تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

3 امرداد ماه 1401 - 25 ماه ژوئیه 2022

 بهای بالا و سنگین یک گزینه

محمد ارسی

mohammadarasi@gmail.com

پيش‌درآمد:‏

چند سالی ست که برخی از نواندیشان دینی و شخصیت‌های مشهور به ملی-مذهبی ضمن حمایت از ایده‌ی جدایی دین از دولت برای تاسیس دموکراسی سکولار و مردم‌سالاری، این سخن و سؤال اساسی را پیش کشیده‌اند که:‏ در آينده در جامعه‌ی لائيک و دموکراتیک و آزاد ايران - اگر شکل بگیرد - جایگاه دین در کجا خواهد بود، دین و مذهب در چه وضعی قرار خواهند گرفت؟ و در حال حاضر چه گزینه‌هايی را پيشاروی خود داریم؟

در این میان دکتر احمد صدری با نوشتن مقاله‌ی ”آينده دین، در آينده ايران سکولار ‏و مردمسالار”، موضوع مورد بحث را ساده و دقیق غور و بررسی کرده و ضمن بیان گزینه مورد نظرش از هر ایرانی نواندیش، ‏دینی و غیردینی که جداً در پی برپايی یک جامعه‌ی آزاد با مردم‌سالاری سکولار در ایران‌اند دعوت کرده که ‏با ورود به این مبحث اساسی، نقد و نظرشان را همراه با گزینه‌ای که در رابطه با دین دارند به صراحت ‏تمام بیان کنند.‏

 

واقعیت چیست و چه گزینه‌هايی راداریم؟

دکتر صدری در مقاله “آينده دین...” می‌نویسد:‏ ‏”چهل سال پس از انقلاب اسلامی در ایران دیگر بنظر نمی‌رسد که اختلاف نظر چندانی میان روشنفکران لائيک و نوانديشان دينی پیرامون مدل سیاسی حکمرانی باقی مانده باشد... در این چهار دهه بدلیل تحول‌های جهانی (فروپاشی بلوک شرق) و ملی (تجربه حکومتهای اسلامی در منطقه) سرها به سنگ خورده و عقل‌ها ‏به سرآمده. امروز همه مردم‌سالاری را بدون صفاتی از قبیل “دینی” یا “توده‌ای” می‌پذیرند و از آزادی مطلق ‏بیان و عقیده و حقوق بشر، زنان و اقلیتها دم می‌زنند... ترویج انتقام‌جويی و داغ و درفش از رأس هرم روشنفکری به حاشیه ناقص‌العقل‌ها رانده شده است. خلاصه همه از طلا گشتن پشیمان گشته به دنبال مس زندگی عادی در جامعه مردم‌سالار و در آغوش جامعه جهانی هستند. یکی از مهمترین سوالهائی که در برابر جامعه‏ آينده ایران قرار دارد مکان دین در آنست و این سوالی است که همه روشنفکران (به معنی اعم قشرهای تحصیل‌کرده) وبه قطع نظر از التزام یا عدم التزام به دین باید به آن پاسخ دهند.”‏

دکتر صدری در ادامه می‌نویسد:‏

‏”بنظر من تنها پنج گزینه در پاسخ به این سوال ممکن است:‏

‏۱- هیچ جا (لائيسیته حداکثری)‏

‏۲- فقط در حیطه خصوصی (لائيسيته حداقلی)‏

‏۳- در حیطه خصوصی و جامعه مدنی(اصلاح‌گری حداکثری)‏

‏۴- در حیطه خصوصی، جامعه مدنی و جامعه سیاسی(اصلاح‌گری حداقلی)‏

‏۵- حیطه خصوصی، جامعه مدنی، جامعه سیاسی و دولت (بنيادگرايی سیاسی.)...”‏

وی گزینه سوم را ترجیح می‌دهد و می‌نویسد:‏

‏”موضع مختار من اینست که در جامعه سکولار آینده ایران دینداران باید در حیطه خصوصی و جامعه مدنی فعالیت کنند و بطور داوطلبانه از مشارکت در جامعه سیاسی (به معنی تشکیل حزب و رقابت در چارچوب دموکراتیک برای کسب قدرت، که البته حق همه افراد و گروهها است) خودداری کنند... خلاصه دلايل‏ عملی بنده اینست که در شرایط تحقق جامعه مردم‌سالار، محدودکردن فعالیت اجتماعی دینداران در جامعه مدنی و عدم ورود آنها به صحنه رقابت‌های حاد سیاسی اسباب تسکین دردها و آلام گذشته و تحسین روابط ‏به گروه‌های مختلف اجتماعی خواهد بود.”‏

 

چرا من غیرمذهبی از گزینهء صدری دفاع می‌کنم؟

اینجانب به عنوان فردی ایران‌دوست، سکولار و دموکراسی‌خواه با دکتر صدری هم‌فکر و هم‌نظرم و گزینه‌ی سوّم را مفید و مناسب به حال ملت ایران ‏برای استقرار مردم‌سالاری و لائيسیته تلقی می‌کنم؛ اما حمایت من ازین گزینه، از سر دین‌خواهی و دین‌خويی یا عشق و علاقه به ‏هیچ مذهب و مسلک خاصی نیست یعنی دغدغه دینی و مذهبی ندارم فردی لائيک و لااَدْری‌ام، آگنوستيسيست‏ام؛ مشغله و دغدغه‌ی قلبی من، سرنوشت کشورم است و بی‌تابی و چاره‌جويی برای نجات و آزادی آن‏ ...، ازین‌روی دفاع من از اصلاح‌گری حداکثری، و ترویج دینی سازگار با مقتضیات دنیای مدرن و موافق ‏با اصل جدايی نهادهای دینی از دستگاه دولتی، به این سبب است که:‏

‏۱- وجود و حضور اینگونه نگرش دینی را بخشی مهم از راه‌حل مشکل جدايی دین از دولت می‌دانم در معنا معتقدم که برای برقراری سیستمی سکولار و مردم‌سالار در ایران نیازمند این چنین نگاهی در جمع نواندیشان دینی و و جاگیری و جاافتادن جدّی و قبول آن در ذهن و ضمیر کثیری از مسلمانان هستیم تا ‏تاسيس “لائيسيسمی انسانی” در جامعه ما هم ممکن و مقدور گردد و زمینه‌ی اساسی ایجاد آزادی و مردم‌سالاری فراهم آيد.

از طرفی سکولار-دموکراسی و لائيسيته با هیچ دین و مذهبی که اصول و ارزش‌های حاکم بر یک جامعه‌ی مدرن و آزاد را پذیرفته باشد خصومت و دشمنی خاصی ندارد. به قول فرزانه‌ای، یک فرد لائيک و آزاده و آزادی‌خواه، از لگد مال کردن تکّه نانی که برای جمعی مقدس است هیچ لذتی در خود احساس نمی‌کند. در یک نظام لائيک و دموکراتیک هم نهاد دولت، دستگاه قضايی و نهادهای آموزش عمومی و ملّی از نهادهای دینی جدا هستند. به قول متفکر فرانسوی رُنان: “دولت لائيک در رابطه با ادیان و مذاهب و مسلک‌های مختلف و موجود در جامعه موضع بی‌طرفانه دارد”. نه دولت در امر دین باید دخالت کند و نه دین در امور دولتی. لذا در سکولار-دموکراسی، دین و دولت در آشتی و سازگاری باهم‌اند و ادیان و مذاهب و مکاتب عرفانی هم در چارچوب قانون اساسی سکولار به طور طبیعی در یک رابطه مسالمت‌آمیز با هم به رقابت و گفتگو می‌پردارند و از خصومت و ستیزه‌جويی‌های فسادآور پرهیز می‌کنند.

ازین جهت است ‏که گفته می‌شود: برقراری مردم‌سالاری سکولار در ایران با همکاری نیروهای غیرمذهبی لائيکْ، ‏و مسلمانان معتقد به دموکراسی و لائيسیته میسّر و ممکن می‌شود، نه از جنگ و جدال‌های ویرانگر میان آنها. آن ‏عناصر افراطی و نیروهای رادیکالی که از برچیدن کامل اسلام سخن می‌گویند و بیخ-بُر کردن آن را شرط اصلی برای رسیدن به آزادی، و امری ضروری در ایجاد مردم‌سالاری تلقی می‌کنند سخت در اشتباه‌اند زیرا در آينده اگر به قدرت دولتی دست یابند، شاید با درهم کوبیدن نهادهای اسلامی و سرکوب بی‌رحمانه عناصر مذهبی، بتوانند دین و دولت را از هم منفک و جدا کنند اما قادر به برقراری مردم‌سالاری یا تاسیس آزادی و دموکراسی نخواهند بود، زیرا انکار آزادی دینی و عقیدتی کثیری از مردم جامعه، به منظور حذف اسلام یا از بین بردن هر دین و آئين دیگری، نقض علنی و آشکار اصول آزادی و دموکراسی و زیر پا نهادن مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر است.‏

‏۲- ترویج و جا انداختن اسلامی را که از اقدام به تشکیل هر نوع حزب و گروه و فرقه سیاسی، داوطلبانه پرهیز نماید و فقط فعال در حوزه مدنی باشد، بخشی اساسی از موضوع آشتی ملی و رسیدن به وحدت و یگانگی در ایران ارزیابی می‌کنم.‏

زیرا نیک روشن است که با حاکم شدن اسلامیست‌های فرقه خمینی، ملت ما در تمامی زمینه‌های ملی، مذهبی، سیاسی، قومی و فرهنگی و غیره دچار تقرقه شدید شده و هر روز بردامنه این تفرقه و چندپارگی افزوده می‌شود. در واقع با ظلم و ستم و صف‌ناپذیری که نظام فقاهتی در درازای این چهل و چند سال بر فرد فرد ملت ایران رواداشته، دل شمار کثیری از ایرانیان را از کینه ملایان و نفرت از اسلام فقاهتی پُر نموده است و جوّی را به‌وجود آورده که خشم و کین و نفرت و انتقام به کلیدواژه‌های هر گفتاری مبدل گشته‌اند. هم‌اکنون ما ملتی هستیم مبتلا به خشم و تفرقه، و مالامال از حس انتقام!

پس روشن است که با این سطح از خشم و تفرقه سراسری، محلی برای ایجاد وفاق ملی و مذهبی و میهنی، جهت تاسیس ‏آزادی و دموکراسی سکولار باقی نمی‌ماند. لذا برای تغییر این وضع نابه‌هنجار، و فرم دادن به وفاق ملی ‏و مذهبی که شرطی لازم در برقراری مردم‌سالاری سکولار محسوب می‌شود، باید در اسلام، خاصه در شیعه اصلاح حداکثری انجام گیرد تا راه برای آشتی ملی و مذهبی هموار گردد! هم‌چنین در زمینه هم‌زیستی مسالمت‌‏آمیز با دنیا و کشورهای همسایه و پایان دادن به خصومت و دشمنی با غرب و آمریکا نیازمند این اصلاح‌گری و نواندیشی دینی هستیم تا ازین انزوای حقارت‌بار جهانی بیرون بیائيم! ‏

‏۳- این گزینه دینی با کار در حوزه فرهنگی و مدنی، و دوری از فرقه‌سازی، حزب‌بازی یا سیاسی‌کاری می‌تواند نقشی تعیین کننده در ایدئولوژی‌زدايی از جامعه‌ی انقلاب‌زده‌ی ما ایفا کند و در بازگرداندن عقلانیت و خردْگرايی، و اخلاق مصلحتی و غیرایدئولوژيکی به عرصه‌های گوناگون نظری، سیاسی، اجتماعی، مذهبی و هنری... نهایت درجه موثر باشد!‏

‏۴- ترویج این گزینه دینی، فاکتور مهمی در توسعه‌ی سیاسی ملت ایران به حساب خواهد آمد زیرا درجه رشد و توسعه سیاسی یک جامعه، با سطح آزادی مطبوعات و اجتماعات، با آزادی احزاب، میزان راستی و راستکاری در انتخابات، انتقال بی‌دردسر قدرت، درجه پاسخگو بودن دولت، و با سطح آزادی و مدارای دینی و مذهبی یا عقیدتی محک زده می‌شود. هر قدر مدارای مذهبی و عقیدتی در یک جامعه بیشتر، رشد و توسعه آن پایدارتر و بالاتر! ‏

باری در دفاع ازین گزینه به نکته‌های دیگری می‌توان اشاره کرد که چرا اصلاح‌گری حداکثری، یعنی تلاش برای تطبیق اسلام با مقتضیات مردم‌سالاری سکولار، از هر زاویه‌ای که به آن بنگریم به نفع ‏عموم و مفید به حال ملت ماست. اما مشکلات تکان‌دهنده و گره‌اندرگرهی در مسیر این نوع اصلاح‌گری عمیق وجود دارد که امکان تحقق آن را زیرسؤال می‌برد و نشان می‌دهد که پیشبرد این امر، به این سادگی‌ها هم که فرض می‌شود نخواهد بود!‏

 

اسلام بر صندلی اتّهام

نکته نخست در این مورد این است که: نواندیشان دینی در حالی می‌خواهند دست به اصلاحات اساسی ببرند ‏که به سبب بداندیشی و بدکاری و ویرانگری بی‌حدّ و حصر فقهای حاکم بر ایران، دیگر اسلام آن اسلام پیش از انقلاب اسلامی نیست که مورد احترام همگان بود. آن زمان، کثیری از روشنفکران چپ نیز به دین اسلام ‏و مؤمنین به آن حرمت می‌نهادند، و هرگونه توهین به دین و دینداران و روحانیان را عملی زشت و بی‌‏اخلاقی و حرکتی غیرسیاسی تلقی می‌کردند! اما اسلام در ایران امروز روی صندلی اتهام نشسته و از هر سويی به آن حمله می‌شود نه تنها انتلکتوئل‌ها و غیرمذهبی‌ها، بل بخش عظیمی از مردم معمولی و توده ملت نیز آن ‏را عامل اصلی تمامی تیره‌روزی‌ها و بدبختی‌های ایران و هر ایرانی می‌دانند و در نهایت انگشت ندامت و پشیمانی می‌گزند که چرا انقلاب اسلامی کردند، و خود و مملکت خود را به چنین حدّی از ضعف و ذلت و تباهی کشاندند که امروزه هستی و بودونبود آن هم سؤال است و آينده‌اش نامعلوم.‏

مشکل دیگر و مهمتر اینکه: این نواندیشان دینی و محققان نام‌آشنايی که در فکر اصلاح‌گری دینی و مذهبی هستند تا با خاتمه دادن به دشمنی‌ها و تنش‌های موجود در جامعه، دین و دولت در ایران در تعادلی معقول باهم قرار بگیرند، و رهروان هر مکتب و مسلکی، از مذهبی و غیرمذهبی در برابری و در محیط مدارا و مروّت باهم بسازند و زندگی کنند، هنوز که هنوز است موضع خود را در رابطه با جنایات تکان‌دهنده‌ای ‏مثل قتل احمد کسروی تبریزی، ظلم و جور شرم‌آور علیه بهائيان، دخالت تنفّرآور در مورد پوشش زنان، نفی حق و حقوق انبوه دگرباشان... و قتل و ترورهای بسیاری که با فتوای مستقیم ملایان و آیات عظام به اجرا درآمده روشن ننموده‌اند و فریادی به اعتراض بلند نکرده‌اند! هنوز که هنوز است فتوای قتل سلمان رشدی را که تمامی دنیا محکوم کرده، اغلب این سرآمدان جنبش نواندیشی دینی به قطع محکوم نکرده‌اند. بدتر و دل‌آزارتر اینکه برخی ازین دین‌پژوهان نامدار، حالا هم با امّا و اگر بسیار صورت مسئله را پاک می‌کنند ‏و بهانه می‌آورند که “البته رشدی هم با نوشتن آیات شیطانی، زشتکاری کرده به مقدسات مسلمانان جهان سخت توهین نموده است”! در نتیجه از محکوم کردن “آن فتوای قتل” شانه خالی می‌کنند!‏

جالب است که این نوع بهانه‌جويی‌ها را همه جریان‌های افراطی به میان می‌آورند تا از زیر بار مسؤلیت اخلاقی ترور دگراندیشان و دگرباشان شانه خالی کنند. مثلاً هندوهای خشمگینی که زندگی را بر میلیون‌ها مسلمان هندی به دوزخی تبدیل کرده‌اند، به مدد حمایت مستقیم و غیرمستقیم دولت مودی است که در حاشیه امن به‌سر می‌برند و در خیلی از مواقع با وجود جنایتی که سر گوشت‌خواری مسلمانان مرتکب می‌شوند در دادگاه‌های تحت نفوذ هندوها به راحتی تبرئه می‌شوند، چگونه؟ دادگاه می‌گوید:‏

‏”این فرد مسلمانی که کشته شده، با خوردن گوشت گاو و بریدن سر یک خروس به هزاران ‏هندوی معترض محلّه توهین کرده و مقدسات آنها را زیر پا گذاشته، باید درد این هندوهای زخم‌خورده را هم درک کرد و نسبت به آنها مسامحه نمود.”‏

یادمان باشد که در رابطه با قاتلان کسروی تبریزی نیز همین فرمول به‌کار برده شد. جنایتکاران ‏از مجازات معاف و آزاد شدند. چون کسروی به ملایان و مقلدان آنها توهین کرده و دل شیعه علی را به درد آورده ‏بوده.‏ وااسفا که غیر از چند نشریه وابسته به حزب توده ایران هیچ دهانی به اعتراض گشوده نشد، همه، حتی شخصیت‌های سرشناس ملی نیز با سکوت خود در آن زمان، زخم دل آیات عظام را درک کردند!‏ اینست که می‌پرسیم:‏

مروجان این دین مدنی و خصوصی که خواهان زندگی مسالمت‌آمیز و برابر حقوق با دگراندیشان و پیروان ادیان دیگر هستند، اگر آمران و عاملان این ترورها و جنایت‌هايی را که درگذشته انجام گرفته قاطعانه ‏محکوم نکنند، چطور می‌توانند بدبینی زایدالوصفی را که در دل و ذهن نیروهای دموکراسی‌خواه و آزاداندیش ما نسبت به این نواندیشان دینی وجود دارد برطرف کنند، و صدق گفتار خودرا در اعتقاد به ارزش‌های والای جامعه لائيک و دموکراتیک به اثبات رسانند؟

آن نواندیش دینی و فیلسوفی که می‌گوید: “مگر بهائيان از حقوق من دفاع کرده‌اند که من از حق و حقوق آنها دفاع کنم؟” در کار اصلاح‌گری دینی توفیقی به دست نخواهد آورد زیرا سخنش با آزادی و آزادگی و اصلاح‌گری، هیچ خط و ربط محکمی ندارد!‏

مسئله اساسی نویسنده این سطور با پروفسور صدری و هم‌فکران او همین است که: اگر با منطق ریاضی هم برتری گزینه سوم یا دین مدنی را اثبات کنید در فضای ذهنی امروزی کسی در پی شما و ما نخواهد آمد زیرا در امر اعتقادات دینی و مسلکی، معمول است که مردم به رفتار و کردار مروجان و مبلغان یک ایده توجه می‌کنند نه به نحوه استدلال و دلیل‌آوری آنها. سخن بودا در اینجا محل نقل دارد که می‌گوید:‏ ‏”مهربان بودن خیلی مهمتر از محقّ بودن است، زیرا گاهی وضع و حالی پیش می‌آيد که مردم محتاج ‏یک ذهن قوی و نیرومند نیستند که فکر تولید کند و عالی سخن بگوید، بل نیازمند آن دل بزرگی‌اند که دوست بدارد و خوب به دیگران گوش فرادهد.”‏

پرسش دیگر اینکه آیا حاضرید از خطوط قرمز شرعی بگذرید و از آزادی فکری و مدارای مذهبی و عقیدتی، امری تا حدّ تقویٰ بسازید؟

آیا مروجان این نوع عقیده دینی آن زور ذهنی و قدرت اخلاقی را در خود سراغ دارند که با رفتار شایسته و درست‌شان، خود مقدمه آن تغییری باشند که می‌خواهند در جامعه رخ دهد؟

آیا نواندیشان دینی، بهسازان و اصلاح‌گران مذهبی برای تطبیق اسلام با مقتضیات جامعه مدرن، ‏و رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، می‌توانند جايی که ضروری است بخش‌هايی از تعلیمات دینی را که در تضادی علنی با اصول آزادی و دموکراسی و لائيسیته قرار دارند فدا کنند؟

صاحب این قلم براین نظر است که نواندیشان دینی برای اصلاح‌گری حداکثری از خیلی چیزها باید ‏بگذرند و بهای بالايی را پرداخت کنند، که سهل و ساده نیست اما مهر انسان و ایران در میان باشد شدنی ست!‏

بازگشت به خانه