اجرای فرهاد مهراد در این اثر مقدس است. بنیامین و بقیه‌ای که بدون اجازه این اثر را می‌خوانند و حتی در متن آن دست می‌برد، انگار ترانه «گل پری جون» می‌خوانند! برای مهران مدیری متاسفم…سرزمین ما جای پژوهش و تحقیق نیست.»

  ولی آنچه از نظر خالقان اثر و بسیاری دیگر که از بازخوانی آن به خشم آمده بودند به دور ماند نقش مستقیم و هدفمند مدیری در این سرقت و ابتذال بود. باور نکردنی است که مهمان و مجری "دور همی" پیش از شروع برنامه هیچگونه مشورتی با یکدیگر در باره نحوه اجرا و عرضه این ترانه نداشته‌اند و نیز اینکه مجری به ظاهر کنجکاو برنامه نه اطلاعی از نام آهنگساز و شاعر این ترانه داشته است و نه علاقه‌ای به دانستن نام آنها. واقعیت این است که این دو طبق قرار قبلی نمی‌بایست نامی از سازنده و سراینده آن به میان می‌آوردند تا چنین وانمود شود که این اثر هرگز وجود نداشته است. لذا باید هم مهمان و هم مجری را به خاطر این عمل مذموم و غیر اخلاقی مجرم شناخت. اما اگر جرم بنیامین بهادری را سرقت بدانیم، جرم مدیری را باید عاملیت در زدودن نشانه‌ها و نماد‌های فرهنگی ایران پیش از انقلاب دانست که با هدف مشخص حفظ نظام صورت می‌گیرد.

  این سیاست صیانت از نظام در شرایطی است که نوستالژی جمعی ایرانیان برای فضای فرهنگی آن دوران عزم آنان را برای عبور از نظام نکبت بار موجود استحکام می‌بخشد. بی دلیل نیست که مدیری برای مهار و یا تخریب این نوستالژی شخصا وارد معرکه می‌شود و با بازخوانی خاطره انگیزترین ترانه‌های دوران گذشته سعی بر استتار و در نتیجه امحاء چهره‌های هنری و فرهنگی نمادین از خاطره جمعی می‌نماید. او تاکنون باز خوانی چندین ترانه معروف را بر عهده داشته بی آنکه نامی از خوانندگان اولیه آنها بر زبان بیاورد که از این جمله اند: ترانه قدیمی "ناوک مژگان" با صدای دلنشین زنده یاد استاد نادر گلچین، "سوغاتی" با صدای آسمانی هایده، و "مهتاب" با صدای جاودانه ویگن. این اما تلاشی است عبث، چرا که با عریان شدن هر چه بیشتر ماهیت فاسد و جنایتکار رژیم احساس تعلق و بازگشت به روزگاران گذشته که در عشق به چهره‌های ماندگار تجلی می‌کند همچنان شدت می‌یابد. منفردزاده این نکته را به روشنی در پیام اش بیان می‌دارد: "اما چه جای حسرت؟ اگر در سرزمین مان ایسنیم، باز هم زیباترین فرزندان آنجا، کارهای ما را در خیابان می‌خوانند و عاشقانه ما را بارانی می‌کنند! " باشد که این نگاه به گذشته نه به معنای در جا زدن در آن، که انگیزه‌ای را برای گذار به ایرانی دموکراتیک و فرهنگ محور فراهم سازد.

_______________________________________

[1].  به نقل از اکبر گنجی، "خامنه‌ای، مصدق و کودتای ۲۸ مرداد"، رادیو فردا(۲۷مرداد ۱۹۹۲).

[2] . مصاحبه رضا رشیور با مهران مدیری در برنامه اسفند ۱۳۹۷.

[3] . مهران مدیری "دور همی" ۵ خرداد ۱۳۹۶.

[4]. بی. بی. سی فارسی، اوریل ۵، ۲۰۱۸.

[5] . اعتماد، یکشنبه ۱۶فروردین ۱۳۹۴.

[6] . خبرگزاری فارس - کارت زرد تلویزیون به «مهران مدیری» / «دورهمی» نیامده اخطار گرفت». خبرگزاری فارس. ۳ آوریل ۲۰۱۶.

[7] . معصومه شمس، فرهیختگان، ۱۸اسفند ۱۳۹۹.

https://www.radiozamaneh.com/682693

 

بازگشت به خانه