تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
اوکرایین و چپ متعفن
بابک زمانی
حزب کمونیست امریکا هم از حملهء روسیه بِه اوکرایین حمایت کرد. همچنین تعداد زیادی احزاب کمونیست دنیا (ایضا بقایای حزب توده ایران). الان هیچ کدام از اینها عدد چندانی ندارند اما همچنان از روسیه و حزب کمونیست روسیه که متحد نزدیک پوتین است حمایت میکنند. گویا فراموش کردهاند که روسیه بیش از سی سال است که کمونیسم را کنار گذاشته، گویا روند دردناک اصلاحات، کودتای یانایف برای حفظ کمونیسم، سردمداری یلتسین، دورهای از جنگهای داخلی در جمهوریهای سابق اتحاد شوروی را از یاد بردهاند.
گویا نمیدانند ته بایگانی جنایات استالین، قحطی بزرگ اوکرایین، اردوگاههای کار اجباری واقعه جنگل کاتین و …. بِه طرز غیرقابل انکاری منتشر شده است. گویا نمیبیند که روسیه گرفتار بدترین نوع سرمایهداری دولتی است با سرمایهداران عمدهای که ثروت خود را از ارتباط با دولت پوتین و بِه بهانه سازندگی و با عبور از محدودیتهای قانونی به دست آوردهاند.
پولهای فراوان دست اطرافیان پوتین است و از دسترس نظارت دوما دور مانده تا فرضا بِه کار بازسازی روسیه برسد اما طبقهای جدید از تریلیاردهای دولتی پدید آورده این احزاب بِه اصطلاح کمونیست عملا پشت جبهه دیکتاتوری حاکم بر روسیه و همین اشرافیت اقتصادی به شمار میروند. توجیهشان و آن چیزی که لقلقه زبان آنهاست مقابله با پدیدهای است که آن را نئولیبرالیسم و امپریالیسم میخوانند!
قادر به شنیدن این نکته هم نیستند که بسیاری از کشورهایی که تهاجم روسیه بِه اوکراین را محکوم کردهاند، بخشهای مهمی از مردم دنیا، سازمانها و نهادهای گوناگون، کارتلهای سرمایهداری مورد اشاره ایشان نیستند. فراموش کردهاند که تقریبا تمام تجاوزات کشورها بِه یکدیگر (که بخش مهمی از آنها توسط روسیه شورویایی و غیر شورویایی انجام شده) با توجیه احساس خطر کردن شروع شده است. توجیهی که همواره تاحدودی واقعیت هم دارد اما در مناسبات مدرن چنین مسایلی نمیتوانند توجیهگر تجاوز و جنایت باشند.
هیتلر خود در تولید این خطر نقش داشت. پارتیزانهای آلمانی با لباس چک به ایستگاه مرزی آلمان حمله کردند و صدام حسین نیز مدعی بود مورد تهاجم ایدیولوژیک قرار گرفته بوده است. هیچ کدام اینها هیچ از گناه کسی که اول بار از خط مرزی عبور میکند نمیکاهد.
این احزاب همچنان در حال و هوای پنجاه سال پیشاند که مبارزات مدنی و آزادیهای دموکراتیک در کشورهای خود را فدای اردوگاه سوسیالیسم میکردند تا مبارزه خود با امپریالیسم را به سرانجام برساند. کاری که در همان زمان هم خیانتی بزرگ به حساب میآمد. در غیاب آن اردوگاه فرضی و پیوستن اروپای شرقی بِه جهان آزاد معلوم نیست بر حمایت از حکومت واپسنگر مسکو چه نامی میتوان گذاشت؟
اما آنچه که بیش از همه در نظریات اینگونه چپ نفرتآور باعث تعجب و تحیر است تناقضاتی است که با تاریخچه و خاستگاهی که مدعی آن هستند دارند و بیش از هر کس دیگری بِه بنیانگذاران تفکرات سوسیالیستی در قرن نوزدهم جفا میکنند.
مارکس بِه عنوان یکی از برجستهترین فیلسوفان دوران خود پیش از هرچیز به نظر پردازی در تقابل با سوسیالیستهای تخیلی و آنارشیستها به شهرت رسید. سوسیالیستهای تخیلی مثل سن سیمون و پرودون تصور میکردند تنها با تصویر کردن یک جامعه خیالی که همه چیز براساس عدالت باشد و بدون اشاره به شرایط اقتصادی - اجتماعی و قوانین آن میتوان به سوسیالیسم دست یافت. آنارشیستهائی مثل باکونین هم که نوعی سوسیالیست تخیلی بودند گمان میکردند با تخریب ماشین دولت و چهرههای برجسته آن میتوان جامعه را به رفاه رساند.
مارکس بر خلاف اینها معتقد بود سیر حوادث مستقل از اراده افراد است و تاریخ روندی است که مستقل از اراده افراد طی خواهد شد و مهمترین تختهبند را اقتصاد میدانست. بنابراین یکی از بزرگترین فلاسفه جهان با مطالعات سخت و جانفرسا تبدیل به یکی از بزرگترین اقتصاددانان تاریخ هم شد. کتاب مارکس تبیین روند جاری موجود و فرگشت درونی آن یعنی تحول سرمایه است. او که بِه عنوان بزرگترین منتقد سرمایهداری شناخته شد بیشترین آثارش درباره سرمایه و روندهای درونی آن است.
مارکس حتی یک کلمه درباره اینکه جامعه سوسیالیستی چگونه باید باشد یا چگونه باید اداره شود نگفته است. بهعلاوه در طول کتاب سرمایه، شیفتگی او بِه روند پویای سرمایه و سرمایه داری انکار ناپذیر است او تنها پایان رسیدن این پویایی در زمانی را توضیح میدهد و اجتناب ناپذیر میداند که بدیل سوسیالیستی در دل سیستم سرمایهداری به شکل پرولتاریای صنعتی مثل میوه رسیده به ثمر آمده باشد. مارکس تاکید صرف بر اراده و آرزو را خطا و دولت را ضرورتی اجتنابناپذیر میداند. قانون تحولات اجتماعی کشف بزرگ مارکس است.
چیزی که با وقایع متعدد پس از او تا همین امروز نادیده گرفته شد و هربار فعالیت اجتماعی شروع میشود کششی به سوی اراده و آنارشی شروع میشود کششی که باید آن را شناخت و با آن مقابله کرد.
حال در نظر بگیرید چپ بریده از عدالت، چپ واپسنگر، چپی که مارکس را فراموش کرده چگونه از بیرحمانهترین جنایاتی که نوعی سرمایهداری دولتی انجام میدهد دفاع میکند. این جنایات، مارکس که سهل است حریف آنارشیست او باکونین را هم در قبر میلرزاند.
این چپ متعفن برای مفتضحترین تجاوز تاریخ، سوخت تئوریک با ظاهری عامهپسند فراهم میکند که هر که در قتل کودکان کیف منفعتی دارد از آن منتفع شود. او مایه ننگ و بدنامی تمام جنبشهای چپ و سوسیالیست و سوسیال دموکراتی است که دهههاست با انواع دیکتاتوریها در حال مبارزه هستند و در امتیازاتی که طبقه کار گر اروپایی به دست آورده بیتاثیر نبودهاند. مایه ننگ هر انسان با شرفی است که عقل سلیماش را غبارهای پیچ پیچ آلوده نکردهاند.
برگرفته از کانال تلگرام نویسنده