تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

25 فروردین ماه 1400 - 14 آوریل 2022

اینجا

فرخ احسانی

به یاد محمد حسن مرتجا

«انتظار مرگ دارم از این حجم تجاوز»

بر دشت بی آب و علف نوشتم.

«زمان دوست داشتن اما از دست نرفته»

تو گفتی.

 

مگر تو نگفتی

غزل عاشقانه ای شنیده می شود هنوز 

و از گلوی گرم تو ترانه طلوع می کند

سازها را می آورند

نوازندگان می آیند

شور شیرین است و  

دف اش را من می کوبم و

تو جهان را به نظمی دلخواه می کشانی؟

 

گفتم

میان تمنا و تشنگی

لب رودخانهء طغیان

ای سکوت کرده در انزوا

برای چه کسی نعمه سر می دهی؟

 

گفتی

گل سرخ می شکفد اینجا

در دایره ی رقص

لب پرنگاه تاریک و میان هجوم کلاغ ها.

 

گفتم

اینک رقم های عمر رو به کاهش است

شب روی دست های من می ریزد

و لب های زخم خورده قلبم را می لرزانند.

 

گفتی اینجا

میان بوسه و حرمان

بیا درنگی کن

تا در بستر آبی

ستاره ای بلغزد.

 

گفتی

برخیز شاعر!

دنیا را برای ظهور آفتابی دیگر آماده کن

اکنون نوبت آواز است

با رقصنده های شادمانی که نزد تو می آیند

همینجا

در این سطر.

بازگشت به خانه