تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
پشت پردهء رفتن مایک پنس به قرارگاه مجاهدین
متن پیاده شدهء برنامه ای از سایت «کوچه»
گوینده: روند تحولات، سفرها و دیدارها در روزها و هفته های اخیر، شتاب و جنبش بیسابقهای را در صحنهء سیاست خاورمیانه بخصوص ایران نشان میدهد.
جو بایدن قرار است در روزهای آینده در یک سفر بسیار پراهمیت به خاورمیانه بیاید. بن سلمان، به ترکیه سفر کرده. سفر وزیر خارجه جمهوری اسلامی به ترکیه لغو شده. وزیر خارجه اسرائیل به ترکیه رفته. امیر قطر، به مصر سفر می کند. جوزف بورل، پس از صرف شام با رابرت مالی و انریکه مورا و انتشار عکسی سه نفره، به تهران سفر کرد تا بسیاری گمانه زنی کنند که سرنوشت ملت ایران در حال رقم خوردن است، اما نه در ایران، بلکه برسر میز شامی در بلژیک یا در جریان یک سفره دیگر در آلبانی.
سفر مایک پنس، معاون دونالد ترامپ در دورهء چهار سالهء ریاست جمهوری او و کاندیدای جدی ریاست جمهوری آیندهء آمریکا، به آلبانی و مقر سازمان مجاهدین خلق و دیدار با مریم رجوی در کمپ اشرف ۳ باعث شده بسیاری بپرسند، چه خبر است؟ آیا غربی ها خود را برای تغییر حکومت در ایران آماده می کنند؟
در این گزارش سعی داریم در این تحلیل به این سفر، اهداف آن و تاثیرش بر سرنوشت ایران بپردازیم. از آنجایی که بسیاری از ناظران معتقدند که سازمان مجاهدین خلق محبوبیتی در میان مردم ایران ندارد به این سفر به اندازه کافی پرداخته نشد. در حالی که به نظر می رسد این سفر حکایت از برخی پشت پردههای بسیار مهم داشته باشد و دربارهء آن میتوان پرسشهای زیادی را مطرح کرد.
اول اینکه آیا این سفر به سخنرانی اخیر شاهزاده رضا پهلوی مربوط می شود؟ آیا مایک پنس، بعنوان نمایندهء جمهوری خواهان آمریکا، در حال مخابرهء این پیام است که آنها حامی مجاهدین خلق هستند نه شاهزاده پهلوی؟
برای پاسخ به این سوال باید به این بخش از سخنان مایک پنس توجه کرد، که گفت: «اقبال مردم به پهلوی فریب حکومت است و مردم ایران نمی خواهند از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر برگردند».
ضمن اینکه او برنامهء ده مادهای مریم رجوی را برای ایران متضمن آزادی و دموکراسی دانست.
مایک پنس: برنامهء ده ماده ای [خانم رجوی] برای آینده ایران متضمن آزادی بیان، آزادی اجتماع و آزادی برای همهء مردم ایران [است] که رهبران شان را انتخاب کنند. همان پایه هایی که بنیاد هایی که ایران آینده را در واقع خواهد ساخت. رژیم تهران میخواهد دنیا را فریب بدهد و باور کنند که تظاهر کنندگان در ایران میخواهند به دیکتاتوری شاه برگردند، ولی من می خواهم به شما تضمین بدهم که ما فریب دروغ های آنها را نمی خوریم. پس بگذارید از همهء شما که اینجا هستید بپرسم تا همهء دنیا بشنود. آیا مردم ایران می خواهند یک دیکتاتور را با دیکتاتور دیگر جایگزین کنند؟ یا مردم ایران میخواهند در آزادی، و دموکراسی برای همه مردم ایران زندگی کنند؟ ولی باید شما قوی باشید، تشویق شوید. هیچ رژیم سرکوبگری نمیتواند تا ابد حکومت کند و قلب همه مردم، در قلب همه مردم شعله ای هست که می خواهد به آزادی دسترسی پیدا کند.
گوینده: ملاحظه میشود که مایک پنس به وضوح اعلام میکند که از شاهزاده رضا پهلوی حمایت نمیکند. اما در عوض مریم رجوی و مجاهدین خلق را آلترناتیو جمهوری اسلامی می داند. حرفهای بسیار روشن و صریح که شنیدن آن از زبان کسی که گفته میشود رئیس جمهور احتمالی آمریکا پس از جو بایدن خواهد بود، بی سابقه و همچنین هشدار دهنده است. آیا گروهی در آمریکا - یعنی همان جمهوری خواهان محافظهکار - تصمیم خود را برای ایران گرفته اند؟ یک حملهء نظامی و سپس مستقر کردن مجاهدین خلق در تهران؟ آیا معاملهء پشت پرده ای در این رابطه انجام گرفته؟
برای پاسخ به این پرسش ها باید نکات مهم دیگر سخنان مایک پنس در آلبانی را توجه کرد. او گفت «حکومت جمهوری اسلامی میخواهد بگوید آلترناتیوی برایش وجود ندارد اما یک آلترناتیو آماده و سازماندهی شده و ذیصلاح با حمایت مردم وجود دارد که همان سازمان مجاهدین خلق است.
مایک پنس: ما قاطعانه در کنار مردم ایستاده ایم. این رژیم حاکم همیشه این دنیا را اینطوری می خواهد فریب بدهد تا باور کنند که برای وضعیت کنونی آلترناتیوی وجود ندارد. ولی یک آلترناتیو موجود هست وجود دارد، به خوبی سازماندهی شده، تماما آماده و تماماً ذیصلاح و با حمایت مردمی که در راس آن مریم رجوی هست و همه آنهایی که امروز در اشرف 3 گرد هم آمدند و امید میبخشند به مردم شما در ایران.
گوینده: به نظر میرسد مایک پنس کاملاً نظر خود را بیان می کند و هیچ توجهی ندارد که بسیاری از مردم ایران تمایلی به سازمان مجاهدین خلق ندارند. او با چشم پوشیدن بر عدم محبوبیت مجاهدین میگوید آنها از حمایت مردم برخوردار هستند. در حالی که هیچ نشانهای از این حمایت در اعتراضات مردمی و در مشاهدات میدانی دیده نمی شود. بسیاری از مردم مجاهدین خلق را به دلیل نقش آنها در به قدرت رساندن آخوندها سرزنش می کنند و بسیاری دیگر همکاری آنها با صدام حسین، در جنگ با ایران، را یک خیانت بزرگ و نقطهء تاریک و سیاه کارنامه آنها میدانند و بسیاری دیگر نیز ترورهای آنها در مبارزات مسلحانه با حکومت جمهوری اسلامی را بی رحمانه و نادرست ارزیابی میکنند. با این حساب باید پرسید که آیا مایک پنس از جامعهء ایران درک درست و اطلاعات کافی ندارد؟ یا، آنطور که برخی می گویند، پول و عیش سفر باعث زدن این حرفها شده؟ یا همه چیز همان طوری است که به نظر میرسد و یک دسته از سیاستمداران آمریکایی میخواهند مجاهدین را در ایران به قدرت برسانند؟
سفر مایک پنس به کمپ مجاهدین و زدن این حرف ها، بر سایر مخالفان جمهوری اسلامی بسیار گران آمده. اما آنها با حرف نزدن از آن، یا مربوط کردن آن به مسائل مالی، سعی دارند آن را بی اهمیت جلوه دهند. آنها میگویند نه فقط چهره های جمهوری خواه آمریکایی، بلکه سناتورهای دموکرات هم با مبلغی بین 100 تا 200 هزار دلار، برای مجاهدین سخنرانی میکنند. آنها میگویند نرخ سخنرانی اوباما هم 460 هزار دلار است که اگر مجاهدین این مبلغ را به او بدهند، او هم می رود برایشان سخنرانی میکند.
در مقابل عدهای دیگر از مخالفان میگویند: به جای فرافکنی باید دنبال راه حل عملی بود و کسانی که میگویند مقام های سابق آمریکا و سیا فقط برای پول به جلسات مجاهدین می روند، خواسته یا ناخواسته برای آنها وقت می خرند تا مردم ایران را از این خطر جدی منحرف کنند. آنها حتی هشدار میدهند که سایه جریان اصلاحطلبی را هم در این ماجرا می بینند. بعنوان مثال، تیم سعید حجاریان برای سهیم شدن در قدرت با مجاهدین.
در جبههء مقابل، هواداران مجاهدین بر قدرت سازماندهی و کادرسازی این گروه تاکید میکنند و میگویند: مجاهدین با فدا کردن جان و تحمل شکنجه و زندان در مقابل دیکتاتوری شاه ایستاده اند و کسی که راه حاکمیت آخوند را هموار کرد شاه بود، که به تقویت روحانیت و مراجع پرداخت نه مجاهدین.
باز، در جواب این حرفها، مخالفان شان عکس هایی را از مسعود رجوی نشان میدهند در حال دلداری دادن به احمد خمینی؛ یا نوشته هایی را که نشان میدهد که چطور آنها خمینی و طالقانی را پدر خطاب می کردند. و می گویند: «خنده آور و دردناک است که مریم رجوی با لچکش و ایدئولوژی فاشیستی اسلامی اش، خودش را آزاد اندیش تر از خاندان پهلوی میداند؛ حاندانی که ایران را ساخت و زمینهساز رهایی زنان شد». این گروه، که هواداران پادشاهی هستند، بر این باورند که مجاهدین برای مردم نادان و ساده لوح ۵۷ جذاب بودند، ولی نه برای مردمی که حکومت فاشیستی اسلامی را دیده اند.
به نظر میرسد اشتباه این گروه و کسانی مانند آنها در همینجاست: اینکه تصور می شود برای روی کار آمدن مجاهدین نظر مردم ایران پرسیده می شود. آیا، در یک مقایسه، با روی کار آمدن طالبان در افغانستان می توان این تحلیل را مطرح کرد که آمریکایی ها بی توجه به نظر مردم ایران، ایران را تسلیم مجاهدین خلق خواهند کرد؟
ممکن است پرسیده شود چرا آنها باید چنین کاری بکنند؟ به عبارت دیگر چرا مجاهدین؟ و چرا شاهزاده رضا پهلوی نه؟
به نظر میرسد که پاسخ این پرسش را در چند عامل باید جستجو کرد. اول سازماندهی و تشکیلات سازمان مجاهدین خلق. این مورد از معدود مواردی است که با قطعیت کامل میتوان گفت هیچ گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی چنین سازماندهی و تشکیلاتی ندارند. عمار ملکی، استاد علوم سیاسی، در این باره میگوید: «مجاهدین خلق سازماندهی و تشکیلات دارند، اما محبوبیت ندارند. رضا پهلوی محبوبیت دارد، اما تشکیلات و سازماندهی ندارد. اصلاحطلبان تشکیلات دارند، محبوبیت ندارند».
او می گوید: «آلترناتیو دموکراتیک هم تشکیلات میخواهد هم محبوبیت».
اما باید پرسید اگر قدرتهای جهانی برسر به قدرت رساندن گروهی بدون محبوبیت، اما با تشکیلات، توافق کرده باشند، چه؟
عامل دومی که میتوان به آن، بعنوان دلیل این تصمیم احتمالی قدرتها، توجه کرد این است که سازمان مجاهدین خلق معتقد به «اسلام شیعه» است. پس از چهار دهه، ظاهر زنان در این سازمان هیچ تفاوتی نکرده و روسری بر سر آنها محکم مانده است. زنان آنها نوحه های مذهبی را هم با سوز و گداز می خوانند. نکتهای که قدری با قوانین سختگیرانهء آخوندها دربارهء صدای زن تفاوت دارد، اما در واقع همان ایدئولوژی است.
دربارهء
فایده مجاهدین برای غربیها، توجه به تحلیل یک استاد علوم سیاسی در ایران، بسیار
روشنگر خواهد بود.
یدالله کریمی پور:
غربیها مایل هستند در منطقهء
خاورمیانه، جریان های شیعی تضعیف نشود تا سد و مانعی باشند در برابر جریانات مذهبی
سنی در منطقه.
تحلیل کریمی پور میتواند برای درک دلیل حمایت آمریکا و غرب از مجاهدین خلق، موثر واقع شود.
او میپرسد: به گمان تان استراتژیستهای غرب و ایالات متحده نمیدانستند نتیجهء فروپاشی رژیم بعث و دولت صدام حسین قدرت یابی شیعیان پس از 800 سال در بین النهرین خواهد بود؟ چرا طی 43 سال اخیر، برغم تحمیل جنگ ناتو و آمریکا به عراق، افغانستان لیبی و سومالی، جمهوری اسلامی ایران هرگز هدف قرار نگرفته است؟ در حالی که سر مار محور شرارت و بزرگترین عامل فتنه و تروریسم در منطقه و بلکه جهان شناخته شده است. چرا که حتی دخالت آمریکا و اروپا در سوریه در اندازه ای نبود که در پایان یافتن رژیم اقلیت علوی بیانجامد؟
کریمی پور در پاسخ می گوید: به گمانم برای مجموعه غرب و ناتو، تحت رهبری آمریکا، تضعیف ملل و جریان های شیعی منطقهء خاورمیانه به منزله دشنه ای کشنده و سهمناک است. غربیها و آمریکا، ملتها و جریانهای شیعی را محور مقاوم و پشتیبان استراتژیک حال و آینده خود، در برابر طوفان احتمالی آتی اهل تسنن، به ویژه خیزش ملت های حنفی غالب و هستهای منطقه، محسوب میکنند؛ نقشی که بی شباهت با رویکرد صفوی در برابر عثمانی نیست. اطمینان دارم که غرب هرگز رویکرد کلان و استراتژیکی برای تضعیف قدرت شیعیان انجام نخواهد داد.
ملاحظه میشود که بر مبنای این تحلیل می توان به این پرسش پاسخ داد که چرا مایک پنس، جان بولتون و مایک پمپئو، حمایت خود را از مجاهدین خلق این طور به وضوح ابراز میکنند؟ و اینکه هیچ بعید نیست، آنها در پی یک حمله احتمالی به ایران، این گروه را به قدرت برسانند، زیرا آنها تمایلات شیعه قدرتمندی دارند. حسین و ماجرای عاشورا را موتور محرکه ایدئولوژی خود می دانند، و می توانند همان مانع مورد نظر غربی ها در برابر پاکستان هستهای ترکیه سنی و حتی طالبان افغانستان و دیگر جریانات سنی منطقه باشند. ضمن اینکه به قدرت رسیدن آنها در ایران، میتواند ضامن دوام و بقای اسلام باشد.
در حالی که کسی مانند شاهزاده رضا پهلوی و جریانات سلطنت طلب و براندازان سکولار، در صدد بردن ایران به سمت ملی گرایی و عاری از مذهب هستند. در همین رابطه گروه مجاهدین خلق بارها به غرب اطمینان داده، که که دست از اسلام نمی کشد. اما این اسلام آسان گیرتر از اسلام جمهوری اسلامی خواهد.
مریم رجوی: خمینی و جانشینان او دیکتاتوری خود را به نام اسلام برقرار کردند. البته اسلامی که در دست و پا بریدن، سنگسار، زن ستیزی، دروغ و فریب و صدور تروریسم، خلاصه می شود. در مقابل آنها، مجاهدین یک درک بردبار و دموکراتیک از اسلام را ارائه کرده اند. در برابر یک فاشیسم دینی، تحت نام اسلام، راه حل واقعی «اسلام بردبار و دموکراتیک» است. این ویژگی فرهنگی و برخورداری از ریشه های عمیق در جامعه ایران از مجاهدین یک آنتی تز موثر در برابر ملایان ساخته است. حال وقتی مجاهدین در لیست قرار داده می شوند، در واقع تنها جنبش مسلمان سازمان یافته که قادر است پیشروی بنیادگرایی اسلامی را سد کند، سرکوب می شود.
گوینده: به نظر میرسد این کلید حمایت آمریکاییها از مجاهدین خلق باشد. به اضافه اینکه مجاهدین نشان دادهاند از انگیزهء بالایی برای رسیدن به قدرت برخوردار هستند. آنها به مبارزهء مسلحانه با جمهوری اسلامی پرداخته اند. هزاران کشته در این راه داده اند. پس از آن، به اتحاد با صدام حسین روی آوردند و سرسختانه برای باقی ماندن، جنگیدهاند. واضح است که غربیها برای معامله، چنین گروهی را ترجیح می دهند، تا سایر مخالفان حکومت، که به اندازهء مجاهدین سازماندهی، تشکیلات، انگیزه و حتی شاید بتوان گفت، بی رحمی ندارند.
به عبارتی دیگر، اگر غربیها به این نتیجه برسند که باید حکومت ایران را با یک حملهء نظامی عوض کرد، برای کنترل شرایط پس از حمله، آنها به گروهی نیاز دارند که ثابت کرده از ریختن خون هموطنان خود، روگردان نیست. گروهی که به زعم آنها می تواند، با سرکوب، نظم را در ایران جنگ زده برقرار کند و از تجزیه و کشیده شدن آشوب به خارج از مرزهای ایران جلوگیری کند. گروهی که آنقدر از مردان جمهوری اسلامی کینه به دل دارد که میتواند، مانند خود آنها در اوایل انقلاب ۵۷، جوی خون براه بیاندازد و از کشته پشته بسازد. شاید همین گروه قدری بردبارتر عمل کرده سران و عوامل حکومت را در دادگاههائی عادلانه به محاکمه بکشاند در همین رابطه مسعود رجوی، که گمان میرفت، کشته شده، چندی پیش در فایل صوتی از سید علی خامنهای، حسن روحانی و ابراهیم رئیسی برای شرکت در یک دادگاه بینالمللی دعوت کرد.
مسعود رجوی: بار دیگر از خامنه ای، روحانی و رئیسی دعوت میکنم، اگر جرئت دارند با ما به یک جلسه دادگاه بینالمللی بیایند. بار دیگر، پردهها کنار رفت، پس از دادگاه آنتورپ با حکم تاریخی آن، دکان مزدوران رژیم در خارج از کشور، آنچنان کساد و تخته شده، که قضائیه جلادان، ناگزیر خودش به طور مستقیم کار را به عهده گرفته است.
گوینده: در این برنامه صرفاً به موضوع مجاهدین خلق پرداخت شد. اما باید به این نکته توجه داشت که در اروپا هم نوعی «گوادلوپ» در حال شکل گرفتن است که باید، در گزارش و تحلیلی دیگر، مفصل به آن پرداخت.
اما دربارهء موضوع مجاهدین خلق، گرچه اکثر مخالفان جمهوری اسلامی، مایل به جدی گرفتن خطر به قدرت رسیدن آنها نیستند، ولی به نظر میرسد آنها با فرافکنی یا با حقیر شمردن دشمن، مرتکب خطای محاسباتی بزرگی شدهاند و سازمان مجاهدین خلق در حال هموار کردن راه خود، برای رسیدن به قدرت در ایران است. موضوعی که به همان اندازهء باور نکردنی بودن می تواند امکان پذیر هم باشد.
آیا شما این خطر را جدی می بینید؟ آیا اصولاً آن را خطر ارزیابی می کنید؟ به نظر شما ممکن است این روزها در پشت پرده های سیاست، برای ایران تصمیم های گرفته شده باشد؟ یا این تحلیل، تحلیلی متوهمانه، بدبینانه بر پایهء تئوریهای توطئه و دور از واقعیت به نظرتان می آید؟ و همه چیز درباره ایران، پیش چشم همه مشخص میشود و مجاهدین خلق هیچ شانسی برای به قدرت رسیدن در در ایران آینده ندارند.
پیوند به ویدئوی این برنامه:
https://www.youtube.com/watch?time_continue=571&v=5SXUIIkoLkU&feature=emb_logo