تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

15 فروردین ماه 1400 - 4 آوریل 2022

بحران آوارگان بعدی می تواند بسیار بدتر از بحران اوکراین باشد

مایکل روبین

پناهندگان اوکراینی همچنان از برابر حملهء روسیه فرار می کنند اما، مانند سوریه، این جریان ها تصادفی نیستند. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، مانند همتای سوری خود، بشار اسد، عمداً غیرنظامیان را هدف قرار داده است تا گریزی را دامن بزند که بتوان از آن برای تحت فشار قرار دادن اروپا برای گرفتن امتیاز استفاده کرد.

  به گفتهء سازمان ملل، جنگ اوکراین در حال حاضر بیش از سه میلیون پناهنده ایجاد کرده است و به نظر می رسد این داده ها شامل کسانی نمی شود که به سمت شرق - به ارمنستان و آسیای مرکزی - گریخته اند؛ یعنی جایی که هزینهء زندگی به میزان قابل توجهی ارزان تر است. این امر باعث شده است که اوکراین، در عرض چند هفته، به یکی از بزرگترین کشورهای مولد پناهجو در جهان، پس از سوریه و ونزوئلا، تبدیل شود. اما اوکراین ممکن است این برتری آماری را برای مدتی طولانی حفظ نکند. سوریه 17.5 میلیون نفر جمعیت دارد، ونزوئلا 28.4 میلیون نفر، و اوکراین 44.1 میلیون. جمعیت ایران، کشوری که بی ثباتی در افق آن بچشم می خورد تقریباً دو برابر جمعیت اوکراین است.

  تغییر رژیم در ایران اجتناب ناپذیر است؛ نه به خاطر دنیای بیرون، بلکه صرفاً به این دلیل که علی خامنه ای، رهبر حکومت پیر و فانی است. گمانه‌زنی‌ها مبنی بر این است که، به‌منظور آسان‌تر کردن روند جانشینی خود، خامنه‌ای ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی را مدیریت کرده است اما روند انتقال آرام قدرت امری قطعی نیست.

  خامنه‌ای نه اعتبار دینی دارد و نه جذابیتی که سلف او، آیت‌الله روح‌الله خمینی، داشت. سخن او پس از مرگش دیگر برد چندانی نخواهد داشت و  پیچیده شدن امر جانشینی او ناشی از این است که این موقعیت برای چه کسانس و چقدر سودآور خواهد بود. خامنه ای فاسد است و، در طول سی و سه سال تصدی خود، میلیاردها دلار را، از طریق درآمدهای تجاری تحت کنترل خود، انباشته کرده است. پس از او، رسیدن به رهبری نه تنها به معنای به دست آوردن قدرت گسترده و بدون محدودیت های رایج در دموکراسی ها است (چرا که «رهبر» برتری دارد و مستقل از همه مناصب منتخب در ایران است) بلکه به معنای دستیابی به ثروت هنگفت نیز است.

  با توجه به اینکه انتقال قدرت خیلی به ندرت اتفاق می افتد، درگذشت خامنه ای که دومین انتقال قدرت در بیش از چهل و سه سال گذشته است، هیچ انگیزه ای برای صبر را بهمراه نخواهد داشت و هر شخصیتی که جاه طلب تر باشد، بلافاصله بحرکت در آمده و به جمع بی ثبات کنندگان می پیوندد.

  «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نیز بی شک به این غوغا خواهد پیوست. در سال 1989، با مرگ خمینی، مراکز مختلف قدرت در ایران، دقیقاً به دلیل ضعیف بودن خامنه‌ای، با او سازش کردند. خامنه ای هم فقدان پایگاه سیاسی اش را با برقراری رابطهء تنگاتنگ همزیستی با سپاه جبران کرد: او در برابر اعمال هر گونه محدودیت معناداری بر قدرت خود مقاومت کرده و سپاه هم، در حالی که کنترل خود بر رقبای سیاسی را تحکیم کرده، از او حمایت کرده است. اکنون «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» هم که طی حکومت خامنه ای به میزان صدها میلیارد دلار ثروتمند شده، نه حاضر است به پادگان ها بازگردد و نه خطر مبارزه سیاسی با رهبر جدید را کاهش دهد. در واقع سپاه سعی خواهد کرد از رسیدن هر کسی که تحت تسلط اش نیست به رهبری جلوگیری کند. این دعوا ممکن است سخت وحشیانه باشد. در واقع، هر زمان که خلاء رهبری در ایران وجود داشته، نیروهای نظامی در پایتخت متمرکز شده‌ و به قبایل ناآرام و گروه ‌های سیاسی فعال در حاشیهء کشور اجازه داده اند تا این خلاء را پر کنند.

  کشورهای همسایه هم به ندرت از درگیر شدن خود در غوغا اجتناب کرده اند. در این مورد، بحران 1946 آذربایجان، اولین بحران واقعی جنگ سرد بود، زیرا در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی از ضعف ایران در سال‌های پس از اشغال این کشور و برکناری رضا شاه در سال 1941 سود می جست. زمانی هم که خامنه‌ای بمیرد، منطقی است انتظار داشته باشیم که نه تنها روسیه، بلکه کردهای عراق، ترک‌ها، سعودی‌ها، اسرائیلی‌ها و پاکستانی‌ها همگی از گروه‌های نیابتی که اگر در تهران نباشند در اطراف ایران خواهند بود حمایت کنند.

  نکته در ان است که هر جنگ داخلی زندگی غیرنظامیان را به ویرانی خواهد کشید؛ و از آنجایی که سپاه پاسداران یا سایر جناح های تندرو به دنبال تثبیت کنترل خود بر اوضاع خواهند بود، ممکن است تصمیم بگیرند تا غیرنظامیان را هدف قرار دهند. عراق را، بلافاصله پس از تهاجم ایالات متحده، در نظر بگیرید: شبه نظامیان پیرامون مقتدی صدر، به طور فعال، طبقات تحصیل کرده و متوسط ​​را هدف قرار دادند به این دلیل ساده که می دانستند آنها هرگز از صدر حمایت نخواهند کرد. دیپلمات‌های غربی از فرار مغزها ابراز تاسف می‌کنند، اما برای برخی حوزه‌های سیاسی که تمایلی به رقابت در سطح سیاسی و فکری ندارند، چنین فراری یک تحول مثبت است.

  جنبش اعتراضی فزاینده کنونی در آن کشور به بسیاری از ایرانیان، اگر نگوییم اکثر آنهائی که امیدوار به پایان جمهوری اسلامی اند، تعلق دارد. بیرون راندن این ایرانیان از کشور به نفع طرفداران سرسخت آزمایش شکست خوردهء خمینی خواهد بود، زیرا آنها قادر به متقاعد کردن این جمعیت در مورد این ادعا نخواهند بود که حکومت موسوم به جمهوری اسلامی چیزی بیش از یک دیکتاتوری فاقد لباس روحانیت است.

_______________________________

 *مایکل روبین از اعضای ارشد موسسه امریکن اینترپرایز است

* ترجمه برای سایت جنبش از محسن مشتاق

https://nationalinterest.org/feature/next-refugee-crisis-could-dwarf-ukraine-201307

بازگشت به خانه