تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
توضیح ضروری نویسنده: نویسنده ضمن نفی هر نوع حاکمیت ایدیولوژیک، دیکتاتوری و سلطنت فردی و مادام العمر، بدنبال برقراری یک حکومت دموکراتیک و سکولار مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر است و یادداشت حاضر صرفآ نگاهی واقع بینانه به شرایط امروز ایران با زبانی ساده و همه فهم است.
***
بعد از سال ها انتقاد و اعتراض به انفعال و سکوت آقای رضا پهلوی نسبت به وقایع کشور، اخیراً شاهد موضعی متفاوت از ایشان بودیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم از یکسو موجی از امید را در میان بخش قابل توجهی از اقشار مختلف جامعه، بویژه نسل جوان، بوجود آورد و از سوی دیگرنیز صدای مخالفت از داخل و خارج کشور برخاست.
صرفنظر از منتقدانی که موضوع سوگند آقای رضا پهلوی را به درستی و بحق مورد توجه قرار می دهند، از متوهمان پشت هم اندازی که حتی ادعای همخونی با رضا شاه کبیر را دارند تا کهنه مبارزان چپ گرای دیروز که در بهمن پنچاه هفت، به سودای شکستن شاخ غول امپریالیسم، یار و یاور تحکیم پایههای نظام تازه تاسیس ایران بر باد ده شدند، بدون ابراز پشیمانی و درخواست پذیرش عذر تقصیر، امروز در غالب گروه های مبارز چند نفره، بیانیه پشت بیانیه صادر می کنند که چه نشستهاید «صدای پای دیکتاتوری را "ما " می شنویم؟»
به جوانان امروزکه آنچه از دوران پهلویها شنیدند سراسررفاه و خوشی بود - که بود – نمی توان خرده گرفت اما عملکرد منادیان نحلههای فکری ریز و درشتی که "دوران خوش اختناق" را (بقول اسفندیار منفرد زادهء گرامی) تجربه کردند و آتش بیار معرکهء اسلامیست های قرون وسطایی شدند را بتوان به نقد کشید. این دوستان یادشان باشد که در مقطعی از تاریخ، همراه و همصدا با ایرانیانی مسخ شده، کشوری نسبتاً مرفه، آبرومند، تآثیر گذار و محترم در عرصهء جهانی را دو دستی تقدیم اسلام گرایان کردند تا به قعر تاریخ پرتاب شود. همان ها که صراحتاً و بی لکنت گفتند ایده آل شان حکومت صدر اسلام است.
ما که فراموش مان نشده که در آن خودکشی بزرگ و دسته جمعی، آقای رضا پهلوی تنها نوجوانی شانزده ساله بود که هیچ نقشی در زشت و زیبای آنچه گذشت نداشت. شاید توقع آن است تا عذرخواهی کند که چرا در برابر پدر قد علم نکرده و به مبارزان ریز و درشت آن دوران نهیب نزده که صدای آن "هیچ" بزرگ را بشنوید، برای سخنرانی های ترسناک آقای خمینی هورا نکشید و نهال نحیف نهادها و ارگان های ریز و درشتی را که یکی پس از دیگری سربرآوردند را آبیاری نکنید تا امروز به درخت تناوری بدل نشوند که تبر هیچ آزادی خواهی بر آن کارگر نباشد؟
درک این واقعیّت سخت نیست که شاهزاده پهلوی در سن و سالی نبود که به ما مردم کوچه و خیابان، مبارزان، فعالاّن، روشنفکران و استخوان خرد کرده های دنیای سیاست اعلام خطر کند که آتش بیار معرکه تشکیل یک حکومت توتالیتر و قرون وسطایی نشوید. که اگر بود امروز می شد بر ایشان خرده گرفت که پدر ایشان دیکتاتوری وطن پرست بود. (تصور نمی کنم وطن پرستی پهلوی ها را بزرگترین دشمنان اش هم کتمان کنند) و اکنون فرزند همان دیکتاتور نه تنها بایستی پاسخگوی عملکرد پدر پادشاه خود باشد، بلکه شایستگی محوریت را هم از دست داده است. این بهانه جویی ها و مخالفت ها، با هر انگیزهای که باشد، مانع بزرگی در برابر فریاد آزادی خواهی مردم ایران و رهایی کشور عزیزمان است که در جای خود گناهی نابخشودنی است. درک این واقعیت هم سخت نیست که در دوران ویژهای بسر می بریم که اتحّاد و تمرکز فعالان و معترضان، ضرورتی حیاتی است.
لزوم "وحدت ملّی" حول یک محور
در این آشفته بازار صحنهء سیاسی کشورمان، که بازار مخالفت با مواضع اخیر آقای پهلوی حسابی گرم شده، صرفنظر از چپگرایان ضد استکبار(!؟)، ملیّون کهنه کار هم تحلیل ایشان نسبت به ناتوانی و انفعال اپوزیسیون خارج کشور را برنتافتند. پاسخ ما به کنار، امّا در تحلیل های درون گروهی، منصفانه به خود پاسخ دهند که آیا براستی، در این چهار دهه، اپوزیسیون ایران نقشی اثر گذار و قابل اهمیت در سیاست ایران داشته است؟ گروه های مختلف فعال درمبارزه با رژيم اسلامی، غیر از جنجال و کشمکش های درونی و بین گروهی و خنثی کردن فعالیت های یکدیگر، چه تأثیر قابل ذکری داشته اند که ذرهای امید در دل مردم درمانده ایجاد کرده باشد؟
همگان بر این واقعیت واقفیم که امروز، بیش از همیشه، به تمرکز فعالیت ها و اتحاد کلیهء ایران دوستان و وطن پرستان، از هر نحلهء فکری، نیازمندیم. بسیار گفتهاند که گذشته چراغ راه آینده است. در واقعهء پنجاه و هفت بارها آیت الله خمینی، بدرستی، رمز پیروزی را"وحدت کلمه" دانست. فراموش نکردهایم که کلیه مخالفان و مبارزان پیدا و پنهان حکومت شاه فقید، از هر گروه و دسته و تفکری، طی یک پیمان نانوشتهء " اتحاد"، نقشی بسیار تأثیر گذار و انکار ناپذیر در استقرارحکومت اسلامی ایفا کردند. با چنین تجربهای آیا نباید برای یکبار هم که شده اختلاف نظرهای سیاسی بکناری گذاشته وتلاش های پراکنده بصورت متمرکز و مؤثر، بر یک محور هر چه بزرگتر استوار گردد؟
در شرایط کنونی کدام شخصیت، کدام گروه و کدام فعال سیاسی است که مقبول بخشی از جامعهء ایران بوده و ظرفیت ایفای نقش محوری در مبارزات کنونی ملت ایران داشته باشد؟ اگر چنین آلترناتیوی سراغ دارید اعلام کنید تا نگارنده اولین حامیاش باشم.
چه دوست داشته باشیم و چه نه، چه دلخواه مان باشد یا نباشد، به گواه شواهد و تحلیل ها، خاندان پهلوی تنها نام مقبول؛ و شخص شاهزاده بعنوان تنها آلترناتیو موجود و مورد قبول بخشی از ملت ایران است و، از بد حادثه و بداقبالی مخالفان ریز و درشت پهلویها، این شخصیت نسبتدً مقبول، از این خاندان و از قضای روزگار فرزند پادشاه فقید و "شاهزاده" است. این حقیقت مسلّم را که نمی توان کتمان کرد.
یعنی پذیرش نقش محوریت آقای رضا پهلوی درگذر از این بن بست سیاسی این قدر دشوار است که دوام حکومت اسلام گرایان تندرو و ایران بر باد ده بر تغییر موضع احتمالی ایشان در آینده ترجیح داشته باشد؟
با علم به اینکه بارها و بارها شخص آقای پهلوی به بهانه های مختلف، بر استقرار یک حکومت سکولار و دموکراتیک تآکید داشته، هنوز فضای بی اعتمادی در بخشی از اپوزیسیون، عاملی بازدارنده در برابر تمرکز فعالیت ها برای گذر ازاین مرحله تاریخی است. تجربه ثابت کرده که اختلافات احزاب سیاسی مخالف در بزنگاه ها، سمی مهلک برای وحدت ملّی و مانعی بزرگ در راه جلوگیری از نابودی کامل کشور است.
برانگیختن حسّ وطن پرستی و ایران دوستی و کمی سعهء صدر کافی است تا در موقعیت حساس کنونی حول یک محور به " اتحّاد" رسید. آیینهء "بهارعربی" در برابرمان است: آتش زدن یک دستفروش دوره گرد تونسی به محوریتی منجر شد که اتحادی ملی و سپس انقلابی را رقم زد که، در چشم بر هم زدنی، بخشی از خاورمیانه و افریقا را در نوردید.
متأسفانه شاهد اجرای سریع سیاست "زمین سوخته" از سوی حاکمیت ارتجاعی ایران هستیم و، در چنین موقعیتی، جهت کنار نهادن اختلافات سیاسی و همراهی، همگامی و وحدت نحلههای مختلف اپوزیسیون حول محوریت آقای رضا پهلوی با هدف نجات میهن عزیزمان امروز بهتر از فرداست.