تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
دربارهء حجاب «اسلامیِ» این آقایان
رضا زمان
این پوشش و حجاب را هیچجوری نمیتوان با عرف و فرهنگ تبیین و توجیه کرد و آن را امری متعارف انگاشت. این درست است که «پوشش» غالباً امری عرفی و فرهنگی است. اما برای پوشش حدود و ثغوری وجود دارد، چون عرفها و فرهنگهای مختلف تنها در یک چارچوب و خطوط مشخص که بر اصول و ارزشهای عام استوارند، موجه و پذیرفتنیاند. چنین نیست که هر چیز با نام عرف و فرهنگ توجیه شود. پوشش، در هر فرهنگ و عرفی، چه برای زن و چه برای مرد، نمیتواند جبری و تحمیلی باشد؛ همچنین نباید مانع و رادع، و بند و زنجیری برای فردیت، آزادی، شکوفایی و رشد فرد بوده و شخص را به ابزار و آلات تبدیل کند.
این پوشش های طالبانی، نه یک تفاوت عرفی و فرهنگی، که نشانه و علامت ارتجاع و تاریک اندیشی، واپسگرایی و جمود، بدویت و انحطاط عرفی و فرهنگی و عرف و فرهنگ بدوی و منحط است. نه صرفاً پوششی در کنار پوششهای دیگر،که یک سبک زندگی زیانآور است. فرهنگها هرچه مدنیتر و معقولتر و هرچه بازتر و آزادتر شدهاند،از چنین پوششهایی هم بیشتر فاصله گرفتهاند. و بیرون آمدن از پوششها، هیچ وقت به معنای برهنگی هم نبوده است.
آنچه این انحطاط و بدویت را توجیه میکند،چیزی است بهنام فرهنگ بومی مداری؛ یعنی آنچه که منکر ارزشهای همه گستر (یونیورسال) است و به فرهنگ بهمثابه یک طبیعت داوری ناشدنی مینگرد. فرهنگها و عرفها، صرفاً متفاوتاند نه بد و خوب. خیر و شر، حسن و قبح، و صدق و کذب، همه اموری فرهنگی و عرفیاند. چارچوب و حدودی وجود ندارد. برتری و پستی هم وجود ندارد. لذا چنین حجابی را باید از درون خود آن فرهنگ دید. این داوری اما آشکارا خطاست. فرهنگ بومی مداری در واقع تکیه بر ایدهی نسبیانگاری دارد که خوب و بد را، زیبایی و زشتی را، بیمعنا و بیمبنا میکند و قضاوت و نقد را ناممکن. نسبی انگاری، به قول «پوپر»، بیماری فلسفی عصر ماست.
حقیقتِ این پوشش و حجاب سرکوب و انقیاد است نه تفاوت و انتخاب: پوشاندنِ فردیت، انسانیت و زنانگیِ زن زیر یک هویت بسته و سفت و مخوفِ اسلامی- شرعی. زن در این اختفا، که نباید هیچ اثری از خودش باشد، بدل به یک هویت خوفناک میشود، نه فرد. گویی او باید از ابراز خود، آنچنان که هست، خجل باشد. هویت صعب، که بر سر فردیت و زنانیت میکوبد، بند و اسارتی است که لزوماً با آزادی فردی زن درمیپیچد. فردیت آغاز آزادی است و آزاد بودن یعنی رها کردن و نمایش دادن خود، خودی که فرد است. اما وقتی هویت جای فرد مینشیند، هویتی که خوف و وحشت میآفریند، و زنانگی را پنهان و مخفی میکند، آزادی هم ناممکن میشود.
در آن صورت مجالی برای ظهور خود نیست. دیگر فردی نیست که آزاد باشد؛ هویت است و این هویت فرمان میدهد. هویت انتخاب میکند خیر و صلاح او را. از این جهت، حجاب سخت اسلامی را باید در ذیل هویت گرایی رادیکال اسلامی معنا کرد. هویت گرایی به این معنا آزادی ستیز و خشونتآور و خطرناک است. این چنین حجابی حقیقتاً هراسآور است. و اینجاست که هویت سخت اسلامی، به کمک توتالیتریسم اسلامی میرود برای ایجاد رعب و ترس در جامعه. و باید گفت فرهنگ بومی مدار، در روایتهای رادیکالتر، اصولاً نگران فرد و فردیت نیست چون بر این باور است که مفهوم فرد هم پدیده ای فرهنگی است و برساخته.
بد نیست این را روشن کنم که آنچه نوشتم دربارهء حجاب افراطی اسلامی است نه هر نوع حجابی. و میدانم بسیاری از زنان مسلمان محجبه،چنین حجاب خوفناکی را برنمیتابند و بر خود روا نمیدارند. بیشک حجابی که مانع و مزاحم فردیت و آزادی زن نشود، آزادی ستیز نیست. در اینکه حدود شرعی کدام است، بحث و نقد بسیار است. فقیهی چون «احمد قابل» حتی از استحباب پوشش سر و گردن و عدم وجوب آن سخن گفت. مطابق رأی او، یک زن مسلمان میتواند محجبه باشد اما سر و گردن خودش را هم نپوشاند. لذا، چنین حجاب سختی ریشه در شریعتی افراطی دارد. از طرف دیگر، حامل آن فرهنگ و ذهنیت بدوی طالبان است که مردم افغان، با اعتراضات خود، در برابرش مقاومت میکنند.
https://www.instagram.com/p/CTrs2ttKV7N/