تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

28 فروردین ماه 1400 - 17 آوریل 2022

«مرگ بر میدان‌ها»

فرامرز سه‌دهی

پیشگفتار: فرامرز سه‌دهی، بنا به گزارش هرانا، روز گذشته، ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ به شعبه ۱۳ دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان اهواز احضار شد. سه‌دهی اهل بهبهان است، شاعر جنوب، شاعر «فنجان شکسته در پاییز فروپاشی»، و «فرودگاهِ آه» و:

«لیلا! (این یک نام مستعار است)

زندگی همین است:

که تو شاید پنجره‌ای باشی

در طبقه‌ی دوم

و من تیر چراغ برق

که بچه‌ها

چراغش را شکسته‌اند.»

و چندین مجموعه شعر دیگر که بعضی به چاپ رسیدند و بعضی هرگز مجوز نشر از وزارت سانسور و ارشاد نگرفتند.

   فرامرز سه‌دهی را احضار کرده‌اند، پست‌های اینستاگرامی و اشعاری که از وی به چاپ رسیده را به عنوان «مصادیق فعالیت تبلیغی علیه نظام» در دادسرا به او “تفهیم” کرده‌اند. شاعر اکنون به صورت موقت، با تودیع قرار کفالت “آزاد” است.

   چندی پیش از فرامرز سه‌دهی در یک گفتگو پرسیده بودند که کدام شعرش را مجوز چاپ نداده‌اند که حسرتش را بخورد. سه‌دهی در پاسخ گفته بود: «از حضرتِ میرسلیمِ مؤتلفه تا وزیر ارشاد دولت تدبیر و امید (به کچل‌ها می‌گویند زلفعلی!) کمی کمتر از دویست شعرِ مرا به تیغ و قمه، از کتاب‌های من رانده‌اند به ناکجای نمی‌دانم آن کجاست. چرا؟ حسرت نبودن تک تک آن شعرها، همیشه در من جاریست. اما در این میان شعرهایی هم بوده‌اند که ناشرها در کنارِ من آه کشیده‌اند برای سانسورشان. شعری مثل «مرگ بر میدان‌ها».

   «مرگ بر میدان‌ها» کاری به قبای کسی نداشت. شعرِ دعوت بود. دعوت به تماشا. دیدن.»

و در جای دیگر همان مصاحبه می‌گوید: «در سرزمین من از لوبیا تا کلمه سیاسی‌اند. نان سیاسی ‌ست. کالباس سیاسی ست. پیتزا سیاسی ست. لیوانِ آب سیاسی ست. گیسوان معشوقه، سیاسی ست. در سرزمین من از کفیشه‌ی آبادان تا خیرآبادِ بهبهان سیاسی‌اند.

در سرزمین من مرگ هم سیاسی ست.»

   به بهانه‌ی تفهیم اتهام، «مرگ بر میدان‌ها»ی حسرت به دل مانده را می‌نویسیم و می‌خوانیم.

***

این‌جا تهران است!

همه‌چیز از یک میدان شروع شد

کشتارگاه

بهمن اگر پایش می‌شکست

نمی‌رسید به میدان راه‌آهن

سوار اتوبوس نمی‌شد

چهارراه ولی‌عصر

قبل از حرکت    مسیرتان را مشخص کنید

به راست   راست!

میدان فردوسی

امام حسین   ظهر عاشوراست

دست‌ها بالا

پایین

“شیعه باز است و غم

با آه و اِلم…”

 

این‌جا تهران است!

میدان را دور بزنید

نامه‌ی سعدِ وقاص

برسد به دست فردوسی!:

آقای فردوسی!

اعتراف می‌کنم

به دستور ما بود تفو

“تفو بر تو ای چرخ گردون تفو”

را وزارت ارشادِ محمود غزنوی

از شاهنامه ممیزی (مرا ببخش)

سانسور کرد.

 

این‌جا تهران است!

مسیر پاهایم را مشخص کرده‌ام

پیش از انقلاب

ماستِ بهبهان کیلویی دو ریال

پیاده می‌شوم

چشم در چشمِ دانشگاه تهران

دست‌هایت را به من بده

محبوبم!

باید به‌سمت دیگر خیابان برویم

 

این‌جا تهران است!

میدانِ انقلاب

به یادم آمد:

برای تو روسری خریدم-

را باد بُرد

(لعنت به مفعول بی‌واسطه‌ی سر سطر)

هر دو عاشق بودیم

دیگری و کتاب

شیرین و فرهاد

لیلی و مجنون

راستی چرا زن‌ها را پیش از مردها می‌نویسند؟

 

این‌جا تهران است!

میدان آزادی

باز هم به راست   راست!

میدان صادقیه

نیم‌دایره شدیم

آیت‌الله اشرفی اصفهانی

چه‌قدر بعضی از آدم‌ها چیزند

پُل هوایی شدیم

سرباز

باید به لیلاکاکو (یک زن شیرازی است) می‌رفتی

 

این‌جا تهران است!

“لیلا لیلا لیلا     لیلا رو بُردند”

سیه‌چشمان کشمیری و

سپهبد فرسیویِ سوادکوهی

فیل فیل شتر فیل

از آبادان دور شو!

لبِ کارون

خارک   رطب   خرما

خرما رو بردند

سیه‌گیسو بلند

شب‌های میدان آزادی

هیس‌س‌س‌س

ایستاده‌ام مگر پیاده شوی

از سواری‌های گران‌فروش مهرآباد

آفتاب و لگن چل دست

شام و نهار

 

تهران این‌جاست

چرا بقیه‌اش را به‌یاد نمی‌آورم؟

لعنت به میدان‌ها!

میدان‌ها را بکُشید

فردوسی

پُل‌های هوایی را بکشید

سرباز

شاهنامه را بکشید

سعد وقاص

یک میدان زنده نماند!

مرگ بر تهران

تهران را بکشید

آزادی

بهارستان را بکشید

صادقیه

 

این‌جا تهران است!

مرگ بر میدان‌ها.

برگرفته از سایت «ایرات تورو»

بازگشت به خانه