تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
در جستجوی گفتمان فرهنگی امروز
اسماعیل نوری علا
از نظر من تفاوت «انقلاب» با روند «تغییرات دموکراتیک» (=رفرماسیون یا دگرگون سازی، که ربطی به کوشش برای «اصلاح» خانهء از پای بست ویران ندارد) در آن است که با انقلاب شعله ای سوزاننده از درون فرهنگ و باورها و ارزش های جامعه ای که حاکمان اش در جهت عکس آن فرهنگ عمل می کنند می جوشد و، بدون وجود فرصت دادن به تفکراتی بطئی و بلند مدت، همچون مرکبی می شود که هر کس بتواند به مدد آن فرهنگ بر آن سوار شود برنده نهائی خواهد بود.
حکومتی هم که از دل این تاخت و تاز بر می آید حداکثر نیم قرنی (یا سه چهار نسلی) لازم دارد تا یا نظامی را پایه ریزی کند که، با کوشش برای فراهم ساختن آزادی و آبادی جامعه، هر دم رشد کننده تر و زوال نایذتر می شود و یا – اگر از انجام وظایف برخاسته از ضرورت ها تن بزند – ناچار است همهء ناهنجاری های درونی خود را رو کند و سپس ناتوان و درمانده از میدان به در شود.
به عبارت دیگر، ریشهء هر انقلاب پیروز را باید در مجموعهء فرهنگی باورها و ارزش های جامعه ای که انقلاب در آن رخ می دهد جستجو کرد. رهبران هماهنگ با این فرهنگ نیز کسانی هستند که بر دوش همان مردم بقدرت می رسند و آنگاه، یا با متوقف کردن تحولات پیش روندهء فرهنگی و فرمان بازگشت دادن می کوشند تا جامعه را هرچه بیشتر در لجن فرهنگی ارتجاعی فرو برند و یا – بر عکس - آن قدر درایت دارند که، همگام با فروکش کرن شعله های انقلاب، عصر نوینی از پیشرفت و شکوفائی همه جانبهء جامعه را رقم زنند.
پس در یک روند انقلابی همه چیز به «مجموعهء فرهنگی ارزش ها و باورهای اکثریت ملت در لحظه ای که انقلاب شکل می بندد» مربوط است. و اگر چنین است، و اگر هم اکنون در افق تاریخ ایران رنگ و بوی انقلابی نوین آشکار شده، برای درک وضعیت و موضع گیری و اقدام، چاره ای نیست تا دریابیم که محتوای مجموعهء خواست های واقعی فرهنگی کنونی اکثریت مردم ایران چیست.
در این راستا، و از نظر من، صریح ترین منزلگاه های فرهنگی منتشر در جامعهء کنونی، بخصوص در حوزهء زندگی نسل جوان و تعیین کننده – که همگام با مادران و پدرانش در کورهء 70 سال مشروطه و 40 سال مشروعه پخته شده - را می توان چنین خلاصه کرد:
1. اگرچه اکثریت هیچ جامعه ای را گریز از ایمان به «ماوراء» و «وجود خالق» و «زندگی پس از مرگ» (که محموعاً «دین» و «دیانت» خوانده می شوند) نیست، اما بین این عوالم و آنچه «مذهب» نام دارد (و متشکل است از نیایشگاه و شریعت و نان خوران از راه تشبث به اینکه «مذهب» همانا پیاده شدهء «دین» است، یعنی «دینکاران» یا آخوندها) تفاوتی به فاصله زمین تا آسمان است. حکومت اسلامی در 40 سال اخیر به نسل جوان و تحصیل کردهء ما آموخته است که «مذهب» ربطی به «دین» ندارد. دین باورهای شخصی آدمی است؛ مذهب اما یک سیستم پیچیدهء کنترل و آموزش است. پرداختن به دین در قلمرو عقیده و فلسفه انجام می شود در حالی که پرداختن به مذهب به سیاست و اقتصاد و مدیریت جامعه مربوط است. حاصل 40 سال «حکومت مذهبی» پی بردن به این تفاوت است. آنها که هّم خود را در برانداختن «دین» صرف می کنند در واقع انرژی مبارزاتی خود علیه «مذهب» را صرف کاری می کنند که حاصل چندانی ندارد و تنها پیروزی مبارزه با نهاد فضول مذهب را به عقب می اندازد. در نتیجه، دستور کار نسل جوان ایران اخراج «مذهب» (یا هر ایدئولوژی شبه مذهب) از «حکومت» و «قدرت» است و محدود کردن اعوان و انصار آنها صرفاً به راهنمائی برای آخرت و نه اینجا و اکنون. جهان متمدن به این کار نام «سکولاریسم سیاسی» داده و، از طریق توجه به واقعیت های فوق، توانسته است جوامع رنگارنگی را بوجود آورد که مردمان شان بصورتی اغلب صلح آمیز در کنار هم زندگی می کنند و خیال شان آسوده است که دینکاران هیچ مذهبی، همراه با اعوان و انصارشان، حضوری در قدرت ندارند و قادر نیستند تا ارزش ها و روش های مدیریتی غیر علمی خود را بر کل جامعه تحمیل کنند. از نظر من، گفتمان کنونی نسل جوان ایران در خواستاری حکومتی سکولار خلاصه می شود که مذهب را از حکومت اخراج و حق دخالت در امور اجتماعی را از دینکاران اش سلب می کند.
2. با همهء تفرقه هائی که رژیم مذهبی و «امت مدارِ» اسلامی، از طریق خودی و ناخودی کردن و اعمال تبعیض های مذهبی و فرقه گرایانه بر جامعه تحمیل کرده است، نسل جوانی که در عصر انقلاب ارتباطات چشم بر جهان گشوده، لاجرم معنای دو مفهوم «ملت» و «ملت مداری» را فهمیده است. فهمیده است که در دنیای کنونی «مرزهائی واقعی یا قراردادی» سطح کره زمین را تقسیم کرده اند و در درون هر قطعه (که کشور خوانده می شود) مردمی زندگی می کنند که «ملت آن کشور» خوانده شده و بطور مساوی صاحب آن سرزمین هستند و خودشان مدیران جامعهء خود را انتخاب یا عزل می کنند و برای حل و فصل مسائل خود با ملت ها و کشورهای دیگر دست به ایجاد سازمان ملل و نهادهای «بین المللی» زده اند. فهمیده است که حاکمان جامعه حقوق بگیران آنها هستند و مجری ارادهء آنان. آنها می دانند که «فرهنگ سیاسی» کنونی این سیستم را (که در آن ملت صاحب کشور است و مدیران جامعه را خود انتخاب و عزل می کند و آحاد و افرادش دارای حقوق مساوی شهروندی هستند و تبعیضات حقوقی در آن وجود ندارد) دموکراسی می خواند. دموکراسی مظهر وجود «یک کشور – یک ملت» و «حاکمیت ملت» (یا «حاکمیت «ملی») و حق تعیین سرنوشت ملی، و گزینش مدت مدار کل مدیران حقوق بگیر کشور است. و بدین لحاظ، از نظر من، «دموکراسی خواهی» برجسته ترین ویژگی مبارزات نسل جوان ایران است.
3. همین تجربهء چهل ساله، به نسل جوان امروز نشان داده است که حکومت مذهبی فعلی، بخاطر گوهر ایستا و ضد انسانی خود (که مادر مخالفت با پیشرفت و توسعه و موافقت با بازگشت و ارتجاع در ظل حکومتی تمامیتخواه است) هر لحظه جامعه را از کاروان تمدن امروز بشری دورتر و منزوی تر می کند؛ و در حالی که جهان دیرگاهی است ورود خود به عصر و قرن نوینی از آزادی و رفاه را جشن می گیرد، این حکومت جامعهء امروز ایران را به فقر و مذلت دچار ساخته و، از طریق مخالفت با توسعهء همه جانبه و پایدار، به یأس و سرخوردگی مردم دامن می زند. پس نسل جوان گرفتار امروز ایران، بر اساس تجربه ای بلند مدت، نمی تواند خواستار پیشرفت و توسعه و رفاه و آزادی نباشد.
4. انزوای جامعه در عصر انقلاب ارتباطات هولناکترین اتفاقی است که ممکن است برای مردم یک کشور پیش آید. حضور تصنعی و فریبکارانه در مجامع بین المللی، ایجاد سرشکستگی بخاطر حضور مشتی بی سواد و بی کفایت و دزد و فاسد در حوزهء مدیریت جامعه، و غرور باختگی جهانی برای ملتی که خود یکی از اصلی ترین پایه گزاران تمدن بشری بوده است، دردی نیست که بتوان آن را بفراموشی سپرد و یا بدون خودباختگی و یأس به زندگی ادامه داد. نسل جوان با تمام وجود می کوشد که جز این باشد. با نقب زدن به یادمان های باستانی، همچون کورش بزرگ و استوانه اش، تا انقلاب مشروطه و آرزوهای دور و دراز سکولار و دموکرات مندرج در آن، نسل جوان می کوشد تا هویتی درخور عضویت در جهان پیشرفتهء امروز را برای خود رقم زند.
5. مردم ایران، بصورتی گریزناپذیر و طی زمانی بلند، کوشیده اند تا از راه های مسالمت آمیز مشکلات را حل کرده، رهبران سیاسی – مذهبی جامعه را سر عقل آورده، و سیستم معیوب حاکم بر کشور را «اصلاح» کنند اما اکنون دیگر بر همگان آشکار شده است که خود سیستم، و نیز آدم نماهای گردانندهء سیستم، نه تنها تن به هیچ اصلاحی نمی دهند بلکه هر روز در لجنی که خود آفریده اند بیشتر دست و پا می زنند و، همراه فساد و دزدی و بی اخلاقی خود، جامعهء مستأصل را نیز به قهقهرا می برند. در نتیجه شعار بلافاصله و برخاسته از تجربهء نسل جوان، برانداختن کل این نظام و جانشین کردن آن با نظامی است که در جمیع جهات عکس این رژيم باشد. به عبارت دیگر، نسل جوان مشغول آفریدن «آلترناتیو»ی برای این رژيم است و زمانی که این نهاد شکل نهائی خود را بیابد روند تحولات اجتماعی وارد فاز نهائی مبارزه خواهد شد.
بر این فهرست می توان بسیار افزود اما همین مختصر کافی است تا دریابیم که اجزاء گفتمانی خواست های نسل جوان و کنونی ایران – که کلاً نه بخاطر تلقین های صرفاً نظری، بلکه از طریق تحربهء دست اول زیستن در محیطی این چنین ناهنحار - به دست آمده چیست. و با اشراف بر این گفتمان است که برندهء محتمل مبارزه (اگر اتفاقی همچون کودتا و حملهء خارجی پیش نیاید) آن کسانی خواهند بود که بنای تشکیلاتی و رهبری اجتماعی خود را بر شالودهء این ادراک آشکار نهاده و پاسخگوی اینگونه نیاز های فوری و در عین حال آینده نگر باشند.
همچنین، به نظر من، آنچه را که در این گزارش گردآوری شده می توان بعنوان معیاری برای درک «مشخصات بدیل رژيم کنونی» بکار برد و مجریان آن را از میان خیل فعالان سیاسی کنونی اپوزیسیون تشخیص داد و کمر به یاری رساندن به آنان بست تا کشورمان را از این بن بست دلشکن خارح کرده و در شاهراه تعالی و توسعه بیاندازند. به نظر می رسد که هر انتخاب دیگری راه را به ظهور ارتجاعی دیگر و بازتولید سیستم تمامیت خواهی ضد ملی اما با رنگی دیگر خواهد گشود.