تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

30 دی ماه 1400 - 20  ژانویه 2022

موضوع بر سر گرایش به پهلوی نیست؛

مردم متوجه تفاوت قبل و بعد از انقلاب شده‌اند!

گفتگو با دکتر محمود مرادخانی

گفتگوگر: فیروزه نوردستروم

پیشگفتار: روز پنجشنبه ۲۳ دی‌ماه ۱۴۰۰ سه ماه پس از آنکه فریده مرادخانی، فعال حقوق بشر، مؤسس و مدیر «کمپین حمایت از زندانیان»، عضو کمپین «نه به اعدام»، فرزند علی تهرانی و خواهرزاده علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی در همایش گرامیداشت زادروز و خدمات شهبانو فرح پهلوی دل‌نوشته‌ای خطاب به ملکه ایران خواند، در مسیر بازگشت به خانه از سوی ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. نیروهای امنیتی پس از بازداشت، اقدام به بازرسی خانه او کردند و تعدادی از لوازم شخصی این فعال حقوق بشر را با خود بردند. کیهان لندن برای بررسی موضوع بازداشت این فعال حقوق بشر و شناخت بهتر زندگی سیاسی علی تهرانی و بررسی چرایی قطع ارتباط او وخانواده‌‌اش با روح‌الله خمینی و علی خامنه‌‌ای با دکتر محمود مرادخانی، برادر فریده مرادخانی و پزشک متخصص گوش و حلق و بینی ساکن فرانسه گفتگو کرده است.

پرسش: آقای دکتر مرادخانی، آیا اطلاعی دارید از اینکه بازداشت خواهر شما فریده مرادخانی به دلیل حضور در همایش آنلاین گرامیداشت زادروز و خدمات شهبانو فرح پهلوی بوده یا اتهام دیگری به او نسبت داده‌اند؟

پاسخ: خواهرم بیشتر فعالیت‌های حقوق بشری انجام می‌دهد، با خانواده‌های زندانیان سیاسی در تماس است و در تجمعات خانواده‌های زندانیان سیاسی شرکت می‌کند. از طرف وزارت اطلاعات به ما خبر دادند که فریده به خاطر اتهامات دیگر پرونده قطوری دارد. ولی به هر حال به ناحق او را بازداشت کرده‌‌اند. کارهای حقوق بشری و دیدن خانواده زندانیان سیاسی که کار سیاسی نیست. فریده متأهل است و یک زمانی برای شرکت سامسونگ کار می‌کرد ولی چندین سال است که کار نمی‌کند و ضمن انجام کارهای خیریه در موسسه همسرش در زمینه مسائل سلامتی و درمان طبیعی با یوگا فعالیت می‌کند.

 

پرسش: آیا بجز خواهرتان  بقیه اعضای خانواده هم به خاندان پهلوی گرایش دارند؟

پاسخ: مسئله گرایش نیست؛ بسیاری از مردم ایران متوجه شده‌اند که آخوندها در مورد رژیم سابق دروغ‌های زیادی گفته‌‌اند. محمدرضا شاه به هیچ وجه به این اندازه که این رژیم به مردم ظلم کرد به مردم ستم نکرد، در زمان سلطنت محمدرضا شاه تعداد افرادی که کشته شدند یا به زندان افتادند بسیار اندک بود و این واقعیتی است. اینها در این مورد بسیار دروغ گفته‌اند. هیچکدام از آخوندهای مخالف شاه از محمدرضا شاه ظلمی ندیدند، یا در زندان‌های کوتاه‌مدت یا در تبعید بودند. تبعیدهای آن زمان برای امثال پدرم یا علی خامنه‌‌ای حالت تفریحی داشت. یادم هست وقتی به طبس برای دیدن آیت‌الله منتظری رفته بودم که آنجا در تبعید بود، مسجد بزرگی در اختیار داشت و هر کاری دلش می‌خواست انجام می‌داد و با همه ارتباط داشت. مردم متوجه شده‌‌اند انقلاب وضعیت آنها را نه تنها بهتر بلکه بدتر کرد. من خودم جمهوریخواهم ولی شدیدا به آشتی ملی در بین نیروهای اپوزیسیون اعتقاد دارم و معتقدم که چپ و راست باید در مرحله مبارزه در یک ائتلاف بزرگ و در یک جهت حرکت کنند.

 

پرسش: پدر شما  علی تهرانی، در سال‌های قبل از انقلاب، مخالف حکومت پهلوی بود چرا پس از وقوع انقلاب با حکومت جمهوری اسلامی مخالفت کرد؟

پاسخ: پدر من قانون اساسی این رژیم را امضا نکرد، با وجود آنکه عضو مجلس خبرگان بود. از ابتدا می‌گفت آخوند و دین نباید در حکومت دخالت کنند؛ اصلاً عبارت جمهوری اسلامی را قبول نداشت. او در خاطراتش نوشته و نسبت به فعالیت‌هایش در قبل از انقلاب ابراز پشیمانی کرده است. پدرم بارها گفته مشکل ما حکومت مذهبی و وجود آخوند و مذهب در سیاست و حکومت است.در مورد شخص شهبانو باید بگویم که ایشان ظلمی نکرد و فردی بسیار مفید برای جامعه بود. به دستور ایشان در همه مدارس کشور برنامه تغذیه رایگان اجرا شد. کارهای خیریه دیگر ایشان قابل تحسین است.

مخالفت خانواده ما با این رژیم از زمانی شروع شد که خامنه‌‌ای هنوز به رهبری نرسیده بود. مخالفت‌های ما نه با علی خامنه‌‌ای بلکه با ماهیت جمهوری اسلامی، دخالت آخوند و مذهب در حکومت است. هدف ما در اپوزیسیون باید انجام حرکتی سیاسی با توسل به ایده‌های دموکراتیک و مردم‌سالار مبتنی بر حقوق بشر باشد. باید برنامه منظمی تدوین و پیاده کنیم که مذهب نه اینکه حذف شود ولی از سیاست و حکومت کنار گذاشته شود و حکومت به دست افرادی اداره شود که دخالتی در مذهب نداشته باشند. در حکومت آینده همه گروه‌های سیاسی باید حضور داشته باشند حتا گروه‌های کمونیستی. ایران متعلق به همه است و مردم هستند که انتخاب می‌کنند.

 

پرسش: بالا گرفتن اختلافات پدر شما با محمدحسین بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای و سپس مخالفت با جمهوری اسلامی از کجا نشأت گرفت؟

پاسخ: پدرم متوجه خلاف‌های رفسنجانی، بهشتی و خامنه‌‌ای در حزب جمهوری اسلامی شد. بعد در نامه‌‌ای نسبت به تبار افغانی جلال‌الدین فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری افشاگری کرد. همچنین در مورد سینما رکس آبادان به عنوان رئیس دادگاه انقلاب اهواز به آبادان رفت و قرار بود در این مورد تحقیق کند. وقتی متوجه شد دستور به آتش کشیدن سینما رکس را خودشان صادر کرده‌‌اند به خمینی گفت و چون خمینی توجهی نکرد استعفا کرد. کسانی که در آنجا کشته شدند هیچکدام گناهکار نبودند. بعد قضیه جنگ ایران و عراق پیش آمد. پدرم متوجه شد که خمینی است که می‌خواهد جنگ را ادامه دهد و هدفش تصاحب عراق است.

 

پرسش: وی به عنوان رئیس دادگاه انقلاب مشهد تا چه اندازه در محاکمه و اجرای اعدام مخالفان جمهوری اسلامی سهم یا حضور داشت؟

پاسح: بسیاری بر این باورند که پدرم در این اعدام‌ها مشارکت داشته. او وقتی در سمت ریاست دادگاه انقلاب مشهد بود هیچکس را اعدام نکرد. همین مراعات کردن و عدم اجرای حکم اعدام موجب شد که او را کنار بگذارند. البته خودش هم می‌خواست که از این سمت کناره بگیرد. بعد از او خلخالی از تهران به مشهد آمد و تعداد زیادی را که در زندان دوران محکومیت خود را می‌گذراندند  به جوخه‌های اعدام سپرد. پدر من شدیداً با این اقدام خلخالی مخالف بود.

همچنین پدر من هیچگاه مجاهد نبود و از آنها طرفداری نکرد. مسعود رجوی به پدرم پیام فرستاده بود که چرا در صحبت‌هایت اسم همه را می‌آوری بجز من؟! پدرم به او گفته بود تو بمیر من اسم تو را هم می‌آورم! پدر من با اعدام‌ها مخالفت می‌کرد؛ چه اعدام سران رژیم سابق و چه زندانیانی که در دهه ۶۰ اعدام شدند. همان سال‌های نخست گفته بود اجازه دهید مجاهدین یک یا دو نماینده در مجلس داشته باشند تا در کارهای مملکت دخالت کنند. ضرر زیادی نمی‌توانند وارد کنند. اما خمینی مخالفت کرد.

 

پرسش: در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، پدر شما از بنی‌صدر حمایت کرد. دلیل تمایل پدر شما به بنی‌صدر چه بود؟

پاسخ: بنی‌صدر آخوند نبود و گرایش‌های سیاسی پدرم به او و برخی از اعضای جبهه ملی مثل مهندس بازرگان نزدیک‌تر بود. ولی او هم مثل بسیاری از روشنفکران ایرانی هم در توهم بود و هم بیهوده به آخوندها احترام می‌گذاشت. پدرم از بنی‌صدر خواسته بود که به جنگ با عراق پایان بدهد. ولی بنی‌صدر به پدرم پاسخ داده بود که صبر می‌کنم خمینی بمیرد و وقتی قدرت را به دست گرفتم! چون شنیده‌ام خمینی مریض است و تا چند وقت دیگر می‌میرد! دیدیم که نه تنها خمینی نمرد بلکه خود بنی‌صدر را هم عزل کرد.

بنی‌صدر وقتی آن اشتباه را مرتکب شد و جنگ خاتمه پیدا نکرد، پدرم عصبانی شد و گفت به عراق می‌روم و از آنجا واقعیت‌ها را به مردم می‌گویم. بسیاری از ایرانی‌ها فکر می‌کنند رفتن پدر من به عراق یک خیانت بود. خیر یک حرکت سیاسی علیه رژیم خمینی بود که اگر امثال بنی‌صدر به سخن پدرم گوش می‌دادند، جنگ زودتر خاتمه پیدا می‌کرد و هشت سال طول نمی‌کشید و مردم ایران این همه قربانی و ضرر نمی‌دادند.

 

پرسش: البته پدر شما یکی از شاگردان روح‌الله خمینی بود و به او ارادت خاصی داشت چرا بعدها این ارادت به دشمنی تبدیل شد؟

پاسخ: پدرم هرچند قبل از انقلاب به خمینی ارادت داشت ولی بعد از انقلاب تغییر عقیده داد چون متوجه شد خمینی مذهب اسلام را به یک ایدئولوژی برای حکومت کردن تبدیل کرده. آنزمان که پدرم با خمینی و جمهوری اسلامی مخالفت کرد هنوز منتظری و امثال او مخالف نبودند. پدر من آن زمان با امثال مهندس بازرگان و اعضای جبهه ملی و دموکرات در تماس بود. البته بعد از دریافتن قضیه سینما رکس آبادان، با همه آنها نیز قطع رابطه کرد. پدرم هدفش به قدرت رسیدن نبود، هیچ تبلیغی برای خودش نمی کرد. هیچوقت دخالتی در رژیم نداشت، آخرین مقامش ریاست دادگاه سینما رکس آبادان بود. امثال خامنه‌‌ای به پدرم تهمت‌های زیادی زدند و همچنین اصلاح‌طلبان.

 

پرسش: از دوستان نزدیک علی خامنه‌‌ای در سال‌های قبل از انقلاب چه کسانی را به خاطر دارید؟

پاسخ: بیشتر این افراد یا در تبعید هستند یا آنها را کشته‌‌اند. جوانانی که طرفدار مجاهدین خلق بودند با او رفت و آمد داشتند. یکی از آنها که هیچوقت از یاد نمی‌برم جوانی به اسم قاسم مهریزی بود. او را از ۱۲ سالگی می‌شناختم. با ما و علی خامنه‌‌ای در ارتباط بود. یک دانشجوی یزدی ساکن مشهد بود که به خانه ما زیاد می‌آمد. اولین کتابی که خواندم «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی بود که او همانزمان به من هدیه داده بود. آن‌موقع خامنه‌‌ای گفته بود اگر دختر می داشتم حتما به قاسم می‌دادم. البته قبل از انقلاب بود و خامنه‌ای هم هنوز دختر نداشت. قاسم مهریزی را همان سال ۶۰ به جرم طرفداری از مجاهدین گرفتند و کشتند. مادرم به خامنه‌‌ای زنگ زد و گفت قاسم را گرفته‌‌اند؛ ولی او هیچ کاری انجام نداد. حتا همسرش ثریا را که به دیدن قاسم رفته بود هم بازداشت کردند و کشتند. افراد دیگری که به آنها کمک کردند امثال آقای شانه‌چی و دستمالچی و تعدادی از بازاری‌های تهران؛ همینها بودند که اجاره هواپیمای ایرفرانس خمینی از پاریس به تهران را پرداخت کردند. ولی دستمالچی را اعدام کردند؛ شانه چی هم به فرانسه آمد و از مخالفان جمهوری اسلامی شد. بعدها در زمان پیری به مشهد برگشت و همانجا هم فوت کرد. جا دارد این را هم بگویم که علی خامنه‌‌ای هیچگاه در عمرش روزه نگرفته! همیشه بهانه‌‌اش این بود که زخم معده دارد! آقای شانه‌چی می‌گفت ماه رمضان علی خامنه‌‌ای به خانه او در تهران می رفت. او و همسرش روزه بودند ولی برای خامنه‌‌ای غذا درست می‌کردند.

 

پرسش: رابطه پدربزرگ شما سیدجواد تهرانی با علی خامنه‌‌ای چطور بود و آیا او نیز مثل پدرتان با حکومت پهلوی مخالفت می‌کرد؟

پاسخ: پدربزرگم در بازار مشهد یک مسجد داشت و بجز نماز و کارهای دینی هیچ دخالتی در سیاست نداشت اما با کارهای علی خامنه‌‌ای و بطور کلی با کارهای پسرانش در زمان شاه مخالف بود. او یک روحانی سنتی و خشکه‌مقدس بود. مخالف حکومت پهلوی نبود و یکسری از بازاریان مشهد طرفدارش بودند و به او «سهم امام» می‌دادند.

 

پرسش: در طول سال‌هایی که خانواده شما از عراق به ایران برگشت تا چه حد با دیگران مراوده دارند؟

پاسخ: قبل از خروج پدرم از ایران به خانه ما حمله کردند و او را به زندان انداختند، هر کس به خانه ما رفت و آمد داشت بازداشت می‌شد؛ آن اواخر قبل از خروج از ایران از ترس بازداشت، کسی به خانه ما نمی‌آمد. پدرم تا حدی منزوی شده بود و فقط خانواده نزدیک با ما در ارتباط بود. یکسال بعد از رفتن پدرم از ایران در ۱۳۶۳ خانواده را از پاکستان به عراق بردم. قبل از خروج کسی با ما ارتباط نداشت. حتا رابطه مادربزرگم یعنی مادر علی خامنه‌‌ای هم با ما بد شده بود.

 

پرسش: پدر و مادر شما به عنوان مخالفان و مغضوبان علی خامنه‌‌ای در طول این سال‌ها چطور هزینه‌های زندگی را تامین می‌کردند؟

پاسح: خواهر بزرگم دکتر جراح و یک خواهرم معلم است و همگی به خانواده کمک می‌کنیم. در حال حاضر هم خرج مداوای پدرم را می‌پردازیم. او ۹۵ ساله است. اخیرا یک عمل جراحی روده داشت. من و همه خواهرهایم کمک می‌کنیم.

 

پرسش: موضوع بیماری و ابتلای علی خامنه‌‌ای به بیماری سرطان تا چه اندازه صحت دارد؟

پاسخ: شایعه‌پراکنی همواره از شگردهای رژیم برای خریدن وقت بوده. در مورد علی خامنه‌‌ای چندین سال است که دائم شایعه می‌کنند که مریض است و در حال مرگ است. این موضوع واقعیت ندارد. این شایعات برای مظلوم‌نمایی و ترویج سیاست انتظار است. در خانواده ما امراضی مثل سرطان وجود نداشته. پدربزرگم، پدر خامنه‌‌ای، در ۹۲ سالگی فوت کرد. غیرمستقیم خبر دارم که خامنه‌‌ای بیماری خاصی ندارد. معمولًا بعد از ایام نوروز خامنه‌‌ای هر سال به مشهد می‌رود. یک مدت از او خبری نیست و در این مدت شایع می‌شود که مریض است و رو به موت است. در حالی که او هر سال در این ایام سر خاک پدر و مادرش می‌رود و می‌خواهد در مشهد یک مقدار به یاد پدر و مادرش در خلوت باشد. رژیم جمهوری اسلامی با چندین ترفند در این چهل و اندی سال به بقای خود ادامه داده. ترفند تزویر، دروغ‌های مذهبی و خرافات، زور و سرکوب، سیاست انتظار و مخصوصا افکار «دایی جان ناپلئون»ی و تئوری توطئه موجب بقای این رژیم شده. حضور مجاهدین خلق هم یکی از دلایل بقای رژیم است. به بهانه مجاهدین خلق بسیاری از افراد بی‌گناه را طی این سال‌ها سرکوب، بازداشت و اعدام کرده‌اند.

 

پرسش: آیا اطلاع دارید که پیش‌بینی پدر شما در مورد سرنوشت جمهوری اسلامی چیست؟

پاسخ: -چندین سال پیش پدرم بدبینانه به این موضوع نگاه می‌کرد و می‌گفت اینها همچنان باقی هستند. من معتقدم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آخوندها و آخوندها به سپاه پاسداران وابسته هستند. آخوندها بدون سپاه و سپاه بدون آخوندها نمی‌توانند به حیات سیاسی خود ادامه دهند و بهم نیازمندند. شخص علی خامنه‌‌ای که خود را خداوند ایران می‌داند علاقمند است بعد از خودش یکی از خویشاوندانش به رهبری برسد. خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی یک ابهتی داشت ولی خامنه‌‌ای آن کاریزمای خمینی را ندارد. بعد از علی خامنه‌‌ای هر کس دیگری بیاید جمهوری اسلامی متزلزل خواهد بود و دوام زیادی نخواهد داشت.

https://kayhan.london/fa/?p=271102

بازگشت به خانه