تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

20 دی ماه 1400 - 10  ژانویه 2022

«آسمانی که ایران بود»

فرشته اقبالی

ساعتِی با نیمه شب

از زمستانی شبانه

از سالی که جغرافیای آسمان اش

زمین را پرنده و

پرنده ها را بی جان کرد.

ساعت پرواز از راهروها و بال روها، ۱۷۶ بار گذشت و نگذشت!

 

راهروهایی طولانی از خیال و

بال روهایی از خنده ی چشم ها

ناتمام اند من های بسیار

آرزوها جاری شدند.

مقصدهای در پرواز مانده،

کمربندها را برای همیشه می بندد

حالا که با تمام ضوابط ناممکن

به آسمان وطن مربوط می شدیم

می خواهم برای ۱۷۶هزارمین بار

شانه بزنم

حریر را

و موهای طلایی کودکم را.

 

بوق ممتد..بوی ممتد سوختن

بووووووق

پرده ی اول!

۱۷۶ هزار جیغ ممتد!

بوی گداخته های دل

بوی فریاد زیرِ بار هوا..

چون راهی رفته در افق

چون رد ابرهای یخ زده از اگزوزِ هواپیمایی در چند هزار پا

چند هزار بار جیغ در عمق آسمان

کدام گوش فریادِ زیرِ عمق هوا را می شنود؟

شب را به بیابان به هوا بسپار

مهی تاریک و بلند

زمین را خانه ی جیغ و دود کرده است.

 

پیش می رویم و محو می شویم

وقتی زور آزمایی می کند نبض سرما

دودی از تکه هایم در هوا جاری ست

تکه های دخترم را چه کسی بر ابرها می جوید؟

لبخندهای زنی که در کنار دستم

بود و دیگر نبود را

کجا بجویمت ای جاریِ ماسیده ی لبخند؟

 

ذره ذره ذره شده ایم

می رویم و بخار از قلب متصاعد است.

گرگرفته می رویم

سوزان مطلق، یک شوخی خنک بود!

می رویم و پرواز آتشِی برّان آتشی بران!

پاپوش پاهایم نیست

پای چپم بیابان مهجور را دور می زند

دست راستم شانه به دست و گر گرفته می رود

تکه ای آهن در قلبم گرم است هنوز!

حلقه ای از خاطراتم هم آغوش خاک و

تن داغِ طیاره در آغوشِ منی که بود.

که بود؟

 

بووووووق

پرده ی دوم

بوق ممتد

۱۷۶ هزار نفس، م ن ق ط ع است

ای هشتاد ملیون ایرانی ی ی ی ی

۱۷۶شمع را

شب را

طولانی و روشن کنید

تا گیسوهای سوخته ی دخترم را بیابم

لای ابرها

لای تاول های زمین

***

هنوز ساعتی از نیمه شب است

هنوز یک زمستان ناتمام است

که هنوز جغرافیای ما جان می دهد

دقیقن حوالی افق

از راهروی بلند بیابان گذشتیم

۱۷۶ هزار بار نفس نداشتیم

۱۷۶ هزار جیغ ممتد نزدیم و

هنوز ، هنوز است و

هنوز موهای دخترکم آسمان را طلایی می کند

طلایی برشته

طلای سوخته

***

شب است و هنوز است و او کرانه داشت

که کرانه در اوکراین می جست

داشتم مینوشتم ات:

اتفاقن پرواز دارد می افتد!

تاولی بلند در آسمانیم

شما زندگی کنید

ما در همان ۴۲ ثانیه جاودانه خندیدیم

بر سوخته های لبخندهای مان

بر پیامی که در هوا معلق ماند

بر زمینی که سوخت

بر زمینی که تاول آسمان شد

بر آسمانی که ایران بود!

بازگشت به خانه