تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
در این یادداشت میخواهم توجه شما را به توزیع درآمد در ایران جلب کنم. برای این که این یافتهها را بهتر درک کنیم بد نیست زمینهای هم به دست بدهم از یک تحول مهم که در ایران اتفاق افتاد. از دسامبر 2010 (آذر ماه 1389)، دولت ایران تصمیم گرفت که با حدف بخشی از یارانهء انرژی بخشی از آن را به صورت یارانهء نقدی به مردم بپردازد. بررسیهای پروفسور لوستیگ و همکاران[1] (2019) نشان میدهد که این سیاست دولت باعث افزایش تورم به میزان 21 درصد شد و ناگفته روشن است که اگر قرار بود یارانهء نقدی به دهکهای با درآمد پایین پرداخت نشود وضع مالیشان در پیآمد بیشتر شدن تورم ناهنجارتر میشد. اگرچه در مراحل اولیه، به ادعای لوستیگ و انامی[2] (2018، ص3) پرداخت یارانهء نقدی باعث شد تا میزان فقر از 22.5 درصد به 10.6 درصد کاهش یابد، ولی تورمی که در پی حذف یارانهها پیش آمد موجب شد تا پیآمد فقرزدای پرداختها بهشدت کاهش یابد؛ و لوستیگ و انامی معتقدند که تنها راه هم این است که دولت این پرداختها را هدفمندتر کند و حتی پیشنهاد کردهاند که تا 40 درصد جمعیت از دریافت آن کنار گذاشته شوند و منابع به این ترتیب آزاد شده به 60 درصد بقیه پرداخت شود تا اندکی از پیآمد فقر زدایی این برنامهی اقتصادی احیا شود.
بهعنوان کسی که از همان ابتدا هم با این شیوهء سیاست پردازی مخالف بوده و با حذف یارانهها و جایگزینیاش با پرداخت نقدی موافق نبودهام، با این دیدگاه همراه نیستم. مضافاً که پرداختهای صدقهای - حالا به هر اسم و عنوانی که مطرح شوند - مشکل بنیادی نابرابری در توزیع درآمد و ثروت را تخفیف نمیدهند بلکه حتی درشرایطی که بهنحو مطلوبی انجام میگیرد تنها پیآمدهای ناگوار را اندکی تخفیف میدهند و وضعیت ناگوار را تحملپذیرتر میکنند. در حالی که آنچه که باید انجام بگیرد، سیاست پردازی برای ایجاد تغییر اساسی در میزان بهرهمندی گروههای مختلف مردم یک کشور از ارزشهای تولید شده در آن اقتصاد است. وقتی این کار بهدرستی و بهنحو مطلوبی انجام بگیرد، در آن صورت میتوان اقتصاد صدقهای را کنار گذاشت.
همانند کاری که در پیوند با دیگر کشورها کردهام در این یادداشت آمارهای مربوط به ایران را بررسی کردهام.[3] با اندکی تسامح آغاز این آمارها با روی کارآمدن جمهوری اسلامی همزمان است، یعنی این آمارها از سال 1980 (1358) شروع میشود که تنها یک سال از انقلاب بهمن 1357 گذشته است. ناگفته روشن است که وضعیت توزیع درآمد در این سال تنها میتواند پیآمد سیاستپردازی در دوران رژیم پیش از آن باشد و به همین نحو، وقتی به سال 2007 (1386) یا 2021 (1399) میرسیم، این توزیع هم دستپخت این حکومتگران تازه است و نمیتوان همچنان ناهنجاریها را به حساب رژیم پیشین نوشت.
ابتدا اطلاعاتی کلی از توزیع درآمد در سه مقطع زمانی به دست میدهم. اول، سال 1358 را بررسی میکنم و بعد میرسم به سال 1386 که تنها یک سال با بحران بزرگ مالی جهانی فاصله دارد و درنهایت هم تازهترین آمارها را به اشتراک میگذارم که در سال 1399 بهظاهر جمعآوری یا برآورد شدهاند. درضمن، برای هرکدام از این متغیرها، میزان متوسط برای کل این دوره را هم محاسبه کردهام که این اطلاعات را هم ارایه میکنم. آن چه دراین نمودار داریم،( اولین از سمت چپ) سهم 10درصدیها درسال 1358 و 1386 و 1399 است و بعلاوه نمودار قرمز رنگ هم میزان متوسط هرکدام از این متغیرها را برای کل این دوره نشان میدهد. دربارهی هر گروه هم توضیح مختصری ارایه میکنم.
دربارهی 10 درصدیهای بالای جامعه، سهمشان از درآمد ملی در 1358 از دیگر سالها بیشتر و به همین نحو، از میزان متوسط هم بیشتر بود. در آن سال، سهم 10درصدیها از درآمد ملی 57 درصد بود که در سال 1399 با اندکی کاهش به 53 درصد رسید. اشاره کنم در میان 51 کشوری که بررسی کردهام تنها کشوری که در سال 1358 سهم 10درصدیهایش از درآمد ملی از ایران بیشتر بود کشور بوتسووانا بود. ولی برای سالهای 1386 (2007) و 1399 (2021) اگرچه چند کشور دیگر هم در این جایگاه قرار میگیرند ولی ایران جزو معدود کشورهایی است که 10درصدیهایش بیش از 50درصد از درآمد ملی را تصاحب میکنند. متوسط سهم این گروه در این 41 سال هم 54 درصد از درآمد ملی بوده است. اگرچه در مقایسه با سال 1357 شاهد اندکی بهبود در توزیع درآمد هستیم ولی سهم 10درصدیها هنوز بیش از اندازه زیاد است. به این ترتیب، آن چه که برای 90درصد بقیه باقی ماند، یعنی در واقع 9 برابر بیشتر از جمعیت ایران، 47 درصد از درآمد ملی در سال 1399 بود. به عبارت دیگر، در مقایسه با 10درصدیها، 9برابر بیشتر از ایرانیها، باید حدودا 11درصد کمتر درآمد ملی را بین خود تقسیم کنند.
به همین ترتیب، وقتی به سهم 50درصدیهای پایین جامعه نگاه میکنیم مشکلات اساسی نمودار میشوند در اینجا مشاهده میکنید که سهم 50درصد از جمعیت ایران، از درآمد ملی در سال 1358 تنها 11 درصد بود و این سهمبری در سال 1399 به 13 درصد افزایش یافت که اگرچه از هیچچیز بهتر است ولی درواقع نشاندهندهی فقر گستردهای است که در ایران وجود دارد. درمقایسه با شرایط ایدهآل و بهاصطلاح «برابری کامل» مکانیسمهایی وجود دارد که 39 درصد از درآمد ملی که در سال 1358 باید نصیب 50درصدیها میشد، تا برابری کامل به دست آید، نصیب آنها نمیشود. این نسبت در سال 1399 با اندکی تخفیف به 37 درصد میرسد که به این ترتیب، روایت همچنان باقی است.
حالا که سهمبری 50درصدی پایین جامعه روشن شد توجه دارید که در سال 1358 سهم یکدرصدیها از درآمد ملی ایران بیش از دو برابر سهمی بودکه نصیب 50درصدیها میشد، یعنی 23 درصد، البته در گذر سالها، این نسبت به 18 درصد کاهش مییابد و براساس اطلاعات ما، این نسبت از 1386 تا 1399 در همین حد باقی میماند. متوسط سهم یکدرصدیها برای کل این دوره حدود 20 درصد است که یکی از بالاترین رقمها در اقتصاد جهان است. نمودار دوم وضع درآمدی 90 درصد جامعه را مشخص میکند که اگرچه در طول این سالها اندکی بهبود مییابد و از 43 درصد در سال 1358 به 47 درصد در سال 1399 میرسد ولی همچنان یکی از کمترینها در میان کشورهایی است که بررسی کردهام. درمیان 51 کشوری که برای بررسی برگزیدهام تنها هفت کشور افریقای جنوبی، هندوستان، ترکیه، عربستان سعودی، برزیل، شیلی و مکزیک در پیوند با سهم 90درصدیها از درآمد ملی وضعیتی مشابه و یا نامطلوبتر از ایران دارند. دقیقاً همین وضع در پیوند با 40درصدیهای میانه هم وجود دارد. سهم آنها از درآمد ملی در طول این مدت اندکی افزایش یافته و از 32 درصد به 34 درصد از درآمد ملی رسید. آخرین نمودار، به گمان من اطلاعات مهمی به دست میدهد چون بهوضوح از تقسیم دو شقهای اقتصاد در ایران و دیگر کشورها خبر میدهد. وقتی سهم 50درصدیهای پایین جامعه را بدانیم طبیعتاً میتوانیم سهم 50درصد بالایی جامعه را هم مشخص کنیم و مشاهده میکنیم که اگرچه در سال 1358 سهم این گروه 89 درصد از درآمد ملی بود در طول سالها تغییر چشمگیری در آن اتفاق نیفتاد و همچنان حتی در سال 1399 هم 87 درصد از درآمد ملی ایران نصیب این گروه شد.
در نمودار 3 هم تصویری کلی از ناهنجاری درآمدی در ایران به دست میدهم. منظورم از ناهنجاری درآمدی هم این است که همانگونه که دریادداشت دیگری توضیح دادم میتوانیم محاسبه کنیم که برای مثال متوسط درآمد یکدرصدیها چند برابر متوسط درآمد کسانی است که در 50درصد پایینی جامعه قرار دارند. من برای سادگی کار این رابطه را «نسبت درآمدی» خواندهام. این محاسبات به این دلیل مهماند که با اندکی تسامح این افراد دریک جامعه واحد و مشخصی زندگی میکنند و به مقدار زیاد با نظام قیمتی کلی و یکسانی روبرو هستند، بهرهمندی آنها از درآمد ملی در واقع نشاندهندهی دسترسی داشتن یا نداشتن آنها به این امکانات زندگی در جامعه است. به این ترتیب، مشاهده میکنید که درسال 1358 متوسط درآمدی یکدرصدیها 104 برابر متوسط درآمد کسانی بود که در میان 50درصدیهای پایین جامعه قرار داشتند این نسبت درآمدی اگرچه اندکی کاهش یافته ولی در سال 1399 هنوز 69 برابر است. در مورد دوم در نمودار متوسط درآمد 10درصدیهای بالای جامعه را با متوسط درآمد 50درصدیها مقایسه کردهایم. اگرچه در سال 1358 این نسبت 26 برابر بود ولی برای سال 1399 به 20 برابر کاهش یافته است. به همین روال متوسط درآمد یکدرصدیها در مقایسه با متوسط درآمد 90درصدیها اندکی تغییر کرد و از 49 برابر در سال 1358 به 35 برابر در سال 1399 رسید. این نسبت درآمدی بین یکدرصدیها و 40درصدیهای میانه و بین 10درصدیها و 90درصدیها هم تغییر کرد و از 29 و 12 برابر در سال 1358 به 21 و 10 برابر در سال 1399 رسید.
پیشتر هم گفتهام نمودار 3 یکی از نمودارهای مورد علاقهی من است. چون واقعیتی را نمایان میکند که در اقتصاد رسمی کمتر دربارهاش سخن میگوییم. در طول همهی این سالها جمعیت ایران را به دو بخش مساوی، 50درصدی تقسیم کردهایم و این نمودار نشان میدهد که هرکدام از این دو گروه، در طول این سالها از چه میزان از درآمد ملی بهرهمند شدهاند. در سال 1358 11% سهم یک نیمه و 89% هم سهم نیمهی دیگر در این تقسیمبندی بود و بعد در همهی این سالها – یعنی تا سال 1399 با وجود همهی وعدههایی که سیاستپردازان دادند در همین سطح باقی ماند و برای سال 1399 این نسبت 13% و 87% درصد است. وقتی دسترسی به درآمد ملی به این شکل و صورت نابرابر باشد، روشن است که متوسط درآمد کسانی که به میزان بیشتر از درآمد ملی دسترسی دارند از نیمهی دیگر که سهمشان از درآمد بسیار ناچیز است بهمراتب بیشتر خواهد بود. این را نمودار سیاه رنگ که روی محور دست راست اندازه گیری میشود نشان میدهد که در سال 1358 این نسبت 8 برابر بود ولی اکنون در سال 1399 تقریباً 7 برابر است. اندکی کاهش یافته است ولی هنوز راه درازی در پیش است. با بیشوکم تفاوتی در همهی کشورهایی که بررسی کردهام با این اقتصاد دوشقه روبرو هستیم و به همین خاطر نظرم این است که هر کار که بکنید اقتصاد سرمایهداری نمیتواند چیزی غیر از این یک جامعه اقتصادی دوشقه تولید کند که یک نیمه امکانات اقتصادی و طبیعتاً غیر اقتصادی فراوانی دارد و نیمهی دیگر هم فقیر و برکنار مانده از این امکانات به زندگی ادامه میدهد.
ابتدا یادآوری کنم که در اینجا وضعیت یکدرصدیها را با وضعیت 50درصدیها داریم مقایسه میکنیم یعنی هرچه که تعداد آدمها در گروه یکدرصدیها باشد، 50 برابر این تعداد در گروه 50درصدیها هستند. ولی مشاهده میکنیم که در همهی این سالها، یعنی از 1358 تا 1399، بهطور مستمر سهم یکدرصدیها از درآمد ملی از سهم 50درصدیها بهمراتب بیشتر بوده است. مثلاً در سال 1358 سهم یکدرصدیها 23% از درآمد ملی بود ولی 50درصدیها هم تنها از 11 درصد از درآمد ملی بهرهمند میشدند ولی درسالهای اولیهی انقلاب در نمودار مشاهده میکنیم که با وجود ثبات در چند سال اول، یک روند خفیف افزایشی شروع شده ولی در 1369 متوقف شد و این ثبات هم تا 1386 ادامه داشت. از آن سال تا 1392 شاهد اندکی افزایش در سهم 50درصدیها هستیم ولی بعد روند کاهنده آغاز میشود و در سال 1399 سهمشان اگرچه در مقایسه با سال 1358 اندکی افزایش یافته و به 13 درصد از درآمد ملی میرسد ولی در مقایسه با سهمشان در سال 1392، به 2درصد کمتر از درآمد ملی دسترسی دارند.
نسبت درآمدی را هم محاسبه کردهام که در منحنی سیاه رنگ که روی محور دست راست مشاهده میکنید. این نسبت هم در گذر سالها تغییر کرد ولی از سال 1392 به احتمال زیاد به خاطر این که سهم 50درصدیها از درآمد ملی روند کاهنده را آغاز کرد این نسبت درآمدی روند افزایشی نشان میدهد. در سال 1392 متوسط درآمد یکدرصدیها درایران 52 برابر متوسط درآمد 50درصدیها بود ولی این نسبت در سال 1399 به 69 برابر افزایش یافت.
در نمودار بعدی وضع یکدرصدیها را با 90درصدیها مقایسه میکنیم.
آنچه در پیوند با وضع 90درصدیها درایران قابلتوجه است این است که اگرچه به نظر میرسد وضعشان در مقایسه با سال 1358 دستخوش تغییرات منفی زیادی نشده است ولی تغییرات مثبت قابلتأملی هم اتفاق نیفتاده است. در سال 1358، این 90درصد از جمعیت به 43 درصد از درآمد ملی دسترسی داشتند و این سهمبری در سال 1399 به 47 درصد رسید که اگرچه اندکی بهتر است ولی درمقیاس جهانی بهواقع شرمآور است. من وضعیت ایران را با سوئد و نروژ مقایسه نمیکنم که سهم 90درصدیها حدود 70 درصد است چون قیاسی بهواقع معالفارق است. بلکه حتی در مقایسه با وضعیت در کشورهایی چون تونس، نیجریه، بنگلادش، ویتنام، آرژانتین و اوروگوئه، وضعیت ایرانیها بهمراتب ناهنجارتر است و سهم 90درصدیها درایران از درآمد ملی بین 10 تا 13 درصد در سال 1399 از سهم 90درصدیها در این کشورها کمتر بود. بعلاوه همان طور که در نمودار هم مشاهده میشود از سال 1392 اگرچه سهم یکدرصدیها روند افزایشی دارد شاهد روندی کاهنده در سهمبری 90درصدیها هستیم. درسال 1392 سهم 90درصدیها به 51درصد درآمد ملی میرسد و سهم یکدرصدیها هم تنها 15درصد است و به همین دلیل هم متوسط درآمد یکدرصدیها تنها 27 برابر متوسط درآمد 90درصدیهاست ولی وقتی به سال 1399 میرسیم هم این سهمبریها تغییر کرده است هم این که متوسط درآمد یکدرصدیها 35 برابر متوسط درآمد 90درصدیها شده است. و سرانجام برسیم به وارسیدن وضعیت طبقات میانه، یعنی کسانی که بین 51درصد و 90درصد یک جامعه قرار دارند. در ایران هم همانند جوامع دیگر، این طبقات وضع ناروشنی دارند.
اگر تعبیر من که این گروه در واقع بیانگر طبقات میانی در یک اقتصاد سرمایهداری هستند درست باشد، در آن صورت میتوان بهوضوع مدعی شد که در ایران در این راستا کمکاری هراسآوری انجام گرفته است. یعنی این طبقات میانی در سال 1358 به 32 درصد از درآمد ملی ایران دسترسی داشتند که به غیر از وضعیت در ترکیه، در میان 51کشوری که برای وارسی برگزیدهام از سهم 40درصدیها در دیگر کشورها کمتر است. در سال 1386 یعنی یک سال پیش از بحران بزرگ جهانی این سهمبری درایران، به 35 درصد افزایش مییابد که درمیان 51 کشور جهان به غیر از افریقای جنوبی، برزیل، شیلی و مکزیک از بقیهی کشورها کمتر است. و سرانجام میرسم به وضع در سال 1399، که با اندکی کاهش درایران این رقم به 34 درصد میرسد. در این سال هم درمیان 51 کشور جهان وضع ایران به غیر از افریقای جنوبی، هندوستان، برزیل، شیلی و مکزیک از بقیه نامطلوبتر است. در نمودار هم مشاهده میکنید که اگر پس از چند سال سکون، یک روند بسیار خفیف افزایشی در سهم 40درصدیهای میانه اتفاق میافتد ولی این روند از 1392 به بعد با یک روند کاهنده جایگزین میشود. احتمالاً به همین خاطر است که نسبت درآمدی بین این دو گروه، یعنی متوسط درآمد یکدرصدیها که در سال 1358 بیش از 29 برابر متوسط درآمد 40درصدیها بود به 21 برابر در سال 1386 و حتی 17 برابر در سال 1392 کاهش مییابد. در پیآمد روند کاهندهی سهمبری 40درصدیهای میانه این نسبت درآمدی در سال 1399 به 21 برابر افزایش مییابد.
براساس اطلاعات سایت بانک جهانی، آمار تولید ناخالص داخلی و جمعیت کشورهای مختلف، دربارهی ایران توجه شما را به این جدول جلب میکنم.
چند نکته: اگرچه ایران تنها کشوری نیست که تولید ناخالص داخلیاش در 1399 در مقایسه با سال 1386 کاهش یافته، ولی کشوری است که در میان 51 کشور کمترین میزان رشد را از سال 1358 تا 1399 داشته و در ضمن میزان سقوط اقتصادی از سال 1386 به بعد از تمام کشورهایی که رشد منفی داشتهاند، بسیار بیشتر بوده است. براساس آمارهای بانک جهانی هم تعداد یکدرصدیها را محاسبه کردم و هم سهمشان از درآمد ملی را برآورد کردم. این نسبت درآمدی، دقیقاً همانی است که پیشتر هم دربارهشان سخن گفته بودم. در همهی این سالها با همهی بالا و پایین رفتنها یکدرصد جمعیت، یعنی برای مثال 713 هزار نفر در سال 2007 در مقابل نزدیک به 36 میلیون که میشود 50درصد جمعیت، دلارهای بیشتری داشتهاند. کل سهم یکدرصدیها از تولید ناخالص داخلی در این سالها به ترتیب، 21.7، 63.08 و 37.04 میلیارد دلار بود در حالی که سهم آن 36 میلیون نفر به ترتیب، 10.42، 42.05 و 26.96 میلیارد دلار بود، یعنی در سال 1358 یکدرصدیها 11.28 میلیارد دلار و در سال 1386 هم 21.03 میلیارد دلار و سرانجام در سال 2021 هم 10.08 میلیارددلار بیشتر درآمد داشتند. تغییر این وضعیت که برای ثبات اقتصادی ایران اهمیت اساسی دارد به برنامهریزی و سیاستپردازی مطلوب و مؤثر نیاز دارد و با شعار، و زندهباد فلانی و مردهباد بهمانی هم حل نمیشود.
برگرفته از سایت «نقد اقتصاد سیاسی»