تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
قدرت ناامیدی
خورشید شَعیری
درست زمانی که همه منتظر آغاز اعتراضهای فراگیر کشوری در واکنش به گرانی، مسائل اقتصادی یا حتی کمآبی بودند، اعتراضها از دل درخواست «آزادیهای مدنی» بیرون آمد؛ «حجاب» شد اسم رمز اعتراضهایی که ایران را درنوردید. مردم در شهرهای مختلف، شجاعانه و خشمگین به کشته شدن مهسا امینی، ژینای کُرد، واکنش نشان دادند. واکنشی غافلگیر کننده و با دو دستآورد مهم:
یک: برای نخستینبار از سالهای ابتدای دهه شصت تا امروز، زنان در خیابانها روسری از سر برداشتند و باز هم برای نخستینبار، حجاب را سوزاندند. آتش زدن پوشش در تاریخ جمهوری اسلامی و حتی پیش از آن - از زمانی که اسلامی به ایران وارد شده تا بهامروز- در ایران بیسابقه بوده است.
دو: برای نخستینبار، مردان به شکل فراگیر و جدی مخالفت خودشان را با حجاب نشان دادند. در اعتراضهای خیابانی و البته مجازی، زنان تنها نبودند و مردان همسنگر و همرزم آنان، با حجاب اجباری و جمهوری اسلامی مخالفت کردند.
اعتراض به قتل مهسا امینی هر سر انجامی هم که پیدا کند، نشان داد روح آزادیخواهی در مردم ایران جاریست. حالا فاصله هر اعتراض عمومی در ایران، با اعتراض پیشین کمتر و شدت آن بیشتر میشود.
جرقه اعتراضها مرتبط با مسئله حجاب بود، اما در ژرفا و گستره خود واکنشی به وجود و حضور حاکمیت جمهوری اسلامی بود. (اعتراضها تا لحظه نگارش این یادداشت، یعنی سهشنبه ۲۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ ادامه دارند). دستگاه حکمرانی که معترضان آن را دیکتاتوری و ضد انسانی میدانند.
پرسش درباره ماهیت جنبش
اما چه رخ داده که در برههای که اقتصاد فشل، فاسد و مخرب، فقر و خشکسالی و عواقب آن، جان مردم را به لب رسانده است، مردم به یک سرکوب سیاسی واکنش نشان میدهند؟
یک: آشکار است که آنچه امروز رخ داده، محصول تنها یک رویداد یا محصول تجربهای کوتاهمدت نیست؛ دلایل پیشگفته از جمله آنهاست. در واقع این اعتراضها محصول مجموعهای از رخدادهاست و حالا یک انگیزه مشخص، باعث سر باز کردن همه رنجهایی شده که مردم متحمل شدهاند.
تلاش جمهوری اسلامی برای حفظ اصالت نظام، که همان حکومت دینی و اسلامیست، دیگر برای مردم قابل پذیرش و درک نیست. گفتمان حاکمیت، برای شهروندان، نامانوس شده و دیگر قادر به مسامحه و مصالحه با آن نیستند. حتی دیگر از آن نمیترسند.
از قضا اقتصاد یکی از مهمترین دلایل رخ دادن وضع موجود است. نابسامانی وضع معیشتی، رفاهی و اقتصادی کنار افشای فسادها و اختلاسهای گسترده و سرکوب ساختاریافته طولانی مدت، مانند حرارتی مداوم ظرف تحمل شهروندان را داغ کرده است. این بار یک مورد رفتار خشن در جهت آزار مردم با هزینه جان یکی از شهروندان، شکیبایی جامعه را به سر آورده است. نتیجه هم اعتراضهای عمومی در گوشه گوشه ایران با شعارهایی است که اصل نظام جمهوری اسلامی و رهبران آن را نشانه گرفتهاند.
دو: یکی از مهمترین شیوههای بررسی اعتراضهای گسترده در همه جهان، تحلیل شعارهاییست که معترضان سر میدهند. نگاهی به شعارهایی که در ایران فراگیر شدهاند، نشان میدهد: خواسته مردم همواره سیاسی، مدنی و اجتماعی بوده است. از سال ۱۳۸۸ به اینسو، چه در در ماه ۱۳۹۶، چه آبان ماه ۱۳۹۸، چه اعتراضهای سال ۱۴۰۰ خوزستان و چه امروز. حتی تغییر شکل اعتراضهای مردم از مسالمتآمیز به خشن هم تغییری در مطالباتشان پدید نیاورده است. اتفاقا یکی از مهمترین عواملی که شکل اعتراض مردم را از روشهای مصالحهجویانه (مانند راهپیمایی سکوت) به روشهایی خشن تغییر داده است، مصائب اقتصادیست.
برهمخوردن برجام عاملی پر رنگ در این روند است. برای نمونه درست است که سر و شکل اعتراضهای مردم در آبان ماه سال ۱۳۹۸ اقتصادی و در واکنش به گران شدن بنزین بوده اما مطالبات مردم مدنی و سیاسی بوده است، هرچند که از تلاش برای باز پسگیری رای دزدیده شده، امروز به آرزوی مرگ برای رهبر جمهوری اسلامی رسیده است.
خشم در سایه ناامیدی
همه اینها اما «قدرت ناامیدی» است: مردم ناامیدتر و ناامیدتر شدند؛ و ناامیدیشان به خشم تبدیل شد. در این باره این نکتههای قابل ذکر هستند:
یک: در دهههای گذشته، طبقه متوسط شهری در ایران بارها به اصلاح امیدوار شد و شکست خورد. با آمدن محمد خاتمی یک بار، با آمدن میرحسین موسوی بار دیگر و با آمدن حسن روحانی و در نهایت هم با برجام. تجربههایی ناگوار از امیدواری و ناامیدی که هر بار جامعه را سرخوردهتر کرد، روندی که باعث شد شکل اعتراضات از مسالمتآمیز به روشهای خشنوتآمیز میل پیدا کند.
در این سالها، طبقه متوسط شهری همواره در فکر کندن از ایران و مهاجرت بوده است، به فکر ساختن یک سرپناه امن در کشوری به جز وطن خودشان. آن بخش از مردم که نتوانستند به ریسمان مهاجرت چنگ بزنند، در عمل به نوعی سازش نانوشته با حاکمیت تن دادند. به این شکل که مردم، شروع به یک زندگی مجازی کردند. آنها عصبانیتها و غمها و مطالبات آزادیخواهانه و برابریخواهانه و مدنیشان را در شبکههای اجتماعی عیان میکردند. در زندگی واقعی اما تا جایی پیش میرفتند که زندگی روتینشان تحت تاثیر قرار نگیرد. (تاکید بر طبقه متوسط شهریست). مردم یک زیستِ مجازیِ موازی را آغاز کردند. حالا امروز، ناامیدیِ مردمی که به زیست مجازی روی آورده بودند، به خشم تبدیل شده است. خشم، مردم ناامید را از زیست مجازیشان خارج میکند و به خیابان میکشد. این اما تنها نکته ماجرا نیست.
دو: سیستم هزینه و فایدهای که طبقه متوسط را در پیله سکوت فرو میبُرد امروز دیگر کارکرد گذشته را ندارد؛ یعنی ایران به مقطعی رسیده است که مردم چیزهای کمتری برای از دست دادن دارند. عزت و اعتبار، آبرو، احزاب، علاقه به تیمهای ورزشی، خداباوری، تاریخ، همه آنچه که یک جامعه را کنار هم جمع کند و از همه مهمتر، برآمدن از پس معیشیتی درخور، از جمله اینهاست. کفه ترازو به سمت نداشتهها سنگینی میکند.
سه: این میان مردم ایران از دست غیبی کمک کننده و حمایتگر هم ناامید شدهاند. شعارهای آزادیخواهانه و حمایتی غرب برابر جمهوری اسلامی در عمل با برهم خوردن برجام دود شد و به هوا رفت. دست جمهوری اسلامی برای فروش نفت با آمدن بایدن دوباره باز شد و قدرت گرفت؛ دست سلبریتیها، ورزشکاران و هنرمندان برای مردم رو شده است و همه اینها هم امید به زیست مجازی مردم را از بین برد.
چهار: حضور و فعال شدن بیش از پیش زنان طبقه متوسط شهری که احتمالا از محصولات همان زیست مجازی پیشگفته است، ظلم سیستماتیکی را که به نیمی از جمعیت کشور میشود بیشتر از پیش آشکار کرد. این امر بر کلیت بیحقوقی در همه عرصههای اجتماعی، سیاسی و مدنی پرتو افکنده است. افزایش فشار و ناامیدی بر زنان باعث شد صدای آنان بلندتر شود و این بار بازتاب خود را در گوش جامعه نمایاند.
اعتراضهای این روزها نشانهای است از زنده بودن طبقه متوسط شهری در ایران، طبقهای که در ۱۰ سال گذشته به منفعت طلبی متهم میشد.
اعتراض به قتل مهسا امینی هر سر انجامی هم که پیدا کند، نشان داد روح آزادیخواهی در مردم ایران جاریست. حالا فاصله هر اعتراض عمومی در ایران، با اعتراض پیشین کمتر و شدت آن بیشتر میشود، چرا که آزادی مقدم بر همه چیز است: بر وطن، بر اخلاق، بر عدالت و بر عشق.