تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
جبههء ملی خود متهم است!
ماهان ایرانی
درود خدمت جناب آقای موسویان و سایر همقطاران شان در جبههء ملی که هنوز تعدادشان برای مردم و فعالان سیاسی مشخص نیست. اما از تجمعات؛ اعتراضات و نظرسنجی ها و فضای مجازی می توان تعداد اعضای جبههء ملی را تخمین زد.
در نامهء خود خطاب به شاهزاده رضاپهلوی؛ اکثریت مردم در سال۵۷ را انقلابیون ۵۷ تی خطاب کرده اید. که البته این موضوع عاری از حقیقت است. اکثریت مردم در سال ۵۷ به نوعی اکثریت خاموش بودند. اگر منظورتان روزهای پایانی سال ۵۷ و استقبال از خمینی در بهمن ۵۷ است که این موضوع در واپسین روزهای حکومت پهلوی و به سبب هیجانات کاذب شکل گرفته در آن روزها بوده است. حقیقت این است نسل انقلابیون ۵۷ تی جمعی جوانان هیجان زده بودند که در دام اطلاعات غلط امثال اعضای جبههء ملی گرفتار بودند. بر کسی پوشیده نیست که اخبار کذب از وقایع ۵۷ که در روزنامه های غربی به چاپ می رسید و توسط بی بی سی فارسی بازگو میشد بی تردید توسط گروه هایی مثل جبههء ملی و امثالهم انتقال می یافت. باید یطور شفاف تصریح کنم که متاسفانه نه هیچ وقت شجاعت اخلاقی داشتید که جنایات حکومت در ابتدای شکل گیری را محکوم کرده و اعلام موضع کنید و نه شجاعت آن را دارید که بر اشتباهات خود در شکل گیری جمهوری اسلامی اعتراف کنید.
دولت بازرگان که به نوعی نمایندهء ملی گراها بود و برخی از اعضای جبههء ملی نیز در کابینهء وی مشارکت داشتند تا زمان استعفا در مورد هیچ یک از اعدام های وحشیانهء سال های ۵۷ و ۵۸ و غارت و چپاول اموال مردم بی گناهء در آن سال ها نه تنها اعلام موضع نکرد بلکه با ادامه دادن در دستگاه حاکمیت به نوعی تایید کنندهء آن بود.
اجازه دهید این جمله را از سعید بشیرتاش وام بگیرم :
«نطفهء اعدامهاى سیاسى و بدون محاکمه در جمهورى اسلامى و در رأس آنها اعدامهاى بىمحاکمه تابستان ۶۷ در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ بسته شد؛ یعنی در زمان اعدامهاى مدرسهء رفاه، که عدهاى از امراى ارتش ایران را بدون رعایت آیین دادرسى و در دادگاههاى چند دقیقهاى محکوم کردند و به قتل رساندند. علىاصغر حاجسیدجوادى، که در آن هنگام به «نویسندهء انقلاب» معروف بود، از این احکام استقبال کرد و در روزنامهء اطلاعات ۲۸ بهمن ۵۷ که با عنوان اصلی «امشب ۲۲ خائن دیگر اعدام یا مجازات میشوند».
حال جناب موسویان، شما و همقطاران تان چگونه شاهزاده رضاپهلوی و شخص محمدرضاشاه فقید را مسبب تیره روزی های کنونی می دانید در حالی که در حال آبیاری نهال اهریمنی جمهوری اسلامی بودید؟ چگونه است که رهبر سیاسی جبههء ملی در پاییز سال ۵۷ به دیدار شاه می رود و راجع به پذیرش نخست وزیری شروط می گذارد و حال آنکه پس از آن به دیدار خمینی رفته و با اعلام یک بیانیه سه ماده ای در دام خمینی می افتد و حکومت پهلوی را غیر قانونی اعلام می کند؟ آیا این موضوعات جای انکار دارد؟ آیا با خود اندیشیده اید ممکن بود با اعلام عدم همراهی جبههء ملی با خمینی و روشنگری از نقش ملاها در تیره روزی مردم شاید اتفاقات سال ۵۷ به نحو دیگری ادامه می یافت؟ آیا اگر طمع قدرت و شهوت سیاسی سران جبههء ملی در تنها گذاشتن زنده یاد شاپور بختیار نبود؛ ایا ممکن نبود آیندهء ایران متفاوت از وضع سیاه کنونی اش می بود؟
در بخش دیگر نامهء خود از شاهزاده خواسته اید: «جمهوری خواهی خود را به صراحت اعلام کند». اما شما چگونه بخود اجازه می دهید نوع حکومت را بدون اطلاع از رای و نظر مردم به کسی تحمیل کنید حال آن شخص چه شاهزاده رضاپهلوی باشد و خواه یک فرد عادی؟ آیا این عین بی اخلاقی نیست و شیوهء دیکتاتورمابانه نیست که عقاید و نظر خود را بر مردم تحمیل کنید؟ آیا اگر اکثریت مردم به نظام مشروطه رای دادند؛ شما می پذیرید؟
در فراز پایانی نامه شاهزاده را با جمله زیر خطاب قرار داده اید:
«قبل از اعلام موضع شفاف در مورد آینده، فراخوان دادن و دخالت شما در جنبش مردم ایران، سازنده نبوده و به عنوان موجسواری و ترفندی برای مصادره جنبش تلقی میگردد».
چگونه است که شما همین بیانات را در مورد سایر گروه ها بکار نمی بندید؟ در طول ۴۴ سال گذشته ده ها بیانیه؛ منشور و قانون اساسی و شیوه نامه از سوی گروه های مختلف تدوین شده و مضحک آنکه برخی خود را رئیس جمهو ر و رهبر کشور نیز پنداشته اند؛ با فعالان و سیاستمداران کشورهای قدرتمند دیدار کرده اند اما جبههء ملی و دیگران کوچکترین واکنشی در مقابل آنها نداشته اند! چرا بطور شفاف اعلام نمی کنید نگرانیتان برای چیست؟ اجازه دهید با این تعارض رفتاری در صحت نیات شما تردید کنیم!
براستی کدام قسمت از سخنرانی شاهزاده رضاپهلوی و پیشنهاداتش در روز ۱۳ خرداد جای مشکل دارد؟ متاسفیم برای گروه هایی چون شما که علیرغم تعداد اندک اما به جهت سابقه اسمی خود در ۷۰ سال قبل و حمایت برخی رسانه ها، مخرب جریان اتحاد علیه جمهوری اسلامی هستید. و این واقعیت بسیار ملموس است که مردم علاوه بر هیولای جمهوری اسلامی مجبورند با برخی جریان های سنگ انداز براندازی نیز مبارزه کنند. به نظرم اگر وزن خود را قابل اتکا بین توده های مردمی می دانید نه با رجزخوانی بلکه با عمل و یک فراخوان در بین مردم ایرانمشخص کنید؛ آنگاه مشخص می شود حرف شما و جایگاه سیاسی تان بین مردم تا چه حد دارای اعتبار خواهد بود. متاسفم این مطلب تلخ را حضور شما فعالان با سابقهء سیاسی عرض کنم که جریان های سیاسی اپوزسیون ما نه معنی حزب را می دانند و نه مفهوم جبهه را . زیرا اگر غیر از این بود با احزاب تک نفره و چند نفره مواجه نبودیم. اما این احزاب تک نفره و جریان های چند نفره یک مورد را خوب بلدند که آن استفاده از رسانه ها و بلند کردن صداست تا به این ترتیب صدای مردم در کف خیابان را خفه کنند.
کلام آخر این که فعالان سیاسی با یک عبارت مشکل اساسی دارند و آن نیز «نقد خویشتن» است. همانگونه که حکومت ضدبشری جمهوری اسلامی با نقد خود مشکل جدی دارد بسیاری از فعالان و احزاب و گروه های سیاسی نیز با نقد خود زاویه دارند. باید درس بگیرید چرا بعد از اقبال مردمی ۷۰ سال قبل چنین تیره روز شده اید که هیچ کس شما را باور ندارد.