تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
کرمانی تا پایان عمر التقاطی اندیشید!
(در نقد یک مطلب)
م. رضایی تازیک
نوشتار آقای پژمان عبدالمحمدی مرا به یاد تاریخ نگاریِ فریدون آدمیت انداخت؛ تاریخ نگاری ای که در آن تناقض ها و ابعاد فکری (و کرداریِ) اندیشمندان متمایل به سکولاریسم یا مطرح نمی شوند و یا کوچک جلوه داده می شوند. (در این باره بنگرید به «مشروطه ی ایرانی»، نوشتهء ماشاءالله آجودانی).
جان سخن ام/ نقدم این است که میرزا آقاخان کرمانی ــ به عنوان تواناترین، پرتاثیرترین و، همزمان، متناقض گوترین نویسندهء ایرانیِ قرن نوزدهم میلادی ــ «سکولار» در معنای مدرنی که در مقالهء آقای پژمان عبدالمحمدی مطرح شده، نبود و جدایی دین/ مذهب و حکومت، در معنای مدرن کلمه، در آثار کرمانی نیامده است. نسبت دادن «سکولاریسم» (چه در معنای فلسفی- مدرن و چه در معنای سیاسی- مدرن) به او ناهمزمانخوانی (anachronism) است. کرمانی تا پایان عمر التقاطی اندیشید. اغلب اندیشه ورزان و دانشگاهیان «ما»، به ويژه پس از انقلاب اسلامی، به گونه ای مبتلا به فرافکندن آرزوهایِ سکولاریستیِ «امروزی شان» در اندیشه های «گذشتگان» اند. اینان یا زوایای مختلف اندیشه هایِ اندیشه ورزان را نمی بینند و یا ناخودآگاه به هموار کردن شان می پردازند.
آقای عبدالمحمدی می نویسد: «کرمانی اولین روشنفکر ایرانی است که اندیشهء سیاسی وی در بازهء مختصری در حدود 10 سال (1886-1896)، از اسلامگرایی به سکولاریسم متحول شد.» این درست است که کرمانی پس از ورودش به استانبول، روی هم رفته، روز به روز از اسلام فاصله گرفت و «صد خطابه»ها و «سه مکتوب» ها را نوشت؛ اما این فاصله گیری از اسلام منجر به دست کشیدن از فعالیت های اسلامی در چهارچوب «اتحاد اسلام» نشد. کرمانی، «نامهء باستان» / «سالارنامه» را، تا آنجا که من می دانم در سال آخر عمرش نوشت و در آن از «اتحاد اسلام» به سرکردگیِ عبدالحمید، سلطان عثمانی، دفاع کرد. کرمانی را باید در جامعیت آثار (و نامه هایش) به صورت انتقادی خواند. تنها نگاه انتقادی است که می تواند منجر به نمایان شدنِ زوایایِ دیگری از «گذشته» مان شود.
آقای عبدالمحمدی می نویسد: «اندیشهء کرمانی، که مبتنی بر سکولاریسم و ناسیونالیسم بود، بر مبنای ایدئولوژیک جنبش مشروطه خواهی ایران در سال 1906 و اولین تلاش برای سکولاریزه کردن جامعهء ایران تاثیر بسیاری داشته است.» در بارهء این ادعا هم می توان به راحتی عنوان کرد که ــ یکی از اولین تلاش ها و آن هم نه اولین تلاش ــ برای سکولاریزه کردن جامعه ایران (با کمی ارفاق: در معنای سیاسی- فلسفی- مدرنِ کلمه) از سوی فتحعلی آخوندزاده صورت گرفته و نه کرمانی. «مکتوبات» آخوندزاده تأثیر فراوانی به روی کرمانی گذاشت؛ هر چند که کرمانی هیچ گاه نتوانست به انضباط فکری آخوندزاده برسد. (صفحات نخست «سه مکتوبِ» کرمانی رونویسی ای ست از روی «مکتوبات» آخوندزاده). باری، این آخوندزاده بود که می نوشت:
«نهایت جناب شیخ الاسلام و من چنان صلاح میبینیم که امر مرافعه را در هر صفحه از صفحههات ایران بالکلیه از دست علمای روحانیه باز گرفته جمیع محکمههای امور مرافعه را وابسته بوزارت عدلیه نموده باشید که بعد از این علمای روحانیه هرگز بامور مرافعه مداخله نکنند. تنها امور دینیه از قبیل نماز و روزه و وعظ و پیش نمازی و نکاح و طلاق و دفن اموات و امثال ذلک در دست علمای روحانیه بماند؛ مثل علمای روحانیه دول یوروپا».[الفبای جدید و مکتوبات، نامه آخوندزاده به مستشار الدوله، به تاریخ 25. مارس 1871، ص.199].
کمتر ایرانیِ سکولاری را می توان یافت که پس از خواندن آثار کرمانی، کسروی، هدایت و ... با آنها «دوست» نشود. اما بایا (وظیفه)ی پژوهشگر این است که «دوستی اش» را در حین پژوهش به کلی کنار بگذارد و هر لحظه از خود بپرسد که آیا انتقادی اندیشیده است یا نه. تا زمانی که تاریخ نگاری ما توأم با تفکر انتقادی پیش نرود کمکی به ایران و ایرانی برای شناخت زوایای پنهانِ «گذشته»اش صورت نگرفته است.
زوریخ (سوئیس) - ۱۲ آگوست ۲۰۲۲