تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

13 آبان ماه 1400 - 4 ماه نوامبر 2021

بنی‌صدر، قربانی خطاها و توهماتش

م. روغنی

بنی‌صدر اقتصاددان، سیاستمدار مذهبی و ملی‌گرا که از استقلال و آزادی در چارچوب یک نظام اسلامی در ایران دفاع می‌نمود در پاریس در گذشت. وی از رهبران جنبش دانشجویی اوایل سال‌های ۱۳۳۹ بود که دو بار به زندان افتاد و در شورش ناکام خرداد ۱۳۴۲ زخمی شد.[۱] پس از این شورش، کشور را ترک و به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربون دکترای اقتصاد گرفت.

آشنایی او با خمینی هنگامی روی داد که برای تشیع جنازه پدرش که روحانی سرشناسی بود و با خمینی سابقه دوستی داشت، به نجف رفت. این اشنایی به نزدیکی ایندو انجامید و بنی‌صدر به مشاوران وی پیوست.

این روشنفکر مسلمان در دو مرحله مهم تاریخی انقلاب ۵۷ از جمله کسانی بود که نقش ویژه‌ای در تثبیت رهبری این روحانی بنیادگرا از یک سو و استقرار کامل جمهوری اسلامی از سوی دیگر ایفا نمود. مرحله نخست زمانی بود که خمینی به پاریس تبعید شد و برخلاف پیش بینی شاه که رفتن وی به پاریس را موجب رسوایی‌اش می‌سنجید، با زیرکی تمام با بهره گیری از تجربه و دانش گروه مشاوران فرنگ دیده‌اش دیدگاه‌های ارتجاعی‌اش را پنهان ساخت و در مصاحبه‌ها به پاسخ‌هایش رنگ و بوی مدرن و دمکراتیک می‌بخشید.

 

۱- در نوفل لوشاتو

بنی‌صدر می‌نویسد: “در لوفل لوشاتو، پرسش خبرنگاران را پیشاپیش می‌گرفتند و پاسخ‌ها را جمعی مرکب از آقایان یزدی، قطب‌زاده، احمد خمینی و من تهیه می‌کردیم و پیش از مصاحبه به او می‌دادیم.”[۲] وی در مصاحبه‌اش با رادیو فردا در این مورد می‌افزاید که خمینی پس از دریافت پاسخ‌ها همواره می‌پرسید: ” که آیا آقای بنی‌صدر حضور داشته و به این جواب‌ها موافقت کرده است؟” “از لحاظ عقل [به من] اعتماد داشت نه از لحاظ تشکیلاتی و سیاسی، گفتم که آنها با آقای دکتر یزدی بود. از لحاظ تبلیغ اینکه سخنی نگوید که پنبه ایشان را بزنند، به اصطلاح دنیای غرب است دیگر. ایشان اصرار داشت که جواب‌ها سنجیده باشد.”[۳]

بدین ترتیب روزنامه‌نگاران و روشنفکران غربی که تشنه شناخت شخصیت خمینی و هدف‌های سیاسی این روحانی ناشناس بودند با پاسخ‌های “مدرن و دمکراتیزه شده”، آینده روشن و امیدوار کننده‌ای برای ایران پس از سرنگونی استبداد پادشاهی پیش‌بینی می‌کردند.

از زمره خدمات بنی‌صدر در تثبیت رهبری خمینی تهیه نامه بیعت سنجابی، رهبر جبهه ملی, با خمینی بود که عملا جبهه ملی را به گروهی دنباله‌رو خمینی تبدیل ساخت.[۴]

مورد دیگر منصرف کردن خمینی از دیدار با بختیار آخرین نخست‌وزیر شاه بود که با توجه به میهن‌پرستی و گرایش‌های دمکراسی‌خواهانه و سکولارش تلاش می‌کرد از پیروزی بنیادگراها در انقلاب جلوگیری کند و یا از نفوذ آنان در انقلاب بکاهد:

“به او (خمینی) پی در پی پیغام می‌دادم که پذیرفتن آقای بختیار، پذیرفتن راه حل آمریکا برای “بحران ایران” است اگر قبول کنید شما رفتنی می‌شوید و آقای بختیار یعنی سیاست آمریکا ماندنی می‌شود.”[۵]

قطب‌زاده و یزدی نیز به سهم خود در وانمود کردن خمینی به عنوان رهبری آزادی‌خواه و نظام سیاسی مورد نظرش به عنوان نظامی دمکراتیک نقش مهمی ایفا نمودند. قطب‌زاده با تهیه گزارشی از سیاست‌های دولت آینده در صورت پیروزی انقلاب، ژیسکار دیستن رییس جمهور فرانسه را پیش از تشکیل کنفرانس گوادلوپ قانع ساخت که از رفتن شاه پشتیبانی و از استقرار نظام تازه پشتیبانی کرده از کارتر خواست با خمینی وارد مذاکره شود.[۶]

یزدی نیز در تماس با نماینده ویژه کارتر در پاریس به آمریکایی‌ها اطمینان داد که از جمله انقلاب صادر نخواهد شد و “...ثبات منطقه را ما نه در خرید سلاح‌های عظیم و نه در یک ارتش بزرگ می‌دانیم بلکه در توسعه دموکراسی، استقلال کشور، عدالت اجتماعی، همکاری و شرکت وسیع مردم در تمامی شئون کشور می‌دانیم”[۷]

 

۲- پس از پیروزی انقلاب

بنی‌صدر با هواپیمای خمینی به کشور بازگشت. با موافقت وی به عضویت شورای انقلاب در آمد اما حاضر به همکاری با دولت موقت بازرگان نشد، زیرا این دولت را “انقلابی” نمی‌سنجید. مهدی بازرگان نیز علاقه‌ای به همکاری با وی نشان نمی‌داد با این وجود به حکم خمینی به معاونت و دیرتر به وزارت اقتصاد و دارایی منصوب شد.

از آغاز به اعدام‌های فله‌ای اعتراض کرد و با اشغال سفارت مخالفت ورزید و خواستار حل سریع آن شد اما با بی‌اعتنایی روحانیون اطراف خمینی و شخص وی روبرو گردید. در مجلس خبرگان قانون اساسی کوشید از اختیارات ولی فقیه بکاهد.

چندی پس از آن در بهمن ماه سال ۵۸ و با پشتیبانی جامعه روحانیت مبارز تهران، با حدود ۱۱ میلیون رای اولین رئیس جمهور کشور شد. یک ماه پس از این پیروزی به حکم خمینی به ریاست شورای انقلاب و جانشین فرمانده کال قوا منصوب گردید. با این وجود برنامه‌های او از جمله از دور خارج کردن تدریجی سپاه، دادگاه‌های انقلاب و کمیته‌ها و کاستن قدرت روحانیت به علت مخالفت شدید روحانیون بنیادگرا از جمله بهشتی، رفسنجانی و خامنه‌ای ناکام ماند.

سال بعد در شهریور ۵۹ صدام به ایران حمله کرد. در این جنگ بنی‌صدر به علت تکیه‌اش بر ارتش مورد کارشکنی و انتقاد شدید رهبران حزب جمهوری اسلامی و سپاه قرار گرفت. مخالفت‌هایش با نخست وزیر تحمیلی رجایی نیز بر کشمکش میان وی و بنیاد گراها که “ملاتاریا” می‌نامید، افزود.

با میانجیگری و طرح کشورهای غیر متعهد برای پایان دادن به جنگ، روی خوش نشان داد و در نامه‌اش به خمینی نوشت: ” اگر بنا را بر صلح بگذاریم بهتر از این پیشنهاد، پیشنهادی ممکن نیست بما بکنند.”[۸] اما خمینی باور داشت جنگ به سود اسلام است و با این پیش نهاد و تلاش‌های مشابه روی خوش نشان نداد.

بنی‌صدر در نحوه مواجهه با گروه‌های سیاسی مخالف، با “ملاتاریا” نیز اختلاف داشت و در مورد قدرت و محبوبیت نیروی مجاهد نیز دارای توهم بود:

“نظر اینجانب این بود كه با بحث آزاد مستمر ما از شر این گروهها خلاص می‌شویم اما متاسفانه چماق راه علاج تشخیص داده شد و در نتیجه این گروهها تقویت شدند.”[۹]

“سرکوب مجاهدین ولو با راه انداختن حمام خون در شرایط فعلی غیر ممکن است.”[۱۰]

در “سرکوب کردستان” و طرح “انقلاب فرهنگی”، بنی‌صدر کوشید بر موج حوادث سوار گردد و بدین ترتیب رویکردش با “ملاتاریا ” همسو شد:

“در قضیه كردستان خود اینجانب ستاد مشترک را تشكیل دادم و سرگرد صیاد شیرازى را سرهنگ تمام كردم و ۳ لشگر را در اختیار او گذاشتم و هر امكانى خواست تا جائى كه توانستم در اختیار او گذاشتم و چهارشنبه بعد از ظهر پس از چند ساعت بحث نتوانست بگوید كه اختیارات و لوازم جنگى نداشته است. بنابراین كسى نمی‌تواند بگوید نمی‌خواسته‌ام این تجربه موفق بشود.”[۱۱]

“انشاءالله از یاد نبرده‌اید كه با هم به دانشگاه رفتیم و از مردم خواستیم كه گروه‌هاى سیاسى را از دانشگاه برانند و در حضور جمع شما گفتم گوش به زنگ باشند كه هر زمان لازم شد و رئیس جمهورى از شما مردم خواست، حاضر شوید.”[۱۲]

 

توهمات بنی‌صدر

بنی‌صدر در دوران ریاست جمهوری‌اش ده‌ها نامه به خمینی نوشت که از کارشکنی‌های رهبران حزب جمهوری اسلامی و حمایت وی از آنها ابراز نارضایتی می‌نمود. در این نامه‌ها توهمات وی در باره جایگاهش و برنامه‌های رقیب در برکناریش از قدرت کاملا مشهود است:

“کیفیت جمعیت در خرم‌آباد را آقا دیده است و ترسیده که من مصدق بشوم و خود کاشانی و کیش شخصیت او را گرفته است.”[۱۳]

“شما می‌ترسید كه من مصدق بشوم و شما كاشانى. من آلان محبوبیتم بیش از مصدق است و هیچوقت من صحیح ندانسته‌ام كه در مقابل شما بایستم و تجربه ۲۸ مرداد تكرار شود.” [۱۴]

بنی‌صدر باور داشت رهبران جمهوری اسلامی بر سر گروگانها برای شکست کارتر در انتخابات با ریگان تبانی کرده‌اند و آنرا با شبیه‌سازی با رویدادهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد، مقدمه “کودتا” علیه خود می‌سنجید:

” .... زیرا آتو كردن گروگانها برضد كارتر، تنها یك راه داشت و آن سازش با رقیب كارتر برسر گروگانها بود. و آتو كردنش برضد بنى‌صدر  به كودتا میسر می‌شد. در عمل نیز، سازش پنهانى با گروه ریگان - بوش موجب شكست كارتر در انتخابات ریاست جمهورى شد و در پى آن، كودتاى خرداد ۳۱ واقع گشت.”[۱۵]

بنی‌صدر در مورد محبوبیت و حمایت رای دهندگان از ریاست جمهوری‌اش توهم داشت و شاید به همین علت پس از برکناری‌اش خطاب به ملت فراخوان داد “ملت مقاومت کنید.” شاید با این فراخوان انتظار داشت تجربه بازگشت مصدق به نخست‌وزیری پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در مورد وی نیز تکرار گردد. بهمین علت با هیچ گروه و حزب مخالفی همکاری موثری نکرد. تنها به مجاهدین نزدیک شد و به نیروهای مسلح آنان تکیه نمود. رویارویی مسلحانه مجاهدین با سپاه به اعدام‌های وحشیانه و سرکوب کلیه گروه‌های سیاسی انجامید.

 

اعتراف به خطاها و انتقاد به خود

بنی‌صدر پس از خروج ناچاری از کشور در بخش پایانی کتاب “خیانت به امید” صادقانه به اشتباهتش می‌پردازد و به‌صورت انتقاد به خود خطاهایش را در رابطه با ارزیابی نادرستش از شخصیت، افکار و هدف‌های خمینی بیان می‌دارد. این خطاها در واقعیت امر در مورد اکثریت قریب به اتفاق ما روشنفکران پیش و پس از انقلاب ۵۷ نیز صادق است. در اینجا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌شود:

- “شدت ضدیت با شاه و علاقه مفرط به پیروزی، چشم‌ها را از دیدن و عقل را از توجه باز داشته است.”[۱۶]

- “ما خود را درباره شخصیت آقای خمینی و نظر وی در باره “ولایت” سانسور می‌کردیم. این اشتباه بزرگ ما بود. .... آقای خمینی را روشنفکران مرجع کردند و قلم و بیان من از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بدین‌کار پرداختند. اینک وقت حقیقت است و حقیقت آنست که ما از ترس اینکه نکند در او ضعف‌هایی ببینیم، نمی‌خواستیم از او جز خوبی بدانیم و بگوییم .... بر من بود در باره کسی که نقشی چنان تعیین کننده پیدا می‌کرد، بجد مطالعه کنم و نکردم. بدتر خود را به تعریف‌هایی که نزدیکانش می‌کردند، قانع کردم بسیار دیر.... از فرزندش آقا مصطفی نقل شد که گفته بود “... از پدری که می‌شناسم بسیار بیشتر از شاه آدم خواهد کشت.”[۱۷]

- در بررسی رفتار او که آیا گفتار و کردارش همسانند، کوتاهی کردم. غافل از آنکه شخصی که بر اساس تئوری ولایت فقیه در تمام عمر مردم را صغیر می‌سنجد “درشرایط مساعد، عقیده‌ای را که بنابر مصالح اظهار کرده است کنار می‌گذارد و به سراغ باورهایی می‌رود که با آنها بزرگ شده است.”[۱۸]

- “من خود فرزند مردی روحانی بودم و همین امر سبب خود فریبی‌ام شد.”[۱۹]

- “اشتباه اولم این بود که میان روی آوردن به مردم و حفظ موقعیت آقای خمینی بدومی بیش از حد بها دادم”[۲۰]

- “امکانات مقاومت در برابر بازسازی استبداد زیاد بودند، اما از آنها سود نجستیم و فرصت‌های بسیار خوب را از دست دادیم.”[۲۱]

- افرادی بودند که به صداقت خمینی سوء ظن داشتند “میان رفتار و عمل او با سخن او فاصله می‌دیدند. با این وجود امیدوار بودند که او وحدت ایجاد کند و با نو کردن مذهب تازه کشور را به یک جهش تازه به جلو برد.”[۲۲]

آبان ۱۴۰۰

————————————————-
[۱] -
Abolhasan Bani-Sadr president of Iran, Encyclopaedia Britannica
[۲] - ابولحسن بنی‌صدر، خیانت به امید، ۵ مهر ۱۳۶۰
[۳] - فرهنگ قویمی، بنی‌صدر: سقوط جمهوری اسلامی محتمل نیست، قطعی است، رادیو فردا، ۱۷ مهر ۱۴۰۰
[۴] - بنی‌صدر، خیانت به امید، ۱۴۰، ۵ مهر ۱۳۶۰
[۵] - همان ۲۲
[۶] - انتشار متن مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نفللوشاتو، تارنمای تاریخ ایرانی به انقل از جلد سوم خاطرات ابرایم یزدی، ص. ۱۲۸، شنبه ۴ دی ماه ۱۳۹۲
[۷] - تاریخ ایرانی، انتشار مین مذاکرات نمایندگان امام و کارتر در نول لو شاتو، ص. ۲۲۹، ۱۴ دی ماه ۱۳۹۲
[۸] نامه به خمینی در ۲۱ اردیبهشت ۶۰
[۹] - نامه به خمینی ۳۰ آبان ۵۹
[۱۰] - نامه به خمینی، ۱۷ اردیبهشت ۶۰
[۱۱] - نامه به خمینی ۱۹ شهریور ۵۹
[۱۲] - نامه به موسوی اردبیلی، ۲۰ اسفند ۵۹
[۱۳] - گفتگو با آقای اشراقی، ۱ مرداد ۵۹
[۱۴] - نامه به خمینی ۱ مرداد ۵۹
[۱۵] زیر نویس نامه به خمینی ۱ خرداد ۵۹
[۱۶] - بنی‌صدر، خیانت به امید، ۱۸۴، ۵ مهر ۱۳۶۰
[۱۷] - همان ۱۸۳
[۱۸] - همان ۱۸۴
[۱۹] - همان ۱۹۰
[۲۰] - همان ۱۸۹
[۲۱] - همان ۱۸۷
[۲۲] - همان ۱۴۰


 

یک مناظره در ایران امروز

 

■ ممنون جناب روغنی، این شیوه دقیق و مستند نوشتن و رعایت انصاف بنوعی که با این انصاف اعتماد خواننده جلب شود و بخاطر مستند بودن، نقد و رد مفاد مقاله، امر ممکنی برای منتقد و فکر مخالف باشد، روشی عالی است. در ضمن تأثیرگذاری بر منطق مخاطب بجای توهین به مقدسات و احساسات مخالفین، روشی حرفه‌ای برای یک بحث متمدانه است و ممنون از شما بخاطر این کیفیات کمیاب در امر بحث در حوزه عمومی.
یک نکته در مورد فعالیتهای خطاپوشانه آقای بنی صدر در مورد حرفها و مواضع بودار آقای خمینی: در ایالات متحده آمریکا به یک مرد مافیایی که با رندی و زبلی، پلیس و دادگاه، را از بدست آوردن مدرک در باره اعمال وی محروم کرده بود. لقب “مرد تفلونی” داده بودند. به این مفهوم، کار آقای بنی‌صدر هم تراش دادن زمختی‌های مواضع آقای خمینی و مالیدن یک لایه تفلونی به آنها بود یعنی تفلونیزه کردن مواضع آقای خمینی. نکته مهم اینجاست که بدون این سرویس مهم، با توجه به حرفه‌ای بودن خبرنگاران و مفسرین سیاسی غربی، امکان موفقیت آقای خمینی در فریب ایرانیان و غربی‌ها، بسیار سخت می‌بود.
یک سوآل: آیا درست است که بنی‌صدر در این کار تنها نبود و گویا شعارهای مهم آقای خمینی در قبول آزادی زنان و مارکسیستها، با حذف جمله شرطی مهم بعدی به تیتر روزنامه‌های کشور می‌نشست؟ بعنوان مثال ادعا شده است که سخن اصلی آقای خمینی در دو مورد فوق با جمله شرطی “اگر توطئه نکنند” ادامه یافته بود که تنها بخش اول جمله یعنی: “در اسلام زنان آزادند” یا “مارکسیستها آزاد خواهند بود” در ایران رسانه‌ای شده است. آیا از جزئیات این نوع دیگر از تفلونیزاسیون در داخل کشور، شواهد و اسنادی هست؟
با سپاس، علی‌رضا

 

■ علی‌رضای گرامی، با سپاس از واکنش شما نسبت به نوشته من
در مورد پرسش شما باید گفت که اصولا روزنامه‌های داخل نیز که عموما در دست روزنامه‌نگاران موافق انقلاب بود دچار خطایی می‌شدند که آقای بنی صدر بدان اشاره کرده است “ما از ترس اینکه نکند در او ضعف‌هایی ببینیم، نمی‌خواستیم از او جز خوبی بدانیم و بگوییم”. بنابرین به پسوند گفته‌هایش از جمله ” اگر توطئه نکنند” و یا “در چارچوب قوانین اسلامی” توجه نمی‌شد. حتی برخی از روشنفکران غربی از جمله “ریچارد فالک” فعال حقوق بشر آمریکایی نیز دچار همین خودفریبی گردید. خمینی در ملاقات با وی گفت “بهاییان در ایران جایی ندارند” با این وجود وی طی مقاله‌ای در نیویورک تایمز تحت عنوان “اعتماد به خمینی” از وی دفاع کرد و به محافظه‌کاران مخالف او تاخت. افزون برین بی‌توجهی ما روشنفکران در داخل کشور به رویکردهای ارتجاعی هواداران خمینی در جریان انقلاب، از جمله در مورد آتش‌زدن سینماها (۲۷ مورد در سرتاسر کشور) تخریب مشروب‌فروشی‌ها و مجبور کردن زنان به رعایت حجاب اجباری در تظاهرات‌های خیابانی نیز غم‌انگیز است. این رویکردها نشانه‌ای از رفتار و کارکرد اجتماعی و فرهنگی نظام اسلامی پس از پیروزی به شمار می‌آمد که از کنارشان بدون واکنش می‌گذشتیم. شوربختانه هدف سرنگونی استبداد پادشاهی به‌هر طریق، چنان همه گیر شده بود که از اندیشیدن به پی‌آمدهای آن عاجز بودیم.
به امید روزهای بهتر در ایران / روغنی

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/94590/

 

بازگشت به خانه