تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
آدمی مدام در حال تغییر است و این تغییرات همیشه مثبت نیست. با بالا رفتن بیش از حد سن ، رفتار و کردار و منش آدمی دچار تغییر منفی میشود و اگر آن آدمی از قضا سیاستمدار و شخص اول یک مملکت هم باشد که دیگر هیچ! قدما گفته اند تاریخ معلم انسان هاست و آنها که از خطاهای تاریخی خویش درس نمیگیرند، متاسفانه مجبور به تکرار آن خطاها هستند و این تکرار بیهوده جبر تاریخ است.
برای من، فرزند پس از انقلاب اسلامی، بزرگترین کابوسی که در عمر سوخته ام دیده ام، پیرمردی به نام «خمینی» بود. مجنونی عبوس و پر عقده و بیمار وتشنه خون و خونریزی که حتی اگر او را خود اهریمن خطاب کنیم، دروغ نبافته ایم؛ پیرمردی که اگر یک قرن عمر نمیکرد و در پیری بر تخت خلافت تکیه نمیزد، شاید سرنوشت ایران و جهان امروز شکل دیگری داشت.
بیایید با هم کمی به عقب برگردیم؛ به نیمه های دههء پنجاه، درست در جایی که شاه وطن پرست ایران بی آنکه مردم اش بدانند گرفتار سرطان شده و ایران به ظاهر تنها جزیره آرامش در اقیانوس پر تلاطم خاورمیانه است.
شوربختانه در سیستم های فردگرا اگر شخص اول مملکت عاقل ترین و بهترین فرد جهان هم باشد، ایراد سیستم زمانی نمایان میشود که آن شخص نتواند به وظایف اش درست عمل کند و همین عمود خیمه بودن، سرانجام در پی اش فرو افتادن است و بیچاره آنهایی که فکر می کردند این خیمه تا ابد در برابر تندبادها دوام می آورد.
اگر شاه ایران در همان زمانی که دچار سرطان شده بود، از قدرت کناره گیری می کرد و پسرش را به عنوان پادشاه واقعا مشروطه (چون پس از دوران رضا شاه و شاه، مردم ایران دیگر آماده بودند که شاهد بر تخت نشستن یک پادشاه مشروطه واقعی باشند) بر تخت می نشاند، شاید جهان ما امروز آسمانش رنگ دیگری بود.
شوربختانه همین ضعف جسمی که در پی اش ضعف روحی هم نمایان میشود، به فرد«بیمار» _ حالا چه شاه باشد چه گدا _ اجازه نمیدهد که تصمیمات درست بگیرد. اگر این فردی که نقش پدر خانواده را در یک سیستم «پدرسالار» بر عهده دارد، نتواند در شرایط حساس و خطیر تصمیمات درست بگیرد، بی شک آن خانواده سرانجام دچار فروپاشی میشود. آنچه که در سال ۵۷ اتفاق افتاد، تابع عوامل مختلفی بود و یکی از همین عوامل بدون شک آماده نبودن جسم و روح سرطان زده شاه برای مبارزه با اهریمن خمینی بود.
آنچه که در این نیم قرن در ایران مصیبت زده ما اتفاق افتاد باید ما را آگاه کند و نگذارد دوباره تاریخ را تکرار کنیم. بدون شک اگر یک شورای پزشکی مستقل که وابسته به هسته مرکزی قدرت نباشد و اعضایش بتوانند بر جسم وجان شخص اول مملکت نظارت پزشکی مستمر داشته باشند، در نظام آینده شکل بگیرد؛ آنگاه ما میتوانیم امید داشته باشیم که اتفاقاتی مانند سرطان شاه باعث نشود یک مملکت دچار آشوب شود.
عشق پیری گر بجنبد، سر به رسوایی زند!
این جنبیدنی که شاعر در شعرش به آن اشاره میکند، بی شک فقط شامل عشق آدمیزاد به آدمیزاد نیست. عشق به قدرت هم شامل همین رسوایی ذکر شده میشود؛ با این تفاوت که این رسوایی ها گاهی میتواند عواقب ناگواری برای یک کشور و حتی کل جهان داشته باشد.
در مورد مضرات پیری و رسوایی در قدرت همین بس که خمینی مفلوک در اواخر عمر ننگینش وقتی دید شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» اش یک رویای خام بوده و نظام اهریمنی اش در خطر است و زورش به صدام و آمریکایی ها نمیرسد، از روی خشم فرمان به قتل چپ ها در سال ۶۷ داد و یا به روایت نقل به مضمون آخوند منتظری، قائم مقام سابق خمینی، سید احمد خمینی به نام پدرش جنایت کرده است.
در هر دو سناریو، چه جنون خمینی در پیری بیشتر شده باشد ( ۹۹ درصد خود خمینی فرمان داده است) و چه ناتوانی جسمی اش باعث شده باشد سید احمد خمینی با کمک رفسنجانی و خامنه ای دست به کشتار بزنند، این نشان میدهد که یک آدم پیر و بیمار - خصوصا اگر آن شخص یک اهریمن خونریزی مثل خمینی و خامنه ای باشد - نباید تا آخرین نفس بر تخت قدرت تکیه زنند و در پایان، کارشان به کشتار علیه بشریت برسد!
اگر مجلس خفتگان در همین نظام شخمی واقعا وجود داشت و به وظایفش عمل میکرد و در زمان بیماری رهبر قبلی و رهبر فعلی، آنها را عزل میکرد، شاید فقط کمی، فقط کمی شرایط امروزمان بهتر میبود!
تحریم ها کمر مردم را شکسته است و ایران رو به فروپاشی کامل میرود اما پیرمرد خرفتی به نام خامنه ای که عروسک برادران قاچاقچی سپاه است؛ دچار جنون قدرت شده و میخواهد مردم ایران را هم با خودش به ته دره ببرد!
در ایران فردا نباید اجازه دهیم خرفت شدگان و بیماران بر تختی تکیه زنند که نتوان آنها را از بالا به زیر کشید. به ویژه در خاورمیانه ای که «جمهوری های تقلبی» صد برابر خطراتش بیشتر از نظام های پادشاهی است. حداقل در نظام های پادشاهی شما با پیشینه فرد «مستعد» دیکتاتور شدن آشنایی دارید اما در جمهوری های خاورمیانه ای هر دم میتواند احمدی نژادی از دلش برون بیاید.
بیخود نیست که قدما گفته اند: وای اگر گدا معتبر شود!
در سال ۶۸، روضه خوانی دو زاری و شخصیتی حقیر و پر عقده ای به نام سید علی خامنه ای، با یک اتفاق و یک روایت دروغ از یک خواب جعلی، در یک سیستم به ظاهر «جمهوری»، رهبر ایران شد. یکی از بدی های جمهوری های شرقی همین است که هر بی اصل و نسبی میتواند با تکیه بر شانس و اقبال و قساوت و بی رحمی خیلی زود از نردبان قدرت بالا رود و بالاتر از خود «خدا» بنشیند.
نگاهی به پوتین در روسیه و علیف در آذربایجان و اردوغان در ترکیه و اسد در سوریه بیاندازید تا ببینید که چرا در خاورمیانه جهل زده و به طور کل شرق کلاسیک، پادشاهی بهتر از جمهوری کار میکند!
اگر روزی شرط سنی نهایت ۷۰ سال برای تصدی ریاست جمهوری در جهان غرب اجباری شود، برای سیاستمداران ایرانی باید این شرط سنی ۶۵ سال در نظر گرفته شود؛ چرا که مردم ما ظاهرا زودتر از غربی ها خرفت می شوند. حالا به خاطر تغذیه مناسب و سبک زندگی است یا کتابخوانی زیاد!
___________________________
* این متن کوتاه شده نوشتهء اصلی است.