تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
برای حل بحران اوکراین، از «آخر کار» شروع کنید!
هنری کیسینجر
بحث عمومی در مورد اوکراین تماماً در مورد «رویارویی» است. اما آیا می دانیم به کجا می رویم؟ من، در زندگیام، چهار جنگ را دیدهام که با شور و شوق فراوان و حمایت عمومی آغاز شد، اما نمیدانستیم آنها را چگونه پایان دهیم و عاقبت هم از سه تای آنها بهطور یکجانبه عقب نشینی کردیم. آزمون سیاست این است که کار چگونه به پایان می رسد، نه اینکه چگونه شروع می شود.
در اغلب موارد، مسئله اوکراین به عنوان یک مسابقه قدرت نمایی مطرح می شود: چه اوکراین به شرق بپیوندد چه به غرب. اما اگر قرار است اوکراین زنده بماند و پیشرفت کند، نباید حکم پاسگاهی برای یکی از طرفین در مقابل طرف دیگر باشد بلکه باید به عنوان پلی بین آنها عمل کند. روسیه باید بپذیرد که تلاش برای تبدیل اوکراین به یکی از اقمار خود، و در نتیجه جابجایی مجدد مرزهای روسیه، مسکو را محکوم به تکرار تاریخ فشارهای متقابل خود با اروپا و ایالات متحده میکند. غرب هم باید درک کند که اوکراین هرگز نمی تواند برای روسیه صرفاً یک کشور خارجی باشد.
تاریخ روسیه در آنجا آغاز شده که «کیوان-روس» نامیده می شد. مذهب روسی از آنجا گسترش یافت. اوکراین برای قرن ها بخشی از روسیه بوده است و پیش از آن تاریخ هم آنها در هم تنیده بوده اند. برخی از مهمترین نبردها برای آزادی روسیه، که با نبرد پولتاوا در سال 1709 شروع شد، در خاک اوکراین انجام گرفت. ناوگان دریای سیاه - ابزار روسیه برای نمایش قدرت در مدیترانه - با اجارهء بلند مدت سواستوپل، در کریمه، مستقر است. حتی مخالفان مشهوری مانند الکساندر سولژنیتسین و جوزف برادسکی اصرار داشتند که اوکراین بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ روسیه روسیه است.
اتحادیهء اروپا هم باید بپذیرد که، در مذاکره دربارهء رابطهء اوکراین با اروپا، هنجارشکنی بوروکراتیک و تبعیت عنصر استراتژیک از سیاست داخلی به امر تبدیل یک مذاکره به یک بحران کمک کرده است. سیاست خارجی هنر تعیین اولویت هاست.
اوکراینی ها عنصری تعیین کننده هستند. آنها در کشوری با تاریخ پیچیده و ترکیبی چند زبانی زندگی می کنند. بخش غربی در سال 1939، زمانی که استالین و هیتلر غنایم را تقسیم کردند، به اتحاد جماهیر شوروی پیوست. کریمه، که 60 درصد جمعیت آن روسی هستند، تنها در سال 1954 بخشی از اوکراین شد، يعنی زمانی که نیکیتا خروشچف، که اصالتاً اوکراینی بود، استقلال آن را، به عنوان بخشی از جشن سیصدمین سال از توافق روسیه با قزاق ها، برسمین شناخت. غرب اوکراین عمدتاً کاتولیک است؛ شرق عمدتاً ارتدکس روسی. غرب به زبان اوکراینی صحبت می کند؛ شرق بیشتر به زبان روسی. هر گونه تلاشی از سوی یکی از جناح های اوکراین برای تسلط بر جناح دیگر - طبق الگوی قبلی - در نهایت منجر به جنگ داخلی یا فروپاشی می شود.
در ننگاه به اوکراین، به عنوان بخشی از رویارویی شرق و غرب، هرگونه چشم اندازی برای آوردن روسیه و غرب - به ویژه روسیه و اروپا – را به یک سیستم بین المللی همکاری برای چندین دهه از بین می برد.
اوکراین تنها 23 سال است که مستقل شده. و قبلاً، از قرن چهاردهم، تحت نوعی حکومت خارجی قرار داشته است. پس جای تعجب نیست که رهبران آن، حتی به دور از دیدگاهی تاریخی، هنر سازش را یاد نگرفته باشند. سیاست اوکراین پس از استقلال به وضوح نشان میدهد که ریشهء مشکل در تلاشهای سیاستمداران اوکراینی برای تحمیل ارادهء خود بر بخشهای سرکش کشور، ابتدا توسط یک جناح و سپس توسط جناح دیگر، نهفته است. این ماهیت درگیری بین ویکتور یانوکوویچ و رقیب سیاسی اصلی او، یولیا تیموشنکو، است. آنها نماینده دو جناح اوکراین هستند و تمایلی به تقسیم قدرت نداشته اند.
سیاست عاقلانهء ایالات متحده در قبال اوکراین باید به دنبال راهی برای همکاری دو بخش این کشور با یکدیگر باشد. ما باید به دنبال آشتی باشیم نه سلطهء یک جناح بر دیگری. روسیه و غرب، و کمتر از همه جناح های مختلف در اوکراین، هنوز بر اساس این اصل عمل نکرده و هر کدام وضعیت را بدتر کرده اند.
روسیه، در زمانی که بسیاری از مرزهایش در حال حاضر نامطمئن هستند، بدون منزوی کردن خود قادر به تحمیل راه حل نظامی نخواهد بود. برای غرب، تبدیل ولادیمیر پوتین به یک شیطان مجسم حکم سیاست را ندارد. پوتین باید متوجه شود که، با وجود هر گونه نارضایتی که داشته باشد، «سیاست تحمیل نظامی» جنگ سرد دیگری را به بار خواهد آورد. ایالات متحده هم، به نوبه خود، باید از برخورد با روسیه به عنوان یک کشور ناهنجار که لازم است قوانین رفتاری وضع شده توسط واشنگتن، با صبر و حوصله به او آموزش داده شود، اجتناب کند.
پوتین - در زمینه تاریخ روسیه - یک استراتژیست جدی است. تلقین ارزش ها و روانشناسی ایالات متحده مناسب او نیست. متقابلاً درک تاریخ و روانشناسی روسیه نقطه قوت سیاستگذاران ایالات متحده نبوده است. رهبران همه طرفها باید به بررسی نتایج بازگردند، نه اینکه در موضع گیری رقابت قرار داشته باشند. در اینجا تصور من از نتیجه ای که با ارزش ها و منافع امنیتی همه طرف ها سازگار باشد چنین است:
1. اوکراین باید حق انتخاب آزادانهء روابط اقتصادی و سیاسی خود از جمله با اروپا را داشته باشد.
2. اوکراین نباید به ناتو بپیوندد، همان موضعی که من هفت سال پیش، زمانی که آخرین بار این موضوع مطرح شد، اتخاذ کردم.
3. اوکراین باید در ایجاد هر دولتی که با اراده ابراز شدهء مردمش سازگار باشد آزاد باشد. رهبران عاقل اوکراین پس از آن خواهند توانست سیاست آشتی بین بخشهای مختلف کشورشان را انتخاب کنند. در سطح بین المللی، آنها باید وضعیتی مشابه با وضعیت فنلاند را دنبال کنند؛ کشوری که هیچ شکی در استقلال شدید خود باقی نمی گذارد و در بیشتر زمینه ها با غرب همکاری می کند، اما با دقت از خصومت نهادی با روسیه اجتناب می کند.
4. الحاق کریمه توسط روسیه به خود با قوانین نظم جهانی موجود ناسازگار است. اما باید بتوان روابط کریمه با اوکراین را بر مبنایی کمتر پرتنش قرار داد. برای این منظور، روسیه باید حاکمیت اوکراین بر کریمه را به رسمیت خواهد بشناسد. اوکراین هم باید خودمختاری کریمه را در انتخاباتی که با حضور ناظران بین المللی برگزار می شود، بپذیرد. این روند شامل رفع هرگونه ابهام در مورد وضعیت ناوگان دریای سیاه در سواستوپل است.
اینها «اصول» هستند نه «نسخه». افراد آشنا با منطقه می دانند که همهء این اصول یکجا برای همهء طرف ها خوشایند نیستند. هدف به دسا اوردن «رضایت مطلق» نیست بلکه «نارضایتی متعادل» مورد نظر است.
اما، اگر راه حلی بر اساس این عناصر، یا عناصر مشابه به دست نیاید، حرکت به سمت رویارویی تسریع خواهد شد؛ امری که زمان آن به زودی فرا خواهد رسید.
1 مارس 2014
__________________________
* هنری ای کیسینجر (Henry A. Kissinger) از سال 1973 تا 1977 وزیر امور خارجه ایالات متخده امریکا بود.
** ترجمهء اختصاصی برای سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران، برگرفته از: