تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سالمندان؛ حامیان اعتراضات جوانان ایرانی
شبنم صالحی
زنی حدود ۷۰ ساله، لاغر اندام، با موهای کوتاه سفید که از زیر شال سیاهش بیرون آمده، یک بطری آب معدنی کوچک در دست دارد و آرام در پیادهرو راه میرود. خیابان انقلاب شهر تهران، محدوده چهارراه ولیعصر، در روزی که نه تهران آرام است و نه بسیاری دیگر از شهرهای ایران.
زن موسپید خلاف جوانها شعار نمیدهد و فقط نگاه میکند. او میخواهد شاهدی باشد برای جنبش «زن، زندگی، آزادی».
در روزهای اخیر و در میان جمعیت جوان معترض که لحظهای جمع میشوند و شعار میدهند و بعد با یورش نیروهای انتظامی و پلیس یا افراد لباس شخصی به نقطه ای دیگر میگریزند، افراد میانسال و حتی سالمند نیز دیده میشوند؛ سالمندانی که اگر چه اغلب وارد درگیریها نمیشوند، اما گویی آمدهاند که آمده باشند تا حضورشان را در اعتراض به حکومت جمهوری اسلامی ثبت کنند.
حضور سالمندان در اعتراضها جلب توجه میکند
شرکت در تجمعات و تظاهراتی نظیر آنچه این روزها در ایران شاهد آن هستیم، در همه جوامع و کشورها خاص نسل جوان است. با این حال این روزها در شهرهای مختلف ایران، معترضان از هر گروه و دسته و با هر سن و سالی در خیابان هستند.
طبیعی است که انتظار این نیست که در چنین بزنگاههایی جمعیت زیادی از افراد سالمند، همپا و همراه جوانان باشند و شعار بدهند. به همین دلیل است که دیدن زن یا مردی سالخورده در مرکز شلوغیها و میان جمعیت معترض و نیروهای سرکوب، توجه را به خود جلب میکند.
مردی سالخورده که استاد دانشگاه فردوسی مشهد بوده و چند سال است بازنشسته شده، برای همراهی در اعتراضات، دخترها و پسرها را تشویق میکند:
«از من برنمیآید که همپای جوانها در خیابان بدوم. اما برایشان دست میزنم تا بفهمند تنها نیستند.»
از روز اول اعتراضات، هر روز در خیابانها یا در پارک کوهسنگی قدم میزند تا شاهد ماجرا باشد، یا در روزهای آرامتر بتواند با دخترها و پسرهای جوان حرف بزند و آتش اعتراضها را گرم نگه دارد.
«وقتی دخترها را دیدم که روسری برداشتهاند و فریاد میزنند و از گلوله هم نمیترسند، اشک ریختم. همان کنار خیابان. اینها بچههای من هستند که سال به سال سعی کردهام حقوق فردی و اجتماعی را بهشان یاد بدهم.»
در چنین شرایطی معمولاً به سالمندان توصیه میشود تا جایی که ممکن است از خانه خارج نشوند. اما سالمندان نیز بخشی از جامعهاند. کم نیستند افراد سالمندی که دوست دارند حضوری مؤثر در جامعه داشته باشند یا به نحوی بتوانند به جوانترها کمک کنند.
یکی از زنان میانسال ساکن شهر کرج، از اینکه توان راه رفتن ندارد و نمیتواند در خیابان حاضر باشد دلخور است.
میگوید:
«به خاطر زانودرد نمیتوانم درست راه بروم اما هیچوقت از این موضوع این اندازه ناراحت نبودم. خواهرم به شوخی پیشنهاد کرده از عصا و واکر برای کتک زدن پلیس استفاده کنیم.»
نگرانیها، اشتیاقها
حضور سالمندان در کنار جوانها، هرچند روحیه مبارزه را در میان دخترها و پسرهای جوانتر تقویت میکند، اما نگرانیهایی را هم به دنبال دارد.
طبیعی است که هنگام زد و خوردهای شدید، یا فرار در هنگام حمله با گاز اشکآور یا شلیک گلولههای ساچمهای و پلاستیکی، احتمال آسیب در افراد میانسال زیاد است.
فریبرز، دختری دانشجو دارد و مادری ۷۵ ساله. میگوید اولین بار است که برای هر دوی آنها، تقریباً یک نگرانی مشترک دارد:
«هرچند میدانم که هر دو، همان کاری را میکنند که دوست دارند، اما میترسم وارد اعتراضها بشوند و اتفاقی برایشان بیفتد.»
دخترش روز شنبه ۹ مهر، در خیابان انقلاب و نزدیک دانشگاه تهران بازداشت شده:
«البته چند ساعت بیشتر آنجا نبود. ولی همان چند ساعت که از او بیخبر بودیم برایمان یک عمر گذشت.»
مادرش بازداشت نشده اما نگران سلامتی اوست:
«مادرم از آن زنهای قوی و مقتدری است که هر کاری را درست بداند انجام میدهد. چند باری حرفش را زده که همه باید پشت هم باشند و پیر و جوان ندارد.»
فریبرز روزی چند بار به مادر تلفن میزند تا از سلامتش مطمئن باشد:
«نگرانم زیر دست و پا بماند و کار بقیه را هم سخت کند. اما از طرفی نمیخواهم احساس کند ناتوان است و بیفایده. موقعیت سختی دارم. هیچوقت فکر اینجا را نکرده بودم.»
تغییر نگاه سالمندان خاموش
در این میان، سالمندانی هم هستند که در طول این سالها کاری به سیاست نداشتهاند و زندگیشان را میکردهاند. اما حالا همهچیز عوض شده است.
ماهرخ ساکن کوچهای بن بست است اما روزهای گذشته چند باری در همین کوچه بنبست هم گاز اشکآور انداخته شده. میگوید برای اینکه بتواند نفس بکشد در خانه کاغذ آتش زده است.
«تازه فهمیدم چرا مردم سطلهای زباله را آتش میزنند. برای نفس کشیدن. این که دیگر حق طبیعی آدم است.»
او که پیشتر در سالهای ۷۸ و ۸۸ و دهه ۹۰ فکر میکرده شلوغیها کار یک عده جوان است و راه به جایی نمیبرد، این بار طرفدار جوانهاست. یک بار هم درِ حیاط را برای فراریها باز کرده و میگوید چند تا جوان را از دست پلیس نجات داده است.
این کار را از فیلمی که نوهاش به او نشان داده است یاد گرفته:
«در را باز کردم و ۱۰-۱۲ نفر اینجا پناه گرفتند. نمیدانم فهمیدند که عدهای در خانه ما هستند یا نه. اما مشکلی پیش نیامد.»
هرچند ترسیده بوده، اما از کاری که انجام داده خوشحال است:
«هر کسی باید هر جوری که میتواند همکاری کند.»
ابتکار در همراهی با جوانها
بعضی از سالمندان راههای ابتکاری جالبی برای همکاری در این مسیر پیدا کردهاند. مثل پیرزنی که از بالکن خانهاش در خیابان وصال برای مردم بطری آبمعدنی کوچک پرت میکرد و برایشان دست تکان میداد.
البته اعتراض افراد سالمند به شکلهای مختلف دیگری هم بروز و ظهور پیدا کرده است.
صاحب یک سوپرمارکت در محدوده غرب تهران میگوید از چند ماه پیش مشتریهایی داشته که وقتی برای خرید میآمدند، روسری را روی شانه میانداختند. اما حالا از تغییر رفتار تعدادی از مشتریهای سالمندش میگوید:
«در ساختمان روبهروی مغازه خانم مسنی زندگی میکند. فکر میکنم حدود ۸۰ ساله باشد. یک هفته است که وقتی برای پیادهروی یا خرید بیرون میآید، نه فقط روسری ندارد، مانتو هم نمیپوشد. خیلی شیک، با بلوز و شلوار بیرون میآید.»
از برخورد همسایهها میگوید که اغلب تحسینش میکنند و به افتخارش دست میزنند. به خصوص دخترهای جوان.
بعضی از افراد سالمندی هم که در فضای مجازی حاضر هستند، با تغییر عکس پروفایلها به عکسی بیحجاب یا عکس جوانان کشته شده به دست حکومت، با اعتراضات و مطالبات عمومی همصدا شدهاند.
این روزها حتی در شهرهای سنتی و مذهبی ایران نیز همراهی کردن با مخالفت علیه حجاب اجباری، کم و بیش به گفتمان روز تبدیل شده است. این تغییر، نشان از تحولی بزرگ و عمیق در جامعه امروز ما دارد. تغییری که شاید معترضان و مبارزان مدنی این جامعه تا همین روزهای اخیر تصوری از آن نداشتند.
یکی از دانشجویان معترض اهل شهر یزد، از مادربزرگ چادریاش میگوید که حجاب سفت و سختی دارد:
«از شروع اعتراضها هر روز میگوید اینها از جان دخترهای مردم چه میخواهند؟ چرا ولشان نمیکنند به امان خدا؟ کسی را توی قبر شما نمیگذارند.»
البته این مادربزرگ، تا همین چند سال پیش اگر حتی در خیابان دختری را میدیده که موهایش پیدا بوده، جلو میرفته و به او تذکر میداده.
«برای بچهها و نوههای خودش که رسماً دربان بهشت بود. ما نوهها با دیدن تغییر مادربزرگ و نگرانیاش برای جان دخترهای بیروسری، هم خندهمان میگیرد و هم به نسل خودمان افتخار میکنیم که حتی نسل پیر و مذهبی را هم با خودمان همراه کردهایم.»
این دست اتفاقات نمونههای زیادی دارد. به نظر میرسد تحول و تغییر دیدگاه عمومی حاکم بر جامعه نسبت به موضوعاتی از جمله حجاب، دستکم به ۴۰ سال زمان نیاز داشته است اما شاید بتوان این تحول زمانبر را به معنی نهادینه شدن آن در بطن اجتماع دانست.
همه در کنار هم
تغییر دیدگاه در جوانها طبیعی است و عجیب به شمار نمیرود. ولی وقتی قشر سالمند جامعهای در ارزشهایش تردید میکند، یعنی تحولی بسیار عمیق در حال شکلگیری است.
سالمندانی که نمیتوانند در خیابانها حاضر شوند و پا به پای دختران و پسران به حجاب اجباری و سایر محدودیتها و فشارهای موجود اعتراض کنند، به هرآنچه از دستشان ساخته باشد چنگ میزنند.
گویی سرانجام وقت آن رسیده که قید و بندهای گذشته که جسم و ذهن و روان مردم جامعه، به خصوص زنان را درگیر خود کرده بود، یکباره فرو ریزد.