تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

  خانه   |    آرشيو صفحات اول سايت    |   جستجو در سايت  |  گنجينهء سکولاريسم نو

24 شهریور ماه 1401 - 15 ماه سپتامبر 2022

نتایج نابودسازی براندازان و سرکوب اصلاح طلبان
سام قندچی

در سال 1360 دانشجوی متهم به هواداری از مجاهدین را به جاده ای کنار دره می بردند و در مغزش گلوله می زدند و پیکرش را به دره پرتاب می کردند. از افشای کارشان نیز پروائی نداشتند و خودشان دربارهء جنایت شان حرف می زدند. اما هدف «فقط» ایجاد رعب و وحشت در دانشگاه هائی نبود که با انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند، بلکه هدف نابودی گروه های سیاسی رادیکال بود. رادیکال هایی هم که از آن دوره باقی ماندند فقط زندانیانی بودند که بالاخره در 1367 در زندان ها به دستور خمینی اعدام شدند و خاوران خاطرهء آنهاست.

نابود سازی مخالفین در «کشورهای انقلاب زده» نمونه» زیاد دارد. مثلا در ویتنام، ژنرال جیاپ، از رهبران معروف کمونیست ها، سنگ های بزرگی به پای فعالان نیروهای اصلی غیرکمونیست، از جمله لیبرال ها، می بست و به آب می انداخت تا غرق شوند و به این سان رقیبان اصلی خود را نابود می کرد.

دو سال بعد از انقلاب ایران هم، در پی آنکه مجاهدین در 30 خرداد 1360 در تظاهرات میدان فردوسی تفنگ برداشتند، خود آنها و نیروهای رادیکالی که ایجاد نظامی دیگر مورد نظرشان بود، نابود شدند. ابتدا با اعدام سعید سلطانپور و شکرالله پاکنژاد و سپس کادرهای مجاهدین و بالاخره پس از خیزش جنبش هایی نظیر سربداران در آمل، نه تنها آنها اعدام شدند بلکه حتی جریانات وفادار به رژیم اسلامی نظیر حزب توده نیز اعدام شدند. به عبارت ساده تر کل نیروهای رادیکال و شبه رادیکال نابود شدند. هفت سال بعد هم تتمهء این نیروها در سال 1367 در زندان ها اعدام شدند. در نتیجه آنچه بتوان بالقوه نیروهای تغییر رژیم خواند، هرچند اکثراً نظیر چریک های اکثریت و حزب توده اعتقادی به براندازی هم نداشتند، نابود شدند. با این توجه که البته در برخی مناطق مرزی نظیر کردستان نابودی نمی توانست کامل باشد.

آنگاه، در پروسه نابود کردن مجاهدین، آیت الله خمینی نیاز به متحدی نظیر اصلاح طلبان داشت و در مقاطع مختلف در آن سال ها به چیزی شبیه اصلاح طلبی تکیه کرد. در این راستا ابتدا به نیروهایی نظیر نهضت آزادی مهدی بازرگان فشار وارد شد که مجاهدین را نفی کنند و بعدها جریاناتی نظیر گروه مهندس میثمی و  مجاهدین انقلاب اسلامی در همکاری با خمینی آلترناتیو مجاهدین شدند و دست آخر نیز، پس از دوم خرداد 1376، جنبش اصلاح طلبی با شخصیت هایی نظیر سید محمد خاتمی فراگیر شد. در واقع، اینکه اصلاح طلبی میدان دار شد قطعاً به این دلیل بود که فعالان رادیکال کلاً نابود شده بودند و باقی ماندگان شان هم به خارج گریخته بودند.

همان ها، در خارج کشور، بیشتر به سوگوارانی تبدیل شدند که باید زندگی را در دنیایی که در آن زندگی عادی جریان داشت، از نو می ساختند. چرا که دنیای غرب سال های 1980 دنیای سال های جنبش ضد جنگ ویتنام نبود و در جامعهء غرب مردم همه به فکر کار و زندگی عادی بودند، و با دردهای این تبعیدیان، بیگانه.  

در مورد «تطور» جریاناتی نظیر مجاهدین در خارج و نیز گروه های دیگری با همان نام های قدیم مانند چریک های فدایی خلق در خارج، مطالب زیادی منتشر شده، اما واقعیت این است که همه این جریانات در همان سال 1367 پایان یافته بودند. آنچه بنام این گروه ها در خارج ادامه یافته نقشی مانند کمیتهء مرکزی حزب توده بعد از 28 مرداد را داشته که در خارج نامی بود اما هیچ شباهتی با حزب توده سال های 1320 تا 1332 نداشت که سمبل تشکلات کارگری و اصناف در ایران بود.

در آن وضعیت بود که اصلاح طلبی بعنوان تنها جریان موجود مطرح شد. خیلی شبیه دورانی که رژیم شاه همهء گروه ها را شدیداً سرکوب کرد اما به دکتر شریعتی اجازه فعالیت داد. انتخاب بار اول خاتمی نیز بیان این واقعیت بود و دلیل روی آوردن بسیاری از روشنفکران به طرف اصلاح طلبان نیز گول خوردن نبود.

 اصلاح طلبان، از جریانات اولیه ای نظیر نهضت آزادی که اصلاٍ اصلاح طلب هم خوانده نمی شدند، تا جنبش اصلاح طلبی بعد از انتخابات خاتمی در 1376، جریانی را تشکیل می دادند که رژيم اسلامی به آن احتیاج داشت؛ اما نکته در این بود که آنها بیش از آنچه رژیم می خواست پر و بال گرفتند و کارشان تا انتخابات 1388 و ظهور «جنبش سبز» بدینگونه جلو رفت.

اما در آن سال هم رژیم دست به سرکوب «جنبش سبز» زد و اگر حوادث کهریزک به نابودی کامل اصلاح طلبان انجامیده بود، شاید حکومت، نظیر فاشیسم هیتلری، حتی نیروهای لیبرال را هم تحمل نمی کرد و احتمالا اکثریت اینگونه فعالان به کشورهای خارجی امید می بستند و وارد کارزار جنگ با ایران در رکاب بیگانگان می شدند، نظیر آنچه آلمانی های فراری در همکاری با متفقین برای نابودی رژیم نازی کردند. اما، خوشبختانه، رژیم در سال 1388 دیگر تا حد نابود کردن کامل نیروهای اصلاح طلب جلو نرفت هرچند کسانی نظیر تاجزاده هنوز در زندان به سر می برند.

باری، امروز وضعیت دیگری برقرار شده که نتیجهء «تطور طبیعی» خود جامعهء ایران است که، به رغم نابود سازی نیروهای رادیکال، با مدد گیری از جنبش های مدنی، توانسته راه های را دیگری یافته و خود تلاش کند تا به دموکراسی برسد، نه آنکه مجبور شود در همدستی با کشورهای خارجی و به امید رسیدن به موهبت دموکراسی از سوی آنان، به آنها کمک کند تا از آسمان ایران بمب بریزند - آنگونه که در آخرین روزهای برلین اتفاق افتاد!

   به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

پانزدهم خرداد ماه 1394 - June 5, 2015

http://www.ghandchi.com/929-barandaazaan.htm

مطالب مرتبط: http://bit.ly/2vUmQ2A

بازگشت به خانه