تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
چرا موسیقی اصیل ایرانی باید غمباد بیاورد؟
شهرام فریدونی
می دانم که نوشتن این سطور، یقیناً، رگ تعصب خیلی ها را قلقلک داده و تحریک خواهد کرد، اما حالا که به این سن و سال رسیده ام و می بینم که این «چیزی» که آخوند و پامنبری هاش بعنوان «موسیقی اصیل» جا انداخته اند چه دماری از وضعیت روحی ما ایرانی ها در آورده، حس می کنم وظیفه دارم که از خوانندهء عزیز دعوت کنم که بدون تعصب به این نکته ها پاسخ دهد که
- آیا تا کنون از خودمان پرسیده ایم که اگر این سبک موسیقی، یعنی همینی که، بخصوص توی 43 سالهء اخیر از ملاخور شده مان، "موسیقی اصیل" خوانده ایم، یک شاهکار است، چرا هیچ ملتی در دنیا حاضر نیست حتی 30 ثانیه این "موسیقی" را از رادیوی خود پخش کند؟ آن هم در جایی که در بلاد کفرش سمفونی های بتهون و... را برای آرامش حیوانات و بازدهی بیشتر آنها پخش می کنند؟
- یا اینکه چرا آخوند و صدا و سیمایش، با جدیت و سماجتی مثال زدنی، تنها چیزی که بنام موسیقی قبول دارند و ترویج کرده و توی حلق ملت فرو می کنند همینی است «اساتید» بعنوان «موسیقی اصیل» می خوانند؟ آن هم «اساتیدی» که خودشان هم به این محتوای بعضا بسیار مهمل آثارشان اعتقادی ندارند و این سبک را صرفاً برای پول و البته انجام دادن «آن کار دیگر» انتخاب کرده اند؛ تا با ماشین «بلیزر» شان برای همسر جدیدشان که سن نوه شان را دارد گل بخرند، از بغل کارتن خواب ها و تن فروشان رد بشوند، به آپارتمان های شیک و لوکس شان بروند، تا با ضبط صوت های گران بهاشان، نه به «موسیقی اصیل»، بلکه به موسیقی کلاسیک و غربی گوش بدهند و در مهمانی های آنچنانی شان با آهنگ شهرام شهپره و ساسی مانکن برقصند و خوش باشند؟
می پرسم که آیا براستی اینی که وزارت ارشاد آخوند 43 سال است بعنوان موسیقی اصیل به ملت قالب کرده، چیزی غیر از آه و ناله و «شبهه روضه خوانی» هم هست؟ مهملاتی نظیر مرغ باغ ملکوت و لاهوت و دنیای پلشت و بی ارش و فانی و البته و صد البته قبول کردن و گردن گذاشتن به تقدیر و سرنوشت و در رأس اش نکبتی که امروز بر کشور و ملت حاکم است؛ تا برای تحکیم پایه های رژیم، دوز خمودگی و غمباد ملت بالا برود و آنها را از شر و شور و حرکت بیاندازد؟
می دانم که این نکته برای یک سری از آدم ها سنگین است، اما ادعا می کنم که همین مرحوم شجریان (ره) که عکس اش را در کنار شاعر رحلت کردهء توده ای می بینیم، مانند سایه که رءی اش را به صندوق رژیم ریخت اما در آلمان دل اش کربلایی (بخوانید لنینگرادی) بود، و از فرط غم ایران، گیلاس شراب بدست نهج البلاغه را به 10 ترجمه مختلف می خواند، یکی از همین ها بود که همهء عمر یکی به نعل زد و یکی به میخ؛ آن هم در زیر «سایه» و با همکاری وزارت ارشاد؛ و در همهء عمر، با نام جعلی «موسیقی اصیل» غم منتشر کرد و روضه خواند و با رژیم و وزارت ارشادش لاس زد و همکاری کرد و البته که بسیار هم متنعم شد.
و مگر نه اینکه همانگونه که موسیقی شاد در شاد کردن و به نشاط آوردن یک ملت تاثیر گذار است، مهملاتی که اینها بعنوان شعر و موسیقی ارائه می دهند در خمودگی و افسردگی و توسری خور شدن ملت اثر داشته و همچنان دارد؟
شاید این توهم نزد خوانندهء نوشته ام ایجاد شود که من از بیخ مخالف این سبک موسیقی هستم. چنین چیزی صحت ندارد. از دید من این سبک موسیقی هم باید که جایگاه خودش را در جامعه ایران داشته باشد، اما مشکل من با این میزان وحشتناک ارائهء آن است که در ایران نه تنها پخش و ترویج می شود، بلکه آچنان بصورت خط قرمز در آمده که نمی شود به اسب اش گفت یابو. رک بگویم: اگر میزان این سبک موسیقی در ایران 2 درصد بود، میزانی که واقعا جایگاه آن است و بیشتر از آن هم نمی ارزد، من و امثال من مشکلی با آن نداشتیم و چه بسا از شنیدن اش حال هم می کردیم؛ اما وقتی کمیت و میزان توجهی که به آن می شود و قداستی که برایش ساخته می شود به حد وحشتناکی می رسد که در 43 سال اخیر شاهدش هستیم، باید که این سبک را یکی از عوامل توهم، افسردگی و دیگر ناراحتی های روحی منتشر در جامعه دانست و نه چیزی دیگر.
نکتهء تأسف برانگیز دیگر اینکه، از بد روزگار و سادگی عوام، یک سری از فرصت طلب های بی ریشه ای که این داستان را دکان کرده اند، بعد از عمری اذان خواندن و های و هوی کردن و «کربلایی» شدن و مهمل بافتن از دنیای دنی و فانی و مرغ باغ ملکوت و بهشت و هجران و هزار مهمل مخرب دیگر، وصیت می کنند که زیر پای بزرگترین شهروند ایران زمین، یعنی حکیم فردوسی؛ دفن شان کنند.
لب کلام اینکه این داستان غمباد گرفتن و مغموم شدن و تو سر زدن و منفعل شدن، اگر چه خواست حد اکثری آخوندها است، اما در خور ما ملتی که زمانی از شادخوار ترین مردمان روی زمین بودیم نیست.
اسلو - 11.08.2022