تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

13 دی ماه 1400 - 3 ژانویه 2022

از یک توافق تا یک تفاهمنامه

سام قندچی

1. نوزده سال پیش در نوشتاری تحت عنوان «یادداشتی کوتاه درباره دکتر کریم سنجابی و لیبرالهای ایران»، از سفری نوشتم که 38 سال پیش در 1983 به همراه زنده یادان نصرت الله امینی و حاج قاسم لباسچی برای دیدار با دکتر کریم سنجابی داشتم. در واقع در آن مطلب تلاش داشتم نشان دهم که در آستانه ی انقلاب 57، جبهه ملی نیرویی نبود و به همین دلیل از یکسو دولت موقت دکتر شاپور بختیار موفق نشد و از سوی دیگر دکتر کریم سنجابی به توافق با آیت الله خمینی تن داد، هرچند اولی یعنی کوشش دکتر شاپور بختیار، تلاشی قهرمانانه اما ناموفق بود، در حالیکه دومی، یعنی توافقی که دکتر سنجابی با خمینی کرد، اشتباهی بزرگ بود؛ و هنگامیکه از دولت بازرگان استعفا کرد، همانطور که پیشتر نوشته ام، خود در مرکز جبهه ملی در میدان انقلاب (24 اسفند سابق) بودم و حتی 200 نفر هم نیامده بودند. دکتر کریم سنجابی شاید یکی از پردانش ترین رهبران جبهه ملی بود و انسانی پاک که سالها پیش از آن، همه ی ارثیه ی خانوادگی یا بهتر بگویم «ایلی» خود را به دهقانانی که روی زمینهای خاندانشان کار می کردند، بخشیده بود؛ اما متأسفانه در برهه ی انقلاب 57 تشخیص غلطی داد که به مردم ایران ضرر غیرقابل جبرانی وارد کرد. او که هنگام فرار از ایران از اسب به زمین افتاده بود و پایش شکسته بود، برایم توضیح داد که چگونه پیش از انقلاب، مشی چریکی در چپ، و جریان اسلامگرایی شریعتی از راست، هواداران جبهه را بلعیده بودند، و در آستانه ی انقلاب 57 دیگر جبهه ملی، نیرویی نبود! دکتر سنجابی همچنین در آن دیدار کتاب اریک هوفر را همان روز به این نگارنده معرفی کرد که اثری داهیانه است و همچنان مورد استفاده ام بوده و کلماتی از آنرا که در پانویس این صفحه ضمیمه کرده ام برایم درس آموز بوده و هست(1). 

 

  2. اما در روزهای گذشته سندی را خواندم در «سایت سازمان های جبهه ملی ایران در خارج از کشور» که از جمله دکتر محسن قائم مقام را نمایندگی می کند، و عنوان آن «تفاهم نامه میان نمایندگان سازمان هاى جبهه ملی ایران در خارج از كشور و نمایندگان گروه "نقشه راه برای دمکراسی در ایران"»، که به همراه توضیحات بیشترِ دکتر همایون بهمنش در یک برنامه ی تلویزیونی، جای تردید نمی گذارد! اگر دیدار دکتر سنجابی با خمینی در پاریس در حقیقت تسلیم در برابر موج اسلامگرایی بود که نیم قرن پیش در ایران برخاسته بود، این سند امروز رهبران سازمان های جبهه ملی در خارج کشور در حقیقت تسلیم در برابر موج تجزیه طلبی کنونی در خاورمیانه است که به همان اندازه خطرناک و خانمان برانداز است و در حقیقت این دوستان جبهه ملی با این کار، به جریان تجزیه طلبی بنام کنگره ملیت های ایران فدرال مشروعیت داده اند که هدفش از روز اول، تجزیه و از هم پاشیدن ایران بوده است، نقشی هزاران برابر بدتر از وثوق الدوله و یادآور اسماعیل آقا سیمکو! جریانات امضا کننده ی این تفاهمنامه، برخلاف عباراتی که نوشته اند، پیام آور «دموکراسی برای ایران» نبوده و نیستند و آنچه کسروی در مورد اسماعیل آقا سیمکو در زمان مشروطیت گفته را باید درباره ی اینها گفت:

  "کنون سیمکو آماده باش گردیده و بیرق افراشته "آزادی کردستان" میخواهد. چه کار میکند؟ آیا کنفرانس داده کردان را برای زندگانی آزاد و سر رشته داری آماده میسازد؟ ..آیا قانون اساسی برای کردستان مینویسد؟ ..آیا به برداشتن پراکندگی ها که در میان کردانست میکوشد؟..نه! "آزادی کردستان" که با اینها نیست. پس چه کار میکند؟..دیه ها را تاراج میکند، کشت ها را لگدمال میگرداند، بمردم تاراج دیده و نینوای لکستان پیام فرستاده پول میخواهد...اینست معنی "آزادی کردستان" همین است نتیجه ای که سیاستگران اروپا میخواستند". (احمد کسروی، تاریخ هجده ساله ی آذربایجان)

 

  در حقیقت وقتی ما حتی در تظاهرات شهر ایذه در خوزستان، همین چند ماه پیش، شعار «رضا شاه روحت شاد» می شنیدیم، حکایت از درایت مردم آن خطه ی ایران داشت که حتی یکنفر نیامد در شعارها از شیخ خزئل حمایت کند و رضا شاه را که بساط تجزیه طلبی را از جمله از خوزستان برچید و ایران را متحد کرد، مورد ستایش قرار دادند!

  مایه ی تأسف است که دوستان جبهه ملی سازمان ها در آمریکا، که قدیمی ترین تشکیلات جبهه ملی در آمریکا هستند، چنین اشتباه سیاسی بزرگی را با امضای تفاهمنامه ی مورد اشاره در بالا، مرتکب شده اند. امیدوارم تا دیر نشده، از این کجراهه برگردند که عاقبتش برای ایران و این دوستان می تواند بسیار بزرگتر از اشتباهی باشد که دکتر کریم سنجابی 44 سال پیش کرد. این قلم نیز شخصاً در رابطه با موضوع رفع تبعیضهای اتنیکی در ایران اشتباه کردم و سالها از فدرالیسم استانی (نه فدرالیسم قومی) حمایت کردم، و بعد از تجربه ی رفراندومِ جدایی طلبانه ی کردستان عراق، متوجه اشتباهم شدم؛ اما لازم به تذکر است که همیشه به روشنی علیه تجزیه طلبی موضع گیری داشتم چه تحت لوای هر نوع فدرالیسم و چه با عبارات مبهم "تمرکززدایی!"

  به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

  پانزدهم آذر ماه 1400 - December 6, 2021

___________________________________ 

1. اریک هوفر در کتاب «معتقدین راستین» [منتشر شده در 1951] .. در پی ارائهء گفتاوردی از «اسقف تیهون» در کتابی از داستایوفسکی مبنی بر اینکه "لامذهبی کامل بیشتر قابل احترام است تا لاقیدی این جهانی ... لامذهب کامل یک گام از ایمان کامل فاصله دارد ... ولی فرد لاقید هیچ ایمانی ندارد بغیر از هراسی بد»، می افزاید که همهء «معتقدین راستین» عصر ما – کمونیست ها، نازی ها، فاشیست های ژاپن، و یا کاتولیک ها، همگی با حرارت می گفتند، و کمونیستها هنوز هم با سخنوری ادعا می کنند، که دموکراسی غرب منحط است. دلیلشان هم این است که مردم غرب خیلی نرم و نازک، خیلی لذت طلب، و بیش از آن خودخواه هستند که بخواهند برای ملت، یا خدا، یا هر هدف مقدس دیگری خود را فدا کنند. به ما گفته می شود که این عدم آمادگی برای مردن، نشانگر فساد و پوسیدگی درونی، اخلاقی و حتی بیولوژیک است. دموکراسی ها کهنه، فاسد، و منحط هستند. آنها هیچ رقیبی برای جماعت خروشان معتقدینی که قرار است وارث کرهء ارض شوند به شمار نمی آیند...»

Eric Hoffer, THE TRUE BELIEVER, 1951, P.147

http://www.ghandchi.com/4209-jebhe-melli.htm

مطالب مرتبط:  1     2      3     4     5     6     7     8     9     10     11     12     13     14

بازگشت به خانه