تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

16 دی ماه 1400 - 6 ژانویه 2022

سرشار از آرزو برای سالی که آغاز می گردد!

ابوالفضل محققی

من این نوشته را با صحنه هائی از آرزوی کودکان آغاز می کنم. چرا که روح لطیف زندگی در دنیای کودکانه ساده تر و روشن تر نمود می یابد.

در داستان "کشتی با بادبان سفید"، نوشتهء "چنگبز آیتماتف"، پسرک، غرقه در داستان پدر بزرگ، در آرزوی رفتن به سرزمین زیبائی است که زیبائی اش را از پاکیزگی مردم اش می گیرد؛ سرزمینی که گوزن شاخ طلائی برای تولد هر نوزاد ننوئی از رنگین کمان زندگی هدیه می آورد.

اندکی آن سوتر، مادری تاجیک، در بحبوحهء جنگ دوم جهانی، برای دخترک خود افسانه ای می گوید: "اگر کسی صبحگاهان پباله ای از شبنم گل های نرگس وشقایق پر کند هر آرزوئی داشته باشد بر آورده می شود!" و صبحدم، دخترک، با پیاله ای بر دست از نرگسی به نرگسی و از شقایقی به شقایق دیگر می رود و پیاله ای از اشگ و شبنم پر می سازد و آرزو می کند که جنگ پایان گیرد و پدربه خانه برگردد.

در صحنهء دیگر زندگی مادری مریض و پزشگی بر بالین او. دخترک کوچک می شنود که پزشک می گوید با فرو ریختن آخرین برگ های این درخت بیمار هم خواهد رفت. و در تاریک روشن صبح "دست های کوچک دخترک برگ ها را به شاخه ها می بست."

جهان امروز چه می کند با این روح های لطیف کودکانه؟ حتی داستان ها هم خالی از این پیام های انسانی گردیده است. دیگر حتی یک سرزمین کوچکی نیست که چنان پاکیزه باشد که گوزن شاخ طلائی با ننوئی از عشق برای کودکان از راه برسد. یا والت ویتمنی که برای پادشاهی اش پنجره ای به کوچه باغ و برای تخت سلطنت اش خوشه ای از گندم و رنگین کمانی از عشق آرزو کند.

چه میزان جهان در دست های جنگ طلبان و غارتگران و مستبدان زیبائی خود از دست می دهد. رویاهای کودکان تلخ تر می شوند! میلیون ها کودک آواره جنگ، میلیون ها کودک کار، فقر، اعتیاد، تیرگی آینده ای که جنگ افروزان برنامه ریزی اش می کنند؛ ویروس کرونائی که هنوز در اشکال مختلف گرد جهان می گردد و قریانی می گیرد؛ همه و همه رابطه های انسانی را کمتر و فاصله های اجتماعی را بیشتر می سازد

بدون حضور این ویروس، «فردیت»، حاصل از شیوهء تولید خود، عنصر دوری انسان ها از هم بود. حال به برکت این ویروس عملاً انسان ها زندانی خانه گردیده اند. کامپیوتر وانترنت رابطه های مستقیم ورو در روی انسان ها را کم تر وکمترمی سازد. چنین سیستم و عملکردی از کار وزندگی در ادامه به امری عادی نهایت به سیسنم شرطی شده در شیوهء زندگی انسانی مبدل خواهد شد. دنیای مجازی نقش پر رنگ تری خواهد گرفت ونگاه آدمی به جهان پیرامون از دریچه های گشوده شده توسط جهان انترنتی امکان پذیر خواهد شد. غول های بزرگ سرمایه داری جهان بر سود های نجومی خود خواهند افزود و هر افزودنی توان حکم رانی آن ها بیشتر و بیشتر خواهد ساخت. تنها راه ورود انسان به جامعه از طریق دروازه های گشوده شده توسط آن ها ممکن خواهد بود.

 

غول های این دوره از تاریخ زندگی انسان چه میزان شیک و مدرن هستند. و انسان چه میزان بی پناه و آسیب پذیر. دستگاه های رهبری کننده و برنامه ریزسخت در کار تغییر جهانند. جهان آینده چگونه جهانی خواهد بود؟

جهانی که دیکتاتور ها خشونت جنگ وکشت وکشتار را برمردمان دیکته می کنند! جهان بی رگ، جهان خشن و بی روح! کودکان آواره در مرز هائی دور که هر روز در اردوگاه ها چشم از جهان می بندند. در سکوت مطلق خبری.

انسان در کجای جهان ایستاده؟ رویاهای کودکان را چه کسی پاسخ خواهد داد؟ چه کسی در این سال نو برای دو فرزند نسرین ستوده و نرگس محمدی - که حال نوجوانی شده اند! - خواهد گفت که مادرن شان چرا و به کدامین جرم چنین ناجوانمردانه در زندان های حکومت اسلامی محبوس اند؟ مادران خاوران، مادران آبان؛ با تصویری از فرزندان شان، سیاه پوش در سرتاسر این خراب آباد می چرخند و جهان را بدادخواهی فرا می خوانند. دریغا و دردا که دادرسی نیست! قاتلان بر مسند قدرت نشسته اند؛ زمانهء بیدادگران، دزدان و جنایت کاران است و فریاد مردم.

سالی دیگر بر عمر جهان افزوده می شود بی آن که وجدان بشری بر حساسیت و تعهدش در مقابل این همه جنایت افزوده شود. به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟ با کاسه ای بر دست و لبریز از اشگ می نویسم و جهان را و وجدان های بیدار را به حداقل این آرزو و همبستگی فرا می خوانم: آرزو می کنم جنگی نباشد و تلاش می کنم در حد توان خویش منادی صلح، این زیباترین کلام، در روزهای تلخ آخر سال 2021 باشم.

آرزو دارم؛ آرزوی جهانی انسانی، جهانی خالی از فقر، خالی از استبداد، خالی از رنج و زشتی و ابتذال؛ جهانی پر از رویاهای زیبا و لطیفی که کودکان شادمانه در آن بچرخند و در کنار عزیزان خود آرام گیرند؛ پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها پیرانه سری خود را بی دغدغه با نوه های خود سر کنند و توان این را داشته باشند هدیه ای ولو کوچک، به اندازهء یک سوت سوتک، برای نوه های خود بگیرند و فراغ بال در پارک ها با آن ها بگردند. آرزوی بزرگی نیست اما به نظر محال می آید. وجود انسان چه میزان انباشته از آرزوست و امید!

https://news.gooya.com/2021/12/post-59998.php

بازگشت به خانه