تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
قدرت های بزرگ بچه نیستند!
سخنرانی پرویز نیکخواه در کاخ جوانان (۱۳۴۸ خورشیدی)
من نمی دانم که شما درباره چه مطالبی علاقمندید برایتان صحبت کنم. اما برای اینکه سئوالات به شما مربوط باشد و در عین حال زمینه ای هم به دست آورید ابتدا شمه ای از آنچه در خارج از کشور درباره ایران می اندیشیدم و سپس مسائلی که در ایران برایم مطرح شد می گویم.
در خارج از کشور که بودم می اندیشیدم که در ایران نظام فئودالیسم استقرار دارد و دهقانان نیروی اصلح برای دیگرگون کردن آن نظام هستند و راه این دیگرگونی را انقلاب مسلحانه می دانستم.
نظریه های ما در خارج از کشور از بررسی و تحقیق درباره اوضاع ایران ناشی نمی شد، از بطن جامعه خود ما نشأت نمی گرفت بلکه این نظریه های سیاسی اکتسابی بودند، از جوامع دیگر و مربوط به جوامع دیگر بودند و من هنگامی که به ایران آمدم زیر نفوذ آن نظریه ها بودم.
در ایران هنگامی که حادثه کاخ مرمر پدید آمد پای من هم به نحوی در این جریان به میان آمد و همان طور که می دانید من به زندان رفتم. در زندان فرصت مطالعه و اندیشه بسیار به دست آمد. حوادث سالهای دهه اخیر چون در چکسلواکی، اندونزی و دومینیکن همه برای من مسائل جدیدی را مطرح کردند.
من در انگلستان به ایدئولوژی سوسیالیسم اعتقاد داشتم، البته آرمانهای انسانی بیش از دو هزار سال است که در هر زمان به نحوی در افکار بشری تجلی کرده اند و شک نیست که این آرمانها برای همه مردمان شریف و عزیزند.
در زندان برای من این سئوال مطرح شد که آیا با در نظر گرفتن موقعیت ایران و اوضاع بین المللی یک نهضت چپ تندرو که در جامعه کشاکش های خونین بخواهد ایجاد کند می تواند در میهن ما زندگی را تکامل بخشد و سعادت و رفاه به همراه بیاورد؟ من به این نتیجه رسیدم که هرگونه کشاکش و جنگ داخلی فقط می تواند وسیله ای شود تا دیگران یعنی قدرتهای بیگانه از آن بهره برداری کنند.
یک نهضت چپ هم می تواند جریان تکامل یک جامعه را به بن بست بکشاند و از این رو می تواند چیزی ارتجاعی باشد در حالی که نهضت معتدل تری اگر روند تکاملی جامعه را به پیش براند بی شک مترقی خواهد بود.
بعد من در صدد برآمدم که ببینم قلب جامعه چگونه می تپد، توده مردم دنبال چه هستند. هنگامی که از زندان آزاد شدم فرصت این به دست آمد تا از نزدیک بعضی از نهادهای جدید را در روستاها بررسی کنم. مثل شرکتهای تعاونی روستایی، شرکتهای سهامی زراعی و خانه های انصاف.
اینها همه نه تنها از لحاظ مادی کمک های بزرگی برای دهقانان هستند بلکه از این رو که در کار انتخابات و پیشبرد امور این شرکتها دهقانان شرکت فعال دارند و آموزش سیاسی می بینند. در سال 31 آن روشنفکرانی که برای تبلیغات سیاسی به روستاها می رفتند با چوب و چماق مالکان که دهقانان را در دست داشتند مواجه می شدند.
امروز مسایل دیگری برای دهقانان مطرح است. از تعاون و همبستگی و آموزش و بهداشت سخن می گویند. من کودکان عشایری را دیده ام که از امیرکبیر سخن می گویند، از استانهای ایران سخن می گویند.
ایران را می شناسند، عشایری که جز خان و تفنگ چیزی نمی شناختند و همیشه می توانستند وسیله ای شوند تا خارجی ها از آنها استفاده کنند امروز احساس ملیت داشتن می کنند. دمکراسی اساسی در سطح روستاها همین هاست، مسئله تغذیه بهتر، بهداشت بهتر و آموزش برای کودکان آنانست.
دیروز من با یکی از دانشجویان در بین شما صحبت می کردم، به خانه های گلی دهقانان اشاره می کرد و می گفت دهات همان دهات هستند. درست است خانه های گلی در اکثر روستاهای ایران بر جای مانده اند اما افکار روستائیان عوض شده است.
در یکی از قراء اصفهان همین مسأله را با دهقانان مطرح کردم. چون می گفتند که وضعشان بهتر شده است. گفتم پس چرا خانه هاتان همه گلی است. گفتند صبر کنید آقاجان ما چند سالی است که نفس تازه کرده ایم. پولمان را صرف حفر چاه عمیق و احداث باغ میوه می کنیم. برای حمام و مدرسه ده پول داده ایم، نوبت خانه هم می رسد.
آری برای دهقانی که نیاز غذا، پوشاک و بهداشت های اولیه مرتفع نمی شده است فکر خانه سازی اینک چیز لوکسی است. او بهتر از ما می داند که سرمایه اش را چگونه به کار بیاندازد. همین دهقان یکی از اطاقهایش را برای آموزش دختران ده در اختیار سپاهی گذاشته بود و صاحب 5 /1 هکتار زمین بیشتر نبود.
هر جنبش سیاسی ملی در ایران توده کثیر دهقانان را نمی تواند نادیده گیرد، زیرا در حدود 70 درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند. بی آنکه آنها در مسایل جامعه شرکت کنند هیچ جریان ملی نمی تواند پا بگیرد و این کار فقط از طریق ایجاد رفاه نسبی بیشتر، بالاتر رفتن سطح آموزش و فرهنگ روستائیان میسر است. این امکان را انقلاب [سفید] برای دهقانان ایجاد کرده و دهقانان آن را تأیید کرده اند و از آن بهره می گیرند.
باز به یاد داشته باشیم که در یک دهه قبل درآمد سرانه در ایران در حدود 100 دلار بود امروز 330 دلار است. با این همه در مقایسه با درآمد سرانه کشور ثروتمندی چون آمریکا ناچیز می نماید. اما این مقایسه درست نیست.
ایران امروز را باید با ایران دیروز مقایسه کرد یا با کشورهای همجوارش مثل ترکیه، مثل عراق، مثل پاکستان، مثل کشورهای سواحل خلیج، مثل هندوستان. زیرا تاریخ و فرهنگ این کشورها با یکدیگر شباهت دارد و همچنین در مورد بعضی از آنها امکانات اقتصادیشان.
مشکل کنونی ما اینست که به اندازه کافی دلسوزانه کار نمی کنیم. من با بسیاری از مسئولین امور تماس گرفتم بیشتر از نداشتن آدم دلسوز و کاری گله داشتند. فارغ التحصیل در خارج از کشور وقتی به ایران می آید میل ندارد مثلاً به جیرفت یا بلوچستان برود، اما بالاخره آنجا باید آباد بشود یا نه و به دست چه کسی؟
آن دانشجویانی که پس از اتمام تحصیلاتشان در خارج از کشور مقیم می شوند به چه کشوری خدمت می کنند؟ مسلما به ایران و ملت ایران خدمت نمی کنند. البته از یک رفاه نسبی، شغل خوب و امکانات دیگر بهره مندند. اما آیا مگر ضابطه زندگی فقط همین هاست.
به علاوه، اینک در ایران راه برای کار خلاق گشوده است. من مدیرکل آموزش عشایری را دیدم که با داشتن سوابق سیاسی خاصی اینک در رأس چنین کار مهمی قرار گرفته است و از دل و جان می کوشد. 30000 نفر دانش آموز عشایری را زیر چادرهای سیار درس می دهد. 1100 نفر از همان عشایر معلم تربیت کرده است.
کار واقعی یعنی همین اگر این کار خلاق نیست پس چیست؟ دیدم نظرات و طرحهای روشنی دارد، با دلسوزی سخن می گوید و زحمت می کشد پرسیدم به اتکاء چه چیزی این طور فعالیت می کند، گفت من دستورات شخص اول مملکت را اجرا می کنم.
این مطلب مهمی است و برای همه ما در خور تعمق.
هنگامی که رهبر مملکت از دموکراسی اقتصادی و سیاسی سخن میگویند برای چه کسی است. این دست را که از آن بالا به سوی ما حرکت می کند می باید فشرد. این دیگر به عهده ماست که بکوشیم.
یکی از اشتباهات ما در خارج از کشور قضاوت نادرست درباره شخص شاهنشاه بود. مثلاً وقتی که در زمینه سیاست مستقل ملی ایران شاهنشاه نظرات درست و مترقی مطرح می کند من چرا تأیید نکنم؟
چرا من تأیید نکنم که تمام نیروهای بیگانه می باید از شبه جزیره هند و چین خارج شوند؟
چرا من تأیید نکنم که مسأله جنگ در خاورمیانه هر چه زودتر حل شود، زیرا جنگ به سود مردم این منطقه نیست.
چرا من تأیید نکنم که در خلیج فارس صلح و امنیت و همکاری به جای جنگ و ستیز استقرار یابد؟ مگر جز این است که این ما نیستیم که از اغتشاش در منطقه می توانیم بهره برداری کنیم، بلکه قدرت های جهانی هستند که حتی به تجزیه خاک ایران هم اگر طبق منافع آنان باشد تن در می دهند.
جنوب و نفت و مس، به یک سمت و شمال و کمونیسم و وابستگی به سمت دیگر. من از نزدیک کسانی را که به ایران اسلحه قاچاق کرده اند در زندان دیده ام. اینها قضیه تبلیغات نیست، قضیه دسیسه و تحریک است. اگر پای ایران به یک جنگ منطقه ای کشانیده شود، نه ملت ما بلکه کشوری چون انگلستان از آن سود خواهد برد.
صحبت های من به درازا کشید؛ فقط این را می افزایم که من سخنانم را برایتان می گویم شما خود تصمیم بگیرید و دربارهء آنها بیندیشید. حالا اگر کسی سئوالی دارد می تواند مطرح کند.
پرسش ها و پاسخ ها
س ـ هنگامی که در انگلستان بودید تصمیم گرفتید که از ایدئولوژی سوسیالیسم پیروی کنید، چه امری باعث شد که تصمیم خود را عوض کنید؟
ج ـ منظور من همیشه خدمت به ایران بوده است. اگر من در خارج از کشور یک نظریه سیاسی برگزیده ام برای رشد و توسعه ایران بوده است. امروز من هرگونه کشاکش داخلی را مثل [سم] می دانم و برای ما به منزله خودکشی است. پس باید با واقع بینی به مسائل سیاسی برخورد کرد. باید از میان امکانات واقعی بهترین راه را برگزید. درجه آزادی ما محدود به امکاناتی است که در رابطه با اوضاع جهانی و همه پیوندهای جهانی برای ما موجود است و امروز ما بیش از هرگاه دیگر به آدمهای میهن پرست، خدمتگزار و دلسوز نیاز داریم نه کسانی که به نحوی سرشان به یک سفارتخانه خارجی بند باشد.
س ـ به نظر شما علت غرب زدگی جوانان چیست؟
ج ـ به نظر من برای اینکه بعضی از ما تنبل هستیم. ظواهر را آسان و بی رنج می توان تقلید کرد. پیروزیهای تمدن غرب آسان به دست نیامده است. فن و مدیریت را همراه با کار می توان فرا گرفت. این دشوار است. به این علت است که جوانان آن طور که باید مطالعه و کار نمی کنند. به رسالت خود که خدمت به یک جامعه در حال رشد است واقف نیستند. به علاوه این نکته را نیز باید افزود که این تقلید ظواهر تمدن غرب بیشتر در بین جوانان مرفه شهرنشین مخصوصا جوانان تهرانی است. این پدیده در بین جوانان زحمتکش کمتر دیده می شود. ثانیا در یک کشور رو به توسعه همه چیز رو به توسعه است. نارسائی های فراوان وجود دارد. این واقعیت است. این نارسایی ها را باید شناخت. با آنها باید جنگید. غرب زدگی هم یکی از همین هاست.
س ـ صادقانه بگویید که با آن ایده که از انگلستان آمدید قصد خدمت به جامعه داشتید؟
ج ـ من پس از رهایی از زندان با یکی از مقامات دلسوز مملکتی ملاقات کردم. سخن او این بود، ما همیشه معتقد بوده ایم که شما قصد خدمت داشته اید منتهی راهتان اشتباه آمیز بوده است و از همین رو امروز به شما اعتماد می کنیم.
س ـ آیا شما هنگام آمدن به ایران قصد به وجود آوردن حادثه کاخ مرمر را داشتید و اگر منظور آن سرباز عملی می شد امروز نیز این حرفها را می زدید؟
ج ـ اگر حادثه کاخ مرمر شکلی تأسف بار می یافت من امروز زنده نبودم که بتوانم برایتان حرف بزنم. نفع شخصی ما نیز در همین بود که خوشبختانه نقشه شوم عقیم ماند. در غیر این صورت همچنان که من پنج سال پیش هم گفتم جامعه دچار هرج و مرج می شد و راههای نفوذ برای بیگانگان گشوده می شد.
س ـ شما در این باره صحبت کرده بودید که در خارج تحریکتان می کرده اند. شما چگونه با خارجی ها تماس می گرفتید؟
ج ـ من صحبت از تماس با خارجی ها به میان نیاوردم. گفته ام که نهضت های دانشجویی در خارج از کشور بالمآل وسیله ای هستند در اختیار قدرتهای خارجی. بگذارید برایتان یک مثال بزنم. پیش از رفراندوم ششم بهمن شاهنشاه به انگلستان سفر کردند. ما، یعنی گروهی از دانشجویان، خواستیم جلسه سخنرانی ترتیب دهیم. از شهرداری لندن سالن کرایه کردیم، از پلیس اجازه گرفتیم و همه کارها مرتب شد. درست روز ورود شاهنشاه به لندن از وزارت کشور انگلستان با بعضی از ما تماس گرفتند و اخطار کردند که البته شما می توانید جلسه خود را ترتیب بدهید. اما به فاصله 24 ساعت از انگلستان اخراج خواهید شد. در آن زمان سیاست آنها اقتضا نمی کرد که علیه شخص اول ایران در انگلستان تظاهراتی رخ دهد. توجه داشته باشید که این واقعه قبل از سال 41 بود.
در یکی از سفرهای اخیر شاهنشاه در سال گذشته به اروپا عده ای از دانشجویان تظاهراتی به راه انداخته بودند. برای من قابل قبول نیست که مقامات امنیتی کشوری مثل انگلستان و آلمان نخواهند چنین تظاهراتی واقع شود و این تظاهرات رخ دهد. منظور من این است که دانشجویان با سوابق ذهنی خود آماده دست زدن به تظاهرات مخالف هستند حالا میل حضرات باشد به دانشجویان اجازه می دهند، میلشان نباشد جلوگیری می کنند. خلاصه اینکه نه تنها این اقدامات با میل آنها صورت می گیرد بلکه بعضا به طور غیرمستقیم امکانات لازم را نیز در اختیار آنان قرار می دهند. این است که می گوییم سازمانهای دانشجویی بالمآل وسیله ای هستند در اختیار آنها.
مقارن با انقلاب ششم بهمن در اروپا سندی سیاسی انتشار یافت که مخصوصا عامل تحریک کننده ای علیه شخص شاهنشاه بود. آنها می دانستند که به کجا باید حمله کرد. در ایران دهقانان انقلاب را دو دستی چسبیدند، مالکان را بیرون ریختند. بعد سیر تکامل اصلاحات را ببینیم چیست؟ خیلی فرق است بین شعار قطعه قطعه کردن زمین و شعار ایجاد شرکتهای سهامی زراعی و شرکتهای تعاونی. خیلی فرق است بین سیستم قدیمی توزیع آب و ملی شدن آبها و تنظیم شبکه های آبیاری. از این رو درست حملات را متوجه کسی کردند که طرح های مترقی ارائه داد.
آنها زرنگ تر از این هستند که مستقیما با دانشجویان درگیر شوند. در این کارها صدها سال تجربه دارند. استاد دسایس و توطئه ها و دوز و کلک های سیاسی هستند. مواظب اعمال و رفتار یکایک فعالین در بین دانشجویان ایرانی در خارج از کشور نیز هستند. بعد وقتی آدمی پیدا می شود و در مقابله با حرف هایی که من زده ام آشکارا و با امضاء زیرگوش خود حضرات کرنای ضداستعماری سر می دهد و با امکانات فراوان به هر جا سفر می کند کارش قدری قابل تعمق است.
قدرتهای بزرگ که بچه نیستند. آنها می دانند که حملات باید متوجه چه کسی شود و امروز قسمتی از این حملات متوجه شخص شاهنشاه است. در یک کشور توسعه یافته با نظام سیاسی و اقتصادی جا افتاده و سازمانهای ریشه دار شاید یک فرد چندان اهمیتی نداشته باشد، اما در یک کشور در حال توسعه نقش یک فرد به خصوص در مقام رهبری اهمیتی حیاتی دارد.
گاهی اوقات استقلال یک کشور به موجودیت یک نفر وابسته می شود. اگر آنها باعث شوند که حملات متوجه شخص شاهنشاه شود دقیقا می دانند چرا و بعد پرچم دموکراسی را به اهتزاز در می آورند. دانشجویان هم عاشق دموکراسی هستند. از یاد می برند که آن گونه دموکراسی برای توده های دهقانان بیگانه است و استقرار دمکراسی به شیوه غربی امروز در ایران عملی نیست.
ابتدا باید زمینه دموکراسی را ساخت. باید زحمت کشید و توده های دهقانان را پرورش داد. برادر من که یکی مثل شما بوده است امروز افسر سپاهی است و بر 250 روستا نظارت دارد. این یک فعالیت سازنده و کار خلاق است. کاری است که می تواند شما را هم روزی با بدنه زندگی جامعه ما آشنا سازد.
س ـ به نظر شما معنی دموکراسی اقتصادی چیست؟
ج ـ در کلی ترین معنای آن این است که توزیع ثروت در جامعه عادلانه باشد.
س ـ اگر شما در حادثه کاخ مرمر دخالت نداشتید پس چرا زندانی شدید؟
ج ـ ما تزهای دیگری برای خود داشتیم. ماده دیگری به نام ماده 1 مقدمین در مورد فعالیتهای مرام اشتراکی شامل حال من شد که حبس آن از 3 تا 10 بود. من از طرف دادگاه در مورد شرکت در حادثه کاخ مرمر تبرئه شدم.
س ـ به گفته یکی از بزرگان اگر جریان توسعه تا 10 سال دیگر عملی نشود فاصله بین کشورهای توسعه یافته و رو به توسعه چنان خواهد شد که توسعه یافتن دیگر عملی نخواهد بود، آیا به نظر شما با مبارزه واقعی باید این فاصله را پر کرد یا کار پشت میز نشینی که شما می خواهید؟
ج ـ من که هنوز پشت میز ننشسته ام. پس شما زود حکم نرانید. منهم موافقم که اگر تا دهسال دیگر نتوانیم از برزخ مرحله کنونی بگذریم احتمال این که در آینده بتوانیم این مرحله را پشت سر بگذاریم کمتر است.
من هم دقیقا به پیشرفت هایی که در علم و فن پدید آمده است آشنا هستم، اما شما چه راهی را پیشنهاد می کنید. اگر منظورتان ایجاد کشاکش های درونی است برای ما عراق نمونه خوبی است.
وانگهی فکر می کنید چنین کشاکشی که به نظر من اساسا هیچگونه زمینه مادی برای آن وجود ندارد چند سال به طول خواهد انجامید. بی شک بسیار بیشتر از دهسال. آن وقت مسلما شما این فرصت را از دست داده اید.
به نظر من اینک در ایران جریان سازنده ای پدید آمده است و من این راه را انتخاب کرده ام، یعنی تقویت این جریان سازنده. شما هم البته اگر فقط به تجارب و آگاهی شخصی خودتان معتقدید می توانید به راه خود بروید.
س ـ در مقدمه صحبت شما بحثی درباره وضع چکسلواکی و وضع اقتصادی انگلستان کردید. حرفهای شما را درباره چکسلواکی قبول دارم ولی باید توجه داشت که مثلاً انگلستان 65 درصد از صنایعش وابسته به سرمایه های آمریکایی است، ما چطور می توانیم آن را کشور مستقلی بدانیم؟ و یک کلنی آمریکا به حساب نیاوریم؟
ج ـ بگذارید خود انگلیسیها درباره سرنوشت کشورشان بیاندیشند. ما بیاییم روی مسئله ایران. ببینیم ایران کدام مشی را انتخاب کرده است.
شک نیست که ایران باید پیشرفت کند و برای پیشرفت نیاز به سرمایه گذاری دارد. در ایران اینک قسمت عمده این سرمایه گذاری از درآمد نفت تأمین می شود. شاید مس هم در آینده نقش عمده ای را ایفا کند. ما باید با جهان خارج ارتباط داشته باشیم و این ارتباط می تواند محدود یا گسترده باشد. مسلما گسترده آن بهتر است.
بدین معنی که اکنون ایران با ایجاد روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای مختلف و عدم اتکاء به کشوری خاص توانسته است موفقیت هایی به دست آورد. البته اگر این جریان تقویت نشود و کار انجام نگیرد احتمال این هست که به فساد بگراید، اما اگر کادرهای تحصیل کرده فعالیت بکنند و دلسوزانه مسئولیت بپذیرند امکان پیروزی هست.
س ـ نظر شما درباره ویتنام چیست ؟
ج ـ همانطور که شاهنشاه در این مورد فرموده اند بگذاریم مردم ویتنام خود تصمیم بگیرند. سرنوشت مردم ویتنام را نظر ما تعیین نمی کند و اساسا ما جماعت در اینجا صلاحیت پرداختن به آن را نیز نداریم. به علاوه ما که هیچ، تمام روشنفکران که در اروپا جار و جنجال به راه انداخته اند نتیجه ای نگرفته اند. نیروهای عظیم تری در کار است و آنها تعیین کننده هستند.
س ـ در حال حاضر چه کار می کنید؟
ج ـ در حال حاضر برای شما نطق می کنم. در آینده یک رشته کارهای تحقیقی انجام خواهم داد.
س ـ شما چگونه در انگلستان که امکان مطالعه آزاد داشتید به این نتایج نرسید ولی در زندان به این نتایج رسیدید؟
ج ـ اولاً در زندان کتابهای بسیاری در اختیار من بود و فرصت برای مطالعه کردن و اندیشیدن زیاد بود. ثانیا شما فکر می کنید که درجه آزادی شما اینک چیست؟ شما با وجودی که آزاد هستید اسیر هزاران قید مسائل روزمره از قبیل مسایل خانوادگی و جز اینها هستید. در زندان فراغت کامل هست و از این رو فرصت مناسب.
س ـ از لحاظ سیاسی اکنون صاحب چه تئوری هستید؟
ج ـ من صاحب تئوری نیستم. ولی خصوص کلی یک مشی سیاسی را گفته ام و به آن معتقدم. یکی از اصول آن همبستگی ملی است، من از نهضت تعاون در ایران پشتیبانی می کنم و شما اگر سه جلد گزارشات شورایعالی اقتصاد را مطالعه کرده باشید در می یابید که پشتیبان اصلی این نهضت در ایران شاهنشاه هستند.
من معتقدم که اتحادیه های تعاونی باید تقویت شوند. من معتقدم که زمینه های مادی لازم برای استقرار همبستگی ملی به نحوی ریشه دارتر باید پدید آید و آن این است که همه مردم از گونه ای رفاه باید برخوردار شوند.
یادتان باشد که برای دهقانان کشورهای رو به توسعه قبل از سیاست مسئله تغذیه و فرار از مرض مطرح است و این امر اینک دارد به پیش می رود. برای دهقانان این مهم است که گرفتار زاد و ولد بی حساب نشوند و زنان مروج خانه داری در روستاها درباره این نکات و دیگر مسائل ابتدائی زندگی به دهقانان می آموزانند.
من معتقدم که در عین حال همان طور که همبستگی ملی حیاتی است نگهداشتن آن نیز به گذشت های بسیاری نیازمند است. شاید مثلاً برای کشوری چون فرانسه یا ایتالیا همبستگی ملی چندان حیاتی نباشد که به نظر من برای آنها نیز هست ـ ولی من معتقدم که ما در ایران به آن نیاز داریم.
س ـ دیروز که ما از کارخانه مقدم بازدید می کردیم به کارگرانی برخوردیم که از حداقل ساعتی 5 ریال و حداکثر ساعتی 35 ریال مشغول کار هستند. آیا کارگری که ساعتی 5 ریال دستمزد می گیرد می تواند به همبستگی ملی معتقد شود؟
ج ـ خیر، آن کارگری که ساعتی 5 ریال دستمزد بگیرد نمی تواند به همبستگی ملی اعتقاد داشته باشد. اولاً باید توجه کرد که شرایط کار در بخش دولتی و بخش خصوصی یکسان نیست. در صنایع دولتی مثل ذوب آهن، پتروشیمی، صنایع نفت کارگران عموما از یک رفاه نسبی برخوردارند و تسهیلاتی مناسب در اختیار آنان هست و کمبود دستمزد مسئله ای است که بسیاری از مقامات مسئول آن را شناخته اند.
این ها را می شود درست کرد و سطح زندگی کارگران را بالا برد تا همین کارگر مورد بحث هم بالمآل به همبستگی ملی معتقد شود. من هنگام بازدید از کارخانه ای در رشت زنان کارگر ساده دیدم که روزی 7 تومان دستمزد می گرفتند. شک نیست که دستمزد کمی است. منتهی به این واقعیت نیز باید توجه داشت که برای اینها قبلاً اساسا کاری وجود نداشته است و اینک کار هست. اینها عموما سابقه ای روستایی داشتند و از حیث مهارت در پایین سطوح قرار داشتند.
س ـ شما به چه حزب و دسته ای وابستگی دارید؟
ج ـ من به هیچ حزبی وابستگی ندارم.
س ـ آیا با دوستان خود در انگلستان مکاتبه دارید؟
ج ـ دوستان دوران تحصیلی من اکثرا در ایران هستند و عده ای از آنها در دانشگاهها تدریس می کنند. کسانی از ایشان را دیده ام و دیگران را نیز خواهم دید. راستش تا به حال فرصت نکرده ام که به دیدار همه آنها بروم.
س ـ آیا شما اینک آزاد هستید؟
ج ـ من در حدود یک ماه است که آزاد هستم. در خاتمه امیدوارم که توانسته باشم به صراحت به پرسش های شما پاسخ گفته باشم. خیلی متشکرم که به حرفهای من گوش دادید.
منبع: کتاب «پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک»
* شرح زندگی نیکخواه، از تولد تا اعدام، را در ویکیپدیای فارسی بخوانید◄